سلسله درس‌های اسلام‌شناسی

حج فقاهتی، حج ابراهیمی – قسمت بیستم

1 - شریعتی و حج:

در خصوص دیدگاه شریعتی و حج قبلا به صورت پراکنده مسائلی مطرح کرده‌ایم و باز در اینجا می‌توانیم به صورت مختصر بگوئیم که:

الف - از دیدگاه شریعتی حج به صورت یک فرع از فروع دین و در کنار فروعات دیگر مثل -عبادات و معاملات و نماز و روزه و زکات و خمس و امر به معروف و نهی از منکر- نمی‌باشد! آن چنان که اصل توحید از دیدگاه شریعتی اصلی در کنار اصول دیگر و مثل - نبوت و معاد و عدل و امامت- قرار ندارد، بلکه از دیدگاه او اسلام دارای دو «اشکوبه نظری و عملی» می‌باشد؛ اشکوبه نظری اسلام دارای یک زیربنا یا استراکچر است که این زیربنا یک اصل بیشتر نیست و آن اصل «توحید» است، از دیدگاه شریعتی اصول دیگر (نبوت و معاد و عدل و امامت) همان اصل توحید است که در آینه‌های مختلف - انسان و جهان و اجتماع و تاریخ- منعکس می‌گردد، به طوری که انعکاس تاریخی توحید - نبوت- می‌شود، و آنچنان که انعکاس اجتماعی توحید - عدل- است و انعکاس وجودی توحید - معاد- است و انعکاس انسانی توحید - امامت- نامیده می‌شود!

در خصوص حج هم شریعتی معتقد است که؛ «حج عبارت است از کل اسلام یا یک دوره کامل اسلام‌شناسی که در مناسک حج به صورت سمبولیک مادیت عملی پیدا می‌کند» به عبارت دیگر حج از دیدگاه شریعتی عبارت است از؛ «تئاتری از کل اسلام که نمایشنامه یا سناریوی آن یک دوره کامل اسلام‌شناسی می‌باشد و بازیگر این تئاتر که - فرد حاجی- است در طول حج یک بار کل اسلام‌شناسی را (حاجی) به صورت عملی و با بازیگری خودش پراتیک می‌کند؛ و در این رابطه است که شریعتی (در مقدمه جلسه اول کنفرانس میعاد با ابراهیم که نخستین سفرنامه حج او می‌باشد که پس از نخستین سفر حج خود در 27 اسفند ماه سال 1348 در حسینیه ارشاد ایراد کرد) معتقد است که؛ همه مسلمانان موظفند به حج بروند و تنها کسانی که استطاعت بدنی و مالی ندارند، به حج نروند! چون از نظر شریعتی استطاعت شرط انجام هر عمل فردی و اجتماعی است و فقط مختص به حج نیست و دلیل این که شریعتی رفتن به حج را برای همه واجب می‌داند آن است که؛ تنها در نمایشنامه عملی حج است که حاجی می‌تواند اسلام و اسلام‌شناسی را» احساس عملی و فهم عملی بکند و از نظر شریعتی بدون این احساس عملی از اسلام و شناخت عملی اسلام شناسی، فهم نظری از اسلام و اسلام‌شناسی یک فهم صرفا ناقص و ناتمام است؛ لذا در این رابطه است که شریعتی حج را به عنوان «زیربنای اسلام عملی» می‌داند، آن چنان که توحید را به عنوان زیربنای اسلام نظری فهم می‌کند، و در این رابطه است که شریعتی دیگر به مانند گذشتگان اسلام را به سه بخش -اعتقادات و اخلاق و فقه- تقسیم نمی‌کند بلکه به جای آن اسلام و تقسیم سه مؤلفه‌ائی فوق که برای بیش از هزار سال بر اندیشه مسلمانان سوار بود، او یک تقسیم بندی جدید «دو اشکوبه‌ائی» از اسلام عرضه می‌کند و فوقاً اشاره کردیم این دو اشکوبه عبارت است از اسلام نظری (با زیربنای توحید در چهار مؤلفه توحید فلسفی و توحید اجتماعی و توحید تاریخی و توحید انسانی) و اسلام عملی (با زیربنای حج در چهار مؤلفه حج تاریخی و حج اجتماعی و حج فردی و حج انسانی). در مورد حج تاریخی شریعتی در - میعاد با ابراهیم- تاریخ انسان را از آغاز پیدایش تا آینده آن تبیین می‌نماید، شریعتی در حج اجتماعی و در تبیین «رمی جمره» در کتاب خود - مناسک حج- عدالت اجتماعی را در سطوح مختلف اقتصادی و نژادی و جنسیت و... تبیین می‌نماید، او در تبیین حج فردی نیز - احرام و میقات و طواف اخلاق- را به معنای اسلامی آن بررسی نمود و آن را به توسط - مراقبه احرام و عشق طواف و ذکر عبادات- تبیین می‌نماید. شریعتی در خصوص حج انسانی (در آخرین جلسه کنفرانس میعاد با ابراهیم) معتقد است که؛ تنها بستری که انسان کلی به معنای فلسفی آن و آن چنان که هایدگر می‌فهمد، می‌تواند امکان تحقق عینی پیدا می‌کند در حج است. پس شریعتی: حج را با توحید فهم می‌کند و توحید را با حج، و اسلام‌شناسی یا اسلام را با هر دو فهم می‌کند.

