عاشورا: ترسیم آگاهانه و اختیاری منظومه معرفتی حسین در سه مؤلفه هماهنگ اسلامیات، کویریات و اجتماعیات - قسمت پنجم
ه – عاشورای حسین به عنوان چراغ هدایت استراتژی رهائیبخش از انحطاط:
پیامبر اسلام در توصیف شخصیت امام حسین فرموده است که: «ان الحسین مصباح الهدیو سفینه النجاه»و امام صادق در توصیف عاشورای حسین فرموده است که «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا و کل شهر محرم - عاشورا یک پیام رهائی و یک استراتژی رهائیبخش برای همیشه و همه انسانها است و هرگز محدود به عصر و نسل خاصی نمیشود» برای فهم این قضاوت تاریخی در باب عاشورا باید توجه داشته باشیم که:
1 - برعکس آنچه فرج دباغ - معروف به عبدالکریم سروش - میگوید، تکوین عاشورا در تاریخ اسلام در چارچوب کینه کشی و تضاد قومی و قبیلهای نبوده است بلکه آنچنانکه معلم کبیرمان شریعتی میگوید، عاشورا نه یک پروژه قومی و قبیلهای بلکه یک «پروسس تاریخی است که از آدم و ابراهیم تا خاتم و از خاتم تا آخر زمان این پروسس ادامه دارد» (اشاره به زیارت وارث است که در آن با اعلام سلامهای متعدد بر حسین او را وارث آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد و علی میخوانیم و بعد از آن شهادت میدهیم که این حسین بود که توانست توسط عاشورا نماز را بر پا دارد و زکات را تعریف کند و امر معروف و نهی از منکر را مادیت اجتماعی و تاریخی بداند).
2 - برعکس آنچه فرج دباغ - معروف به عبدالکریم سروش - میگوید عاشورا و کربلا و حسین در دیسکورس ائمه شیعه و پیامبر یک استثناء نبوده که شریعتی آن را بدل به قاعده بکند بلکه یک قاعدهای بوده که تمامی ائمه و بزرگان مسلمین و شیعه و غیر مسلم حتی گاندی و غیره تلاش میکردند تا حرکت خودشان برای تبیین تاریخی پیدا کردن به او پیوند دهند.
3 - برعکس آنچه که فرج دباغ - معروف به عبدالکریم سروش - میگوید امام حسین و امام حسن نه تنها صله بگیر دست معاویه نبودند بلکه هر دو از زمان شکست حرکت علی و شهادت او میکوشیدند تا در فرایندهای بعدی جهت استمرار مبارزه رهائیبخش نهضت تسلسل و توحیدی ابراهیم خلیل بسترسازی کنند و آنچنانکه طه حسین در کتاب «علی و بنون» مطرح میکند حتی صلح امام حسن با معاویه آنچنانکه خود امام حسن برای حجر بن عدی تبیین کرد یک تغییر فاز مبارزه از صورت علنی به صورت مخفی بوده است نه فرایندی سازشکارانه - آنچنانکه فرج دباغ - مدعی است.
4 - برعکس ادعای فرج دباغ عاشورای حسین تنها یک حرکت قهرمانانه فردی نیست تا توسط غزل «کجائید ای شهیدان خدائی» مولوی بتوانیم به تعریف عرفانی از آن بپردازیم بلکه بالعکس عاشورا یک نمایشگاه بزرگ تاریخی است که معمار بزرگ آن امام حسین در عرصه آن میکوشد تا سه مؤلفه اسلامیات و اجتماعیات و کویریات همزمان در یک قالب به نمایش بگذارد.
5 - برعکس آنچه که فرج دباغ - معروف به عبدالکریم سروش - میگوید، معلم کبیرمان شریعتی با تبیین شهادت نمیخواست عاشورای حسین را از صورت سنتی و فردی گذشته آن خارج کند و در خدمت پروژه ایدئولوژی کردن دین خود درآورد، بلکه بالعکس هدف شریعتی از تکیه بر عاشورای حسین این بود که با تبیین آن در کادر زیارت وارث، در حسین وارث آدم، عاشورا را از یک پروژهای که در زنگار سنتهای قومی و قبیلهای و مذهبی و تاریخی و فقهی ارتجاع دینی قرار داشت نجات دهد و مانند علامه محمد اقبال لاهوری به حسین و عاشورا به عنوان یک پروسه نگاه کند نه یک پروژه قومی و قبیلهای، آنچنانکه فرج دباغ مدعی است.
