ده ساله شدن حیات «نشر مستضعفین» (ارگان عقیدتی، سیاسی، جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) در عرصه 43 ساله شدن حرکت بیوقفه «آرمان مستضعفین» را گرامی میداریم - سرمقاله
از خرداد سال 1355 که حرکت آرمان مستضعفین فرایند درونی خود را توسط مؤسسین اولیه این حرکت استارت زده است تا خرداد سال 1398 چهل و سه سال میگذرد، آنچنانکه از خرداد سال 1388 (که فرایند برونی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) در لوای بازتولید آرمان مستضعفین در چارچوب نشر مستضعفین (به عنوان ارگان عقیدتی، سیاسی، جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) تا خرداد 1398 ده سال میگذرد، بدون تردید در طول این 43 سال حیات مشترک آرمان مستضعفین و نشر مستضعفین (از آغاز تکوین این حرکت الی الان) استراتژی مشترک جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (چه در فرایند «سازمانی» اولیه آن و چه در فرایند «جنبشی» ده ساله نشر مستضعفین) موضوع «رهائی جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران از زندان ثلاثه استبداد و استثمار و استحمار نو و کهنه بوده است»؛
که البته در رویکرد نظری جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (در 43 سال گذشته حیات سیاسی خود) «موضوع رهائی جامعه ایران، محیط بر موضوع کسب آزادی و کسب عدالت بوده است» (هر چند که از زاویه محاطی و دیالکتیکی بدون آزادی و دموکراسی و «عدالت یا برابری» در مؤلفههای مختلف آن اعم از عدالت اجتماعی و عدالت سیاسی و عدالت جنسیتی و عدالت طبقاتی و عدالت فرهنگی و قومیتی و عدالت آموزشی و غیره، امکان رهائی پایدار جامعه بزرگ و رنگین کمان فرهنگی و مذهبی و قومی ایران از زندان ثلاثه استبداد و استثمار و استحمار وجود ندارد). یادمان باشد که معلم کبیرمان شریعتی، این مهم را در تبیین و تفسیر نمایش عمل سمبلیک «رمی جمره ثلاثه حاجیان» قبل از عید قربان، در پروژه سمبلیک حج به صورت تئوریک، چه در عرصه فردی و چه در عرصه اجتماعی تبیین کرده است.
باری، در این رابطه بوده است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (چه در فاز 33 ساله «سازمانی» آرمان مستضعفین و چه در فاز 10 ساله «جنبشی» نشر مستضعفین) بر این باور بوده است که تا زمانیکه موضوع «آزادی و دموکراسی و عدالت اجتماعی و عدالت سیاسی و عدالت اقتصادی» در چارچوب موضوع «رهائی» جامعه بزرگ ایران از زندان ثلاثه استبداد و استثمار و استحمار تعریف نشود، هر گونه تلاش عملی و نظری مکانیکی، در راستای کسب آزادی و دموکراسی و عدالت و برابری، در مؤلفههای مختلف آن محکوم به شکست خواهد بود؛ و باز در همین رابطه بوده است که در 43 سال گذشته (جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) پیوسته بر این باور بوده است که علت و دلیل اصلی عدم موفقیت جامعه بزرگ ایران (در طول 150 سال حر کت تحولخواهانه خود) در راستای کسب آزادی و عدالت در این رابطه قابل تفسیر و تحلیل و تبیین اجتماعی و تاریخی و طبقاتی میباشد؛ زیرا پیشکسوتان عملی و نظری حرکت تحولخواهانه (جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران) در طول 150 سال گذشته، «کسب آزادی و عدالت، خارج از چارچوب رهائی به لحاظ عملی و نظری دنبال میکردهاند.»
