جنبش یا صندوقهای رای؟
الف – کدامین راه مسیر دموکراسی در ایران را تعیین میکند؟ تکیه بر جنبشهای سه گانه یا صندوقهای رای رژیم مطلقه فقاهتی؟
بی شک در 36 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران یکی از سوالهای مهمی که از همان آغاز ذهن نظریه پردازان جنبش سیاسی ایران را به خود مشغول کرده است موضوع مسیر دموکراسی در ایران است، چراکه هر چند بخش بازتولید شده جنبش چریکی دهه چهل و پنجاه در شکل مذهبی و غیر مذهبی در سالهای 58 تا 60 راه هر گونه تغییر ساختاری در جامعه ایران (از بعد از شکست انقلاب ضد استبدادی بهمن ماه 57 توسط حاکمیت رژیم مطلقه فقاهتی) در گرو رهبری و هژمونی و به قدرت رسیدن تشکیلات نظامی یا سیاسی خودشان میدانستند. در خصوص جریانهای غیر قدرتگرای جنبش سیاسی ایران که به جای انتقال قدرت سیاسی، اقتصادی، معرفتی و اجتماعی به تشکیلات خود (اعم از حزب یا ارتش خلقی) معتقد به انتقال قدرت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و معرفتی از رژیم مطلقه فقاهتی به مردم تحت لوای دموکراسی سوسیالیستی (نه لیبرال دموکراسی یا سوسیال دموکراسی غربی) بودند، سوال محوری که در این رابطه مطرح بود اینکه این انتقال قدرت سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و معرفتی از رژیم مطلقه فقاهتی به مردم باید از کدامین مسیر تحقق پیدا کند؟ به عبارت دیگر راه تحقق دموکراسی سوسیالیستی یا دموکراسی به معنای اعم کلمه در ایران از بعد از شکست انقلاب ضد استبدادی بهمن ماه 57 توسط حاکمیت و تثبیت رژیم مطلقه فقاهتی از کدامین مسیر عبور میکند؟
البته میتوانیم عقربه ساعت این سوال را از طول زمان 36 ساله عمر رژیم مطلقه فقاهتی هم به عقبتر ببریم و تا آغاز شکل گیری جنبش مدرن اجتماعی در ایران که بیش از صد سال از پروسس تکوین آن میگذرد (نخستین جنبش اجتماعی مدرن در تاریخ ایران جنبش تنباکو بر علیه کمپانی رژی و در ادامه آن جنبش مشروطیت میباشد که مرحله اول آن در 14 مرداد 1285 هجری شمسی به پیروزی رسید) ادامه دهیم و سوال فوق را اینچنین مطرح کنیم که طلسم استبداد در چارچوب یک مبارزه دموکراتیک در جامعه استبدادزده ایران چگونه شکسته میشود؟
از همان آغاز شکست انقلاب 57 دو پاسخ از طرف نظریه پردازان جنبش سیاسی برای این سوال گرانسنگ و فربه و دوران ساز مطرح گردید:
1 - پاسخ اول متعلق به گروهی بود که گرچه ادعا میکردند که چشمی به قدرت و انتقال آن به خود ندارند اما در اعماق تئوری و ذهن آنها باز مشارکت در قدرت و تکیه بر تقسیم قدرت جهت سرریز شدن قدرت از بالائیهای رژیم مطلقه فقاهتی به خود آنها که به عنوان نمایندگان مردم معرفی میکردند چشمک سبزرنگ میزد، لذا در راستای این آرزو ضمن محکوم کردن تمام راههای تغییر ساختاری (در جغرافیای خودویژه ایران) با عمده کردن شعار «رفرم» در قبای به اصطلاح قرائتی که خود آنها از فرایند اصلاحات داشتند و دارند (که در لوای آن قرائت خودویژه خود از اصلاحات شعار «اصلاحات» را تنها منحصر به حرکت خود میدانند) آن اصلاحات را (با قرائت خودویژه خود) به عنوان تنها مسیر راه انتقال قدرت از بالائیهای رژیم مطلقه فقاهتی به مردم مطرح میکنند و اصلا معتقدند که راه دموکراسی در ایران تنها از مسیر صندوقهای رای رژیم مطلقه فقاهتی میگذرد که - در طول سی و شش سالی که از عمر این رژیم میگذرد - تا کنون بیش از 50 بار این صندوقهای رای پر شده و خالی گشته است اما در آخر تنها نصیب مردم ایران در تقسیم قدرت از این کوه صندوقهای رای رژیم مطلقه فقاهتی موشی بوده است که این کوه صندوقها از شکم خود زائیده است.
