به مناسبت صدمین شماره نشر مستضعفین – قسمت چهارم
«صد شماره نشر مستضعفین» و «صدماه تلاش برونی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران» در پیشخوان داوری و نقد، نظر همگان
بنابراین لازم است در خصوص تمایز نیروهای ریزش کرده درون نظام در 39 سال گذشته عمر این رژیم، در نظر داشته باشیم که:
اولاً «انگیزه حقیقتطلبی» این ریزشها فقط مشمول ریزش جریان حسینعلی منتظری میشود که در جریان قتل عام تابستان 67 بر علیه خمینی و جریان وابسته به او عصیان کرد و عطای جانشینی خمینی را به لقائش بخشید و به صورت منتقد برونی رژیم مطلقه فقاهتی درآمد و کل رژیم مطلقه فقاهتی که خود از معماران اولیه آن بود به نقد کشید. به هر جهت به غیر از جریان منتظری، مابقی جریانهای ریزش کرده درون نظام در طول 39 سال گذشته با انگیزه قدرتطلبانه و سهمخواهانه بیشتر صورت گرفته است.
ثانیاً وجه مشخص تمامی نیروهای ریزش کرده دسته دوم، یعنی نیروهائی که انگیزه جدائی آنها از جناح دیگر درون قدرت، قدرتطلبانه و سهمخواهی بیشتر بوده است، این است که تمامی آنها «بدون نقد گذشته خود در خصوص هم یاری و معماری و عمله دست خمینی شدن از بعد از انقلاب 57 و دهه 60 و بدون نقد جنایتهای رژیم مطلقه فقاهتی در دهه 60، یکشبه با روپوش مخملی بر همه آن جنایتهای دهه 60 خود مانند اتابک اعظم مشروطیت آزادیخواه شدند و تازه در برنامههای خود آنچنانکه در اعلامیههای میرحسین موسوی در سال 88 شاهد بودیم خواستار برگشت به دوران طلائی دهه 60 خمینی میباشند.»
ثالثاً از دیگر خودویژگیهای نیروهای ریزش کرده دسته دوم یا همان دستهای که با انگیزه سهمخواهی بیشتر از جناح درونی رژیم فاصله گرفتهاند این است که اینها میخواهند حزب پادگانی خامنهای و سیاستهای 30 سال گذشته این حزب (با تقدیس کردن عملکرد خمینی در دهه 60 و بدون نقد خمینی) به نقد بکشند که البته چنین نقد مکانیکی و اکلکتیویتهای نه مورد مخالف حزب پادگانی خامنهای قرار میگیرد و نه مورد مخالفت دستگاههای رنگارنگ امنیتی رژیم مطلقه فقاهتی میباشد، چراکه تمامی ارگانهای این رژیم مشروعیت و هویت خودشان را از خمینی و دهه 60 کسب مینمایند و تازه نقد خامنهای خارج از نقد خمینی خود تعریف و تمجید خامنهای میباشد، زیرا کسانی که خامنهای و سیاستهای او «در چارچوب خمینی و سیاستهای او» نقد نمیکنند، خوب بدانند که چنین نقدی باعث تقدیس خامنهای میشود. لذا در این رابطه است که برای داوری در باب نیروهای ریزش کرده از رژیم مطلقه فقاهتی باید:
الف - بینیم آیا این «نیروها منتقد درونی نظام» هستند، یا «منتقد برونی نظام.»
ب – در صورتی که «منتقد برونی نظام» هستند چه نقدی به گذشته این رژیم در دهه بعد از انقلاب 57 تحت رهبری خمینی دارند.
ج – اصلاً خود این نیروهای ریزش کرده «چه نقدی به گذشته خود» در خصوص حمایت عملی و نظری از رژیم مطلقه فقاهتی دارند.
