«ما» چه می‌گوئیم؟ - قسمت دوم

 

در این رابطه بوده است که پیوسته بر این باور بوده‌ایم که عامل شکست تمامی جریان‌ها و جنبش‌ها و تحولات و انقلابات گذشته جامعه بزرگ ایران، تکیه یکطرفه جریان‌های سیاسی بر استراتژی و نقشه راه حزبی و رویکرد «حزب – دولت» لنینیستی بوده است. در نتیجه جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 42 سال گذشته عمر حیات سیاسی خود در چارچوب نقشه راه، اقدام عملی سازمان‌گرایانه و تحزب‌گرایانه جنبشی معلم کبیرمان شریعتی بر «استراتژی جنبشی» در راستای دستیابی به «جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین» به عنوان آلترناتیو «استراتژی حزبی» گذشته و «استراتژی حزب – دولت» لنینیستی تکیه کرده است.

بنابراین از آنجائیکه در طول 42 سال گذشته عمر جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، اهداف استراتژیک تعیین شده ما عبارت بوده است از:

الف – دموکراسی شورائی یا مشارکتی.

ب – سوسیالیسم شورائی یا مشارکتی که در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران این دو مؤلفه تنها در مدل «دموکراسی – سوسیالیستی» (نه سوسیال دموکراسی سرمایه‌داری برنشتاینی مولود انترناسیونال دوم) قابل تحقق و عینیت و مادیت می‌باشد، در قرن بیست یکم یعنی در فرایند پسا شکست مارکسیسم و سوسیالیسم دولتی و استراتژی «حزب – دولت» لنینیستی و شکست پروژه «دیکتاتوری پرولتاریا»ی مارکس و انگلس به عنوان شکل دولت و پروژه حزب طراز نوین لنینیستی که باعث جایگزین شدن طبقه جدید حزبی به جای طبقه کارگر و جنبش‌های اجتماعی زحمتکشان شهر و روستا شد، مدل «دموکراسی – سوسیالیستی» می‌تواند در این مسیر بحرانی به لحظ نظری و عملی راه‌گشا بشود.

البته مسیر و استراتژی و نقشه راه جهت دستیابی به مدل دموکراسی - سوسیالیستی در دیسکورس ما همان نقشه راه معلم کبیرمان شریعتی می‌باشد که توسط استراتژی اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت زر و زور و تزویر یا دموکراسی و سوسیالیسم و پلورالیزم به انجام می‌رسد. فراموش نکنیم که «دموکراسی در دیسکورس شریعتی، خود شامل سه مؤلفه دموکراسی سیاسی و دموکراسی اقتصادی و دموکراسی معرفتی می‌شود»، به عبارت دیگر خود این تعریف شریعتی از دموکراسی علاوه بر اینکه شامل سوسیالیست مشارکتی و شورائی و غیر دولتی می‌شود، تبیین کننده نقشه راه و استراتژی دستیابی به مدل «دموکراسی – سوسیالیستی» مورد اعتقاد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران نیز هست.

4 - در پروسس استراتژی اقدام عملی سازمان‌گرایانه و تحزب‌گرایانه جنبشی تکوین یافته از پائین جامعه ایران، در راستای دستیابی به جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین، جنبش پیشگامان مستضعفین ایران این پروسس استراتژی تحزب‌گرایانه جنبشی خود را به سه فرایند:

الف – سازمانی.

ب – جنبشی.

ج – حزبی، تقسیم می‌کند؛ که در رابطه با دو فرایند سازمانی و حزبی، جنبش پیشگامان مستضعفین ایران بر این باور می‌باشد که در چارچوب تبیین تئوریک حرکت تحزب‌گرایانه جنبشی خود، این حرکت به دو مؤلفه:

الف - عمودی – حزبی.

ب – افقی - جنبشی یا حرکت تحزب‌گرایانه عمودی و حرکت تحزب‌گرایانه افقی، قابل تقسیم می‌باشد.