پر واضح است که اگر «آزادی و عدالت» خارج از چارچوب «رهائی جامعه ایران» از زندان ثلاثه استبداد و استثمار و استحمار نو و کهنه بخواهیم دنبال کنیم، راهی و مسیری جز این برای ما باقی نمیماند، مگر اینکه بخواهیم از طریق بالا و به صورت عمودی (و نه افقی) به آزادی و عدالت دست پیدا کنیم؛ یعنی همان مسیری که دکتر محمد مصدق در دهه 20 یا فرایند پسا شهریور 20 دنبال میکرد و توسط رویکرد عمودی و از بالا میخواست به دموکراسی و عدالت در جامعه ایران دست پیدا کند که البته شکست خورد و در ادامه او طرفداران و هواداران او چه با رویکرد مذهبی (مثل نهضت آزادی) و چه با رویکرد سکولار (مثل جبهه ملی) و چه با رویکرد غیر مذهبی (مثل شاخههائی از جنبش چریکی دهه 40 و 50 هم الی الان) در فرایند پسا کودتای امپریالیستی و ارتجاع مذهبی و دربار توتالیتر پهلوی در 28 مرداد 32 هم نتوانستهاند این رویکرد عمودی و از بالای دکتر محمد مصدق را به پروسس آزادی و عدالت پایدار در جامعه ایران استحاله کنند.
یا همان مسیری که جنبش چریکی (در مؤلفههای مختلف مذهبی و غیر مذهبی و ملی و منطقهای جامعه ایران) از دهه 40 الی الان تلاش کردهاند تا توسط تئوری به حرکت درآوردن موتور بزرگ توسط موتور کوچک (چریک و یا ارتش خلقی) و یا توسط استراتژی تبلیغ مسلحانه در راستای رویکرد حزب طراز نوین لنینیستی در طول بیش از نیم قرن گذشته بر این باور بودهاند (و اکنون نیز بر این باور هستند) که از طریق بالا و توسط تزریق حرکت عمودی به جامعه ایران، میتوان این جامعه را به حرکت درآورد که البته در طول نیم قرن گذشته شاهد بودهایم تمامی این تلاشها هم مانند رویکرد اول محکوم به شکست بوده است؛ و جنبش چریکی در بیش از نیم قرن گذشته در چهار مؤلفه مذهبی و غیر مذهبی و ملی و منطقهای نتوانستهاند با هزینههای نجومی خود، حداقل رهآوردی در عرصه کسب دموکراسی و عدالت برای جامعه بزرگ ایران حاصل نمایند.
یا همان مسیری که در طول بیش از 150 سال گذشته حرکت تحولخواهانه جامعه ایران از زمان یوسفخان مستشارالدوله (و انتشار کتاب «یک کلمه» او یعنی 36 سال قبل از شروع جنبش مشروطیت) و میرزا ملکمخان و فتحعلیخان آخوندزاده و سیدجمال الدین اسدآبادی الی الان که جنبش روشنفکری جامعه ایران در سه مؤلفه مذهبی و غیر مذهبی و ملی آن تلاش کردهاند تا توسط تزریق فکری و فرهنگی دستاوردهای انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب اکتبر روسیه به صورت انطباقی و تزریق از بالا، جامعه ایران را دچار تحول فرهنگی بکنند و برای جامعه ایران آزادی و دموکراسی به همراه بیاورند که البته آنچنانکه شاهد بودهایم، در این رابطه هم مانند دو رویکرد فوق، این گروه هم در 150 سال گذشته سورنا را از دهانش گشادش نواختهاند.
در نتیجه تلاش جنبش روشنفکری ایران هم هرگز و هرگز نتوانست برای جامعه ایران بسترساز ظهور و تکوین عصر روشنگری بشود؛ و جامعه ایران را از پائین و افقی به سوی دموکراسی و عدالت حرکت دهد؛ که سنتز همه این رویکردهای عمودی در سال 57 و در جریان انقلاب ضد استبدادی مردم ایران و بزرگترین و فراگیرترین و مردمیترین انقلاب قرن بیستم مادیت پیدا کرد، زیرا محصول و خروجی نهائی انقلاب ضد استبدادی 57 مردم ایران جز جایگزین شدن ولایت فقیه به جای ولایت سلطانی از بالا چیز دیگری نبود ه است. همان جایگزینی که باعث ظهور هیولای 40 ساله گذشته مخوفترین سونامی استبداد و استثمار و استحمار نو و کهنه بر جامعه نگونبخت ایران شده است.