ب - برای شریعتی حج تنها به عنوان یک روی کرد صرف اسلام‌شناسی نبود بلکه مهم‌تر از آن شریعتی حج را به عنوان یک «روش اسلام شناسی» در عرصه اپیستمولوژی و متدولوژی هم فهم می‌کرد، چراکه از دیدگاه او به علتی که تمامی اعمال و مناسک حج صورت سمبولیک پیدا کرده است آن است که؛ «به هر فردی بر پایه نگرش و بینش خود و در هر مرحله از شناخت و اپیستمولوژی که قرار داشته باشد» و پراتیک و بازیگری خود را که در این نمایشگاه عملی می‌کند، به «فهمی کنکریت و مشخص از این سمبول‌ها و در حد ظرفیت خود» می‌رسد و آن را تجربه می‌کند که این فهم فردی و تجربی و وجودی و کنکریت سمبول‌ها اسلام‌شناسی حاجی را تشکیل می‌دهد اما از آنجا که ابعاد این سمبول‌های حج تو در تو می‌باشد، و طبیعی است به میزانی که فرد حاجی در عرصه بینش و دانش از - وجود متعالی‌تر- برخوردار باشد، در بستر این پراتیک عظیم می‌تواند تجربه‌ائی عمیق‌تر به انجام برساند که حاصل آن کسب اسلام‌شناسی تجربی متعالی‌تری برای او خواهد بود.

از اینجا است که برای شریعتی حج جایگاه یک روش در عرصه اسلام‌شناسی پیدا می‌کند که مسلمانان با انجام مناسک سمبولیک عملی و پراکسیس این اعمال سمبولیک هر کدام «در حد استطاعت فکری و وجودی خودشان» این سمبول‌ها را و در نتیجه این اسلام‌شناسی را تجربه شخصی می‌کنند و بدین ترتیب است که از دیدگاه او مسلمانان در ایام حج با مشارکت در این پراتیک بین‌المللی اسلام سعی می‌کنند (در مدت طول سفر حج) حین اعمال و مناسک حج - کل اسلام- را به صورت عملی (و نه نظری) یک دوره تجربه بکنند و هر کس به اندازه استطاعت نظری و عملی خود از این دوره یک اسلام‌شناسی کنکریت را تجربه نماید؛ و از نظر شریعتی اسلام‌شناسی یک امر ذومراتب می‌باشد و طبیعی است که اسلام‌شناسی هیچ فردی نمی‌تواند مطابق و نعل به نعل با اسلام‌شناسی دیگری یکسان باشد! حتی اگر این دو فرد ابوذر و سلمان باشند، پس آن چنان که تجربه حج برای افراد در یک تقسیم بندی کلی به سه مرتبه؛ حج عوام و حج خواص و حج اخص الخواص- قابل تقسیم می‌باشد، اسلام‌شناسی که حاصل تجربه این حج سه گانه است، می‌تواند در یک تقسیم بندی کلی به سه مرتبه «اسلام‌شناسی عامیانه و اسلام‌شناسی عالمانه و اسلام‌شناسی پیامبرانه» تقسیم گردد. اسلام‌شناسی عامیانه محصول تجربه حج عوام است و اسلام‌شناسی عالمانه محصول تجربه حج خواص می‌باشد و اسلام‌شناسی پیامبرانه محصول تجربه حج اخص الخواص است. همانطور که مشاهده می‌کنید هر سه نوع اسلام‌شناسی از نوع اسلام‌شناسی تجربی هستند و همه آن‌ها محصول پراتیک یک برنامه حج و حتی یک سفر حج است، ولی از آنجا که افراد با سه بینش و با سه نگرش مختلف به تجربه پروژه حج می‌پردازند این امر باعث می‌گردد که برای آن‌ها سه مرتبه از اسلام‌شناسی حاصل شود. البته در اینجا دیگر نیاز به تکرار و تاکید نیست که در حج فقهی که یک حج عوامانه می‌باشد اسلام‌شناسی محصول تجربه فقهی حج هم - اسلام‌شناسی عامیانه قشری و مقلدانه- خواهد بود، آن چنان که نتیجه محصول اسلام‌شناسی در تجربه معرفتی حج - اسلام‌شناسی عالمانه غیر تقلیدی- خواهد بود و اسلام‌شناسی تجربه پیامبرانه حج - اسلام‌شناسی مومنانه معرفتی غیر تقلیدی و مسئولیت آفرین- خواهد بود. اسلامی که امام حسین از حج فهم می‌کند و در حج سال 60 آن را نیمه تمام رهایش می‌کند و به کربلا پیوندش می‌دهد، (نه یک اسلام‌شناسی عامیانه فقهی و قشری مقلدانه است) در آن صورت که امام حسین فهم کرده است و یا در بستر حج -اسلام‌شناسی خود- را تجربه کرده است، حج فقهی و سیاحتی و زیارتی و تجارتی و... نمی‌باشد.