البته این نظریه از دهه 70 به علت فوت خمینی و ریزش نیروهای داخلی درون نظام مطلقه فقاهتی در عرصه بحران تقسیم درونی قدرت جناحها بسیار پر رنگتر شد، چراکه از آغاز دهه هفتاد و از بعد از فوت خمینی نیروهائی عَلم اصلاحات و دموکراسی و معرفت شناسی و مخالفت با ایدئولوژی بلند کردن که برای بیش یک دهه از معماران و دست اندرکاران ساختار رژیم مطلقه فقاهتی بودند و در عرض این بیش از یک دهه نه تنها کوچکترین نقد و انتقادی به معماری و معماران - که خود جزء آنها بودند - نداشتند بلکه سمعا و طاعتا همه آنها را قبول داشتند و ضمن همکاری همیشه برای آنها کف میزدند و اسلام خمینی را اسلام عزتمندانه تفسیر میکردند و اسلام معیشت اندیش عوامانه شریعتی! به ثمن به خسی در پای اسلام عزتمندانه خمینی و اسلام معرفت اندیش شیخ مرتضی مطهری و مصباح یزدی ذبح کردند و کباده اسلام تجربه اندیش میزدند و پیوسته فریاد بر میداشتند که «این منم طاووس علیین شده.»
لذا در این رابطه بود که برای این حضرات تئوریسین دموکراسی راهی جز این نمیماند الا اینکه در ساختمانی که خود معماری کرده بودند بمانند و خطاب به خامنهائی بنویسند که «هر چند بردی آبم روی از درت نتابم / جور حبیب خوشتر کز مدعی رعایت» علی ایحاله از نگاه این صاحب نظران و تئوریسینهای معرفت اندیش! دموکراسی در ایران «تنها از مسیر صندوقهای رای رژیم مطلقه فقاهتی میگذرد» لذا در راه دستیابی و تحقق این مکانیزم برای این نظریه پردازان راهی جز این نمیماند مگر اینکه قبل از آن اعتقاد و ایمان پیدا کنیم که:
اولا معتقد بشویم که این انقلاب تا کنون شکست نخورده است بلکه از بعد از فوت خمینی از مسیر اولیه آن منحرف شده است لذا چون اصل آن سالم است برگشت به آن اصل ممکن میباشد.
ثانیا رژیم مطلقه فقاهتی را در کل و در تحلیل نهائی باید یک رژیم اصلاح پذیر بدانیم.
ثالثا برای عبور از این انحراف به آن اصل سالم اولیهاش باید معتقد به گذار تدریجی بشویم.
رابعا این گذار تدریجی از مسیر ورود در اختلافات جناحهای داخلی قدرت حاکم (در عرصه تقسیم قدرت بین خود توسط مشارکت در تقسیم قدرت بین جناحهای حاکم) یعنی صندوقهای رای میگذرد.
لذا بدین ترتیب است که این حضرات میگویند ما هم میتوانیم مانند کشورهای ترکیه یا تونس از طریق صندوقهای رای به این مهم دست پیدا کرد.