یا همان مسیری میباشد که از دوم خرداد 76 الی الان بخشی از جریان قدرت درون حاکمیت مطلقه فقاهتی، در عرصه صفحه شطرنج تقسیم باز تقسیم قدرت سه مؤلفهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی بین خود، از بالا تحت لوای شعار اصلاحطلبی در رنگهای مختلف سفید و سبز و بنفش و غیره، تلاش کردهاند تا از درون حکومت و به دست خود حکومت و توسط صندوقهای رأی مهندسی شده رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، در طول مدت دو دهه گذشته، از طریق بالا و به صورت عمودی برای مردم ایران آزادی و دموکراسی و عدالت به ارمغان بیاورند که البته در طول 20 سال گذشته، شوربختانه مردم ایران را به دنبال سراب بردهاند نه آب که ماحصل آن شده است که در طول دو دهه گذشته این جنبش به اصطلاح اصلاحطلبانه، در رنگهای مختلف سفید و سبز و بنفش و غیره نتوانسته است (با تکیه بر طبقه متوسط و بالا بردن قدرت چانهزنی خود در بالا و شعار بازگشت به دوران طلائی و دهه مشعش خمینی) حداقل دستاوردی برای جامعه ایران به بار بیاورد.
بنابراین در این رابطه بوده است که (در طول 43 سال گذشته عمر جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در دو فاز «سازمانی» آرمان مستضعفین و «جنبشی» نشر مستضعفین) داوری نهائی ما در عرصه آسیبشناسی جنبش تحولخواهانه 150 سال گذشته مردم ایران بر این امر قرار داشته است که علت و دلیل اصلی شکست این جنبش در 150 سال گذشته، «همان رویکرد حرکت عمودی و تزریق حرکت ذهنی – عینی از بالا به جامعه ایران بوده است»؛ که این آفت هم در جنبش روشنفکری ایران و هم در جنبش چریکی و ارتش خلقی و هم در جنبش تحزبگرایانه لنینیستی و هم در جنبش دموکراسیخواهانه مصدق و هم در جنبش به اصطلاح اصلاحطلبانه درون حکومتی رژیم مطلقه فقاهتی وجود داشته است.
باری، به همین دلیل جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 43 سال گذشته عمر خود پیوسته بر این باور بوده است که تنها جنبشهای آزادیخواهانه و برابریطلبانه در چارچوب جنبش رهائیبخش از زندان ثلاثه استبداد و استثمار و استحمار نو و کهنه میتوانند آزادی و برابری را برای جامعه ایران به صورت امری پایدار به ارمغان بیاورند؛ و البته دلایل این امر همان است که:
اولاً جنبش رهائیبخش از زندان ثلاثه استبداد و استثمار و استحمار یا «زر و زور و تزویر» تنها در چارچوب جنبش تکوین یافته از پائین به صورت دینامیک و خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر میتواند در جامعه سنتزده و فقهزده و تصوفزده و استبداد و استثمارزده ایران اعتلا پیدا کند.
ثانیاً در جنبشهای رهائیبخش چه در مؤلفه ضد استعماری آن و چه در مؤلفههای ضد استثماری و ضد امپریالیستی و ضد استبدادی و ضد استحماری و ضد استعبادی آن، از آنجائیکه مبنای اولیه تکوین این جنبشهای رهائیبخش، «جنبشهای اجتماعی» میباشند، نه «جنبشهای سیاسی»، لذا به همین دلیل برای دستیابی به «جنبشهای اجتماعی» باید قبل از همه در جامعه «جنبش فرهنگی» صورت بگیرد.