مثنوی - دفتر اول - چاپ نیکلسون - صفحه 16 - سطر هشتم به بعد:

هر دو گون زنبور خوردند از محل / لیک شد زان نیش و زین دیگر عسل

هر دو گون آهو گیا خوردند و آب / زین یکی سرگین شد و زان مشک ناب

هر دو نی خوردند از یک آبخور / این یکی خالی و آن پر از شکر

صد هزاران این چنین اشباه / بین فرقشان هفتاد ساله راه بین

این خورد گردد پلیدی زو جدا / و آن خورد گردد همه نور خدا

این خورد زاید همه بخل و حسد / و آن خورد زاید همه عشق احد

این زمین پاک و آن شورست و بد / این فرشته پاک و آن دیو ست و دد

هر دو صورت گر بهم ماند رواست / آب تلخ و آب شیرین را صفاست

 

ج - از دیدگاه شریعتی بزرگ‌ترین مصیبت و افتی که اسلام فقاهتی در طول هزار ساله گذشته بر حج ابراهیمی وارد کرده است؛ آن را با مدفون کردن در گورستان یک سلسله تکالیف فقهی و مقلدانه پیچیده لگاریتمی! از هدف و باطن و فلسفه خود بیگانه و دور کرده است که مهم‌ترین فونکسیونی که؛ این - حج فقهی و زیارتی و رساله‌ائی و سیاحتی و تجارتی و هویتی- برای حاجی مقلد و مکلف به بار آورده است عبارت از این است که؛ حاجی از لحظه‌ائی که محرم می‌شود و تا آخرین لحظه‌ائی که پروژه حج را فقیهانه تجربه می‌کند، جز به این دستورات خشک فقیهانه به چیز دیگری نمی‌اندیشد و تنها چیزی که در این آشفته بازار فقهی برای حاجی فراموش می‌شود - خود حج و فلسفه ابراهیمی حج- است:

هدف از کعبه سنگ نشانی است که ره گم نشود / حاجی احرام دگر بند ببین راه کجا است (اقبال لاهوری)

صد هزاران حضرت است این بارگاه / صدر بگذار صدر تو است راه (مولوی)

به این ترتیب است که حج فقهیانه که امروز رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران به صورت یک حج زیارتی و سیاحتی و تجارتی و هویتی و... در آورده است و بازار آن را چنان گرم کرده است که از مسافرت بین شهری برای مردم ایران ساده تر شده است، تنها یک سفر تبلیغاتی برای رژیم مطلقه فقاهتی می‌باشد تا توسط آن - علاوه بر تخلیه روحی فردی عناصر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران، در طول این سفر می‌کوشد تا به شستشوی فکری و سیاسی افراد بر پایه دیدگاه اسکولاستیکی خود بپردازد.