در این خصوص کافی است که بدانیم که نه تنها این «نقد به گذشته خود» در رابطه با نیروهای ریزش کرده درون نظام غایب میباشد و تاکنون حتی یک مورد دیده نشده است که این نیروهای ریزش کرده به «نقد گذشته خود در دهه 60 و بعد از انقلاب 57 بپردازند» حتی جریانهای سیاسی غیر وابسته به رژیم مطلقه فقاهتی که تا قبل از خرداد 60 و یا تا سال 62 به حمایت نظری و عملی از رژیم مطلقه فقاهتی میپرداختند و بعضاً مثل حزب توده و اکثریت فرخ نگهدار با این رژیم تا سال 62 همکاری اطلاعاتی و امنیتی داشتهاند، نسبت به نقد گذشته خود، خود را بینیاز میبینند و مهمتر از آن جریانهای اپوزیسیون امروز مثل مجاهدین خلق (و جنبش مسلمان مبارز پیمان که حتی تا بعد از نسلکشی تابستان 67 از خمینی و رژیم مطلقه فقاهتی حمایت میکردند) نقد به گذشته خودشان راستروی میدانند. عنایت داشته باشیم که نیاز به نقد گذشته خود جهت مچگیری نیست، بلکه تنها جهت فهم عمق جوهر این جریانها و افراد میباشد.
د - پر پیداست که دسته دوم از جریانها و افراد ریزش کرده (برعکس دسته اول) منتقد خود رژیم مطلقه فقاهتی نیستند، بلکه «منتقد جناحهای درونی نظام» میباشند، چراکه اعتقاد دارند که این رژیم توسط خود سردمداران این رژیم استحاله پذیر میباشد و همین قانون اساسی رژیم مطلقه فقاهتی از نظر دسته دوم، دارای آنچنان ظرفیتی میباشد که اجرای آن (در چارچوب همین نهاد ولایت مطلقه فقاهتی که بیش از 80% قدرت اقتصادی و اداری و اجرائی و قضائی و سیاسی و اقتصادی و نظامی و انتظامی و تبلیغاتی مملکت در دستش میباشد و در برابر هیچ نهادی و فردی هم پاسخگو نمیباشد و حتی حاضر نمیشود به مصاحبه آزاد رسانهای تن بدهد)، میتواند عامل استحاله مثبت درون نظام مطلقه فقاهتی گردد.
در خصوص دسته دوم از نیروهای ریزش کرده و یا در حال ریزش، داوری ما این است که تقریباً تمامی اینها خمینی و عملکرد دهه بعد از انقلاب 57 او را تقدیس میکنند و هرگز حاضر به نقد دهه 60 این رژیم و نقد خمینی نمیشوند و آن را خط قرمز خود میدانند و به موازات آن هرگز حاضر به نقد گذشته خود در زمان همکاری با رژیم مطلقه فقاهتی نمیباشند، چراکه تا مرفق در آن جنایتها شریک هستند و حتی بیش از جناح راست حاکمیت و حزب پادگانی خامنهای در آن جنایتها مشارکت و معماری داشتهاند.
به هر حال برای داوری در باب این نیروها (که به خصوص از خرداد 76 به صورت یک خیمه شب بازی انتخاباتی درآمده است) آنچه میتوان گفت اینکه خود پروسه 20 سال گذشته این جریانها و افراد نشان میدهد که تضاد جناحی این جریانها تنها در چارچوب سهمخواهی از قدرت قابل تفسیر میباشد و لذا به مرور زمان حنای آنها در نگاه مردم از رنگ افتاده است.
باری بدین ترتیب بود که «نشر مستضعفین به عنوان ارگان عقیدتی - سیاسی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران» در خرداد ماه 88 طبق برنامهریزی دو ساله جنبش پیشگامان مستضعفین ایران متولد گردید و تا امروز صد شماره در صد ماه، این ارگان عقیدتی – سیاسی انتشار یافته است. بنابراین است تا جهت اعتلای حرکت جنبش پیشگامان مستضعفین ایران به بازشناسی این صدماه حرکت برونی جنبش پیشگامان مستضعفین و این صد شماره نشر مستضعفین بپردازیم، طبیعی است که نقد و بازشناسی ما تنها به عنوان یک آغاز بر این رویکرد میباشد. لذا از همه آنهائی که به این حرکت میاندیشند و حاضرند که برای اعتلای آن هزینه نظری و عملی کنند، دعوت میکنیم تا کامنت و نقد و نظر خود را در این رابطه توسط سایت نشر مستضعفین در تلگرام در اختیار ما بگذارند و بدین ترتیب با صیقلزدائی و چکشکاری این حرکت را ریشهدار و بارور سازند.
