به مناسبت صدمین شماره نشر مستضعفین – قسمت سوم
«صد شماره نشر مستضعفین» و «صدماه تلاش برونی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران» در پیشخوان داوری و نقد، نظر همگان
باری، بدین ترتیب است که از سال 86 الی الان، مبانی مانیفست حرکت جنبش پیشگامان مستضعفین ایران عبارت میباشند از:
الف – انجام پروژه «اصلاح دینی» در چارچوب منظومه معرفتی اقبال و شریعتی و آرمان مستضعفین. زیرا جنبش پیشگامان مستضعفین ایران توسط تحلیلهای همه جانبه خود از شرایط مشخص فرهنگی و اجتماعی و تاریخی و سیاسی و اقتصادی جامعه ایران، از همان سال 86 - 88 به این واقعیت دست پیدا کرده بودند که:
اولاً «جامعه ایران یک جامعه دینی است» و دین در تاریخ مردم ایران، گرفتار چهار سرطان بدخیم:
1 - فقهزدگی.
2 - تصوفزدگی.
3 - فلسفه یونانیزدگی.
4 - سنتزدگی، شده است.
اما با همه این احوال، اگر دین توسط «حرکت اصلاح دینی پیشگام»، زنگارزدائی فقهی و خرافاتی و فرقهگرایانه و روایتی و زیارتی و ولایتی و فلسفه یونانی و تصوف دنیاگریز و اختیارستیز و فردگرا و جامعهگریز بشود، میتواند به عنوان «یک منبع عظیم قدرت برانگیزاننده در خدمت حرکت تحولخواهانه مردم ایران درآید.»
ثانیاً مناسبات عقبمانده اقتصادی حاکم بر جامعه ایران، در مرحله ورود به فاز سرمایهداری که توسط رفرم شاه – کندی در سالهای 41 و 42 آغاز گردیده است، از آنجائیکه از همان آغاز این نوزاد به علت شکست پروژه شاه – کندی مرده به دنیا آمده است، در نتیجه این امر باعث گردیده است تا مناسبات سرمایهداری در جامعه ایران برعکس جوامع متروپل، دارای فونکسیون منفی در عرصه تحول اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و حتی طبقاتی جامعه شهر و روستای ایران بشود که کمترین دستاورد شکست پروژه شاه – کندی و سرمایهداری وابسته به جا مانده همین «سونامی حاشیهنشینان 18 میلیون نفری کلان شهرهای امروز جامعه ایران میباشد» که تنها از سال 56 الی الان فونکسیون منفی این حاشیهنشینان باعث گردیده است تا تمامی روابط طبقاتی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و اجتماعی جامعه ایران را تحت تأثیر خود قرار دهد، بطوریکه در این رابطه میتوان به ضرس قاطع داوری کرد که ریشه تمامی بحرانهای سیاسی و طبقاتی و اجتماعی و فرهنگی امروز جامعه ایران در همین سونامی 18 میلیون نفری حاشیهنشینان کلان شهرهای ایران نهفته است و تا زمانیکه به صورت زیرساختی و برنامهریزی شده، با این بلای خانمانسوز مولود سرمایهداری وابسته و بیمار حاکم مقابله نشود، امکان مقابله زیرساختی با بحرانهای اقتصادی و طبقاتی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی امروز جامعه ایران وجود ندارد.
ثالثاً از قرن چهارم و پنجم با ظهور آلبویه و بعد از آن با ظهور صفویه در تاریخ سیاسی ایران، این دو خاندان جهت آلترناتیوسازی در برابر امپراطوری بنیعباس و امپراطوری عثمانی و در راه نهادینه کردن قدرت سیاسی خود بر مردم نگونبخت ایران، تلاش کردند تا با استحاله تضاد تاریخی شیعه علوی (به عنوان یک گروه اپوزیسیون) با دستگاه خلافت غاصب، به صورت یک جریان پوزیسیون در خدمت حاکمیت، اقدام به فرقهسازی فقهی (توسط ایجاد حوزههای فقاهتی و روحانیت فقاهتی) بکنند. در نتیجه از قرن چهارم (از زمان آلبویه و بعداً صفویه) شیعه به عنوان یک جریان اپوزیسیون عدالتخواهانه و برابریطلبانه جوامع مسلمین، بدل به یک فرقه ارتجاعی فقاهتی (که در خدمت تثبیت حاکمیت سیاسی آلبویه و صفویه بودند) به صورت «پوزیسیون» حکومتی شدند که البته این استحاله شیعه علوی اپوزیسیون به شیعه آلبویه و صفوی پوزیسیون، همراه گردید با ظهور روحانیت فقاهتی و حوزههای فقهی شیعه که از قرن چهارم هجری توسط خاندان آلبویه استارت آن زده شد و بعد ا در دوران صفویه نهادینه گردیدند.
