آغاز هفتمین سال تولد نشر مستضعفین که همراه با آغاز چهلمین سال بنیانگذاری حرکت آرمان مستضعفین میباشد، گرامی میداریم: از اقبال تا شریعتی، از شریعتی تا آرمان مستضعفین و از آرمان مستضعفین تا نشر مستضعفین، چه کردهایم؟ چه میکنیم؟ و چه خواهیم کرد؟ - قسمت سوم
ح – مبانی نظری استراتژی خودآگاهیبخش شریعتی:
به هرحال در نیمه دوم سال 51 پس از 5 سال (47 تا 51) حرکت ارشاد شریعتی که آبستن آفات نرم افزاری و سخت افزاری بود با تعطیل کردن فعالیت حسینیه ارشاد توسط ساواک رژیم توتالیتر پهلوی به پایان رسید. هر چند شریعتی تلاش میکرد تا قبل از معرفی خود به ساواک در دوران بیش از 5 ماه مخفی شدن توسط نامه و تبلیغ و تشویق استمرار حرکت ارشاد خود بعد از بسته شدن ارشاد و بعد از معرفی خود به ساواک بیمه و گارانتی نماید، ولی به علت همان آفات ساختاری این تلاش شریعتی نه تنها در آن زمان بلکه حتی در دوران سه ساله بعد از آزادیاش از زندان تا هجرت و وفاتش (53 تا 56) هم این تلاش او به جائی نرسید و لذا در این رابطه بود که در سال 56 پس از اینکه شریعتی دریافت که ماشین حرکت 5 ساله ارشادش به گل نشسته است و دیگر این ماشین توان استارت پذیری در داخل ایران توسط او ندارد و به قول خودش کار ارشاد شریعتی در طول سه سال بعد از آزادی او از زندان به آنجا رسیده بود که به مناسبت اینکه کسی نذری میکرد یا خانه نوئی میخرید جهت شب نشینی و گفتگوی روشنفکرانه، از آنجائی که نشخوار آدمی حرف است، جمعی بی درد دور هم جمع میشدند و از شریعتی هم در این رابطه دعوت میکردند و شریعتی در چنین مجالسی مجبور بود توسط توفیق اجباری ایجاد شده در ادامه اندیشه گذشتهاش کلامی چند بگوید.
به همین دلیل شریعتی ناامید از توان بازتولید حرکت ارشادش از بعد از بستن شدن ارشاد در داخل ایران در اردیبهشت سال 56 تصمیم به هجرت از ایران میگیرد تا شاید بتواند از طریق استارت خارج از کشور جهت بازتولید حرکت 5 سال به گل نشسته خود بسترسازی کند. گرچه این پروژه شریعتی به علت وفات او ناتمام ماند آنچه که میتوان در باب آخرین پروژه ناتمام شریعتی مطرح کرد اینکه جز تکیه بر آخرین نامهاش به استاد محمد تقی شریعتی یعنی پدر بزرگوارش که در آستانه هجرت نوشته است چیزی در دست نیست ولی آنچه که میتوان از آن نامه در باب منظومه نظری هجرت شریعتی در سال 56 فهم کرد اینکه؛
اولا در این نامه شریعتی رفتن خود را از ایران در چارچوب هجرت تبیین میکند نه مسافرت.
ثانیا در این نامه اسلام فردا را اسلام منهای آخوند میداند.
ثالثا در این نامه معتقد است که حرکت اسلام خودآگاهیبخش او به عنوان یک نیرو حتی از قاره آفریقا هم طلوع کرده است.
بنابراین شریعتی برعکس آنچه که مطرح میکنند در زمان اجرای آخرین پروژه حرکت خود نه تنها مایوس نبوده بلکه امیدوار به آینده حرکت خود به غرب میرود تا شاید بتواند دوباره آن جرقه حریق شده در آفریقا و آسیا دوباره به خانه خویش ایران برگرداند که البته به علت مرگ او منظومه نظری آخرین پروژه او همراه او به خاک رفت تا حسرت آگاهی به آن منظومه برای همیشه بر دل ما بماند. اما آنچه که مهمتر از فهم منظومه معرفتی آخرین پروژه شریعتی برای ما میباشد فهم مبانی نظری علت شکست شریعتی جهت بازتولید حرکتش در دوران پنج ساله بعد از بسته شدن ارشاد تا زمان وفاتش میباشد چراکه تا زمانی که ما نتوانیم به مبانی نظری علت رکود و بن بست حرکت پنج ساله (51 تا 56) شریعتی بعد از بسته شدن ارشاد در آبان 51 فهم کنیم، نمیتوانیم به منظومه معرفتی بسترساز تکوین حرکت آرمان مستضعفین در سال 55 دست پیدا کنیم. بنابراین در این رابطه است که برای تبیین چرائی تکوین آرمان مستضعفین در سال 55 نخست باید به تبیین منظومه نظری استراتژی خودآگاهیبخش مردمی شریعتی در طول 14 سال (43 تا 56) بعد از ورود به ایران بپردازیم:
1 - هر چند شریعتی از سال 43 به ایران آمد ولی مانیفست و چارچوب استراتژی او آنچنانکه خود او میگوید در سالهای آخر حضورش در غرب و بعد از سفر به ایران در تابستان 41 به علت شرکت در مراسم فوت مادرش و همچنین بعد از سرکوب قیام خرداد 42 تکوین پیدا کرد.
