سنگهائی از فلاخن - سلسله بحثهای تئوریک در باب «دموکراسی و آزادی» - قسمت چهل و هفت
بدون «اندیشه و تئوری دموکراتیک» رویکرد «دموکراسی سه مؤلفهای سیاسی و اقتصادی و معرفتی» یا «دموکراسی سوسیالیستی» مورد اعتقاد ما، نمیتواند نظریات ما را توضیح بدهد
در صورتی که موضوع کاملاً عکس آن میباشد چراکه انقلاب از طریق رژیمهای توتالیتر حاکم بر جامعه تحمیل میگردد و دلیل این امر همان است که زمانیکه انسداد سیاسی در جامعه (از طرف رژیمهای توتالیتر حاکم) ایجاد بشود و گروههای مختلف اجتماعی در دو جبهه مختلف آزادیخواهانه و برابریطلبانه به این باور دست پیدا کنند که هیچگونه امکان حرکت تحولخواهانه سیاسی و اقتصادی و اجتماعی در جامعه استبدادزده و استثمارزده و استحمارزده ایران وجود ندارد، در نتیجه همین امر باعث میگردد که به موازات اعتلای جنبشهای اعتراضی گروههای مختلف اجتماعی جامعه به صورت ناخواسته و جبری وارد فرایند انقلاب بشوند. بر این مطلب بیافزائیم که به موازات گستردگی و فراگیری و مشارکت همه جانبه مردمی در انقلاب شرایط برای کاهش خشونت در انقلاب و انتقال قدرت سیاسی به صورت غیر خشونتآمیز فراهم میگردد.
برای نمونه یکی از دلایل اصلی که در انقلاب ضد استبدادی سال 57 مردم ایران دیکتاتور پهلوی توان مقابله سرکوب همه جانبه خونین جنبشهای اعتراضی مردم ایران پیدا نکرد و مجبور به فرار از کشور شد، گستردگی مشارکت همه جانبه گروههای مختلف اجتماعی جامعه بزرگ ایران در دو جبهه آزادیخواهانه و برابریطلبانه بود. بطوریکه در چارچوب جمعیت آن روز ایران میتوانیم داوری کنیم که انقلاب ضد استبدادی سال 57 بر علیه رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی، «مردمیترین انقلاب قرن بیستم بوده است»؛ و حد مشارکت گروههای مختلف اجتماعی در انقلاب ضد استبدادی سال 57 ایران نسبت به جمعیت آن روز ایران در کل تاریخ بشر بینمونه و بیمثال بوده است؛ و البته عامل اصلی این مشارکت همه جانبه و فراگیر و گسترده مردم خود رژیم کودتائی و پلیسی – نظامی پهلوی بود که منهای سرکوب سیاسی همه جانبه گروههای مختلف اجتماعی به علت بحران اقتصادی سالهای پسا 53 تا 57 باعث گردید تا تمامی گروههای مختلف اجتماعی ایران ر ا به حرکت درآورد.
باری از آنجائیکه انقلاب چه در عرصه مؤلفه سیاسی آن و چه در عرصه مؤلفههای اقتصادی و اجتماعی آن در چارچوب برآیند اجباری حرکت تحولخواهانه گروههای مختلف اجتماعی شکل میگیرد، هر چند که انجام آن صورت ناخواسته و جبری دارد، ولی بسترسازی آن توسط جنبشهای اعتراضی گروههای مختلف اجتماعی در دو جبهه مختلف آزادیخواهانه و برابریطلبانه باعث میگردد تا در تحلیل نهائی انقلاب چه در عرصه انقلاب سیاسی و چه در عرصه انقلاب اقتصادی و انقلاب اجتماعی حرکت رو به جلو باشد چراکه هرگز نباید فراموش بکنیم که کنشگران اصلی هر انقلابی (اگر انقلاب باشد) خود مردم هستند. لذا همین پراکسیس انقلابی مردم در عرصه انقلاب باعث میگردد که در تحلیل نهائی انقلاب حرکتی رو به جلو باشد؛ بنابراین طرحترم «انقلاب ارتجاعی» یک داوری غلط میباشد.