فراموش نکنیم که مبنای نظری تکوین «حوزههای فقاهتی و روحانیت فقهی» از قرن چهارم هجری «اسلام فقاهتی» بوده است که در چارچوب اسلام روایتی (همراه با به محاق کشانیدن اسلام قرآنی و نهجالبلاغهای) تکوین پیدا کرد و البته ظهور اسلام فقاهتی از دل اسلام روایتی که خود «آلترناتیو اسلام قرآن و نهجالبلاغه» بود، باعث گردید تا در چارچوب اسلام فقاهتی هم «قرائت فقهی از دین و اسلام و قرآن را به عنوان تنها قرائت رسمی از دین و اسلام و قرآن تعریف کنند و هم خود دستگاه روحانیت را مانند دستگاه اسکولاستیک مسیحیت قرون وسطائی، به عنوان تنها قراء رسمی دین و اسلام و قرآن به جامعه مسلمان شده ایران تحمیل نمایند». لذا از آن زمان بود که «روحانیت و حوزههای فقاهتی و قرائت فقهی از دین» (در چارچوب اسلام تحریف شده روایتی که آلترناتیو اسلام راستین قرآنی و نهجالبلاغهای بودند) به عنوان بلای تاریخی مسلمانان و شیعیان ایران شدند و به همین دلیل بود که روحانیت از قرن چهارم هجری مانند کلیسای اسکولاستیک قرون وسطی، به صورت قطب بزرگ قدرت اجتماعی در کنار دو قطب دیگر اقتصادی و سیاسی قرار گرفت.
همچنین از قرن چهارم هجری بود که الی الا ن، «شیعه فرقهای و شیعه فقاهتی و شیعه روایتی و شیعه زیارتی و شیعه ولایتی توانست در ایمان و اعتقاد مردم ایران جایگزین شیعه علوی بشود که در کادر گفتمان عدالتخواهانه امام علی، شیعه اپوزیسیون قبل از آلبویه و صفویه تلاش میکردند تا با سرپل قرار دادن امام علی و گفتمان عدالتخواهانه و برابریطلبانه او، به پیامبر اسلام در عرصه اسلام تاریخی دست پیدا کنند». به عبارت دیگر آنچنانکه معلم کبیرمان شریعتی میگوید: «شیعه علوی (به عنوان گروه اپوزیسیون نه فرقه فقاهتی) از بعد از وفات پیامبر اسلام و حاکمیت شیخین و عثمان، به امام علی و گقتمان عدالتخواهانه او متوسل گردیدند تا پیامبر را گم نکنند، اما همین سرپل امام علی از قرن چهارم هجری به علت ظهور شیعه فقاهتی و شیعه فرقهگرا و شیعه غالی، باعث گردید تا امام علی به جای سرپل اتصال به پیامبر اسلام، بدل به دیواری در برابر پیامبر اسلام بشود» و اوج فاجعه آنجا اتفاق افتاد که همراه با «انقلاب ضد استبدادی مردم نگونبخت ایران (بر علیه رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی)، روحانیت از راه رسیده و موجسوار و میوهچین توانست بر دوش حاشیهنشینان کلان شهرهای ایران سوار شوند و توسط آنها عکس خود را در کره ماه قرار دهد و همراه با آن هژمونی خودشان را بر انقلاب ضد استبدادی 57 مردم ایران تثبیت نمایند و با حمایت حاشیهنشینان کلان شهرهای ایران، رژیم مطلقه فقاهتی خود را بر تاریخ سیاسی مردم ایران تحمیل نمایند.
البته فاجعه بزرگ فوق در همین جا هم به پایان نرسید، چرا که در 39 سال گذشته با «حاکمیت سیاسی روحانیت فقاهتی» و تکوین رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، این بلای هزار ساله مذهبی و فرهنگی و تاریخی جامعه ایران «بدل به بلای سیاسی، اقتصادی، معرفتی» گردید، زیرا برای اولین بار در تاریخ بشر، سه قطب قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی در یک رژیم فقاهتی متمرکز گردیدند. یعنی تثلیث زر و زور و تزویر که تا آن زمان به صورت سه مؤلفه جدا از هم قدرت بودند، به هم رسیدند و همین امر بسترساز ظهور هیولای قدرت جهنمی رژیم مطلقه فقاهتی گردید و شاید بهتر باشد که این چنین مطرح کنیم که 39 سال است که در جامعه ایران نظریه «ولایت فقیه» خمینی به صورت هیولائی از قدرت شده است که تمامی رشتههای اقتصادی و سیاسی و مذهبی و معرفتی و فرهنگی و نظامی و غیره در چنگ خود گرفته است و در 39 سال گذشته، توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، همه سرمایههای تاریخی این ملت به چالش کشیده شده است.