 

د - هر چند در جامعه ما قبل از شریعتی افرادی مثل جلال آل احمد در «سفرنامه خسی در میقات» و مهدی بازرگان در کتاب «خانه مردم» و طالقانی در کتاب «مناسک حج» کوشیدند با «حج فقهی» مرزبندی عبادی بکنند و حج عبادی را جانشین حج فقهی نمایند، ولی بدون اغراق شریعتی در جهان اسلام اولین اندیشمند و متفکری بود که با طرح حج ابراهیمی و حج تاریخی و حج اجتماعی و حج انسانی و حج معرفتی و حج سمبولیک و... این سرمایه عظیم اسلام‌شناسی پیامبر بزرگ اسلام را از زیر انبوه هزار ساله فقه و سنت و خرافات نجات داد و چهره مشعشع حج را آن چنان که پیامبر اسلام به صورت درازمدت به آن می‌نگریست، مطرح کرد به طوری که اگر بگوئیم تا این تاریخ که بیش از چهل سال از تئوری‌های شریعتی در باب حج می‌گذرد هنوز در جهان اسلام هیچ اندیشمندی نتوانسته است حتی یک نکته به مانیفست حج در اندیشه شریعتی بیافزاید و اگر بگویم که فصل الخطاب معرفتی حج در جهان اسلام همه آن تئوری‌های شریعتی است که در باب حج مطرح می‌باشد، ما سخنی به گزاف نگفته‌ایم (و این هم یک مهر رسوا کننده دیگری بر چهره و گفته‌های اسلام‌شناسی صوفیانه دگماتیسم و اشعری گری و دنیاستیز و اراده ستیز و عقل ستیز و جامعه ستیز و زن ستیز و تاریخ ستیز و جبرگرا و درون‌گرا و فردگرا و مرادگرا و جامعه گریز و عدل ستیز و ستم پذیر جامعه ما می‌باشد که کوشیدند تا با معرفی کردن اسلام‌شناسی خود در کانتکس -اسلام‌شناسی دگماتیسم صوفیانه اشعری گری شاعرانه- آن را به صورت اسلام‌شناسی معرفت اندیش و تجربه اندیش نشان دهند و در عوض اسلام‌شناسی شریعتی را به صورت اسلام‌شناسی معیشت اندیش، مصلحت اندیش، غیر دموکراتیک، قشری، سطحی، عمل‌گرا و متاثر از مکتب‌های مارکسیستی، غیر تجربی، علتی، غیر دلیلی و قدرت‌گرا و... مطرح کردند).

 

ه – تئوری‌های حج شریعتی یک دوره کامل اسلام‌شناسی او می‌باشد، لذا کسانی که می‌خواهند اسلام‌شناسی شریعتی را فهم کنند باید قبل از هر آموزش و مطالعه اندیشه او، آن را از اقیانوس تئوری‌های حج شریعتی کسب نمایند، چراکه در تئوری‌های حج است که شریعتی یک دوره اسلام‌شناسی تجربه اندیش به نمایش می‌گذارد (تا آنانی که با تاسی از اندیشه ملاحسین کاشفی) و به قول مرتضی مطهری منافق بزرگ تاریخ اسلام برای نمایش اسلام‌شناسی تجربه اندیش خود در سفر حج و در حال مجادله و برای خرید گوسفند فربه تر بودند، مکانیزم کسب اسلام‌شناسی تجربت اندیش را بتوانند بهتر بیاموزنند در تئوری‌های حج است که شریعتی متدولوژی آموزش اسلام‌شناسی معرفت اندیش را نه بر پایه اشعار صوفیانه بلکه بر پایه اعمال سمبولیک پیامبرانه «که از ابراهیم تا محمد و همه تاریخ به نمایش می‌گذرد» نشان می‌دهد و تمامی اسلام فقاهتی هزار ساله گذشته را به چالش می‌گیرد و چهره اسلام فقاهتی دگماتیسم حوزه را - تفکری که در طول هزار ساله خود کوشید تا با طرح «حج فقهی و حج مناسکی و حج زیارتی و حج سیاحتی و حج تجارتی و حج پروپاگونیستی و تا حج امی و حج ابراهیمی و حج تاریخی و حج اجتماعی و حج انسانی و حج اسلام شناسانه معرفه اندیش و حج اسلام شناسانه تجربه اندیش و...» آن را جانشین تفکر پیامبر اسلام و ابوذر کنند- رسوا می‌کند. در تئوری‌های حج است که شریعتی تمامی تاریخ اسلام‌شناسی - صوفیانه اشعری گری- را که فونکسیونی جز جامعه گریزی و سیاست گریزی و عقل گریزی و اراده ستیزی و تسلیم طلبی و تقدیرگرائی و... برای جامعه مسلمان ما نداشته است را به چالش می‌گیرد.