البته ترم «شکست انقلاب» غیر از ترم «انقلاب ارتجاعی» است؛ زیرا آنچنانکه در انقلاب ضد استبدادی 57 مردم ایران شاهد بودیم، از نیمه دوم سال 57 به موازات تثبیت هژمونی خمینی و روحانیت وابسته به او بر انقلاب ضد استبدادی 57، شرایط برای شکست این انقلاب به صورت یک «سنتز جدید دیالکتیکی» از درون آن انقلاب شکل گرفت؛ که حاصل نهائی آن «سنتز جدید دیالکتیکی سال 57 انقلاب مردم ایران» (که خود محصول هژمونی خمینی و روحانیت وابسته به او بر انقلاب ضد استبدادی مردم ایران در سال 57 بود) آن گردید که از شعار: «استقلال، آزادی، حکومت اسلامی» با «ذبح شدن آزادی و استقلال در پای حکومت اسلامی» مورد ادعای خمینی، هیولای رژیم مطلقه فقاهتی شد که 40 سال است فرهنگ و اقتصاد و سیاست و آزادی و استقلال جامعه بزرگ ایران وجه المصالحه ظهور این هیولای توتالیتر فقاهتی شده است. آنچنانکه این استحاله دیالکتیکی از فردای انقلاب مادیت خارجی پیدا کرد؛ و لذا به مرور زمان در فرایند پسا انقلاب 57 به موازات رشد «حرکت ارتجاعی تحت عنوان ولایت فقیه» از دل این انقلاب با تثبیت حاکمیت «ولایت فقیه» به جای «ولایت سلطنت» و استبداد رژیم کودتائی پهلوی، «انقلاب ضد استبدادی مردم ایران شکست خورد و ارتجاع ولایتی جدید به پیروزی رسید.»
بنابراین در این رابطه است که میتوانیم در جمعبندی نهائی (از انقلاب ضد استبدادی سال 57 مردم ایران که مردمیترین انقلاب قرن بیستم بود) چنین داوری کنیم که در انقلاب ضد استبدادی سال 57، در دیالکتیک بین انقلاب و ارتجاع، با رفتن «ولایت سلطانی رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی»، «ولایت سلطانی و ولایت سرمایهداری در زیر چتر ولایت فقیه» توانست با سیطره ارتجاع بر انقلاب، انقلاب ضد استبدادی سال 57 مردم ایران را (که یک انقلاب سلبی و فاقد مؤلفه ایجابی بود) شکست بدهد و ارتجاع بر انقلاب پیروز بشود.
فراموش نکنیم که انقلاب چه در عرصه سیاسی و چه در عرصه اقتصادی و چه در عرصه فرهنگی و اجتماعی با به چالش کشیدن و برانداختن «ولایت» در مؤلفههای مختلف ولایت سیاسی و ولایت آسمانی و ولایت اقتصادی تعریف میشود و بدون تردید تا زمانیکه در عرصه «حرکت سلبی انقلاب» توسط مشارکت همه جانبه مردم (از پائینیهای جامعه در دو جبهه آزادیخواهانه و برابریطلبانه) ولایت سه گانه سیاسی و آسمانی و اقتصادی به چالش کشیده نشوند، شرایط برای ایجاد و تکوین دموکراسی سه مؤلفهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی به عنوان «حرکت سه مؤلفهای ایجابی انقلاب» فراهم نمیشود.
مشکل اساسی انقلاب 57 ضد استبدادی مردم ایران در این بود که در عرصه مبارزه ضد استبدادی رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی، «تنها ولایت سیاسی به چالش کشیده شد» و همین تک مؤلفهای شدن مبارزه ضد استبدادی مردم ایران در سال 57 باعث گردید که شرایط برای ظهور و جانشینی ولایت نوین سیاسی تحت عنوان ولایت مطلقه فقاهتی، همراه با ولایت اقتصادی سرمایهداری رانتی نفتی و ولایت آسمانی اسلام فقاهتی حوزههای فقهی شیعه فراهم بشود. بدون تردید اگر در عرصه مبارزه ضد استبدادی مردم ایران در سال 57 به موازات به چالش کشیده شدن ولایت سیاسی استبدادی و توتالیتر رژیم کودتائی پهلوی، ولایت اقتصادی (نظام سرمایهداری) رژیم توتالیتر پهلوی که همان سرمایهداری رانتی و نفتی بود هم به چالش کشیده میشد، در «عرصه سلبی» دیگر امکان ظهور هیولای ولایت آسمانی و ولایت سیاسی و ولایت اقتصادی در زیر چتر ولایت مطلقه فقاهتی فراهم نمیشد.
