پروسس حیات «پیشگام» یا «پیشگامان مستضعفین ایران» در سه فرایند «سازمانی»، «جنبشی» و «حزبی» - قسمت دوم
خلاء خودسازماندهی افقی و موازی همراه با خلاء رهبری درونجوش، همه و همه معلول همین فقدان کادرهای همه جانبه خودساخته در پراکسیس طبقاتی جنبش کارگران ایران میباشد؛ و به همین دلیل است که در طول 40 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم پس از اینکه سردمداران رژیم مطلقه فقاهتی (از بعد از 17 شهریور 57 با ورود جنبش سراسری طبقه کارگر ایران به عرصه جنبش ضد استبدادی تحت هژمونی کارگران صنعت نفت ایران) توانستند با سوار شدن بر دوش طبقه کارگران ایران، رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی را به زانو درآورند، از فردای انقلاب ضد استبدادی 57 الی الان، جهت اخته کردن جنبش کارگری ایران به صورت مهندسی شده و نرم (در زیر شعار «خدا هم کارگر است») کوشیدند که با حذف سرهای جنبش کارگری ایران، این جنبش را اخته نمایند.
البته رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و دستگاههای چند لایهای سرکوبگر آن در طول 40 سال گذشته در این رابطه موفق بوده است، چراکه با حذف نیروهای اکتیو جنبش کارگری توانستهاند موتور جنبش کارگری ایران را دچار بحران درونی بکنند. داوری ما در این رابطه بر این امر قرار دارد که علت موفقیت رژیم مطلقه فقاهتی در سرکوب مهندسی شده و نرم جنبش کارگری ایران در 40 سال گذشته به علت پتانسیل رژیم مطلقه فقاهتی نیست بلکه به دلیل فقدان و ضعف جنبش کارگری در پرورش کادرهای همه جانبه است. البته همین ضعف جنبش کارگری در پرورش کادرهای همه جانبه باز معلول همان ضعف پراکسیس (مبارزه طبقاتی و کار مشخص آگاهانه جهت تغییر جامعه و جهان و خود) طبقه کارگر ایران در 40 سال گذشته میباشد.
فراموش نکنیم که آنچنانکه در بحثهای تئوریک «پراکسیس انسانساز یا پراگماتیست؟» مطرح کردیم، در تعیین مصداقی «پراکسیس به عنوان عمل آگاهانه جهت تغییر جهان و جامعه و خود هر گروه اجتماعی جامعه بزرگ ایران باید به صورت کنکریت و مشخص مصداق عینی پراکسیس اجتماعی برای گروه اجتماعی خاص خود تعریف نماید» به عبارت دیگر در تعریف پراکسیس مصداقی هرگز نباید با رویکرد اسکولاستیکی یک مصداق مشخص برای همه گروههای اجتماعی جامعه ایران یا اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران تعریف نمائیم، به عبارت دیگر شاید بهتر باشد که اینچنین مطرح کنیم که پراکسیس یا عمل آگاهانه برای تغییر جامعه و جهان و خود هر چند دارای یک تعریف کلی عام و مجرد میباشد ولی در عرصه تعیین مصداقی مشخص و کنکریت هر گروه اجتماعی میبایست در چارچوب تحلیل مشخص از شرایط مشخص عینی و ذهنی خاص خود به تعریف کنکریت و مشخص از پراکسیس سیاسی اجتماعی یا عمل آگاهانه خود جهت تغییر جامعه و جهان و خود بپردازد و در همین رابطه است که میتوانیم داوری کنیم که مثلاً مصداق مشخص پراکسیس سیاسی اجتماعی برای جنبش کارگری ایران که همان مبارزه طبقاتیاش به صورت فراگیر و جمعی میباشد با پراکسیس سیاسی و اجتماعی جنبش دانشجوئی یا جنبش معلمان و جنبش کارمندان و جنبش مزدبگیران و جنبش زنان و غیره متفاوت میباشد.
