کدامین عاشورا؟
«عاشورای گفتمانی؟» یا «عاشورای جهادی؟» یا «عاشورای حکومتی؟» یا «عاشورای سیاسی؟» یا «عاشورای تصوفی؟» - قسمت پنجم
همچنین فراموش نکنیم که ظهور و جداسازی دو فرقه شیعه و سنی از زمان آلبویه تکوین پیدا کرد، بطوریکه تا قبل از قرن چهارم ما هیچگونه دیوارکشی هویتی و فرقهای تحت عنوان تشییع و تسنن در جوامع مسلمین شاهد نبودهایم. بر این مطلب بیافزائیم که صفویه مانند آلبویه جهت تثبیت هویت سیاسی خود در برابر امپراطوری عثمانی مجبور شد تا مانند آلبویه حکومت خودش را توسط دو بازوی «عاشورای حکومتی» و «اسلام فقاهتی» حوزههای فقهی بیمه نماید. البته داستان رژیم مطلقه فقاهتی در خصوص دو بازوی «عاشورای حکومتی» و «اسلام فقاهتی» با اشتراک بسیار با دو رژیم آلبویه و صفویه تفاوتهای زیادی نیز دارند. چرا که؛
اولاً رژیم مطلقه فقاهتی حاکم برعکس آلبویه و صفویه در چارچوب نظریه «ولایت فقیه» خمینی و حاکمیت سیاسی و اقتصادی و مذهبی روحانیت حوزههای فقهی بر همه سرمایههای سیاسی و اقتصادی و معرفتی مردم نگونبخت ایران سنتز و مولود حوزههای فقاهتی و اسلام فقاهتی میباشد. در صورتی که اسلام فقاهتی مولود آلبویه و صفویه بودند نه برعکس و این دو از فرش تا عرش متفاوت از هم میباشند.
ثانیاً هدف آلبویه و صفویه از تأسیس «عاشورای حکومتی» تنها بسیج تودههای قاعده جامعه در چارچوب احساس مذهبی فرقهای بر علیه اهداف شوم سیاسی خود بوده است. اما (برعکس آلبویه و صفویه) تکیه استراتژیک رژیم مطلقه فقاهتی در 40 سال گذشته بر «عاشورای حکومتی» علاوه بر سوء استفاده از شور مذهبی تودههای ایران، تلاشی است تا «عاشورای حکومتی» اسلام مداحیگری و اسلام قبرپرستی و اسلام زیارتی و اسلام شفاعتی و اسلام خرافهپرستی و اسلام مفاتیح الجنانی و اسلام قالبی و اسلام دگماتیسم و اسلام روایتی و اسلام فقاهتی و اسلام ولایتی و اسلام حکومتی، جایگزین اسلام قرآنی و اسلام نهجالبلاغهای و اسلام «عاشورای گفتمانی» امام حسین و اسلام تطبیقی اقبال و شریعتی بکنند.
چرا که در طول 40 سال گذشته سردمداران رژیم مطلقه فقاهتی در چارچوب پارادوکسهای جناحی و جریانی درون حاکمیت دریافتهاند که «اسلام فقاهتی حوزههای فقهی نمیتواند در این شرایط تثبیت حاکمیت آنها را بیمه نماید». تضاد و جنگهای خونین 40 ساله گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در رابطه با صفبندی روحانیت فقاهتی که حتی از مشروطیت تا به امروز ادامه دارد، معرف این حقیقت میباشد. به همین دلیل است که رژیم مطلقه فقاهتی علاوه بر سرمایهگذاری نجومی از بودجه کشور و سرمایههای مردم نگونبخت ایران در حوزههای فقاهتی تحت مدیریت مصباح یزدی، جهت حکومتی کردن تشکیلات حوزههای فقاهتی تلاش میکند تا توسط سرمایهگذاریهای نجومی بادآورده مردم نگونبخت ایران، اسلام مداحیگری و اسلام قبرپرستی و ضریحپرستی و اسلام خرافهپرستی و اسلام زیارتی و شفاعتی و اسلام تعبدی و تقلیدی و تکلیفی که مقوم «عاشورای حکومتی» میباشند، جایگزین «اسلام قرآنی و نهجالبلاغهای و تطبیقی» بکند.
د - «عاشورای صوفیانه» یا «عاشورای تصوفی» که مقصود ما از «عاشورای تصوفی» همان عاشورائی است که مولوی در چارچوب همان رویکرد افلاطونی که به مرگ و روح و انسان دارد و در داستان رسیدن شاعر غریب در روز عاشورا به حلب در دفتر ششم مثنوی - ص 1094 - از سطر 780 تا 810 توصیف مینماید و در دیوان شمس در غزل 2707 - ص 1004 – سطر 21 تا 30 آنرا تبیین مینماید. در «عاشورای تصوفی» یا «عاشورای صوفیانه» مولوی:
اولاً عاشورای 61 صحنه انتخاب فردی و حرکت فردی و مبارزه فردی با نفس خود میباشد. آنچنانکه خود او در مثنوی در این رابطه میگوید:
روح سلطانی ززندانی بجست / جامه چه دریم و چون خاییم دست
چونک ایشان خسر و دین بودهاند / وقت شادی شد چو بشکستند بند
سوی شادروان دولت تاختند / کنده و زنجیر را انداختند
روز ملکست و گش و شاهنشهی / گر تو یک ذره از ایشان آگهی
مثنوی – دفتر ششم – ص 1095 – س 2
ثانیاً از نظر مولوی نبرد عاشورای 61 «نبرد با خصم برون از نفس نیست، بلکه نبرد در عاشورا نبرد افراد با خصم درون خود بوده است»، چراکه مولوی بر سنت همه صوفیان انجام نبرد با خصم درون را به صورت مکانیکی و جدای از نبرد با خصم برون تعریف میکند و حتی «نبرد مکانیکی با خصم درون» مهمتر از «نبرد مکانیکی با خصم برون میداند.»