حاصل اینکه ولایت مطلقه فقاهتی خمینی در سال 57 - 58 که سنتز نهائی آن رژیم مطلقه فقاهتی حاکم میباشد، آنچنانکه خمینی در کتاب ولایت فقیه خود مدعی بود، تنها یک ولایت تک مؤلفهای آسمانی نبود، بلکه برعکس ولایت مطلقه فقاهتی خمینی از زمانی که قانون اساسی ولایتمدار رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در سال 58 مدون و تصویب شد، به یک «ولایت سه مؤلفهای سیاسی و اقتصادی و آسمانی تغییر کرد»، لذا به همین دلیل بود که خمینی در راستای حفظ ولایت سیاسی و ولایت اقتصادی خود بر جامعه نگونبخت ایران، تحت شعار: «اوجب الواجبات حفظ نظام مطلقه فقاهتی حاکم میباشد» مجبور شد ولایت آسمانی مورد ادعای خود در کتاب ولایت فقیه را در پای ولایت سیاسی و ولایت اقتصادی خود ذبح نماید؛ و برعکس ادعای گذشته خود (در کتاب ولایت فقیه) که وظیفه حکومت اسلام اجرای احکام فقهی تعریف میکرد، در نامه خود به خامنهای اعلام کرد که «ولی فقیه میتواند در راستای حفظ نظام مطلقه فقاهتی حاکم، حتی حکم به تعطیلی نماز و روزه و حج مردم و یا احکام اولیه اسلام دگماتیست فقاهتی را هم بدهد» (فَبِأَی آلَاءِ رَبِّکمَا تُکذِّبَانِ).
بنابراین بدین ترتیب بود که در انقلاب ضد استبدادی سال 57 به علت اینکه ولایت اقتصادی رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی در عرصه حرکت سلبی همراه با ولایت سیاسی رژیم کودتائی پهلوی توسط مردم به چالش کشیده نشد، شرایط برای جایگزینی ایجابی سه مؤلفهای دموکراسی سوسیالیستی در جامعه ایران فراهم نگردید. در نتیجه همین خلاء باعث گردید تا ارتجاع فقاهتی حوزههای فقهی بتوانند در چارچوب رویکرد دگماتیست و ارتجاعی خود سه ولایت سیاسی و اقتصادی و آسمانی مردم نگونبخت ایران را در چنگ خود بگیرند. لذا از آن زمان بود که با شکست انقلاب ضد استبدادی 57 مردم ایران، خمینی اعلام کرد که: «اگر همه مردم ایران بگویند آری، اسلام (مقصود خودش بود) به تنهایی بگوید نه همان، نه درست میباشد» (البته همین سخن خمینی، قبل از او هویدا نخست وزیر رژیم کودتائی پهلوی در پاسخ به خبرنگاری که از او در باب شخص اول مملکت پرسیده بود هم مطرح کرده بود و گفته بود که «مگر در جامعه ایران غیر از شخص اول شخص دومی هم وجود دارد» و باز در همین چارچوب بود که لوئی چهاردهم گفته بود که «من فرانسه هستم»).
باری، «انقلاب وقتی واقع میشود که پائینیها میخواهند خود را از شر بالائیها نجات بدهند» به عبارت دیگر، «انقلاب برآیند جنبشهای فراگیر پائینیهای جامعه برای رهائی از فشار بالائیها است»؛ و «انقلاب سیاسی جنگ انتقال قدرت است» و لذا بدین ترتیب است که در انقلاب و در تحول (برعکس اصلاحات که از بالا شکل میگیرد) پروسه تکوین حرکت از پائین انجام میگیرد. البته تفاوتهایی بین انقلاب و تحول وجود دارد که عبارتند از:
الف - در تکوین انقلاب در هر جامعهای دیگر موضوع «اراده» تعیین کننده نمیباشد و در این رابطه است که «انقلاب میشود، نه اینکه انقلاب میکنند»؛ اما در «تحول» از آنجائیکه لکوموتیو تحول، «جامعه مدنی جنبشی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین و مستقل از حاکمیت و جریانهای سیاسی در دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه و برابریطلبانه میباشد»، همین امر باعث میگردد تا در تحول، «اراده جنبشهای مردمی خودجوش و دینامیک نقش هدایتگرانه داشته باشد» به طوری که اگر جنبشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر، حتی جنبش کارگری (آنچنانکه در مرحله پسا 17 شهریور سال 57 در خصوص جنبش کارگران صنایع نفت ایران شاهد بودیم) دچار انحراف و یا سرکوب بشوند، کل حرکت تحولخواهانه دچار انحراف و رکود میگردد.