«اواخر اقامتم در اروپا با تجدید نظرهای اساسی که در همه مشغولیتهایم و جهت گیری و موضع گیری اجتماعی و فلسفی و مذهبیام کردم به این مسیر فکری که شما الان میبینید افتادم» (مجموعه آثار جلد 17 - ص 152) با همه این احوال آن مانیفست تئوریک و استراتژی شریعتی در زمان هجرت از غرب به ایران صورتی بسیار خام و مجرد و ذهنی داشته است لذا ما در هیچ نوشته شریعتی تا پایان عمر شریعتی در سال 56 مشاهده نمیکنیم که شریعتی آن تحول تئوریک و استراتژیک خود را به صورت سیستماتیک مدون و تبیین کرده باشد تنها در جاهای مختلف به صورت خیلی کلی از آن تحول نظری یاد کرده است، همان تحول نظری که آنچنانکه خود او میگوید برایش شب قدری گردید که تا آخر عمر در عرصه این دستاوردش ارزشهای نوین تئوریک بر او شروع به باریدن میکرد.
لذا در این رابطه بود که از همان بدو ورود به ایران و به خصوص از سال 47 که رسما وارد حسینیه ارشاد شد و حرکتش در چارچوب ارشاد هویت جدیدی پیدا کرد پیوسته فکر میکرد که زمان برای او تنگ است لذا پیوسته و مداوم سعی میکرد که از فرصتی که برایش بوجود میآید «بگوید و بنویسد» با همه این احوال آنچه در این رابطه مهم و قابل توجه میباشد این حقیقت است که نوآوری شریعتی در عرصه تئوریک و استراتژی در بدو ورود به ایران که پس از پنج سال اقامت در مغرب زمین صورت گرفت در آغاز صورتی بسیار خام داشته است گرچه شریعتی در این رابطه آنچنانکه اشاره کردیم تا آخر عمر نتوانست آن دستاورد اولیه تئوریک و استراتژی خود را مدون نماید ولی آنچه میتوان در این رابطه در حرکت و گفتههای بعدی شریعتی فهم کرد اینکه:
الف - شریعتی در نوآوری تئوریک خود در پایان حضورش در غرب دریافت که برعکس آنچه که تاکنون فکر میکرده است، استراتژی مبارزه در ایران هرگز مانند آمریکای مرکزی و لاتین و آفریقا و آسیای جنوب شرقی یک مبارزه مسلحانه یا چریکی یا ارتش خلقی نیست و یا به صورت حزبی به سبک لنینیستی توسط جایگزین کردن گروه پیشتاز به جای طبقه کارگر نمیباشد، بلکه بالعکس او دریافت اگر چه این شکل مبارزه در بسیاری از کشورها برای کوتاه مدت توانسته است دارای دستاوردی باشد (آنچنانکه در مرحله اول انقلاب مشروطیت ایران هم این دستاورد داشت) در جامعه آن روز ایران این شکل از مبارزه حتی برای کوتاه مدت هم نمیتواند دارای آن دستاورد باشد؛ لذا به همین دلیل بود که شریعتی معتقد گردید که تنها مبارزه سازمانگرایانه خودآگاهیبخشی که از کانال جنبشهای مردمی و نهادهای مدنی عبور کند، میتواند در ایران مثمرثمر گردد.
بنابراین در این رابطه بود که شریعتی جهت دستیابی به این شکل مبارزه کوشید تا با تاسی از اقبال توسط شعار بازسازی فکر دینی اسلام دگماتیسم سنت زده، فقه زده، ارسطو زده و عوام زده را بدل به ایمان و حرکت و نیرو بکند و با آن نیرو جنبشهای اجتماعی، سیاسی، کارگری، دانشجوئی، زنان و دانش آموزان را به حرکت درآورد و توسط این جنبشها بتواند در جامعه ایران دموکراسی سوسیالیستی- البته نه سوسیالیسم کلاسیک قرن نوزده و نه سوسیالیسم دولتی قرن بیستم و نه سوسیال دموکراسی محصول سرمایهداری سازشی اروپا بلکه دموکراسی سوسیالیستی که از نظر شریعتی محصول اجتماعی شدن سه مؤلفه قدرت یعنی زر و زور و تزویر یا قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت فرهنگی و مذهبی و اجتماعی و معرفتی میباشد و به همین دلیل شریعتی از بدو ورود به ایران تا پایان عمر (سال 43 تا 56) یعنی نزدیک به 15 سال هر چه سخن گفت، هر چه قلم زد و هر حرکتی که در دوران 5 سال حرکتش در ارشاد انجام داد همه در این رابطه قابل تبیین و تفسیر میباشد.