عنایت داشته باشیم که در طول 77 سال گذشته (از شهریور 20 الی الان) که جنبش سازمانیافته اپوزیسیون سیاسی ایران شکل گرفته است، پیوسته در راستای سازماندهی گروههای اجتماعی و جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران و در رأس آنها جنبش کارگری ایران، جنبش پیشاهنگی ایران (در مؤلفههای سه گانه استراتژی پیشاهنگی اعم از مؤلفه تحزبگرایانه حزب طراز نوین لنینیستی یا مؤلفه چریکگرائی مدرن رژی دبرهای و یا ارتش خلقی مائوئیستی) پیوسته در تعریف پراکسیس سیاسی اجتماعی برای گروههای اجتماعی جامعه ایران (و در رأس آنها طبقه کارگر ایران) به صورت الگوبرداری و انطباقی عمل کردهاند، به همین دلیل تمامی برنامههای عملی و نظری نسخه شده توسط جریانهای سیاسی اپوزیسیون در 77 سال گذشته برای جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران کپی - پیست شده از نسخههای تجربه شده احزاب و جریانهای سیاسی جوامع دیگر بوده است، در نتیجه همین برخورد انطباقی باعث گردیده است تا در طول 77 سال گذشته هیچکدام از این جریانها نتوانند به پراکسیس سیاسی – اجتماعی تطبیقی رشد دهنده برای این جنبشها که معلول تکیه بر تحلیل مشخص از شرایط مشخص میباشد دست پیدا کنند. البته در مقاطعی مثل نهضت ملی کردن صنعت نفت تحت رهبری دکتر محمد مصدق هم که جنبش سیاسی ایران توانستهاند به پراکسیس سیاسی – اجتماعی تطبیقی دست پیدا کنند با مخالفت این جریانهای پیشاهنگی روبرو شده است، مثل مخالفت حزب توده با مصدق در جریان نهضت ملی کردن صنعت نفت و غیبت این حزب در روز 28 مرداد 32 جهت مقابله با کودتای امپریالیستی بر علیه مصدق.
به هر حال با عنایت به این حقیقت است که «مهمترین عامل اعتلاءبخش حرکت همه جریانهای سیاسی و همه جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، کشف پراکسیس تطبیقی و کنکریت سیاسی – اجتماعی جامعه ایران در مقاطع مختلف در چارچوب تحلیل مشخص از شرایط مشخص میباشد»؛ بنابراین از آنجائیکه در «فرایند سازمانی استراتژی پیشگامی»، ما نتوانستیم به کشف مشخص این پراکسیس دست پیدا کنیم، در نتیجه همین امر باعث گردید تا به موازات بسته شدن فضای سیاسی جامعه و حاکمیت استراتژی چریکگرائی و ارتش خلقی تحت هژمونی سازمان مجاهدین خلق و عریان شدن تیغ سرکوب در دست زنگنار مست، تشکیلات از درون دچار بحران تشکیلاتی بشود که حامیان استراتژی پیشاهنگی و چریکگرائی و سازمان مجاهدین خلق در این بحران درون تشکیلاتی با علم کردن شعار «مبارزه مسلحانه به عنوان تنها پراکسیس سیاسی – اجتماعی» توانستند بخشی از نیروهای این جریان را با خود ببرند.
باری بدین ترتیب بود که به موازات فراگیر شدن بحران درون تشکیلاتی، ما مجبور به آسیبشناسی جدی این حرکت شدیم، البته مهمترین دغدغه نظری و عملی ما کشف پراکسیس تطبیقی و کنکریت سیاسی - اجتماعی بود که بالاخره سنتز نهائی آن آسیبشناسی ورود به «فرایند جنبشی» از سال 88 در لوای «جنبش پیشگامان مستضعفین ایران» و «نشر مستضعفین به عنوان ارگان عقیدتی سیاسی» این مرحله بود. در پروسس ورودی ما به «فرایند جنبشی» (که از سال 86 آغاز شد و پس از دو سال در خرداد ماه سال 88 این پروسس روند برونی خود را توسط نشریه الکترونیکی نشر مستضعفین به عنوان ارگان عقیدتی – سیاسی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران آغاز کرد) اولین موضوع محوری که برای ما مطرح گردید این بود که آیا رویکرد سیاسی - اجتماعی کوتاهمدت و درازمدت ما در خصوص جامعه ایران، در راستای انقلاب سیاسی است یا انقلاب اجتماعی؟
علت طرح محوری این سؤال در سرآغاز پروسس تکوین فاز جنبشی حرکت ما در سال 86 به این خاطر بود که در جمعبندی علل و دلایل بحران فراگیر درونی حرکت ما در سالهای 59 و 60 به این اصل رسیدیم که از همان سال 58 که فاز سازمانی حرکت ما به صورت برونی تکوین پیدا کرد، دو رویکرد متناقض در تشکیلات ما به صورت سراسری ظهور پیدا کردند.