برای شروع این آغاز اعتقاد داریم که نقد و نظر در باب صد شماره گذشته نشر مستضعفین باید در چارچوب اهداف آغازین تعریف شده این مقاله و استراتژی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران صورت بگیرد، چراکه آنچنانکه در آغاز این نوشته مطرح کردیم، اهداف جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در شش مؤلفه قابل تبیین و تعریف میباشند که این شش مؤلفه اهداف نظری و عملی عبارتند از:
1 - مؤلفه اول انجام «پروژه اصلاح دینی» است که در چارچوب اندیشههای اقبال و شریعتی و آرمان مستضعفین قابل انجام میباشد و کوشش ما در صد شماره گذشته نشر مستضعفین در این رابطه، در نوک پیکان اهداف نشر مستضعفین قرار داشته است. قابل ذکر است که انجام این هدف در نشر مستضعفین در این چارچوب در صد شماره گذشته انجام گرفته است:
الف - تبیین کلامی و فلسفی و عرفانی اندیشههای علامه محمد اقبال لاهوری به عنوان یک دستگاه منسجم نظری.
ب – تبیین کلامی و اجتماعی و تاریخی اندیشههای معلم کبیرمان شریعتی در چارچوب دستگاه کلامی و فلسفی و عرفانی علامه محمد اقبال لاهوری.
که البته دلیل ما در این رابطه بر این امر قرار دارد که از بعد از جمعبندی در باب «بحران فراگیر سالهای 59 و 60 تشکیلات آرمان مستضعفین» به این حقیقت واقف شدیم که یکی از عوامل اصلی بحران فراگیر فوق در تشکیلات آرمان مستضعفین، «غیر دستگاهمند بودن اندیشههای آرمان مستضعفین و بالطبع آبشخور اولیه آن اندیشهها، یعنی اندیشههای شریعتی بوده است». لذا در این رابطه بود که در طول 25 سال بعد از آن بحران، جهت مقابله کردن با بسترهای نظری بحرانزای اندیشههای شریعتی و آرمان مستضعفین، در نوک پیکان کار نظری خودمان، «دستگاهمند کردن منظومه معرفتی شریعتی و آرمان مستضعفین» قرار دادیم. البته در این رابطه پیوسته بر این باور بودهایم و بر این باور نیز هستیم که تا زمانیکه نتوانیم «منظومه معرفتی شریعتی» مانند «منظومه معرفتی اقبال» دستگاهمند سازیم، هرگز نخواهیم توانست به دستگاهمند ساختن منظومه معرفتی آرمان مستضعفین و بالطبع دستگاهمند ساختن منظومه معرفتی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران دست پیدا کنیم.
در خصوص این وظیفه سترگ و سنگین آنچه در 25 سال کار شبانه روزی نظری دستگیرمان گردید این بود که برای «دستگاهمند کردن اندیشههای شریعتی و آرمان مستضعفین» هیچ راه نظری دیگری جز دستگاهمند کردن این اندیشهها در دستگاه فکری حضرت مولانا علامه محمد اقبال لاهوری (که مانیفست این دستگاه فکری او در کتاب گرانسنگ بازسازی فکر دینی تبیین شده است) وجود ندارد، چراکه نظم پریشان حاکم بر آیات قرآن به علت منبع تجربه باطنی آنآ و به علت سلیقهای انتخاب شدن خطبههای نهجالبلاغه در قرن چهارم یعنی چهار صد سال بعد از شهادت امام علی توسط سیدرضی در زمان آلبویه، نه قرآن و نه نهجالبلاغه نمیتوانست چارچوب دستگاهمند کردن منظومه معرفتی شریعتی و آرمان مستضعفین برای ما در قرن بیست یکم بشود و از آنجائیکه در تاریخ چهارده قرن اسلام تاریخی، تنها اندیشهای از نظریهپردازان که صورت دستگاهمند داشته است، دستگاه اندیشه اقبال لاهوری میباشد، هر چند که از اواخر قرن اول هجری، به خصوص از زمان مأمون عباسی و تکوین بیت الحکمه توسط او و ورود و ترجمه اندیشههای فلسفی ارسطو و افلاطون، هم متکلمین وهم عرفا و صوفیان و به خصوص فلاسفه مسلمان که در رأس آنها ابن رشد و فارابی و ابن سینا و غیره قرار داشتند، تلاش کردند تا در چارچوب اندیشههای فلسفی ارسطوئی و افلاطونی به دستگاهمند ساختن نظری اسلام تاریخی بپردازند و فقهای حوزههای فقهی توسط علم اصول نشات گرفته از رویکرد ارسطوئی کوشیدند تا اسلام تاریخی را در کادر فقه دگماتیسم مولود اسلام روایتی دستگاهمند کنند، با همه این احوال تمامی این تلاشها به خصوص در قرن بیستم شکست خورد و تنها رویکردی که در قرن بیستم توانست موفق گردد و برای اولین بار به صورت «دینامیک و تطبیقی» اسلام تاریخی را دستگاهمند سازد و با «دستگاههای فلسفی و عرفانی و فقهی انطباقی یونانیزده گذشته مرزبندی نماید، اندیشه و دستگاه فکری محمد اقبال لاهوری است.»