به عبارت دیگر دستاورد شریعتی در اواخر دوران اقامتش در مغرب زمین مانند یک غنچه خام بستهائی بود که به مرور زمان در بستر پراکسیس 15 ساله حیات شریعتی کامل گردید (43 تا 56) و بدین ترتیب بود که این غنچه خام بسته باز شد.
ب - اگر بتوانیم مبانی نظری استراتژی شریعتی را در بدو هجرت از غرب به ایران به این صورت مدون کنیم:
اول - مبارزه درازمدت.
دوم - جنبشهای مردمی به عنوان عامل و بستر مبارزه.
سوم - دموکراسی سوسیالیستی به عنوان هدف مبارزه.
شریعتی در این چارچوب از سال 43 و به خصوص از سال 47 در ارشاد کوشید تا توسط بازسازی اسلام اجتهادی اقبال در جامعه شیعه و سنی به همه این اهداف سه گانه فوق دست پیدا کند.
2 - شریعتی هرگز در این مدت 15 سال نه به حکومت روحانیت و یا حکومت دینی اعتقادی داشت (چرا که آن را خشنترین نوع حکومت تاریخ میدانست) و نه مانند لنین معتقد به حکومت حزب و پیشاهنگ و روشنفکر بود بلکه بالعکس در چارچوب دموکراسی سوسیالیستی که به آن اعتقاد داشت حکومت را حق مردم میدانست که از کانال اعتلای جنبشهای اجتماعی و تکوین نهادهای مدنی قابل تحقق و دستیابی میباشد، لذا در این رابطه بود که مبارزه جنبشهای مردمی در اشکال مختلف آن همراه با مبارزه اجتماعی در چارچوب نهادهای مدنی تنها راه نیل به دموکراسی سوسیالیستی و اجتماعی شدن قدرت در مؤلفههای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی آن میدانست.
بنابراین شریعتی در طول مدت 15 سال (43 تا 56) نه به مبارزه قهرآمیز اعتقادی داشت و نه به مبارزه کوتاه مدت معتقد بود و نه مبارزه سکتاریستی حزب پیشگام و پیشاهنگ و روشنفکر را جایگزین جنبشهای مردمی و نهادهای مدنی میکرد بلکه بالعکس وظیفه حزب پیشتاز و پیشگام به حرکت درآوردن جنبشهای مردمی توسط خودآگاهی بخشیدن میدانست. بنابراین شریعتی ضمن رد استراتژی چریکگرائی و استراتژی ارتش خلقی و استراتژی تحزبگرای جایگزین جنبش شده لنینیستی و استراتژی فتوائی و تقلیدی و فقاهتی و ولایتی تحت هژمونی روحانیت از سال 48 خمینی معتقد به استراتژی مبارزه جنبش مردمی و نهادهای مدنی در راستای برپائی دموکراسی سوسیالیستی توسط همین جنبشهای مردمی بود.
از نظر شریعتی آن استراتژی که بر فتوا و روحانیت و تقلید و ولایت استوار باشد حاصلی بهتر از انقلاب مشروطیت برای مردم ایران به بار نخواهد آورد چرا که با چند تا فتوا آمد و با چند فتوا هم رفت او در رد استراتژی خمینی در مقاله توین بی – تمدن – مذهب در جلد 22 - مجموعه آثار ص 195 و 198 خود میگوید: «باید ببینیم حکومت مذهبی چیست؟ حکومت مذهبی رژیمی است که در آن به جای رجال سیاسی رجال مذهبی مقامات سیاسی و دولتی را اشغال میکنند و به عبارت دیگر حکومت مذهبی یعنی حکومت روحانیون بر ملت. آثار طبیعی چنین حکومتی یکی استبداد است زیرا روحانی خود را جانشین خدا و مجری اوامر او در زمین میداند و در چنین صورتی مردم حق اظهار نظر و انتقاد و مخالفت با او را ندارند. یک زعیم روحانی خود را به خودی خود زعیم میداند به اعتبار اینکه روحانی است و عالم دین نه به اعتبار رای و نظر و تصویب جمهور مردم. بنابراین یک حاکم غیر مسئول است و این مادر استبداد و دیکتاتوری فردی است و چون خود را سایه و نماینده خدا میداند بر جان و مال و ناموس مردم هم مسلط است و در هیچگونه ستم و تجاوزی تردید به خود راه نمیدهد بلکه رضای خدا را در آن میپندارد گذشته از آن برای مخالف و برای پیروان مذاهب دیگر حتی حق حیات هم قائل نیست آنها را مغضوب خدا و گمراه و نجس و دشمن راه دین و حق میشمارد و هر گونه ظلمی را نسبت به آنان عدل خدائی تلقی میکند خلاصه حکمت مذهبی همان است که در قرون وسطی کشیشان داشتند و ویکتور هوگو آن را به دقت ترسیم کرده است.»
و باز شریعتی در رد استراتژی خمینی در مجموعه آثار جلد 4 - ص 263 میگوید «استبداد روحانی سنگینترین و زیان آورترین انواع استبدادها در تاریخ بشر است.»