رویکرد اول، رویکرد مؤسسین بود که از آنجائیکه معتقد به انقلاب اجتماعی توسط جنبشهای پیشرو (اردوگاه مستضعفین ایران) از پائین بودند و در این رابطه استراتژی تکیه بر انقلاب سیاسی در چارچوب کسب قدرت سیاسی حاکم رد میکردند، دلیل آنها هم این بود که آنچنانکه در طول 77 سال گذشته جریانهای سیاسی پیشاهنگی در سه مؤلفه مختلف تحزبگرایانه لنینیستی و چریکگرائی مدرن رژی دبرهای و ارتش خلقی مائوئیستی جامعه ایران عمل کردهاند، تمامی این جریانها در راستای رویکرد انقلاب سیاسی خود پیوسته در جهت کسب قدرت سیاسی حاکم کردهاند و همین تلاش جهت کسب قدرت سیاسی در 77 سال گذشته عامل اصلی شکست همه این جریانهای چریکگرا و تحزبگرا و ارتش خلقی شده است و همین رویکرد انقلاب سیاسی آنها (با همان تعریفی که لنین از آن میکند و به معنای درهم شکستن ماشین حاکمیت و دولت میداند)، عامل اصلی شکست آنها شده است، چراکه نخستین قتیل رویکرد استراتژی کسب قدرت سیاسی خود انقلاب اجتماعی توسط اقدام عملی سازمانگرایانه جنبشهای تکوین یافته از پائین میباشد.
قابل ذکر است که در عرصه بینالمللی رویکرد انقلاب سیاسی و کسب قدرت سیاسی عامل اصلی شکست سوسیالیسم کلاسیک نیمه دوم قرن نوزدهم اروپا و عامل اصلی شکست سوسیالیسم دولتی بلوک شرق در دهه آخر قرن بیستم بوده است. البته هسته اولیه این انحراف در اندیشههای خود کارل مارکس در کتاب «نقد برنامه گوتا» نهفته است که در آنجا کارل مارکس برای اولین بار با طرح «تز دیکتاتوری پرولتاریا» به عنوان آلترناتیو سیاسی جامعه سرمایهداری خشت انحرافی انقلاب سیاسی به جای انقلاب اجتماعی بنا کرد؛ زیرا همین تز انحرافی «دیکتاتوری پرولتاریای» کارل مارکس بود که بعداً توسط انقلاب سیاسی اکتبر 1917 به صورت هیولای قدرت استالینی درآمد.
باری، بدین ترتیب بود که در جمعبندی خود در خصوص بحران فراگیر سال 59 – 60 حرکتمان به اینجا رسیدیم که دو رویکرد متناقض از سال 58 در حرکت و تشکیلات ما رشد کرده بود که یکی «رویکرد تکیه بر استراتژی انقلاب اجتماعی بود» و دیگری «رویکرد تکیه بر استراتژی انقلاب سیاسی»، بیشک هر کدام از این دو رویکرد در عرصه حرکت و استراتژی و حتی تاکتیکی نیز دارای سنتز عملی و نظری خاص خود بود.
به این ترتیب که در «رویکرد استراتژی بر پایه انقلاب اجتماعی» علاوه بر اینکه بر انقلاب از پائین و توسط جامعه نه پیشاهنگ تکیه میشود، موتور حرکت انقلاب اجتماعی (برعکس موتور حرکت انقلاب سیاسی آنچنانکه مائو تعریف میکرد و میگفت قدرت از لوله تفنگ میگذرد و یا آنچنانکه لنین تعریف میکرد و حزب نخبگان و طراز نوین و روشنفکران و پیشاهنگان جایگزین طبقه کارگر میکرد و به عنوان عامل اصلی انقلاب سیاسی میدانست)، آنچنانکه معلم کبیرمان شریعتی میگفت «تنها از کانال انقلاب فرهنگی» تعریف میشود؛ که البته در جامعهای مثل جامعه ایران که یک جامعه دینی میباشد این انقلاب فرهنگی میبایست از کانال بازسازی دینی (آنچنانکه حضرت مولانا علامه محمد اقبال لاهوری تبیین میکرد) عبور نماید.
همچنین نیاز به تاکید مجدد است که عامل اصلی تکوین «رویکرد استراتژی انقلاب سیاسی» یا «استراتژی کسب قدرت سیاسی» در سالهای 59 و 60 همان بازتولید گفتمان چریکگرائی و ارتش خلقی یا پیشاهنگی سازمان مجاهدین خلق و جریانهای دیگر سیاسی بود که در فرایند پساشکست انقلاب ضد استبدادی 57 به خصوص از بعد از 30 خرداد سال 60 به عنوان گفتمان مسلط بر جامعه ایران درآمده بودند؛ و در راستای این گفتمان مسلط بود که تمامی جریانهای سیاسی در سالهای 59 و 60 تا زمان شکست استراتژی کسب قدرت سیاسی سازمان مجاهدین خلق تحت تأثیر این گفتمان مسلط بودند؛ و بدون شک همه جریانهای سیاسی دچار بحرانهای درونی و گاها انشعاب شدند که منجمله این جریانها حرکت ما بود که در آن سالها تحت تأثیر فونکسیون «استراتژی کسب قدرت سیاسی» سازمان مجاهدین خلق، با گرایش بدنه تشکیلات به استراتژی انقلاب سیاسی و کسب قدرت سیاسی سازمان مجاهدین خلق در تضاد با «رویکرد استراتژی انقلاب اجتماعی» مؤسسین دچار بحران فراگیر تشکیلاتسوز شد.