لذا به همین دلیل از آنجائیکه در رویکرد نظری جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، حرکت تحزب‌گرایانه عمودی (که مختص سازماندهی نیروهای پیشگام می‌باشد) همان فرایند سازمانی استراتژی تحزب‌گرایانه است که در جهت پرورش کادرها و نیروهای سازمانده پیشگامان مادیت پیدا می‌کند. نکته‌ای که در این رابطه از همان آغاز هم به لحاظ نظری و هم به لحاظ عملی مد نظر ما بوده است اینکه هرگز بین دو مؤلفه عمودی و افقی استراتژی «تحزب‌گرایانه – جنبشی» نباید دیوار چین ایجاد کرد، به عبارت دیگر در رویکرد «تحزب‌گرایانه – جنبشی» پیشگامان مستضعفین ایران (در 42 سال گذشته) دو مؤلفه «عمودی و افقی» این استراتژی در پیوند دیالکتیکی با هم معنی پیدا می‌کنند؛ یعنی از همان آغاز تکوین این حرکت بر این باور بوده‌ایم که «تا زمانیکه مؤلفه عمودی حرکت پیشگام در پیوند دیالکتیکی با مؤلفه افقی جنبش‌های اجتماعی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران قرار نگیرد، امکان هویت یافتن نظری و عملی فرایند سازمانی پروسس تحزب‌گرایانه پیشگامان مستضعفین ایران وجود ندارد.»

به همین دلیل بوده است که در آسیب‌شناسی علل و دلایل شکست گفتمان چریک‌گرائی و ارتش خلقی و تحزب‌گرایانه لنینیستی در 77 سال گذشته (از شهریور 20 الی الان) جنبش پیشگامان مستضعفین ایران بر این عقیده بوده است که رابطه یکطرفه بین دو مؤلفه «عمودی جریان‌های سیاسی» و «افقی جنبش‌های پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران» به عنوان عامل اصلی شکست تمامی جریان‌های سیاسی در 77 سال گذشته حرکت تحول‌خواهانه جامعه ایران بوده است، چراکه رابطه یکطرفه بین «حرکت عمودی یا سازمانی این جریان‌ها» با «حرکت افقی یا جنبشی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران» باعث گردید تا:

اولاً این جریان‌ها به پروسه تکوین «جنبش از بالا» به جای پروسه تکوین «جنبش از پائین» تکیه کنند.

ثانیاً این جریان‌ها خود را متولی و جایگزین و نماینده تام الاختیار جنبش‌های پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران به حساب بیاورند.

ثالثاً این جریان‌ها در راستای اهداف سیاسی خود، «جنبش‌های افقی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران را به عنوان دنباله‌رو و آپاندیس حرکت خود تعریف نمایند» و تنها در چارچوب حرکت خود برای این جنبش‌ها هویت و ارزش و اصالت قائل بشوند.

رابعاً این جریان‌ها به علت اصالت‌محوری قائل شدن (تنها در عرصه نظر نه میدانی و عمل) بر طبقه کارگر، باعث سکتاریست طبقه کارگر ایران نسبت به متحدان طبیعی و اجتماعی این طبقه در اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در دو فرایند عدالت‌طلبانه و آزادی‌خواهانه شده‌اند.

قابل ذکر است که در چارچوب مدل «دموکراسی – سوسیالیستی» مورد اعتقاد ما، نقشه راه دستیابی این مدل در جامعه امروز ایران «تنها در گرو کنش‌گری کل جامعه ایران یا کل اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران می‌باشد» که بدون تردید «طبقه کارگر ایران به علت استضعاف اقتصادی یا استثمار طبقه از طبقه و استضعاف اجتماعی و سیاسی در عرصه مبارزه دینامیک به لحاظ پتانسیل می‌توانند از برتری بالقوه هژمونی مبارزه عدالت‌طلبانه و آزادی‌خواهانه برخوردار باشند». البته اعتقاد به این جایگاه خودویژه طبقه کارگر ایران در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، هرگز و هرگز به معنای آن نیست که ما به هژمونی ذاتی و لدنی و تثبیت شده از ازل و ابد طبقه کارگر ایران بر مبارزه عدالت‌طلبانه و آزادی‌خواهانه پای بفشاریم، بلکه بالعکس بر این باوریم که این خود طبقه کارگر ایران است که باید توسط مبارزه دینامیک و خودمدیریتی و خودسازماندهی و خودرهبری همراه با تشکیلات و سازماندهی مستقل و فراگیر و فراکارگاهی خود تلاش کنند تا بتوانند، جایگاه تاریخی خود را در عرصه رهبری مبارزه آزادی‌خواهانه و عدالت‌طلبانه در جامعه بزرگ ایران حاصل نمایند.