لذا در چارچوب این تحلیل سیاسی از رژیم مطلقه فقاهتی بود که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران به عنوان تنها وارثان حرکت 30 ساله آرمان مستضعفین، در راستای بازتولید سه حرکت اقبال و شریعتی و آرمان مستضعفین، «پروژه اصلاح دینی در عرصه مبارزه آگاهیبخش و سازمانگرایانه با رژیم مطلقه فقاهتی، در نوک پیکان وظایف خود قرار دادند». یعنی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران دریافتند که مبارزه با هیولای فقاهتی حاکم، بسیار پیچیدهتر از مبارزه با رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی میباشد. به همین دلیل بود که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران از سال 86 مصمم شدند تا توسط پروژه اصلاح دینی و همگام با آن، استراتژی اقدام عملی سازمانگرایانه و تحزبگرایانه جنبشی جامعه مدنی تکوین یافته از پائین و پروژه بازسازی نظری و عملی اقبال و شریعتی و آرمان مستضعفین حرکت خود را، به صورت همه جانبه بازتعریف و بازتبیین نمایند.
بدین ترتیب بود که در سالهای 86 تا 88 پس از جمعبندی همه جانبه، نظر به تغییر شرایط در دهه 80 (در قیاس با شرایط پس از انقلاب 57 آرمان مستضعفین) که علاوه بر تثبیت حاکمیت رژیم مطلقه فقاهتی و نهادینه شدن قدرت سرکوب این رژیم، به علت توسعه تکنولوژی رسانهای چه در عرصه ماهوارهای و چه در عرصه فضای مجازی و شبکههای اجتماعی، حتی تلفن همراه و غیره، شرایط جدیدی در برابر جنبش پیشگامان مستضعفین ایران قرار گرفته که برای تعیین وظایف حداقلی و حداکثری خود نمیتوانست در برابر آنها بیتفاوت عبور کنند. در نتیجه این همه باعث گردید تا «کمیته مروج یا کمیته سازمانگر» جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، مصمم شوند تا در چارچوب استراتژی فوق، ابزار رسانهای و مکانیزم تبلیغی و ترویجی خود را برعکس آرمان مستضعفین، به جای مکانیزم فیزیکی و کاغذی، به مکانیزم الکترونیکی تغییر دهند.
قابل ذکر است که در این رابطه جنبش پیشگامان مستضعفین ایران به این جمعبندی رسید که تا زمانیکه ما نتوانیم از طریق «توازن قوای موجود در فضای مجازی توسط جنبشهای اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، توازن قوا در داخل ایران را به سود جنبشهای اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران تغییر بدهیم، هر گونه فعالیت سازمانگرایانه و تحزبگرایانه جنبشی در عرصه اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران قابل سرکوب برای حاکمیت مطلقه فقاهتی میباشد که خودبخود همین سرکوب سرنیزهای رژیم مطلقه فقاهتی، بسترساز ظهور رکود متوالی در جنبشهای اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران میگردد.»
به هر حال نخستین سنتز این جمعبندیها این شد که «نشر مستضعفین به عنوان ارگان عقیدتی – سیاسی جنبش پیشگامان مستضفین ایران» به جای شکل کاغذی، به صورت الکترونیکی و از طریق فضای مجازی انتشار پیدا نماید. اما از آنجائیکه از بعد از سرکوب همه جانبه حرکت آرمان مستضعفین توسط رژیم مطلقه فقاهتی در دهه 60، همراه با دستگیری و آوارهگی نیرویهای حرکت آرمان مستضعفین، این حرکت در داخل کشور به محاق رفته بود، لذا طبیعی بود که با ظهور نشر مستضعفین باعث گردد تا «اعلام کار نشر مستضعفین به مثابه اعلام موجودیت بازتولید شده آرمان مستضعفین نیز باشد.»
