عاشورا عید خون بر همه کسانی که برای آزادی و برابری هزینه دادهاند مبارکباد
«تفسیر عاشورا» در رویکرد تطبیقی محمد اقبال لاهوری – قسمت دوم
حال پس از اینکه به تبیین محمد اقبال لاهوری در خصوص قیام امام حسین آشنا شدیم، در اینجا میتوانیم به سؤال دوم (اینکه «راه محمد اقبال کدام است که او قیام امام حسین و عاشورا را به عنوان نقشه راه و مانیفست خود انتخاب کرد؟») پاسخ بدهیم.
آنچه در رابطه با پاسخ به سؤال فوق باید در این جا مطرح کنیم اینکه اقبال در پروژه بازسازی خودش بیش از هر امری بر «انحطاطزدائی جوامع مسلمین تکیه داشت» که به صورت مشخص در رویکرد اقبال این انحطاط از قرن پنجم، جوامع مسلمین را در برگرفته است؛ و البته اولین نظریهپردازی که به صورت تئوریک توانست انحطاط جوامع مسلمین را فهم نماید و در کتاب دو جلدی «مقدمه تاریخ العبر» خود تبیین نماید، عبدالرحمن بن خلدون تونسی در قرن هشتم هجری بود. ابن خلدون در این اثر گرانسنگ خود هر چند توانست جوامع مسلمین را آسیبشناسی نماید و در چارچوب آسیبشناسی جوامع مسلمین موضوع انحطاط جوامع مسلمین را تبیین کند، با همه این احوال او نتوانست در خصوص انحطاطزدائی جوامع مسلمین به ارائه طریق مشخصی بپردازد.
قابل ذکر است که ابن خلدون در اواخر جلد دوم «مقدمه تاریخ» خود که در قرن چهاردهم میلادی به نگارش درآورده است، از موضوع رنسانس مغرب زمین و پایان دوران قرون وسطی خبر میدهد، ولی به هر حال هر چند که ابن خلدون فیلسوف و تئوریسین انحطاطشناسی میباشد، باید اقبال را به عنوان فیلسوف و تئوریسین انحطاطزدا در جوامع مسلمین تعریف کرد؛ بنابراین به همین دلیل بود که بخش اعظم اندیشه اقبال در راستای انحطاطزدائی جوامع مسلمین تدوین گردیده است؛ و لذا در این خصوص است که داوری اقبال در باب ریشه ظهور انحطاط در جوامع مسلمین بر این امر قرار داشت که «تصوفزدگی (که بر دو پایه بیاختیاری انسان و بیمقداری جهان قراردارد) به عنوان عامل اصلی ظهور انحطاط جوامع مسلمین میباشد». لذا به همین دلیل اقبال جهت انحطاطزدائی جامع مسلمین، در نوک پیکان مبارزه نظری و تئوریک خود (در عرصه پروژه بازسازی اسلام تطبیقی) مبارزه با تصوفزدائی جوامع مسلمین قرار داد؛ و در این چارچوب بود که جهت تصوفزدائی جوامع مسلمین و دستیابی به اختیار انسان و اهمیت دادن مسلمین به زندگی این جهانی و مبارزه با رویکرد بیمقداری دنیای اهل تصوف، موضوع مبارزه با جبرزدگی توسط بازسازی پروژه اخلاق قرآنی که بر عمل صالح استوار میباشد، در دستور کار خود قرار داد و آنچنان اقبال در این عرصه اهتمام ورزید که میتوان اصلاً اقبال را «فیلسوف اختیار» تعریف کرد.
مخالفت اقبال با حافظ و افلاطون در چارچوب همین رویکرد جبر ستیزی او بود چراکه اقبال معتقد بود که اصلاً رویکرد جبرگرائی در جوامع مسلمین توسط انتقال اندیشه افلاطون و نئوافلاطونیها در جوامع مسلمین شکل گرفته است؛ و به همین دلیل اقبال در توصیف افلاطون در دیوان اشعار خود او را از تبار گوسفندان توصیف مینماید.
راهب دیرینه افلاطون حکیم / از گروه گوسفندان قدیم
رخش او در ظلمت معقول گم / در کهستان وجود افکنده سم
آنچنان افسون نامحسوس خورد / اعتبار از دست و چشم و گوش برد
گفت سر زندگی در مردن است / شمع را صد جلوه از افسردن است
بر تخلیهای ما فرمان رواست / جام او خوابآور گیتی رباست
گوسفندی در لباس آدم است / حکم او بر جان صوفی محکم است
عقل خود را بر سر گردون رساند / عالم اسباب را افسانه خواند
فکر افلاطون زیان را سود گفت / حکمت او بود را نابود گفت
فطرتش خوابید و خوابی آفرید / چشم هوش او سرابی آفرید
قومها از سکر او مسموم گشت / خفت و از عمل محروم گشت
کلیات اشعار اقبال – اسرار خودی – ص 23 – س 16
و اما از آنجائیکه محمد اقبال «عامل بیاختیاری انسان» در رویکرد مسلمانان که باعث ظهور انحطاط نظری و عملی در آنها شده است، گرایش آنها به صوفیگری میدانست و به لحاظ تئوریک، او خود جبرگرائی در رویکرد اهل تصوف را هم مولود اعتقاد به نظریه «فناء فی الله» نئوافلاطونیان میدانست. به همین دلیل اقبال برای بازسازی عرفان قرآن (که در رویکرد او عرفان قرآن به صورت «فقر سلطانی» در برابر عرفان اهل تصوف که «فقر عریانی» میباشد، قرار میگیرد) معتقد به مبارزه با «فقر عریانی» برای دستیابی به «فقر سلطانی» بود.