پر پیداست که هر گونه «جنبش اجتماعی» که بر پایه «جنبش فرهنگی» حاصل نشود، آن جنبشهای اجتماعی، جنبشهائی سترون و نارس و عقیم میباشند. آنچنانکه در جنبشهای مشروطیت اول و دوم و به خصوص در جنبش 15 خرداد 42 و به ویژه در جنبش ضد استبدادی سال 57 شاهد بودیم، از آنجائیکه این جنبشها و یا به تعبیری درستتر این «خیزشهای خودجوش اجتماعی» آبشخور جنبش مقدم فرهنگی در جامعه ایران نداشتند و فاقد عصر روشنگری (نه روشنفکری) بودند، همین امر باعث گردید تا تمامی این جنبشها (خیزشهای اتمیزه خود به خودی) یا اسیر رهبری سیاسی ارتجاعی از بالا بشوند و یا اینکه آنچنانکه در جنبش دوم مشروطیت شاهد بودیم، این جنبشها به سرعت از «مرحله اجتماعی و فرهنگی» به صورت انحرافی و انحطاطی وارد «فرایند جنبش سیاسی» در راستای «کسب قدرت سیاسی» و یا «مشارکت در قدرت سیاسی» بشوند؛ که حاصل نهائی همه این انحرافات، شکست این جنبشها بوده است.
بنابراین به همین دلیل است که لازمه تکوین «جنبش اجتماعی» به صورت خودسازمانده و خودرهبر و دینامیک و مستقل و تکوین یافته از پائین و افقی، تحقق جنبش فرهنگی در جامعه بزرگ (سنتزده و فقهزده و تعبدگرا و تقلیدگرا و تکلیفمحور و استبدادزده و استثمارزده و استحمارزده و تصوفزده) ایران است؛ و البته لازمه تحقق «جنبش فرهنگی» در جامعه انحطاطزده تمدنی و فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و اجتماعی هم تحقق «عصر روشنگری» در آن جامعه میباشد.
بر این مطلب بیافزائیم که منظور ما از تحقق «عصر روشنگری» غیر از تحقق «عصر روشنفکری» است؛ به عبارت دیگر «روشنگری با روشنفکری تفاوت و تمایز جوهری دارد» چرا که منظور از «روشنگری» ریزش آگاهیهای طبقاتی و سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی به اعماق و وجدان جامعه و وجدان تودهها توسط پیشگامان خودآگاهساز اجتماعی و طبقاتی و سیاسی و فرهنگی میباشد. در صورتی که در حرکت روشنفکری (برعکس حرکت روشنگری) حرکت آگاهی به صورت انطباقی (نه تطبیقی) محدود به خود نخبگان جامعه میشود. لذا در این راستا است که میتوانیم داوری کنیم که تا زمانیکه توسط «جنبش روشنگری» (نه جنبش روشنفکری) آگاهی کنکرت (نه آگاهی مجرد) که همان آگاهیهای طبقاتی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی میباشند، به اعماق جامعه دست پیدا نکنند، جنبشهای اجتماعی هدفدار خودبنیاد و خودجوش و خودرهبر و دینامیک تکوین یافته از پائین شکل پیدا نمیکنند. آنچنانکه اگر جنبشهای اجتماعی فاقد جنبشهای روشنگری هم بتوانند به صورت خیزشی (مانند آنچه که در خیزش دیماه 96 در کشور خودمان شاهد بودیم) تکوین پیدا کنند، این جنبشهای اجتماعی (به عبارت صحیحتر این خیزشهای اتمیزه شده) اگر در خدمت جریانهای قدرتطلب و پوپولیستی حاکم درنیایند، به علت اتمیزه بودند آنها و به علت عدم پیوند با جنبشهای اعتصابی و طبقاتی و اعتراضی «مطالبه محور» به سرعت سرکوب میشوند.
ادامه دارد