ب – لکوموتیو انقلاب «خیزشهای تودهای اتمیزه شده و بیشکل میباشند» که در عرصه حرکت اعتراضی «فقرستیزانه» به صورت فراگیر وارد چالش با حاکمیت میشوند، به عبارت دیگر آنچنانکه ارسطو میگوید: «جوهر انقلاب حرکت آزادیخواهانه نیست، بلکه حرکت عدالتطلبانه و فقرستیزانه میباشد» بنابراین به همین دلیل آبشخور اولیه تکوین انقلابها خیزشهای فقرستیزانه تودههای اتمیزه و بیشکل پائینی جامعه میباشند و در همین رابطه است که انقلاب همراه با خیزشهای فقرستیزانه تودههای بیشکل پائینیهای جامعه شکل میگیرد و همین جوهر «خیزشی» (نه جنبشی) و حضور فراگیر و گسترده تودههای بیشکل و جوهر فقیرستیزانه در تکوین انقلاب باعث میگردد تا در عرصه پروسه تکوین انقلاب شرایط برای موجسواری ارتجاع و ضد انقلاب و بالاخره مصادره و هژمونی بر انقلاب فراهم باشد.
در همین رابطه است که تقریباً تمامی انقلابهای سیاسی تاریخ شکست خوردهاند و ارتجاع و ضد انقلاب پس از مدتی توانستهاند بر انقلابهای سیاسی سوار بشوند و رهبری انقلابهای سیاسی را در دست بگیرند. آنچنانکه در سه انقلاب بزرگ گذشته جامعه ایران (در بیش از یک قرن گذشته) یعنی هم در انقلاب مشروطیت و هم در جنبش دموکراسیخواهانه و رهائیبخش دکتر محمد مصدق وهم در انقلاب ضد استبدادی سال 57 این انحراف و شکست صورت گرفت و ارتجاع مذهبی حوزههای فقاهتی در چارچوب تشکیلات سنتی خود توانستند در سه انقلاب فوق در خلاء جامعه مدنی جنبشی دینامیک خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و مستقل تکوین یافته از پائین، با موجسواری و استفاده از احساسات مذهبی تودههای بیشکل و محروم و فقرزده جامعه ایران، سوار بر انقلاب تودههای محروم ایران بشوند و هر سه انقلاب فوق را در راستای منافع خود به شکست بکشانند، به طوری که اگر در این رابطه داوری کنیم که عامل اصلی شکست سه انقلاب فوق جامعه ایران در بیش از یک قرن گذشته موجسواری ارتجاع مذهبی یا روحانیت دگماتیست حوزههای فقاهتی در خلاء جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین بوده است داوری دور از ذهن و بیربطی نکردهایم.
در همین رابطه است که باز میتوانیم داوری کنیم که اگر در آینده به جای سه انقلاب شکست خورده گذشته تودههای بیشکل جامعه بزرگ ایران، توسط خیزشهای فقرستیزانه صد انقلاب دیگر هم در خلاء جامعه مدنی جنبشی خودجوش و دینامیک و خودسازمانده و مستقل (از حاکمیت و جریانهای سیاسی اپوزیسیون) و خودرهبر انجام بدهیم، باز ارتجاع مذهبی دگماتیست حوزههای فقاهتی توسط تشکیلات سنتی و سوء استفاده از احساسات مذهبی مردم ایران و موجسواری تمامی آن صد انقلاب را هم مانند سه انقلاب گذشته جامعه بزرگ ایران، به شکست میکشانند؛ اما برعکس «انقلاب»، لوکوموتیو «تحول» (به جای خیزشهای تودههای اتمیزه و بیشکل و فقرستیزانه انقلاب) جامعه مدنی جنبشی خودجوش و دینامیک و خودسازمانده و خودرهبر و مستقل (از حاکمیت و جریانهای اپوزیسیون) تکوین یافته از پائین در دو جبهه آزادیخواهانه و برابریطلبانه میباشد که این جامعه مدنی جنبشی میتواند به هدایتگری حرکت تحولخواهانه جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران در سه عرصه تحول سیاسی و تحول اقتصادی و تحول اجتماعی و فرهنگی بپردازد.
پر واضح است که حرکت تحولخواهانه جنبشی (برعکس خیزش تودههای بیشکل و اتمیزه انقلابها که از صورتی جهشی و دفعی برخوردار میباشند) شکلی فرایندی دارند و در عرصه همین پروسس فرایندی ذومراتب است که حرکت تحولخواهانه میتواند به صورت هدفدار مراحل مختلف تحول سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی را به انجام برساند.
ادامه دارد