بدون تردید تا زمانیکه خود طبقه کارگر ایران به صورت دینامیک و درون‌جوش توسط جنبش مطالباتی و صنفی و سیاسی نتوانند «از طبقه‌ای در خود» به «طبقه‌ای برای خود» تبدیل بشوند، هرگز و هرگز و هرگز با حلوا حلوا کردن دهان شیرین نمی‌شود و طبقه کارگر ایران نمی‌توانند به جایگاه اجتماعی و تاریخی خودشان دست پیدا کنند. طبیعی است که در غیبت جنبش فراگیر و مستقل و فراکارگاهی طبقه کارگر ایران، نه تنها این طبقه نمی‌تواند در عرصه جنبش‌های پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در دو جبهه عدالت‌طلبانه و آزادی‌خواهانه از جایگاه برتری در عرصه هژمونیک برخوردار بشود، بلکه مهمتر از آن اینکه این طبقه نمی‌تواند، حتی هویت طبقه‌ای خودش را هم حفظ نماید.

قابل ذکر است که برعکس آنچه که کارل مارکس در باب «طبقه بودن» طبقه کارگر فکر می‌کرد، مفهوم طبقه یک امر ذاتی نیست، بلکه بالعکس یک امر انتزاعی است که در بستر پراتیک اجتماعی برای گروه بزرگ اجتماعی قابل تعریف می‌باشد. دنباله‌روی طبقه کارگر ایران در حرکت تحول‌خواهانه گذشته جامعه بزرگ ایران از گروه‌های اجتماعی دیگر جامعه ایران، اعم از اقشار میانی تا حاشیه‌نشینان شهری و جریان‌های سیاسی همه و همه معلول این واقعیت مهم می‌باشد.

5 - بنابراین اگر بپذیریم که «گفتمان جنبشی» در این شرایط می‌تواند به عنوان تنها آلترناتیو «گفتمان حزبی» سابق (اعم از گفتمان چریکی و گفتمان ارتش خلقی و گفتمان تحزب‌گرایانه لنینیستی جامعه ایران) بشود و اگر بپذیریم که تنها در چارچوب «گفتمان جنبشی» است که هم «دموکراسی مشارکتی و شورائی» و هم «سوسیالیست مشارکتی و شورائی» می‌توانند در جامعه ایران به صورت پایدار نهادینه بشوند و اگر بپذیریم که تنها توسط «رویکرد جنبشی» است که «گفتمان انتخاباتی» (جریان‌های به اصطلاح اصلاح‌طلب انتخاباتی از طریق صندوق‌های رأی خود رژیم مطلقه فقاهتی و قانون اساسی ولایت‌مدار این رژیم که مدت بیش از دو دهه یعنی از خرداد 76 به عنوان گفتمان مسلط بر جامعه ما بوده است که) می‌تواند به چالش کشیده شود.

اگر بپذیریم که تنها «گفتمان جنبشی» است که در این شرایط (حاکمیت فرا بحران‌ها بر جامعه بزرگ ایران) می‌تواند خلاء آلترناتیو هژمونی و رهبری برای جنبش‌های پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران را پر بکند و اگر بپذیریم که تنها توسط «گفتمان جنبشی» در جامعه امروز ایران است که امکان دستیابی به «جامعه مدنی پایدار جنبشی تکوین یافته از پائین» وجود دارد و اگر بپذیریم که تنها مسیر تحقق «جنبش‌های خودمدیریتی و خودسازمانده و خودرهبر و دینامیک درون‌جوش» در جامعه امروز ایران در چارچوب «گفتمان جنبشی» می‌باشد و اگر بپذیریم که تنها توسط «گفتمان جنبشی» است که می‌توان به دوران استراتژی «حزب – دولت» و «کسب قدرت سیاسی یا مشارکت در قدرت حاکمیت» پایان داد.