 

و - ما قبلا مطرح کردیم که (در مرحله شریعتی کامل یعنی پس از پشت سر گذاشتن مرحله شریعتی سیاسی و شریعتی جامعه شناس) تنها عاملی باعث گردید تا شریعتی (از نیمه دوم سال 1348) با اسلام‌شناسی انطباقی گذشته خود وداع کند و اسلام‌شناسی تطبیقی و تاریخی و توحیدی و ابراهیمی پیامبر اسلام را کشف نماید، در همان سفر حج نهفته است «که حج ابراهیمی و حج تاریخی و حج اجتماعی و حج انسانی و اسلام تجربه‌ائی و جامعه‌گرا و مسئولیت پذیر و تاریخی پیامبر اسلام بود» چراکه نخستین درسی که شریعتی در طول سفر اول حج (که به دعوت حسینیه ارشاد در سال 48 مشرف شد) آموخت، این بود که اسلام‌شناسی بیش از آن که یک موضوع نظری و ذهنی باشد یک امر «اکسپریانسی» می‌باشد که عمل اکسپریانس آن با حفظ اشعار صوفیانه به انجام نمی‌رسد، بلکه بالعکس تنها در حج است «پراکسیس باطنی و اجتماعی و تاریخی» که برای فرد حاصل می‌شود.

 

ز - عرفان شریعتی که او در کانتکس شعار عرفان و آزادی و برابری مطرح می‌کند یک عرفان – اشعری گری و صوفیانه و زاهدانه و جامعه گریز و سیاست ستیز و تسلیم طلبانه و مرادپرور و فردگرای مرتاضانه بودائی از هند شرقی و...! نیست تا باطرح خداوند جبار و خون خوار و درنده امام محمد غزالی که به جان انسان‌ها افتاده است بخواهد برای انسان‌ها حاصل کند بلکه بالعکس عرفان شریعتی عبارت است از: «تبیین جهان بزرگ در دل این جهان مادی کوچک به توسط ایجاد عظمت در نگاه‌ها با پراکسیس باطنی و اجتماعی و تاریخی حج». به این جمله شریعتی که عین تعریف عرفان از نگاه او می‌باشد و در کتاب حج به نقل از آندره ژید می‌گوید بیشتر توجه کنید: «در حج بکوش تا عظمت در نگاه تو باشد نه در آنچه که می‌بینی». بنابراین شریعتی مانند اسلام صوفیانه اشعری گری دگماتیسم عرفان را یک حیران خیالی معنی نمی‌کند، چنان که مولوی آن را معنی می‌کند:

مثنوی- دفتر اول- صفحه 18 در سطر چهارم:

گه چنین بنماید گه ضد این / جزکه حیرانی نباشد کار دین

نی چنان حیران که پشتش سوی اوست / بل چنین حیران که غرق و مست دوست

آن یکی را روی او شد سوی دوست / و این یکی را روی او خود روی اوست

شریعتی معتقد است که عرفان عینکی است که بر روی چشمان عارف قرار می‌گیرد تا او با آن عینک در دل همین جهان کوچک و دنیای مادی جهان بزرگ و آخرت ارزشی کشف کند، نه آن چنان که افلاطون و ارسطو می‌گفتند و بعدا صوفیان و فلاسفه مسلمان از آن‌ها تقلید کردند که در طول و عرض پنهان این جهان می‌توانند به کشف جهان بزرگ و آخرت ارزشی بپردازند. شریعتی در حج بود که عارف شد، شریعتی در حج بود که اسلام شناس شد؛ زیرا شریعتی در سفر حج با حج پراکسیس می‌کرد و آن هم پراکسیس باطنی و اجتماعی و تاریخی. گرچه شریعتی در سال 55 شعار - عرفان و آزادی و برابری- را مطرح کرد ولی او در سفر حج بود که به ابعاد سه گانه «عرفان- برابری- آزادی» در اسلام‌شناسی تطبیقی و تاریخی خود دست پیدا کرد[1]. اما یک شعار نمی‌تواند استراتژی بسازد بلکه یک تعریف کنکریت از اسلام‌شناسی تطبیقی و تاریخی می‌باشد که شریعتی به توسط این شعار می‌کوشد تا فونکسیون اسلام را در سه مؤلفه مطرح کند که عبارت بودند از؛

1-      فونکسیون فردی یا پراکسیس باطنی که همان عرفان می‌باشد.

2-      فونکسیون اجتماعی اسلام که همان عدالت و برابری می‌باشد.