ای شهان کشتیم ما خصم برون/ ماند خصمی زو بتر در اندرون
کشتن این کار عقل و هوش نیست / شیر باطل سخره خرگوش نیست
دوز خست این نفس و دوزخ اژدهاست / کو به دریاها نگردد کم و کاست
چونک واگشتیم زپیکار برون/ روی آوردیم به پیکار درون
قد رجعنا من جهاد الاصغریم / با نبی اندر جهاد اکبریم
قوتی خواهم زحق دریا شکاف / تا به سوزن بر کنم این کوه قاف
سهل شیری دان که صفها بشکند / شیر آن را دان که خود را بشکند
مثنوی – دفتر اول – ص 71 – س 1409.
ثالثاً مولوی در عرصه تبیین عاشورای سال 61 امام حسین اصلاً اعتقادی به «رابطه فرد با جامعه» و «مسئولیت اجتماعی فرد یا مسئولیت انسانی فرد» ندارد و اصلاً به مقولهای به نام جامعه انسانی و رای فرد اعتقادی ندارد و اصلاً اعتقادی ندارد که در عاشورا حسین و یارانش در چارچوب مسئولیت اجتماعی و تاریخی و انسانی موظف به مبارزه با باطل زمان خود شدهاند. بلکه تمامی تبیین مولوی در رابطه با عاشورای 61 بر این امر قرار دارد که افرادی که میخواستند از زندان تن (آنچنانکه افلاطون میگوید) رهائی پیدا کنند در کربلا شهید این رهائی شدند:
کجائید ای شهیدان خدایی / بلا جویان دشت کربلائی
کجایید ای سبک روحان عاشق / پرندهتر زمرغان هوایی
کجایید ای شهان آسمانی / بدانسته فلک را در گشایی
کجایید ای زجان و جا رهیده / کسی مر عقل را گوید کجایی
کجایید ای در زندان شکسته / بداده وامداران را رهایی
کجایید ای در مخزن گشاده / کجایید ای نوای بینوایی
در آن بحرید کین عالم کف اوست / زمانی بیش دارید آشنایی
کف دریاست صورتهای عالم / زکف بگذر اگر اهل صفایی
دلم کف کرد کین نقش سخن شد / بهل نقش و بدل رو گر زمانی
کلیات شمس تبریزی - غزل 2707 – ص 1004 – س 22 به بعد
حال برای فهم اوج انحراف رویکرد افلاطونی مولوی به عاشورای 61 امام حسین این رویکرد «عاشورای صوفیانه» مولوی را در مقایسه با رویکرد «عاشورای گفتمانی» و «عاشورای جنبشی» حضرت مولانا علامه محمد اقبال لاهوری قرار میدهیم و داوری در این رابطه را به خود شما واگذار میکنیم.
آن شنیدستی که هنگام نبرد/ عشق با عقل هوس پرور چه کرد
آن امام عاشقان پور بتول / سرو آزادی زبستان رسول
الله الله به ای بسم اله پدر/ معنی ذبح عظیم آمد پسر
بهر آن شهزاده خیر الملل / دوش ختم المرسلین نعم الجمل
سرخ رو عشق غیور از خون او / شوخی این مصرع از مضمون او
در میان امت کیوان جناب / همچو حرف قل هو اله در کتاب
موسی و فرعون و شبیر و یزید / این دو قوت از حیات آید پدید
چون خلافت رشته از قرآن گسیخت / حریت را زهر اندر کام ریخت
خاست آن سر جلوهٔ خیر الامم / چون سحاب قبله باران در قدم
بر زمین کربلا بارید و رفت / لاله در ویرانها کارید و رفت
تا قیامت قطع استبداد کرد / موج خون او چمن ایجاد کرد
بهر حق در خاک و خون گردیده است / پس بنای لا اله گردیده است
مدعایش سلطنت بودی اگر / خود نکردی با چنین سامان سفر
دشمنان چون ریگ صحرا لا تعد / دوستان او به یزدان هم عدد
سر ابراهیم و اسمعیل بود / یعنی آن اجمال را تفصیل بود
عزم او چون کوهساران استوار / پایدار و تند سیر و کامکار
تیغ بهر عزت دین است و بس / مقصد او حفظ آئین است و بس
ما سواله را مسلمان بنده نیست / پیش فرعونی سرش افکنده نیست
خون او تفسیر این اسرار کرد / ملت خوابیده را بیدار کرد
تیغ لا چون از میان بیرون کشید / از رگ ارباب باطل خون کشید
نقش الا الله بر صحرا نوشت / سطر عنوان نجات ما نوشت
رمز قرآن از حسین آموختیم / زآتش او شعلهها اندوختیم
شوکت شام و فر بغداد رفت / سطوت غرناطه هم از یاد رفت
تار ما از زخمهاش لرزان هنوز / تازه از تکبیر او ایمان هنوز
ای صبا ای پیک دور افتادگان / اشک ما بر خاک پاک او رسان
کلیات اقبال لاهوری – رمز بیخودی – ص 74 – س 14 به بعد
پایان