در نوای زندگی سوز از حسین /اهل حق حریت آموز از حسین
از نگاه خواجه بدر و حنین /فقر سلطان وارث جذب حسین
فقر عریان گرمی بدر و حنین / فقر عریان بانگ تکبیر حسین
گرمی هنگامهی بدر و حنین / حیدر و عمار و سلمان و حسین
بر زمین کربلا بارید و رفت / لاله در ویرانها کارید و رفت
تا قیامت قطع استضعاف کرد /موج خون او چمن ایجاد کرد
سر ابراهیم و اسمعیل بود / یعنی آن اجمال را تفصیل بود
تیغ بهر عزت دین است و بس / مقصد او حفظ آئین است و بس
خون او تفسیر این اسرار کرد / ملت خوابیده را بیدار کرد
تیغ لا چون از میان بیرون کشید / از رگ ارباب باطل خون کشید
نقش الا الله بر صحرا نوشت / سطر عنوان نجات ما نوشت
رمز قرآن از حسین آموختیم / زآتش او شعلهها اندوختیم
تار ما از زخمهاش لرزان هنوز / تازه از تکبیر او ایمان هنوز
کلیات اقبال لاهوری
و در ادامه این رویکرد پروسهای اقبال به حرکت عاشورای حسین است که شریعتی میگوید:
«شهادت، حضور در صحنه حق و باطل همیشه تاریخ است. شهادت جنگ نیست، رسالت است. سلاح نیست، پیام است. در زمانی که جلاد در نیمه شب تسبیح گویان در لباس امام بر مردم ظهور میکند، و مردم برای اقتدای این امام جلاد برخاستهاند تا در پیاش صف بکشند، شهید ناگهان شمع را در جمع برمیافروزد. شهادت حسین، کشته شدن مردی است که خود برای کشته شدن خویش قیام کرده است. شهید قلب تاریخ است، همچنانکه قلب به رگهای خشک اندام خون حیات و زندگی میدهد، جامعهای که رو به مردن میرود، جامعهای که فرزندانش ایمان خویش را به خویش از دست دادهاند، و جامعهای که به مرگ تدریجی گرفتار است، جامعهای که تسلیم را تمکین کرده است، جامعهای که احساس مسئولیت را از یاد برده است، و جامعهای که اعتقاد به انسان بودن را در خود باخته است و تاریخی که از حیات و جنبش و حرکت و زایش باز مانده است، شهید همچون قلبی به اندامهای خشک مرده بی رمق این جامعه، خون خویش را میرساند و بزرگترین معجزه شهادتش این است که به یک نسل ایمان جدید به خویشتن را میبخشد. در موقعی که فکر و مکتبی در حال از بین رفتن و محکوم شدن است، و با یک توطئه کم کم از ذهنها کنار میرود، و در وجدان نسل جدید دیگر اسلام و دین مطرح نمیباشد، و اندک اندک همه چیز در حال فراموش شدن میباشد، مردی با نفی خویش، آن مکتب و آن فکر را تثبیت میکند، یعنی دوباره آن را به صحنه جهان احضار میکند. وی با نفی خویش، فکر و مکتب را مطرح میکند، پیغمبر اسلام بدون مقتول شدن شهید است، و مدینه النبی او که قرآن ساخته است بدون مقتول بودن شهادت است، بنابراین شهادت از نظر قرآن بالاتر از قتل است، هر مسلمانی باید یک جامعه شهید برای دیگران بسازد همچنانکه که پیغمبر، الگوئی است که ما خود را بر اساس او میسازیم، او شهید ماست و ما شهید انسانها هستیم. از اینجا است که صفت امه وسطای قرآن متناسب با شهید معنی میشود.»
والسلام