به همین دلیل بود که در طول 100 ماه گذشته و 100 شماره گذشته نشر مستضعفین، سختترین کار نظری جنبش پیشگامان مستضعفین ایران و نشر مستضعفین، «تبیین دستگاه منظومه معرفتی محمد اقبال و به روز کردن آن بوده است». یادمان باشد که «بیان و قلم ثقیل اقبال در کتاب گرانسنگ بازسازی فکر دینی در اسلام او و فشرده بودن مطالب به صورت کپسولی در این کتاب و منحصر بودن مانیفست اندیشههای اقبال، به کتاب بازسازی فکر دینی، مشکلات استخوانسوز ما در این رابطه به خصوص در 100 ماه گذشته و در صد شماره گذشته نشر مستضعفین دو چندان کرده بود». ولی با همه این احوال در صد شماره گذشته نشر مستضعفین، تلاش مستمر کردهایم تا در عرصه «کلام و فلسفه و فقه و عرفان اسلام تاریخی، همه متریال خام چهارده قرن گذشته اسلام تاریخی را در دستگاه فکری محمد اقبال لاهوری مورد بازسازی مجدد قرار دهیم و توسط آن به دستگاهمند کردن اندیشههای شریعتی و آرمان مستضعفین بپردازیم.
اینکه تا چه اندازه در این امر در صد ماه گذشته و در صد شماره گذشته نشر مستضعفین موفق گشتهایم، باز میگردد به فونکسیون «سنتز دستگاه اندیشه جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، در عرصه وظایف تشکیلاتی و سازمانگرایانه خود، توسط دو مؤلفه سازمانگری افقی و عمودی». فراموش نکنیم که از آبان 51 به موازات بسته شدن حسینیه ارشاد و مخفی شدن شریعتی و دستگیری بعدی او در بهار 52 و رکود و بنبست جنبش ارشاد شریعتی، تلاش بیوقفهای از طرف هواداران این اندیشه جهت دستگاهمند کردن اندیشههای شریعتی صورت گرفت که به صورت مشخص سنتز این تلاشها، تکوین هسته اولیه آرمان مستضعفین در تابستان سال 55 شد که مؤسسین آرمان مستضعفین تصمیم گرفتن (تا برعکس پروسس حرکت 5 ساله جنبش ارشاد شریعتی که از سال 47 تا 51 ادامه داشت و او از اندیشه به حرکت و در آخر توسط دو کنفرانس «شیعه یک حزب تمام» و «قاسطین و مارقین و ناکثین» به اعلام استراتژی سازمانگرایانه و تحزبگرایانه خود برسد) تا از آغاز یعنی تابستان 55 با تعریف و تبیین استراتژی اقدام عملی سازمانگرایانه و تحزبگرایانه جنبشی تکوین یافته از پائین برای خود، مبانی نظری رویکرد خود را تبیین کنند.
البته هر چند این رویکرد موسسین آرمان مستضعفین (برعکس رویکرد شریعتی) توانست در سالهای 58 تا 60 به صورت مشخص سنتز حرکتی و عینی و عملی در جامعه بعد از انقلاب 57 بوجود بیاورد، با همه این احوال به علت همان هسته بحرانزای غیر دستگاهمند بودن نظری که قبلاً ذکرش رفت، این شجره مؤسسین آرمان مستضعفین نتوانست از کوران آنتاگونیست پیشاهنگزده سال 60 به سلامت عبور نماید.
ادامه دارد