اگر بپذیریم که تنها توسط «رویکرد جنبشی» است که می‌توان به ایده‌های «دموکراسی مشارکتی» و «سوسیالیست شورائی» (نه سوسیالیست دولتی) دست پیدا کرد و اگر بپذیریم که تنها توسط «گفتمان جنبشی» است که می‌توان به پیوند دو طرفه دیالکتیکی بین «حرکت عمودی سازمان‌گرایانه پیشگام» و «حرکت افقی جنبش‌گرایانه توده‌ای» دست پیدا کرد و اگر بپذیریم که تنها مسیر تحقق به سوسیالیسم (به عنوان تئوری انسانی و رهائی در چارچوب دموکراسی سه مؤلفه‌ای توسط نقشه راه استراتژی و) «گفتمان جنبشی» می‌باشد و اگر بپذیریم که «دموکراسی – سوسیالیستی» به عنوان نظام اجتماعی پایدار در یک جامعه تنها توسط استقرار «گفتمان جنبشی و شورائی در عرصه نظر و عمل» ممکن شدنی می‌باشد و اگر بپذیریم که هم دموکراسی و هم سوسیالیسم «امری فرایندی می‌باشند» (نه کوتاه‌مدت و موضعی) و اعتقاد به برنامه کوتاه‌مدت داشتن به دموکراسی و سوسیالیسم (آنچنانکه در پروژه لنینیستی انقلاب اکتبر روسیه شاهد بودیم) سوسیالیسم به صورت یک فاجعه در می‌آید نه ایدئولوژی انسانی و رهائی‌بخش (تمام مشکلات سوسیالیسم دولتی و لنینیسم در قرن بیستم و در فرایند پسا انقلاب اکتبر 1917 روسیه از آنجا شروع شد که لنین به تاسی از کارل مارکس برداشت ساده‌گرایانه از مسیر سوسیالیسم داشت و توسط تاسی از تز دیکتاتوری پرولتاریای کارل مارکس در «نقد برنامه گوتا» می‌خواست شکل و مدل دولت جهت مسیر سوسیالیسم در برنامه حداقلی تعریف نماید) بدون تردید تنها مسیر تحقق فرایندی (نه موضعی و پروژه‌ای) «دموکراسی – سوسیالیستی» در یک جامعه تکیه بر «گفتمان جنبشی در عرصه عمل و نظر» می‌باشد.

اگر بپذیریم که تنها سر پل انتقال «دموکراسی پارلمانی و نیابتی» به «دموکراسی مشارکتی و مستقیم» در یک جامعه توسط «گفتمان جنبشی» ممکن شدنی می‌باشد و تنها عامل پیوند دو «دموکراسی پارلمانی یا نیابتی» و «دموکراسی مستقیم» در یک جامعه، «گفتمان جنبشی – شورائی» است و اگر بپذیریم که تنها توسط «گفتمان جنبشی» است که می‌توان به استراتژی «جدائی احزاب از جنبش‌ها» دست پیدا کرد و اگر بپذیریم که توده‌ها و طبقه کارگر و زحمتکشان شهر و روستا تنها در عرصه جنبش‌های اجتماعی و سیاسی و صنفی و طبقاتی جامعه است که می‌توانند پراتیک اجتماعی خود را تعریف بکنند و در بستر آن پراتیک اجتماعی، هویت جمعی خودشان را کشف نمایند و زحمتکشان شهر و روستا و طبقه کارگر و دیگر گروه‌های اجتماعی در دو جبهه عدالت‌طلبانه و دموکراسی‌خواهانه اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران تنها در عرصه جنبش‌های مطالباتی صنفی و دموکراتیک و سوسیالیستی است که می‌توانند همبستگی صنفی و سیاسی و طبقاتی پیدا کنند.

اگر بپذیریم که هر تلاشی برای تحقق «سوسیالیسم فرایندی و دموکراسی فرایندی» جز از طریق «جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین» غیر ممکن می‌باشد و اگر بپذیریم که تنها توسط «استراتژی جنبشی تکوین یافته از پائین جامعه ایران» است که می‌توانیم به وضعیت اتمیزه گروه‌های اجتماعی در عرصه مبارزه دموکراتیک و سوسیالیستی پایان بدهیم و اگر بپذیریم که تنها توسط «پراتیک جنبشی» (نه پراتیک حزبی) است که پیشگام می‌تواند علاوه بر اینکه حرکت عمودی خودش را به حرکت افقی استحاله نماید و علاوه بر اینکه می‌تواند حرکت از بالا را به حرکت از پائین تغییر بدهد، توسط جایگزین کردن «پراتیک جنبشی» به جای «پراتیک حزبی» می‌تواند «رویکرد نظری خود را بدل به رابط اجتماعی بکند.»

بدون تردید باید داوری نهائی بکنیم که وظیفه نهائی امروز پیشگامان مستضعفین ایران در دو مؤلفه خلاصه می‌شود:

اول - استحاله رویکرد نظری جنبشی خود به «گفتمان جنبشی» مسلط است.

دوم – «توده‌ای کردن این گفتمان مسلط» می‌باشد.

ادامه دارد