3-      فونکسیون تاریخی اسلام که همان آزادی و رهائی انسان می‌باشد.

بنابراین ما با شعار «عرفان و برابری و آزادی» نمی‌توانیم استراتژی بسازیم، چرا که شعاری مبین استراتژی است که بتواند تعیین کننده اهداف اجتماعی باشد و نه صرفا توصیف کننده موضوع آن! به همین علت جریانی که از دهه هفتاد در داخل با تاسی از حرکت صوفیانه لیبرالیستی عبدالکریم سروش (در عرصه‌های اقتصادی و سیاسی و معرفتی و اخلاقی و ...) می‌خواستند در جهت پیوند اندیشه شریعتی با اندیشه سروش به لیبرالیزه کردن اندیشه شریعتی بپردازند! در این رابطه کوشیدند تا شعار عرفان و برابری و آزادی وی را به عنوان یک استراتژی و به جای شعار تاریخی و استراتژی ساز او که «آگاهی- آزادی- و برابری» می‌باشد، معرفی نمایند تا جاده را برای لیبرالیزه کردن اندیشه شریعتی صاف کنند. البته همین‌ها امروز پس از بن بست فوق می‌کوشند تا شعارهای - ملیت و آزادی و مذهب- را در لوای اندیشه شریعتی مطرح کنند که این هم باز سورنا را از دهان گشادش نواختن است. (تنها در حج است که عرفان شریعتی را می‌توان تعریف کرد و تنها در حج است که آزادی شریعتی را می‌توان تبیین تئوریک کرد) چرا که از نگاه شریعتی آزادی‌های فردی و اجتماعی در دو فرآیند منفی و مثبت حاصل می‌شوند، یعنی تا زمانی که «آزادی منفی در عرصه فردی و اجتماعی که همان رهائی می‌باشد» برای فرد و جامعه حاصل نشود، امکان نیل به آزادی بعدی برای فرد و جامعه که در فرآیند دوم است و فرآیندی مثبت می‌باشد حاصل نمی‌شود، تنها در حج است که می‌توانیم سوسیالیسم علمی شریعتی را تعریف کنیم چراکه مبانی تئوریک سوسیالیسم علمی شریعتی بر پایه‌های زیر استوار می‌باشند؛

اولا- بر پایه انسان عام و کلی هایدگری تعریف می‌شود، شریعتی آنچنان که خودش در میعاد با ابراهیم می‌گوید: این انسان عام و کلی را فقط در حج می‌توان به صورت عینی مشاهده کرد.

ثانیا- بر پایه عدالت اجتماعی و با نفی تبعیض طبقاتی و تبعیض نژادی و تبعیض جنسیت و تبعیض فرهنگی، حاصل می‌شود که رویکرد مشخص آن تنها در حج قابل روئیت است.

ثالثا- بر پایه یک تاریخ انسان ساز و جامعه سازی که دارای سمت گیری مثبت تاریخی می‌باشد، استوار است که این نیز تنها در حیات و اندیشه ابراهیم خلیل معمار اولیه حج قابل شناخت می‌باشد.

بنابراین ما می‌توانیم هم سوسیالیسم از نگاه  شریعتی را در حج تبیین نمائیم و هم آزادی از نگاه شریعتی را می‌توانیم در حج بشناسیم و هم عرفان مورد نظر شریعتی را می‌توانیم در حج معنی کنیم. شریعتی بدون حج یعنی؛ نه اسلام شناس است نه عارف است نه سوسیالیست است و نه اگزیستانسیالیست است! شریعتی در کافه‌های پاریس و در کلاس‌های سوربن فرانسه نبود که عارف و آزادی خواه و سوسیالیست و دیالکتیسین و اگزیستانسیالیست و رادیکالیست و... گردد، بلکه او تنها با پراکسیس معرفتی و تجربتی کردن سنگهای سرزمین وحی بود که توانست عرفان محمد و سوسیالیسم ابوذر و تاریخ ابراهیم و اگزیستانسیالیسم علی و رادیکالیسم حسین و... را کشف نماید.

