در رثای وفات پیامبر اسلام (در ماه صفر سال یازدهم هجری) – قسمت سوم

«سیمای محمد» در نگاه محمد اقبال لاهوری

 

در شبستان حرا خلوت گزید / قوم و آئین و حکومت آفرید

آنچنانکه در این بیت از اشعار محمد اقبال به وضوح آشکار می‌باشد، برای شناخت درختان باید میوه‌های آن درخت را مورد شناسائی قرار دهیم (تعرف الاشجار بالاثمارها) بدین خاطر، در بیت فوق اقبال میوه شجره تجربه دینی پیامبر اسلام را در معماری جامعه توسط ظهور قوم و آئین و حکومت تعریف می‌نماید.

بدین ترتیب است که می‌توانیم از داوری محمد اقبال نسبت به استراتژی پیامبر اسلام به این جمعبندی دست پیدا کنیم که محمد اقبال حاصل حرکت نبوی پیامبر اسلام در طول 23 سال دوران مکی و مدنی‌اش سه محصول قوم، آئین و حکومت یا خلافت می‌داند؛ بنابراین از نظر او شناخت پیامبر اسلام در گرو شناخت سه محصول قوم و آئین و حکومت دست‌ساز پیامبر می‌باشد. در خصوص منظور اقبال از «قوم» در این بیت بدون تردید می‌توانیم بگوئیم که منظور اقبال همان جامعه یا مدینته النبی می‌باشد که بنابه نقل قول اقبال از شاه ولی الله دهلوی نظریه‌پرداز و متکلم و مفسر بزرگ قرن هیجدهم هندوستان، پیامبر اسلام مدینه النبی خود را به صورت یک مدل در چارچوب شرایط قبائلی جامعه آن روز عربستان بنا کرد تا مسلمانان بعد از خودش بتوانند توسط «تکیه بر اجتهاد در اصول و فروع اسلام»، توسط «شناخت جامعه و عصر و زمانش خودشان به صورت تطبیقی (نه انطباقی و دگماتیسم) مدلی برای جامعه خود بسازند». «آئین» مطرح شده در بیت فوق در رویکرد اقبال همان «فرهنگ و تمدنی می‌باشد که پیامبر اسلام توسط قرآن برای بشریت قرن هفتم میلادی معماری کرد». «حکومت» در اینجا از نظر اقبال همان «نظام سیاسی و اجتماعی و حقوقی و اقتصادی بود که پیامبر اسلام توسط مدینه النبی خود آلترناتیو نظام عقب‌مانده جاهلیت عربستان کرد؛ و توسط آن بود که توانست شرایط برای پیشرفت جامعه و بشریت عصر خود در قرن هفتم میلادی فراهم نماید»؛ بنابراین بدین ترتیب است که اقبال در بیت:

ماند شبها چشم او محروم نوم / تا به تخت خسروی خوابید قوم

تمدن اسلامی که حداقل بیش از یک دهه بعد از وفات پیامبر اسلام در جهان با سقوط امپراطوری‌های روم و ایران و غیره شکل گرفتند، «سنتز همان تجربه درونی دینی فاز حرائی پیامبر اسلام می‌داند» که در این بیت به صورت «ماند شب‌ها چشم او محروم نوم» مطرح می‌سازد؛ و از اینجا است که اقبال نتیجه‌گیری می‌کند که،

در دل مسلم مقام مصطفی است / آبروی ما زنام مصطفی است

یعنی در نگاه محمد اقبال پیامبر اسلام برای مسلمانان قرن حاضر یک شخصیت صرف مذهبی موجود در گذشته نیست که ما به خاطر تجلیل ایمانی بخواهیم او را مدح نمائیم. اقبال بر پایه این داوری خود در باب پیامبر اسلام است که معتقد است که شناخت و فهم و تبلیغ شخصیت پیامبر اسلام برای ما مسلمانان، همان شناخت هویت و فرهنگ و آئین و قرآن و اسلام می‌باشد. آنچنانکه در این رابطه می‌توان گفت که «بدون شناخت پیامبر اسلام ما نه می‌توانیم قرآن را فهم کامل نمائیم و نه می‌توانیم اسلام تاریخی و تمدن و فرهنگ اسلام را فهم کنیم» و شاید یکی از دلایل ایمان و شناخت پیامبر اسلام، تحت عنوان اصل نبوت به عنوان ایمان به اسلام در این رابطه قابل تعریف باشد.