به هر حال در این رابطه بود که در پروسس فاز دوم حرکتمان در سالهای 86 تا 88 عمدهترین سوالی که برای ما مطرح گردید این بود که با کدامین رویکرد میخواهیم (فاز دوم حرکت که همان فاز جنبشی میباشد) استراتژی جنبشی خود را پیش ببریم؟ آیا توسط «استراتژی رویکرد انقلاب سیاسی یا کسب قدرت سیاسی» میخواهیم به این مهم بپردازیم، یا توسط «استراتژی انقلاب اجتماعی؟»
بدون شک پاسخ ما در سالهای 86 - 88 جهت از سرگیری «فاز جنبشی» حرکتمان این بود که تنها استراتژی بیبدیل ما «استراتژی انقلاب اجتماعی در چارچوب انقلاب فرهنگی توسط بازسازی اسلام بر پایه اجتهاد در اصول و فروع تمامی ساختمان اسلام فلسفی و اسلام فقاهتی و اسلام زیارتی و اسلام ولایتی و اسلام روایتی و اسلام کلامی و غیره بود». پر پیداست که تکیه استراتژی ما بر این موضوع بازگشت پیدا میکرد به جمعبندی ما در خصوص بحران فراگیر سالهای 59 - 60 در نتیجه بر این باور بودیم که «در پروسس فاز جنبشی اگر به صورت نظری و عملی بر این مهم تکیه نکنیم، بیشک فاز جنبشی حرکتمان مانند فاز سازمانی سالهای 59 - 60 گرفتار بحران فراگیر خواهد شد». لذا به همین دلیل از خرداد 88 که نشر مستضعفین به عنوان ارگان عقیدتی سیاسی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران حرکت برونی خود را از سرگرفت تا به امروز پیوسته تلاش کرده است تا در چارچوب استراتژی «انقلاب اجتماعی از کانال انقلاب فرهنگی» (نه از کانال انقلاب سیاسی) بر پایه پروژه بازسازی دینی معلمان کبیرمان یعنی علامه محمد اقبال لاهوری و شریعتی حرکت نماید.
بنابراین در یک نگاه کلی میتوانیم تمامی محورهای نظری و تئوریک و سیاسی و اجتماعی و عقیدتی 9 سال گذشته نشر مستضعفین در چارچوب همین استراتژی انجام انقلاب اجتماعی از کانال انقلاب فرهنگی توسط اقدام عملی سازمانگریانه جنبشهای تکوین یافته از پائین آرایش دهیم. البته طرح این ادعا و این باور در اینجا برای مخاطب نباید تداعی کننده این امر باشد که در 9 سال گذشته تمامی آنچه که کردهایم و آنچه که گفتهایم درست بوده است و یا اینکه کار ما نقدپذیر نیست، بلکه برعکس تنها هدف ما از طرح این موضوع آن است که میخواهیم بر این امر تکیه نمائیم که اگر باورمان بر استراتژی انقلاب اجتماعی از پائین و از کانال انقلاب فرهنگی است، «پیشگام» یا «پیشگامان مستضعفین ایران» باید برعکس پیشاهنگان سه مولفهای «استراتژی کسب قدرت سیاسی» را فراموش کنند و تنها بر «استراتژی انقلاب اجتماعی از پائین و از کانال انقلاب فرهنگی توسط جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران» تکیه نمایند؛ که بی تردید جهت دستیابی به این هسته استراتژی پیشگامی، پیشگامان مستضعفین ایران باید (برعکس پیشاهنگان سه مولفهای) بتوانند در عرصه حرکت تحزبگرایانه عمودی و افقی خود پیوسته در راستای کمک به سازماندهی درونجوش و دینامیک جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران حرکت نمایند؛ و صد البته این مهم حاصل نمیشود مگر اینکه «پیشگام» یا «پیشگامان مستضعفین ایران» توسط انتقال خودآگاهی سیاسی و خودآگاهی اجتماعی و خودآگاهی طبقاتی به وجدان جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران بتواند شرایط برای تحول دینامیک این جنبش در راستای خودسازماندهی و رهبری درونجوش آنها فراهم کنند. تنها به این ترتیب است که انقلاب اجتماعی از کانال انقلاب فرهنگی میتواند به صورت ساختاری از پائینیها جامعه و اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران تکوین پیدا کند.
ادامه دارد