ح - در حج است که شریعتی اسلام‌شناسی بازیگرانه[2] را به مسلمانان آموزش می‌دهد و با اسلام‌شناسی بازیگرانه حج ابراهیمی شریعتی بود که شریعتی توانست اسلام جامعه گرای ابراهیمی محمد را جای گزین اسلام جامعه گریز صوفیانه بکند، شریعتی با اسلام‌شناسی بازیگرانه حج بود که توانست اسلام تجربه اندیش ابراهیمی محمد را جایگزین اسلام تجربه گزیر اسکولاستیک فقاهتی حوزه‌ها بکند، و شریعتی با اسلام‌شناسی بازیگرانه حج بود که توانست «اسلام معرفت اندیش ابراهیمی محمد» را جایگزین - اسلام معرفت اندیش- فلاسفه ارسطوئی هزار ساله تاریخ اسلام بکند، با اسلام‌شناسی بازیگرانه حج بود که شریعتی توانست اسلام مسئولیت طلب ابراهیمی محمد را جایگزین تمامی ایدئولوژی‌های رنگ به رنگ قرن نوزدهم و قرن بیستم بکند، که مسئولیت پذیری را در کانتکس فرار از دین و خدا و معنویت معنی می‌کردند، همان اسلام‌شناسی که اسلام‌شناسی صوفیانه دگماتیسمی اشعری گری با طرح «اسلام ایدئولوژیک شریعتی» در - کتاب فربه تر از ایدئولوژی- سعی می‌کند آن را به صورت یک اسلام قشری و سطحی نگر و غیر دمکراتیک و عمل‌گرا و دستورالعملی و احساساتی و مصلحت اندیش و معیشت اندیش و مقلدانه از مارکسیسم و دنیاگرا و آخرت گریز و علتی و هدف‌گرا و حرکت خواه و ضد حقیقت جوی و انقلاب‌گرا و قدرت‌گرا و ساده و غیر دلیلی و غیر معرفتی و غیر تجربتی و...مطرح کند. البته در اصناف دینداری، نوع اسلام‌شناسی صوفیانه اشعری گری خودش را به صورت اسلام‌شناسی معرفت اندیش و تجربت اندیش و دلیلی و عمیق و حقیقت خواه و...مطرح می‌کند و به همین علت در شعاری که دارند معتقد به؛ از اندیشه شریعتی نباید دنباله روی کرد، بلکه باید آن را دنبال کرد و از آن عبور نمود، را مطرح می‌کنند. در این انواع به آن اسلام‌شناسی برسیم که خمینی را عارف و عزت بخش مسلمین می‌داند و خامنه‌ائی را با شعار زیر همراهی می‌کند:

هر چند بردی آبم روی از درت نتابم / جور حبیب خوش‌تر کز مدعی رعایت

و مرتضی مطهری را - احیاگر اسلام معرفت اندیش در عصر حاضر- می‌داند. ولی شریعتی را احیاگر اسلام معیشت اندیش و مصلحت اندیش و قدرت خواه و ضد دموکراتیک و علتی و سطحی و قشری و ساده و هدف‌گرا و غیر فقهی و ضد فلسفه و عمل‌گرا و مارکسیسم زده و...می‌داند. بزرگ‌ترین پیامی که شریعتی در سفر اول حج خود گرفت این بود که:

اولا - بین حج - زیارتی با حج ابراهیمی و حج فقاهتی با حج معرفتی و حج مناسکی با حج اکسپریانسی و حج سیاحتی با حج تاریخی و حج تجارتی با حج اگزیستانسیالیستی و حج اسکولاستیکی با حج دنیاگرای جامعه ساز ابراهیمی- محمد متفاوت می‌باشد.

ثانیا - با اسلام‌شناسی بازیگرانه حج ابراهیمی پیامبر اسلام است که اسلام تغییرگرا جانشین اسلام تفسیرگرا می‌شود و اسلام دنیاگرا جانشین اسلام دنیاگریز بازرگان پیر می‌گردد و اسلام جامعه‌گرا و جامعه ساز جانشین اسلام جامعه گریز و فردگرای عبدالکریم سروش می‌گردد و اسلام برابری طلب و آزادیخواه جانشین اسلام تبعیض طلب و طبقاتی و استحمارگر و استبداد طلب و ضد انسانی حوزه فقاهتی و رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران می‌گردد.

ثالثا - شریعتی در سفر اول حج که در سال 48 انجام گرفت، با اسلام انطباقی (که از سال 36 تا آن تاریخ یعنی به مدت 12 سال گریبان او را گرفته بود) وداع کرد و با ایمان به اسلام‌شناسی تاریخی ابراهیمی پیامبر، به نگاه تاریخی رسید و توسط این نگاه تاریخی بود که شریعتی (از 27 اسفند ماه سال 48 که با کنفرانس‌های میعاد با ابراهیم نخستین سفرنامه حج خود را مطرح کرد) دیگر تمامی موضوعات و حوادث و وقایع تاریخ اسلام را به صورت تاریخی می‌دید و با عینک تاریخی به مطالعه آنها می‌پرداخت.