2 - دومین خودویژگی وجودی و حیاتی و حرکتی پیامبر اسلام از نظر محمد اقبال لاهوری این است که:

در جهان آئین نو آغاز کرد / مسند آئین پیشین در نورد

از کلید دین در دنیا گشاد / همچو او بطن ام گیتی نزاد

قبل از اینکه به تفسیر ابیات فوق علامه محمد اقبال لاهوری بپردازیم، لازم می‌بینیم که در اینجا به صورت اجمالی و کپسولی به تفاوت دو رویکرد معلمان کبیرمان محمد اقبال و شریعتی در خصوص ترسیم تابلو سیمای پیامبر اسلام اشاره‌ای بکنیم. البته در این رابطه باید عنایت داشته باشیم که هم محمد اقبال و هم شریعتی در ترسیم سیمای پیامبر اسلام تلاش وافر داشته‌اند که در ابعاد مختلف روان‌شناسی و جامعه‌شناسی و تاریخی و استفاده از متون و در رأس آنها قرآن و نهج‌البلاغه به ترسیم سیمای پیامبر اسلام بپردازند. فراموش نکنیم که نزدیکترین بیوگرافی موجود در باب پیامبر اسلام به لحاظ تاریخی 150 سال با حیات پیامبر اسلام فاصله زمانی دارند؛ به عبارت دیگر مدت یک قرن و نیم خلاء زمانی بین حیات پیامبر اسلام و بیوگرافی‌های موجود و مکتوب از او وجود دارد. بدون تردید در طول این مدت یک قرن نیم، انتقال احادیث و اخبار و اطلاعات مربوطه به حیات پیامبر اسلام صورت اذهانی داشته است. یادمان نرود که حتی نهج‌البلاغه امام علی در قرن چهارم هجری در دوران آل بویه توسط سید رضی جمع‌آوری شده است؛ که معنای این امر آن است که بین حیات امام علی و نهج‌البلاغه موجود نزدیک به 400 سال فاصله زمانی وجود داشته است؛ که در طول این 400 سال بدون تردید مطالب نهج‌البلاغه به صورت اذهانی انتقال پیدا می‌کرده است (البته منهای نامه‌های نهج‌البلاغه که به قلم امام علی نوشته شده است و لذا چنین استنباط می‌شود که این نامه‌ها که بعضی از آنها مثل نامه به مالک اشتر یا وصیتنامه به امام حسن بسیار بلند هم هستند به صورت مکتوب در قرن چهارم در اختیار سیدرضی بوده است).

در خصوص قرآن هم باید یادآوری کنیم که حداقل سه کاتب وحی به صورت مشخص از همان آغاز دوران مکی و مدنی و حیات پیامبر اسلام موظف به مکتوب کردن وحی نبوی پیامبر اسلام بوده‌اند. هر چند که قرآن‌های مکتوب دوران پیامبر اسلام هنوز به دست مسلمانان نرسیده است؛ و گفته می‌شود که عثمان پس از تنظیم قرآن موجود، تمامی قرآن‌های دیگر را جمع‌آوری کرد و از بین برد. به هر حال نکته‌ای که در این رابطه حائز اهمیت می‌باشد اینکه همین خلاء 150 ساله تاریخی بین بیوگرافی‌های مکتوب پیامبر اسلام تا حیات او باعث گردیده است تا نظریه‌پردازان و متفکرین مسلمان در عرصه ترسیم سیمای پیامبر اسلام، تنها در چارچوب بیوگرافی‌های موجود از قرن دوم حرکت نکنند، بلکه بر اجتهاد فکری و نظری خود هم تکیه داشته باشند. در نتیجه همین امر باعث گردیده است تا هم اقبال و هم شریعتی به عنوان بزرگ‌ترین نظریه‌پردازان تاریخ اسلام در این عرصه برای ترسیم سیمای پیامبر اسلام در چارچوب رویکردهای متفاوتی به این مهم بپردازند (البته در این خصوص این تفاوت بین دو رویکرد اقبال و شریعتی در رابطه با عاشورای 61 هجری امام حسین هم وجود دارد که در مقاله تبیین عاشورا در رویکرد تطبیقی محمد اقبال از شماره 110 نشر مستضعفین مطرح کردیم).

باری، در یک نگاه کلی می‌توانیم تفاوت دو رویکرد محمد اقبال و شریعتی در عرصه ترسیم سیمای پیامبر اسلام اینچنین خلاصه نمائیم که رویکرد اصلی محمد اقبال در ترسیم سیمای پیامبر اسلام یک رویکرد روان‌شناسی و جامعه‌شناسی بوده است، در صورتی که شریعتی در چارچوب همان رویکرد تاریخی و تاریخی کردن سیمای پیامبر اسلام حرکت کرده است. لذا در همین رابطه است که در ابیات فوق اقبال مهمترین دستاورد حیات نبوی پیامبر اسلام برای بشریت «قرائت نو از جهان و جامعه و انسان و تاریخ» تعریف می‌کند؛ که البته در ابیات فوق اقبال این مهم را به این صورت مطرح می‌کند:

در جهان آئین نو آغاز کرد / مسند اقوام پیشین درنورد

پر واضح است که طرح این مهم از طرف اقبال در خصوص سیمای پیامبر اسلام همان تفسیر 5 آیه اول سوره علق قرآن می‌باشد که طبق نظر اکثریت قریب به اتفاق مفسرین اهل سنت و شیعه این 5 آیه اول سوره علق (که تبیین کننده منشور نظری حرکت پیامبر اسلام می‌باشد) همان پنج آیه‌ای است که در پایان فاز 15 ساله حرائی در شبستان حرا بر پیامبر اسلام نازل گردیده است؛ و البته غیر از این پنج آیه اول سوره علق هیچ آیه دیگری از قرآن در شبستان حرا بر پیامبر اسلام نازل نشده است و تمامی آیات دیگر قرآن در عرصه پراتیک 23 ساله جامعه‌سازانه و انسان‌سازانه مکی و مدنی بر پیامبر اسلام نازل شده است.

«اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّک الَّذِی خَلَقَ - خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ - اقْرَأْ وَرَبُّک الْأَکرَمُ - الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ - عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ یعْلَمْ - ای پیامبر قرائتی نو از خدای خالق بکن - خدای خالق انسان از علق - خدای خالق کرامت انسان - خدای خالق کرامت انسان توسط آگاهی و قلم - خدای خالق کرامت انسان توسط آگاهی انسان به آنچه که نمی‌دانست.»

آنچنانکه فوقا مطرح کردیم این پنج آیه آغازین سوره علق، «تبیین کننده منشور نظری حرکت 23 ساله نبوی پیامبر اسلام می‌باشد»، چراکه هسته اصلی مضمون این آیات فقط در یک کلمه آن نهفته است و آن «اقْرَأْ» اینکه آیا آنچنانکه مفسرین قرآن تا کنون گفته‌اند مقصود از «اقْرَأْ»، قرائت و خواندن متن بوده است، البته چنین بنظر می‌رسد که چنین استنباطی عوض کردن موضوع و یا آدرس اشتباه دادن باشد، چراکه سوالی که در اینجا مطرح می‌شود اینکه «کدامین متن؟» مگر وحی نبوی پیامبر یا نزول آیات قرآن بر قلب پیامبر اسلام آنچنانکه قرآن می‌گوید، «به صورت خواندن متن بیرونی بوده است؟» بدون تردید موضوع «قرائت» که در این پنج آیه اول سوره علق به صورت هدف بعثت پیامبر اسلام تبیین شده است «قرائت نو» (از آنچه در گذشته بشریت از خداوند و جهان و انسان داشته است) می‌باشد، چراکه قبل از پیامبر و زمان پیامبر بشریت نسبت به خداوند کافر نبوده است و حتی خود بت‌پرستی شیوه‌ای از خداپرستی بشر بوده است، اشکال بشریت در شیوه خداشناسی و جهان‌شناسی و انسان‌شناسی و جامعه‌شناسی و تاریخ‌شناسی بوده است.

بشریت در قرن هفتم میلادی برای عبور از فرایند «تفسیری» یونانی‌زده از خدا و جهان و انسان و ورود به فرایند «تغییر» جهان و جامعه و انسان و تاریخ نیازمند به بازتعریف و بازشناسی و بازخوانی خدا و جهان و انسان و جامعه و تاریخ داشته است؛ و لذا بدین ترتیب بوده است که تمامی دستاورد بعثت پیامبر اسلام در قرن هفتم میلادی برای بشریت سرگردان در همین پنج آیه آغاز سوره علق خلاصه شده است؛ و آن اینکه «ای پیامبر قرائتی نو از خدا و انسان و جهان برای بشریت آغاز کن

باری، آنچنانکه اقبال می‌گوید توسط این قرائت نو از خدا و جهان و انسان توسط پیامبر اسلام بود که خاتمیت نبوت اعلام گردید و هدایت‌گری عقل برهان‌گر استقرائی بشر در ادامه طولی حرکت انبیا ء قرار گرفت.

پس خدا بر ما شریعت ختم کرد / بر رسول ما رسالت ختم کرد

رونق از ما محفل ایام را / او رسل را ختم و ما اقوام را

خدمت ساقی گری با ما گذاشت / داد ما را آخرین جامی که داشت

لا نبی بعدی ز احسان خداست / پردهٔ ناموس دین مصطفی است

قوم را سرمایه قوت از او / حفظ سر وحدت ملت از او

حق تعالی نقش هر دعوی شکست / تا ابد اسلام را شیرازه بست

دل زغیر اله مسلمان بر کند / نعره لا قوم بعدی می زند

کلیات اشعار اقبال لاهوری – فصل رموز بیخودی – ص 70 – سطر 1 به بعد

بدین ترتیب است که محمد اقبال در ابیات فوق در ترسیم و تبیین سیمای پیامبر اسلام می‌گوید «در جهان آئین نو آغاز کرد»، بدون تردید از نظر محمد اقبال «آئین نوئی» که پیامبر اسلام در جهان آغاز کرده است، توسط «قرآن» بوده است، چراکه اقبال در تبیین جایگاه قرآن در عرصه پروژه تفسیر و تغییر خداشناسی و جهان‌شناسی و انسان‌شناسی و جامعه‌شناسی بشریت از قرن هفتم میلادی الی الان، بر این باور است که در تحلیل نهائی همه این پروژه توسط پیامبر اسلام به وسیله قرآن به انجام رسانیده است.

ادامه دارد