و باز در همین رابطه در مجموعه آثار جلد 4 - ص 94 و ص 48 میگوید «تا مردم به آگاهی نرسیدهاند و خود صاحب شخصیت انسانی و تشخیص طبقاتی و اجتماعی روشنی نشدهاند و از مرحله تقلید و تبعیت از شخصیتهای مذهبی و علمی خود که جنبه فتوائی و مقتدائی دارند به مرحلهائی از رشد اجتماعی و سیاسی ارتقاء نیافتهاند که در آن رهبرانند که تابع اراده و خط مشی آگاهانه آنانند تحولی اساسی تحقق پیدا نمیکند.»
و در رد استراتژی چریکگرائی و ارتش خلقی میگوید: «تا متن مردم بیدار نشده باشد و وجدان آگاه اجتماعی نیافته باشند هر مکتبی و هر نهضتی عقیم و مجرد خواهد ماند مردم زمینه اصلی کار اجتماعی و مخاطب اصلی پیام روشنفکران هر جامعه میباشد» (مجموعه آثار - جلد 4 ص 98).
و باز در همین رابطه در مجموعه آثار جلد 18 - ص 146 و 147 میگوید «این است که باید متوجه بود که وقتی دیالکتیک به حرکت میآید و جامعه را در مسیر تاریخ به حرکت میاندازد که وارد خودآگاهی و وجدان جامعه بشود یعنی از میان جامعه به درون خودآگاهی جامعه بیاید» و در خصوص درازمدت بودن مبارزه میگوید: «در راه حلهای اجتماعی نباید به کوتاهترین راه حل اندیشید بلکه باید به درستترین راه فکر کرد همه این روشنفکرها به خاطر این به هیچ نتیجهائی نرسیدهاند که میخواستهاند چند تا راه کشف کنند و بعد به نتیجه برسند و وقتی میدیدند به نتیجهائی نمیرسند مایوس میشدند و میرفتند شعر نو میگفتند، میگویند هیجده سال پیش چند دفعه در خیابان جیغ و داد کردیم، دیدیم فایدهائی ندارد مایوس شدیم! اما ما حق نداریم مایوس بشویم» (مجموعه آثار جلد 20 - ص 498).
و باز در رابطه با درازمدت بودن مبارزه خودآگاهیبخش مردمی در مجموعه آثار جلد 20 - ص 50 میگوید «من ترجیح میدهم دو نسل سه نسل کار بکنند و بعد به نتیجه برسند اما اگر در عرض 10 سال به نتیجه برسیم باز برمیگردیم به 100 سال عقبتر، همیشه یک تجربه عجیب در تمام آفریقا و آسیا شده کسانی که به سرعت به نتیجه رسیدهاند بعد امتیازات قبل از انقلابشان را هم از دست دادهاند من همه انقلابات زودرس را نفی میکنم.»
و در مجموعه آثار جلد 20 - ص 525 میگوید «من هیچوقت دستپاچه نیستم که زودتر به نتیجه برسم فقط مضطرب هستم که مبادا راه رسیدن به نتیجه را درست انتخاب نکرده باشم» و در تبیین استراتژی خودآگاهیبخش خودش میگوید مجموعه آثار جلد 1 ص 98 «این رسالت بزرگ پیامبرانه را روشنفکران راستین و مسئول و بزرگ اندیش نه با تفنگ و نارنجک نه با میتینگ و داد قال نه با سیاست بازیهای رایج و سطحی نه با انقلابها و تغییر رژیمها و عوض کردن آدمها و خلق ماجراها و حادثهها و نه با مشغولیتهای روزمره و با مبارزههای باب روز و نه در تشبه به موجهای نو و چپ گراییهای آخرین مدل نه با انقلابها و تغییر آدمها ما به نتیجه نمیرسیم در یک کلمه ما با کاری پیامبرگونه در میان قوم و در عصر و نسل خویش در هر گوشه از این جهان که هستیم باید آغاز بکنیم ابلاغ و سلاحش کلمه.»
ط – راه اقدام عملی سازمانگرایانه جنبشهای مردمی در مسیر تحقق دموکراسی سوسیالیستی در ایران از شریعتی تا آرمان مستضعفین:
ماحصل آنچه تا اینجا در باب مشخصات استراتژی 15 ساله شریعتی کامل (43 تا 56) مطرح کردیم اینکه:
1 - مرزبندی با استراتژی ولایتی و فقاهتی خمینی توسط نفی حکومت دینی.
2 - مرزبندی با استراتژی مسلحانه در اشکال مختلف چریکی و ارتش خلقی اعم از شهری و روستائی آن (به علت الگوئی و تقلیدی و وارداتی و خارج از چارچوب تحلیل مشخص از شرایط مشخص بودن آن).
3 - مرزبندی با استراتژی تحزبگرایانه لنینیستی امثال حزب توده به علت قدرتگرائی و آلترناتیوی این احزاب در برابر جنبشهای مردمی و وارداتی بودن این استراتژی.