رابعا - در سفر حج بود که شریعتی جدای از کسب نگاه تاریخی به کسب نگاه عارفانه و نگاه برابری طلبانه و نگاه آزادی خواهانه دست یافت (ای آزادی چه رنج‌ها که برایت برده‌ام و چه شکنجه‌ها که برایت کشیده‌ام، اما هرگز خود را به استبداد نفروخته ام، در این راه مربی‌ام علی مردی بی بیم و ترس است و معلم من مصدق است مردی که هفتاد سال برای آزادی نالید)

خامسا - در سفر حج بود که شریعتی توانست به جایگاه اصل توحید به عنوان یک پروسس فلسفی و تاریخی و اجتماعی و اخلاقی پی ببرد.

 

ط - شریعتی در سفرهای بعدی حج به اسلام‌شناسی «حسین وارث آدم» (که ادامه اعتلای اسلام‌شناسی «میعاد با ابراهیم» بود و می‌توان گفت مدون‌ترین و کامل‌ترین و عمیق‌ترین اسلام‌شناسی شریعتی می‌باشد)، دست پیدا کرد؛ و در سفرهای بعدی به اسلام‌شناسی «هندسی ارشاد و اسلام‌شناسی حزبی - قاسطین و مارقین و ناکثین و نیز شیعه یک حزب تمام» دست پیدا کرد، شریعتی در ادامه این سفرها به قالب «قرآن گرای صاحب تفسیر سوره روم و مفسر سوره انبیاء و آموزش قرآن و...» متولد گردید، شریعتی در سفرهای حج بود که معتقد به سوسیالیسم علمی شد[3]، در سفرهای حج بود که شریعتی از مولوی عبور کرد و طرح «مولوی به عنوان یک ایدئولوژی و مکتب» دنیاگریز و آزادی ستیز و جبرگرا را با همین عینک در نگاه تاریخی خود عنوان نمود، که باعث گردید دنیای معانی و مفاهیم و ارزش‌ها بر شریعتی سرازیر گردد: (عقل ستیز و زن ستیز و فردگرا و اراده ستیز و تسلیم طلب و...)، شریعتی تفکر مولوی را در درس چهارم اسلام‌شناسی ارشاد برای جامعه خطرناک عنوان کرد و گفت؛ «من طرح مولوی را برای جامعه مضر می‌دانم».

ادامه دارد 



[1] . شعار تثلیث عرفان- آزادی- برابری-  برعکس دیدگاه آن جریانی است که در داخل کشور تحت لوای دفتر پژوهش‏های دکتر علی شریعتی (در دهه هفتاد) کوشیدند تا آن را جانشین شعار «آگاهی و آزادی و برابری» شریعتی (که او در آبان ماه سال 51 و در کنفرانس «قاسطین و مارقین و ناکثین» مطرح کرد) بکنند.

[2] . نه اسلام‌شناسی تماشاگرانه ارسطوئی را که برای مدت بیش از هزار سال توسط اسلام‌شناسی - فقیهانه حوزه و اسلام‌شناسی فیلسوفانه ارسطوئی و اسلام‌شناسی متکلمانه اشعری گری و اسلام‌شناسی صوفیانه هندی- که مسلمانان را به انحطاط سیاسی و اجتماعی و تاریخی کشانیده‌اند.

[3] . چنانکه در وصیت نامه سومین سفر خود برای همسرش پوران می‌نویسد)، و این تئوری از او خلق گردید، او در حج بود که ضد فقاهت متولد گردید (- آن چنان که مصدق تز اقتصاد منهای نفت را مطرح کرد، امروز باید تز اسلام منهای روحانیت مطرح گردد- و یا - با مرگ روحانیت نه تنها اسلام نمی‌میرد بلکه حیاتی بارور پیدا خواهد کرد- یا - در این راه انتظار آب آوردن از روحانیت داشتن ابلهی است، روحانیت اگر کوزه ما را نشکند ما از آن‌ها آبی نمی‌خواهیم- یا در مذاکره با تاین بی می‌گوید؛ حکومت فقاهت و روحانیت خشن‌ترین و ضد انسانی‌ترین و ضد دمکراتیک ترین حکومت تاریخ بشر خواهد بود.