28 صفر سال 11 هجری:

روز «وداع ما با محمد»

الوداع ای پیامبر «آگاهی، آزادی و قدرت»، الوداع ای «وارث ابراهیم خلیل»، الوداع ای «مهبط وحی، عشق و آگاهی»، الوداع ای رسول «کتاب، ترازو و آهن»، الوداع ای منادی «نان، فرهنگ و آزادی»، الوداع ای «معلم حقیقت، خیر و زیبائی»، الوداع ای «بشیر قسط، عدل و مساوات»، الوداع ای نذیر «ظلم، جور، جهل»، الوداع ای «آفتاب علم، ایمان و یقین»، الوداع «علم‌الیقین، عین‌الیقین، حق‌الیقین»، الوداع «ای شهاب ظلم‌سوز عدل‌ساز»، الوداع «ای مزمل، ای مدثر، ای امام المتقین»، الوداع «ای خنک معراج و آن اسرای تو، ای مبارک آن شب اسرای تو»،

الوداع «لیله القدر رهائی، راه تو»، الوداع «رنج بردن، تعب بردن بهر ما، انعام تو»، الوداع «ای مرگ دنیای کهن»، الوداع «مرگ آتشخانه، دیر، شمن»، الوداع «قطع استبداد کردن کار توست»، الوداع «نفی استثمار سر دین توست»، الوداع «تار ما از زخمه‌ات لرزان شده»، الوداع «قطع کردی جهل، استحمار را»، الوداع «قطع کردی جور استثمار را»، الوداع ای «زتیغ جور قارون خسته تن»، الوداع ای «زتیغ ظلم نمرود، داغ داغ»، الوداع «مذهب تو، قاطع ملک و نسب، از قریش و منکر از فضل عرب»، الوداع ای «تو ما را، اندرین دنیا دلیل»، الوداع ای «تو ما را آخرت، شمع و طریق»، الوداع «پاش پاش، از ضربتت لات و منات، مهلتی ان کنت از معت الفراق»، الوداع «تو کلیم، تو مسیح، تو خلیل، هم دلیل، هم صراط، هم منیر»، الوداع «ما هنوز اندر ظلم جور، جهل»، الوداع «ما هنوز اندر حصار فقه، قبر»، الوداع «ما همه با سوز تو، صاحب دلیم، ورنه نقش باطل آب و گلیم»، الوداع «رقص جان آموختن کار تو است، غیر حق را سوختن، راه تو است»، الوداع «ای محمد، ای رسول کردگار، تو بشر بودی چو ما، عبد خدا»، الوداع «ترسم از عصری که ما، زادیم در آن، در بدن غرقیم و کم دانیم، جان»، الوداع «مصحف تو هم رفیق و راه ما است»، الوداع «جان ما در حسرت راه خداست»، الوداع «پرده تزویر غاسق را بسوز، ظلمت ظلم فقیهان را بسوز»، الوداع «از قیام بی حضور ما مپرس، از سجود بی سرور ما مپرس»، الوداع «از نگاه اهرمن سوزت بگو، از شهاب قاسطین سوزت بگو»، الوداع «در حرم زادیم کلیسا را مرید، حج تو کردیم بت‌ها را شفیع»، الوداع «گرچه گفتیم، لا اله اندر زبان، در ضمیر خود ندیدیم، نور جان»، الوداع «از غلامان لذت ایمان مجو، گرچه باشیم حافظ قرآن مجو»، الوداع «جلوه معراج تو آزادی است، آخر اسراء تو فلاحی است»، الوداع «داور ما و باور ما اسلام توست، جنت موعود ما ایمان توست»، الوداع «تا که بر قرآن تو آویختیم، از نگاه فقه و سنت‌سوز تو، بگریختیم»، الوداع «هین رها کن ما، زجهل و فقه و جور، ای مسیحای فلک‌پیمای چست»، الوداع «حمد بیحد مر رسول پاکباد، آن که ایمان داد بی مزد و بهاء»، الوداع «علم و حکمت داد، ما را بی مثال، هم قلم داد، هم زبان، چشم باز»، الوداع «از پیام تو شویم، پاینده‌تر، زنده‌تر، سوزنده‌تر، تابنده‌تر»، الوداع «داده تو باده تو دیگر است، مستی تو و سوزش تو زان سر است»، الوداع «جاهلان در جامعه ما سرورند»، الوداع «عاقلان در جامعه ما، بی‌کس‌اند»، الوداع «دل زعشق تو توانا می‌شود، خاک همدوش ثریا می‌شود»، الوداع «در دل مسلم مقام مصطفی است، ابروی ما، زنام مصطفی است»، الوداع «بیست سال در غار حرا خلوت گزید، قوم، آئین، شجاعت آفرید»، الوداع «وقت هیجا تیغ او، آهن‌گداز، تاج کسری زیر پایش چون پیاز»، الوداع «در جهان آئین نو آغاز کرد، دید نو، دنیای نو، پر ساز کرد»، الوداع «روز محشر اعتبار ما توئی، در جهان هم پرده‌دار ما توئی»، الوداع «امتیازات نسب را پاک سوخت، آتش او این خس و خاشاک سوخت»، الوداع «شور عشقت در نی خاموش ما، می‌تپد، صد نغمه در آغوش ما»، الوداع:

هستی مسلم تجلی‌گاه اوست، طورها بالد زگرد راه او

محکم از حق شد، سوی حق گام زد، لات، عزای، منات ما شکست

تا عصای «لا اله» بگرفت بدست، خوف استبداد فرعون را شکست

خیمه در میدان «الا الله» زد، هم ابوذر هم بلال، آگاه کرد

شاهد حالش، علی مرتضی، مهبط وحی‌اش، حنین، بدر، حرا

طرح عشق انداخت اندر جان ما، او «معلم» او «مالم» او «نگار»

ای که در زندان ترس باشی اسیر، از نبی «تعلیم لا تخفا» بگیر

نقش نو بر صفحه هستی کشید، سطوت، کسری و قیصری را درید

کاهن و پاپ و فقیهان کور کرد، بندگان را، مسند خاقان کرد

حریت زاد از ضمیر پاک او، این می نوشین چکید از تاک او

همچو سرو آزاد همراهان او، خواجگی از کار فرمایان ربود

از نگاه او، مساوات اصل دین، از نگاه او سیاست جز دین

گر تو می‌خواهی مسلمان زیستن، نیست ممکن جز به قرآن زیستن

آن کتاب زنده قرآن حکیم، حکمت او لایزال «است و قدیم»

نوع انسان را پیام آخرین، حامل او رحمه للعالمین

مگسل از ختم رسل ایام خویش، تکیه کن هم بر فن هم گام خویش

از پیام مصطفی آگاه شو، فارغ از ارباب غیر الله شو

از منات و لات و عزی و هبل، هر کدام داریم بتی اندر بغل

وای ما، ای وای ما، ای وای ما، شیخ ما از برهمن کافرتر است

زآنکه او را سومنات اندر سر است، وای ما، ای وای ما، ای وای ما

مسلم از سر نبی بیگانه شد، باز این بیت‌الحرم بتخانه شد

وای ما، ای وای ما، ای وای ما، مصطفی اندر حرا خلوت گزید

مدتی جز خویشتن کس را ندید، نقش ما را بر دل او ریختند

ملتی از خلوتش انگیختند، هر که را دارد، ازین آتش نصیب، سوز و ساز خویش را گردد رقیب

والسلام