4 - مرزبندی این استراتژی با استراتژی رفرم طلبانه و اصلاح طلبانه از بالا و سازشکارانه امثال نهضت آزادی و جبهه ملی دوم که میکوشیدند در چارچوب حکومت و قانون اساسی و تکیه بر قدرتهای برونی رژیم توتالیتر پهلوی را اصلاح پذیر کنند.
5 - اعتقاد به دین بازسازی شده به عنوان یک نیروی عظیم در جامعه دینی جهت ایجاد تحول ساختاری در جامعه ایران.
6 - اعتقاد به اجتهاد در اصول و فروع در کلام و فقه و اخلاق و اعتقادات و فلسفه و تفسیر جهت بازسازی دینی در جامعه ایران و مسلمانان.
7 - اعتقاد به تکیه بر خودآگاهی دینی به عنوان سرپل انتقال خودآگاهی طبقاتی، خودآگاهی اجتماعی، خودآگاهی سیاسی و خودآگاهی تاریخی در جامعه دینی ایران.
8 - اعتقاد به مبارزه تحول خواهانه در جامعه ایران از طریق جنبشهای مردمی که در راس این جنبشها از نظر او جنبش دانشجوئی قرار دارد.
9 - اعتقاد به تکوین نهادهای مدنی در جامعه و عبور مبارزه تحول خواهانه از کانال این جنبشها و این نهادهای مدنی.
10 - اعتقاد به مبارزه درازمدت خودآگاهیبخش حتی اگر تا چند نسل طول بکشد.
11 - اعتقاد به رهبری خود مردم و خود جنبشهای مردمی اعم از جنبش دانشجوئی، جنبش اجتماعی، جنبش کارگری و جنبش دموکراتیک و حتی جنبش دانش آموزی به دست خود مردم و به دست خود این جنبشها.
12 - اعتقاد به دموکراسی سوسیالیستی به جای لیبرال دموکراسی و سوسیال دموکراسی و سوسیالیسم دولتی به عنوان مضمون و هدف حرکت تحول خواهانه جامعه و جنبشهای مردمی.
13 - اعتقاد به جایگزین کردن دین بازسازی شده که در دیسکورس او این دین بازسازی شده اقبالی تحت عبارت ایدئولوژی از آن یاد میشود به جای تئوری جلال آل احمد که بر نیروی سنت تاریخی ایران استوار بود و لذا در این رابطه بود که شریعتی معتقد بود که در پروسه بازسازی دین در جامعه تاریخی ایران خود به خود آن بخش از سنتهای مثبت مردم ایران نیز استحاله مضمونی میشود.
14 - اعتقاد به اینکه مشکل عمده و اصلی امروز جامعه ایران و جوامع مسلمان و جوامع کشورهای پیرامونی سرمایهداری است چراکه حیات سرمایهداری در این جوامع در گرو استثمار طبقاتی زحمتکشان و استعمار ملی خلقها است.
15 - اعتقاد به اینکه تا زمانی که مبارزه تحول خواهانه خودآگاهیبخش و درازمدت و در چارچوب اسلام جامعه ساز بازسازی شده نباشد، نمیتواند در جامعه ایران و جوامع مسلمان تحول واقعی و ساختاری ایجاد کند.
16 - اعتقاد به اینکه تنها دموکراسی سوسیالیستی از طریق اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت یعنی قدرت سیاسی، قدرت اقتصادی، قدرت اجتماعی و فرهنگی و معرفتی و مذهبی امکان پذیر میباشد.
17 - اعتقاد به اینکه تا زمانی که مردم به خودآگاهی طبقاتی و اجتماعی و سیاسی نرسیده باشند دموکراسی سوسیالیستی قابل تحقق نمیباشد و شعار انتخابات و دموکراسی یک شعار عوام فریبانه میباشد چراکه در غیاب خودآگاهی تودهها دیگران با فتوا و تکلیف و تقلید و تعبد به جای مردم انتخاب میکنند و به جای مردم تصمیم میگیرند و به جای مردم قانون میسازند. به همین دلیل شریعتی معتقد بود که ما نباید به جای مردم انتخاب بکنیم مردم باید خودشان در جریان عمل قرار گیرند و تحول پیدا کنند و گرنه با حاشیه نشینی و تماشاچی بودن هیچ کس متحول نمیشود.
18 – اعتقاد به اینکه مخوفترین استبداد در تاریخ بشر استبداد دینی و استبداد روحانیون است زیرا روحانیت خودشان را جانشین خدا و امام زمان میدانند و حق حکومت را از مردم میگیرند و به عنوان هدیه عطا شده از طرف خدا و امام زمان مختص خود میکنند و مشروعیت قدرت خود را به جای اینکه محصول انتخاب خودآگاهانه مردم بدانند تنفیذ شده از جانب خدا و پیامبر و امام زمام میدانند و به همین دلیل شریعتی معتقد بود تا زمانی که پروژه «اسلام منهای روحانیت» تحقق پیدا نکند امکان تکوین اسلام بازسازی شده در جوامع دینی مسلمان و به تبع در جامعه ایران نیست.