بگذر از فقری که عریانی دهد / ای خنک فقری که سلطانی دهد
الحذر از جبر وهم از خوی صبر / جابر و مجبور را زهر است جبر
کلیات اشعار اقبال – جاوید نامه – ص 350 - سطر 6
لذا به همین دلیل اقبال برای بازسازی اخلاق مسلمین که مبانی آن بر:
الف - اختیار و خلاقیت انسان.
ب – نفی رویکرد فناء فی الله.
ج – اثبات خودی انسان.
د – بازسازی اراده انسان.
ه - جانشینی خداوند مختار و دائماً در حال خلق جدید و زماندار.
و - انسان محور، استوار میباشد، مدل عینی و عملی که مطرح میکند و آن مدل عاشورا و شخصیت امام حسین به عنوان معمار عاشورا میباشد.
تیر و سنان و خنجر و شمشیرم آرزوست / با من بیا که مسلک و راه حسینم آرزوست
از بهر آشیانه خس اندوزیم نگر / باز این نگر که شعله درگیرم آرزوست
گفتند لب به بند و زاسرار ما مگو / گفتم که خیر نعرهٔ تکبیرم آرزوست
گفتند هر چه در دلت آید زما بخواه / گفتم که بیحجابی تقدیرم آرزوست
از روزگار خویش ندانم جز این قدر / خوابم زیاد رفته و تعبیرم آرزوست
کو آن نگاه ناز که اول دلم ربود / عمرت دراز باد همان تیرم آرزوست
کلیات اشعار اقبال – می باقی – ص 248 – س 7
باری بزرگترین دستاورد تئوریک علامه محمد اقبال لاهوری در خصوص «بازتولید اراده جمعی» در جوامع مسلمین موضوع «ختم نبوت پیامبر اسلام» میباشد؛ که در رویکرد اقبال همین پروژه ختم نبوت پیامبر اسلام بود که بسترساز بازسازی اراده جمعی مسلمانان در فرایند پسانبوت پیامبر اسلام شده است.
پس خدا بر ما شریعت ختم کرد / بر رسول ما رسالت ختم کرد
رونق از ما محفل ایام را / او رسل را ختم و ما اقوام را
خدمت ساقیگری با ما گذاشت / داد ما را آخرین جامی که داشت
لانبی بعدی زاحسان خداست / پرده ناموس دین مصطفی است
قوم را سرمایه قوت ازو/ حفظ سر وحدت ملت ازو
دل زغیر اله مسلمان بر کند / نعره لاقوم بعدی می زند
کلیات اشعار اقبال – رموز بیخودی – ص 70 – س 1
بنابراین در این چارچوب است که مبانی عاشورای حسین در رویکرد اقبال به عنوان مدل اخلاق قرآنی بر این اصول استوار میباشد.
1 - حریت و آزادگی.
در نوای زندگی سوز از حسین / اهل حق حریت آموز از حسین
کلیات اشعار اقبال – رموز بیخودی – ص 103 – س 10
2 - پیام رسان و آگاهیبخشی.
ریگ عراق منتظر کشت حجاز تشنه کام / خون حسین بازده کوفه و شام خویش را
دوش براهبر زند راه یگانه طی کند / می ندهد بدست کس عشق زمام خویش را
ناله باستان دیر بیخبرانه میزدم / تا بحرم شناختم راه و مقام خویش را
کلیات اشعار اقبال – زبور عجم – ص 118 - س 20
3 – عشق.
از نگاه خواجهٔ بدر و حنین / فقرسلطان وارث جذب حسین
عشق رازی بود بر صحرا نهاد / تو ندانی جان چه مشتاقانه داد
کلیات اشعار اقبال – جاوید نامه – ص 366 - س 6
4 - تقوا و عرفانستیز، نه تقوا و عرفان و زهد پرهیز.
فقر عریان گرمی بدر و حنین / فقر عریان بانگ تکبیر حسین
فقر قرآن احتساب هست و بود / نی رباب و مستی و رقص و سرود
فقر مؤمن چیست؟ تسخیر جهات / بنده از تأثیر او مولا صفات
فقر کافر خلوت دشت و در است / فقر مؤمن لرزه بحر و بر است
زندگیان را سکون غار و کوه / زندگی این راز مرگ با شکوه
آن خدا را جستن از ترک بدن / این خودی را بر فسان حق زدن
آن خودی را کشتن و واسوختن / این خودی را چون چراغ افروختن
فقر چون عریان شود زیر سپهر / از نهیب او بلرزد ماه و مهر
فقر را تا ذوق عریانی نماند / آن جلال اندر مسلمانی نماند
کلیات اشعار اقبال – پس چه باید کرد؟ - ص 397 – س 8
ادامه دارد