البته ذکر این موضوع در اینجا خالی از عریضه نیست که از قبل سال 87، خرداد ماه 88 (که مصادف با سالروز هجرت تا وفات شریعتی بود) توسط کمیته سازمانگر، برای اعلام موجودیت و شروع کار نشر مستضعفین انتخاب شده بود و به صورت تصادفی زمان اعلام موجودیت و شروع کار نشر مستضعفین همراه گردید با کودتای انتخاباتی خرداد ماه سال 88 حزب پادگانی خامنهای بر علیه جنبش سبز. این هم زمانی تصادفی بین اعلام موجودیت حرکت جنبش پیشگامان مستضعفین ایران و قیام جنبش سبز یک تأثیر دومولفهای خیر و شری برای ما داشت، زیرا از اینکه همزمان با اعلام موجودیت نشر مستضعفین و جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، جنبش اجتماعی مردم ایران روندی رو به اعتلا پیدا کرده بود و شرایط جهت حضور هر چه بیشتر جنبش پیشگامان مستضعفین ایران و ارگان عقیدتی سیاسی آن در راستای وظایف آگاهیبخش و سازمانگرایانه خود بیشتر مهیا شده بود، تصادفی خیر بود، اما از آنجائیکه ظهور نشر مستضعفین و اعلام موجودیت جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در خرداد 88 مصادف شده بود با کودتای انتخاباتی حزب پادگانی خامنهای بر علیه جنبش سبز و میرحسین موسوی و اوجگیری تضادهای درونی رژیم مطلقه فقاهتی در عرصه صفحه شطرنج تقسیم باز تقسیم قدرت بین جناحهای درونی حکومت و کودتای انتخاباتی حزب پادگانی خامنهای باعث گردید تا سونامی ریزش نیروها درون نظام مطلقه فقاهتی بشکل بیسابقهای صورت پذیرد و همین ریزش بیسابقه نیروهای درون نظام بسترساز رویش قارچوار جریانهای اعتراضی با شعارهای گوناگون بر علیه جناحهای درونی قدرت گردید، بیشک فضای آشفته خرداد 88 عاملی گردید تا گروهی از مردم ایران تصور کنند که نشر مستضعفین و بالطبع جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، یکی از جریانهای ریزش کرده، درون نظام میباشد.
یادمان باشد که پروسه ریزش نیروهای درون رژیم مطلقه فقاهتی (به علت پارادوکسهای نظری و عملی که این رژیم از آغاز تکوین آن پس از انقلاب بهمن ماه 57 آبستن آن بوده است الی الان) به عنوان یک امر روتین پیوسته ادامه داشته است که این ریزش روتین از استعفای دولت انتقالی بازرگان در فردای خیمه شب بازی (موسوی خوئینیها و احمد خمینی) اشغال سفارت آمریکا شروع گردید و در ادامه آن به جریان قطبزاده و شریعتمداری انجامید و سپس نوبت به ریزش جریان بنیصدر رسید و با ریزش جریان منتظری در عرصه قتل و عام زندانیان سیاسی تابستان 67 (با فتوای خمینی) ادامه پیدا کرد و از بعد از فوت خمینی با جدا شدن دانشجویان تحکیم وحدت کاملتر شد و در جریان انتخابات خرداد 76 این ریزش وارد فاز جدیدی شد و از بعد از این ریزش تا خرداد 88 به صورت خزنده استمرار پیدا کرد و در جریان کودتای انتخاباتی خرداد 88 سونامی ریزش نیروهای درون رژیم مطلقه به اوج خود رسید که البته تا به امروز این ریزش به طور مستمر ادامه دارد.
آنچه با نگاهی واکاوانه میبایست در خصوص این ریزش 39 ساله نیروهای درون رژیم مطلقه فقاهتی مطرح کرد اینکه در خصوص جوهر نیروهای ریزش کرده درون نظام در 39 سال گذشته، در یک تقسیم بندی کلی این نیروهای ریزش کرده را میتوان به دو دسته بزرگ تقسیم کرد:
دسته اول شامل آن نیروهای ریزش کرده میشود که انگیزه جدائیشان از نظام یا رژیم مطلقه «انگیزه حقیقتطلبی»بوده است. در صورتی که دسته دوم: شامل نیروهائی میشوند که انگیزه آنها از فاصلهگیری از جناح دیگر درون نظام یا رژیم مطلقه فقاهتی، «قدرتطلبی» یا «سهمخواهی» بیشتر از قدرت، در عرصه باز تقسیم قدرت بین جناحهای درونی حکومت بوده است.
ادامه دارد