19 - از نظر شریعتی تا زمانی که «اسلام منهای روحانیت» تحقق پیدا نکند امکان حیات اسلام تاریخی یا بنابه گفته او اسلام محمدی و شیعه علوی وجود ندارد. شریعتی مانند شاه ولی الله دهلوی و علامه محمد اقبال لاهوری لازمه عبور از روحانیت را عبور از اسلام فقاهتی دگماتیسم میداند. یعنی بدون جایگزین کردن اسلام اجتهادی در اصل و فرع که همان اسلام بازسازی شده اقبال میباشد امکان عبور از روحانیت وجود ندارد. به عبارت دیگر از نظر شریعتی برای عبور از روحانیت «اینها را نباید از مردم بگیریم» بلکه بالعکس توسط جایگزین کردن اسلام اجتهادی به جای اسلام تقلیدی، فتوائی، تکلیفی، دگماتیسم و تعبدی فقاهتی «مردم را از اینها بگیریم.»
20 - راه شریعتی برای نیل به دموکراسی سوسیالیستی در جامعه ایران از مسیر پروتستانیسم مذهبی میگذرد.
21 - شعار پروتستانیسم مذهبی شریعتی تقلید از پروتستانیسم لوتر و کالون مسیحیت و کلیسا نیست، بلکه از آنجائیکه شریعتی معتقد بود که اسلام به عنوان یک دین در جامعه دینی ایران به صورت یک دین تاریخی درآمده است که با سنت و اخلاق و تاریخ و فرهنگ مردم ایران عجین شده است، از آنجائیکه این اسلام گرفتار آفت فقه و استبداد و استثمار و استحمار میباشد، برای ایجاد تحول ساختاری در جامعه ایران چه مذهبی باشیم و چه روشنفکر و چه لائیک و حتی چه غیر مذهبی باشیم اگر دغدغه ایجاد تحول در جامعه ایران داریم چه این تحول دموکراسی خواهانه بدانیم و چه این دغدغه سوسیالیست خواهانه تعریف کنیم و چه این دغدغه ضد انحطاط گرایانه بدانیم، باید بدانیم که در جامعه ایران این راه از مذهب میگذرد. یعنی بدون تحول و بازسازی اسلام، نه فرهنگ مردم ایران دچار تحول میشود و نه سنت مردم ایران و نه ذهنیت تاریخی استبدادزده و استثمارزده و استحمارزده مردم ایران دچار تحول و تغییر میشود.
لذا در این رابطه بود که شریعتی منهای اینکه در کنفرانس «از کجا آغاز کنیم؟» اعلام میکند که «باید از مذهب آغاز کنیم» در عرصه تبیین استراتژی خود معتقد به شعار «نجات اسلام قبل از مسلمین» بود که صد البته تقدم شعار «نجات اسلام قبل از نجات مسلمین» یک تقدم زمانی و ذهنگرایانه و مجرد نیست بلکه یک تقدم ارزشی میباشد که توسط آن شریعتی تلاش میکند تا به تبیین و تعریف شعار پروتستانیسم مورد نظر خود بپردازد که از نظر او پروتستانیسم اسلامی نه این است که مانند لوتر بخواهیم با ادغام سرمایهداری و لیبرالیسم وحشی اروپا از کاتولیک پروتستانیسم بسازیم یا مانند کالون از کاتالویک یک حکومت وحشی دینی جدید ایجاد کنیم بلکه بالعکس شعار پروتستانیسم شریعتی بازگشت به همان شعار اسلام بازسازی شده اقبال میباشد که به معنای آن است که تا زمانی که از این اسلام فقه زده، استبدادزده، استثمارزده، استحمارزده، ارسطوزده، افلاطون زده و تصوف زده موجود در جامعه ایران اسلام اجتهادی و تطبیقی اقبال و شاه ولی الله دهلوی نسازیم، امکان تحول در سنت و فرهنگ و ذهنیت مردم ایران وجود نخواهد داشت.
22 - اگر شریعتی شعار «فلاسفه پفیوزان تاریخند» میداد مقصود او مبارزه با اسلام ارسطوزده و افلاطون زده تاریخ حوزههای فقاهتی شیعه و سنی است که به قول علامه محمد اقبال لاهوری حتی اسلام افرادی مثل امام محمد غزالی که با فلسفه ارسطو و افلاطون هم درافتادند، ارسطو زده بودند و لذا از نظر اقبال و شریعتی تا زمانی که ما نتوانیم اسلام دگماتیسم موجود حوزههای فقاهتی را از آفت فلسفه ارسطو و افلاطون پاک بکنیم امکان عبور از اسلام دگماتیسم و اسلام فقاهتی و عبور از متولیان رسمی این دین یعنی روحانیت وجود ندارد.
بنابراین در این رابطه بود که هم اقبال و هم شریعتی شرط اول عبور از اسلام فقاهتی و شرط عبور از انحطاط مسلمین و جامعه ایران نجات اسلام از فلسفه استاتیک ارسطوئی و از متافیزیک افلاطونی میدانستند یعنی تا زمانی که ما نتوانیم فلسفه مشرق زمین و مسلمانان از استاتیک ارسطوئی و متافیزیک افلاطونی نجات بدهیم امکان بازسازی فکر دینی و امکان بازسازی سنت تاریخی مردم وجود ندارد و به همین ترتیب در این رابطه بود که هم اقبال و هم شریعتی مانند هگل معتقد بودند که عامل اصلی رنسانس اروپا که بسترساز پروتستانیسم و انقلاب کبیر فرانسه شد، همین ارسطوزدائی و افلاطون زدائی کردن عقلانیت فلسفی اروپا توسط فرانسیس بیکن و راجرز بیکن و دکارت و هیوم و کانت و غیره بود.
بنابراین آنچنانکه شعار «اسلام فردا اسلام منهای روحانیت و آخوند» که همان شعار «آنچنانکه مصدق شعار اقتصاد منهای نفت میداد من معتقد به شعار اسلام منهای روحانیت میباشم» شریعتی میباشد به معنای عبور از روحانیت توسط عبور از اسلام فقاهتی میباشد، شعار «فلاسفه پفیوزان تاریخند» شریعتی به معنای تکیه بر اجتهاد فلسفی توسط ارسطوزدائی و افلاطون زدائی کردن برای رهائی از عقلانیت استاتیک و عقلانیت متافیزیک حوزههای فقاهتی میباشد که از فارابی و ابن سینا و ابن رشد تا ملاهادی سبزواری و طباطبائی و مطهری و امروز حوزهها این آفت گریبانگیر مسلمانان شده است.
23 - تکیه استراتژیک شریعتی بر جنبش دانشجوئی به عنوان پیشگام حرکت به علت دو مشخصه دانشجو یعنی نداشتن و نخواستن است که از نظر شریعتی این دو مشخصه نداشتن و نخواستن دانشجو باعث گردیده تا دانشجو و بالطبع جنبش دانشجوئی به صورت یک جنبش دینامیک و پویا درآید. در همین رابطه شریعتی برعکس مارکس که به حرکت جبری طبقه کارگر و جنبش کارگری تکیه استراتژیک جهت رهائی بشر از فاجعه و مصیبت سرمایهداری میکرد و برعکس لنین که به حزب کمونیست پیشتاز به جای طبقه کارگر جهت سازماندهی و رهبری سیاسی تکیه میکرد و برعکس مائو که به جنبش دهقانان و ارتش تودهائی به جای طبقه کارگر در یک جامعه نیمه مستعمره در جهت تکوین انقلاب سوسیالیستی تکیه داشت و برعکس کاسترو و چه گوارا و رژی دبره که چریک و سازمان چریکی را به جای طبقه کارگر موتور انقلاب سوسیالیستی در جوامع پیرامونی تبیین میکردند، شریعتی بر جنبش دانشجوئی به عنوان موتور مرحلهائی حرکت مبارزه درازمدت دموکراسی سوسیالیستی در جامعه ایران تکیه میکرد، چراکه از نظر شریعتی مبارزه ضد انحطاطی دموکراسی سوسیالیستی در جامعه ایران:
اولا یک مبارزه درازمدت میباشد.
ثانیا مضمون این مبارزه درازمدت دموکراسی سوسیالیستی ضد زر و ضد زور و ضد تزویر یا ضداستبدادی و ضد استثماری و ضد استحماری است.
ثالثا برعکس جریانهای دیگر سیاسی داخلی که یا شکل این مبارزه را قهرآمیز و مسلحانه میدانستند و یا رفرمی و سازشکارانه و تزریقی از بالا تحلیل میکردند و یا در چارچوب تحزبگرایانه لنینیستی تقلیدی از شوروی سابق میدانستند، شریعتی شکل مبارزه را در چارچوب حرکت جنبشهای مردمی تحت هژمونی جنبش دانشجوئی تبیین میکرد و معتقد بود که جنبش دانشجوئی تنها نهادی است که میتواند به عنوان سرپل انتقال حرکت خودآگاهیبخش او به جنبشهای اجتماعی و کارگری، جنبش سیاسی، جنبش زنان و جنبش حتی دانش آموزان به کار گرفته شود.
24 - از نظر شریعتی تا زمانی که در جامعه ایران آلترناتیو دموکراتیک تکوین پیدا نکند هر گونه حرکت نارس بسترساز هژمونی روحانیت از راه رسیده و موج سوار میشود که میکوشند توسط استراتژی فتوا و تقلید و تکلیف و فقه و ولایت غصب قدرت کنند و با جایگزین کردن تشکیلات سنتی روحانیت فقه زده حوزههای فقاهتی و شعار «الفقه هو الحل» و «الفقها ء حکام علی السلاطین» روحانیت را به جای مردم بر قدرت سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و مذهبی سوار کنند و استبداد روحانیت و استبداد مذهبی را که مخوفترین استبداد تاریخ بشر میباشد جایگزین استبداد سیاسی گذشته کنند و با تعریف کردن جایگاه خود به عنوان جانشین خدا و پیامبر و امام زمان، آسمان را جایگزین زمین بکنند و در نگاه تودهها خود را متولی دین و آخرت تعریف بکنند و مشروعیت حکومت خود را به جای رای مردم از طریق آسمان تبیین و تعریف نمایند و خود را سایه خدا و نماینده خدا و پیامبر و امام زمان تعریف بکنند و در چارچوب این تمویه و عوام فریبی بر جان و مال و ناموس مردم سوار و مسلط بشوند و همه را فدای خودخواهی و قدرت طلبی خود بکنند و در هیچگونه ستم و تجاوز بر تودهها تردیدی به خود راه ندهند بلکه بالعکس آن را فرمان خدا و پیامبر و امام زمان اعلام کنند. برای مخالفین سیاسی خود هیچگونه حقوقی حتی حق حیات هم قائل نباشند و همه را مغضوب خدا و مرتد و باغی و محارب توصیف کنند، هر گونه ظلم و ستمی بر مخالفین سیاسی حکومت خود عدل خدائی تعریف کنند، با دو خط فتوا نسل کشی در زندانهای سیاسی راه بیاندازند و در کهریزک و اوین حتی از تجاوز جنسی هم برای خود منعی نمیبینند.
لذا در این رابطه است که شریعتی بزرگترین رسالت پیشگام بسترسازی جهت تکوین آلترناتیو دموکراتیک در جامعه ایران است چراکه شریعتی بزرگترین آفت مبارزه تحول خواهانه بیش از صد سال گذشته ایران فقدان همین آلترناتیو دموکراتیک میدانست که این غیبت و فقدان آلترناتیو دموکراتیک در جامعه ایران باعث شد تا در مرحله دوم انقلاب مشروطیت توسط جایگزین شدن ایلها و آلها و جنگ مسلحانه آنها، انقلاب مشروطیت شکست بخورد و در جنبشهای منطقهائی دهه آخر قرن چهاردهم هجری در ایران به علت فقدان این آلترناتیو دموکراتیک در جامعه ایران باعث گردید تا قیام مسلحانه منطقهائی کوچک خان و خیابانی و کلنل پسیان و شیخ خزعل و غیره همه بسترساز کودتا و حاکمیت رژیم توتالیتر و رضا خان قلدر بشود و در پروسه نهضت مقاومت ملی به علت فقدان آلترناتیو دموکراتیک در جامعه ایران این غیبت آلترناتیو دموکراتیک در جامعه ایران باعث گردید تا کودتای 28 مرداد 32 به راحتی برای استبداد و استعمار و ارتجاع مذهبی داخلی به ثمر و نتیجه بنشیند و در قیام خرداد 42 این فقدان آلترناتیو دموکراتیک باعث گردید تا تحت هژمونی ارتجاع مذهبی شرایط برای شکست و سرکوب این قیام آمده بشود و در انقلاب ضد استبدادی 57 این فقدان آلترناتیو دموکراتیک در جامعه ایران باعث گردید تا توسط موج سواری ارتجاع مذهبی شرایط برای شکست این انقلاب فراهم بشود و در جریان جنبش اصلاحات سال 76 این فقدان آلترناتیو دموکراتیک در جامعه باعث گردید تا شرایط برای هژمونی روحانیت بر این جنبش فراهم گردد که خود این امر عامل شکست جنبش اصلاحات شد و در جریان جنبش سبز در سال 88 هم به علت فقدان آلترناتیو دموکراتیک در جامعه ایران این امر باعث گردید تا رهبری جنبش سبز هر چند شش دانگ در برابر ارتجاع مذهبی حاکم مقاومت کرد ولی بالاخره گرفتار رکود و بن بست و شکست شد.
به همین دلیل تا زمانی که این خلاء آلترناتیو دموکراتیک در جامعه ایران پر نشود هر گونه حرکت تحول خواهانه و انقلابی در جامعه ایران نتیجهائی جز شکست و سرکوب به بار نخواهد آورد. بنابراین در این رابطه است که جهت پر کردن این خلاء آلترناتیو دموکراتیک در جامعه ایران سه تئوری مطرح میشود:
الف – تئوری تکیه بر سازماندهی نهادهای مدنی جهت تکوین مقاومت مدنی در جامعه ایران.
ب – تئوری دوم تکیه بر جنبشهای مردمی اعم از جنبش دانشجوئی و جنبش کارگری و جنبش اجتماعی و جنبشهای دموکراتیک زنان و دانش آموزان و معلمان و غیره جهت دستیابی به آلترناتیو دموکراتیک در جامعه ایران.
ج – تئوری سوم تکیه بر استراتژی که شامل ادغامی از دو مؤلفه فوق میشود.
شریعتی به تئوری سوم جهت دستیابی به آلترناتیو دموکراتیک در جامعه ایران اعتقاد داشت ولی در عرصه مؤلفه جنبشها، معتقد به هژمونی جنبش دانشجوئی حتی بر جنبش طبقه کارگر ایران بود و در خلاء جنبش کارگری و جنبش اجتماعی و جنبشهای دموکراتیک معتقد بود که جنبش دانشجوئی میتواند به عنوان آلترناتیو دموکراتیک در جامعه ایران مطرح شود.
ادامه دارد