2 - پاسخ دوم متعلق به جریانهائی است که در پاسخ به جریان اول میگویند برحسب تجربهائی که جنبش سیاسی ایران (از بعد از شهریور 20 و به خصوص در زمان مصدق و بالاخص در 36 سالی که از عمر رژیم مطلقه فقاهتی میگذرد) دارد به این باور رسیده است که در جامعه ایران توسط صندوقهای رای هرگز نمیتوانیم طلسم استبداد را بشکنیم، چراکه در جامعه ایران آنچنان طلسم استبداد متصلب شده است که امکان نجات صندوقهای رای از چنگال و چتر استبداد متصلب شده اصلا و ابدا وجود ندارد و لذا در تاریخ بیش از یک قرنی که از عمر مبارزه دموکراسی طلبانه مردم ایران میگذرد مردم ایران تنها ثمرهائی که از این مبارزه دموکراسی طلبانه بیش از صد سال خود دریافت کردهاند این بوده که پیوسته از چله درآمدهاند و در چاه عمیقتری افتادهاند با اینکه در این رابطه آنچنانکه مائو رهبر انقلاب چین هم میگفت «جنبش دموکراسی خواهانه و عدالت طلبانه مردم ایران که در سال 1906 توانستند به انقلاب مشروطیت دست پیدا کنند سر سلسله جنبان جنبش دموکراسی خواهان جهان پیرامونی و مشرق زمین بوده است.»
یعنی آنچنانکه از بعد از جنبش رهائیبخش نهضت مقاومت ملی مردم ایران در زمان مصدق جنبش رهائیبخش خلقهای پیرامونی بر علیه امپریالیسم به تاسی از ملت ایران و دکتر محمد مصدق وارد این فرایند شدند پیش از آن جنبش دموکراسی خواهانه کشورهای پیرامونی به تاسی از جنبش مشروطیت ایران دریافتند که آنها هم میتوانند مانند مردم فرانسه و انقلاب دموکراتیک کبیر فرانسه - که در سال 1789 صورت گرفت - طلسم استبداد حاکم بر جامعه خود را بشکنند. اما سوالی که باز در همین رابطه برای نظریه پردازان جنبش سیاسی ایران مطرح میباشد اینکه:
اولا در فرایندهای موضعی پیروزی ملت ایران بر استبداد سیاسی، مکانیزم شکست طلسم استبداد در ایران به چه صورت بوده است؟
ثانیا چرا این شکست طلسم استبداد در کشور ایران به دموکراسی پایدار نرسید و حاصل آن شده است که از بعد از سرنگونی یک مستبد، مستبد دیگری بس خطرناکتر از مستبد اول جایگزین آن شده است بطوریکه ترجیح بند شعر مردم ایران این شده است که «سال به سال دریغ از پارسال» «کی در ایران بد رفته است که جایگزین آن بدتر نشده باشد؟» در صورتی که آنچه ما امروز در ترکیه شاهد آن هستیم صورتی عکس تاریخ جامعه ایران به نمایش درآمده است بطوریکه در انتخابات اخیر ترکیه دیدیم که با ورود حزب دموکراتیک خلق به پارلمان ترکیه توسط صندوقهای رای حتی طلسم پیروزی مطلق حزب عدالت و توسعه رجب طیب اردوغان هم شکسته شد و یا در تونس شاهد هستیم که چگونه توسط صندوقهای رای طلسم حاکمیت حزب راشد الغنوشی به نفع دموکراسی شکسته شد. اما چرا در تاریخ ایران با اینکه بیش از صد سال از عمر صندوقهای رای میگذرد حتی برای یک بار هم از دل این صندوقهای رای دمکراسی زائیده نشده است و طلسم استبداد سوراخ نشده است؟
ممکن است در اینجا بگوئید که «بالاخره مصدق از دل این صندوقهای رای بیرون آمد» ولی در همین رابطه هم باز تاکید میکنیم که علت عقب نشینی شاه در برابر انتخاب مصدق نه تسلیم شاه در برابر دموکراسی و صندوقهای رای بود بلکه آنچنانکه خود شاه به مک گی گفت «ناسیونالیسم ایران به قدری قوی شده است که اگر من مقابل آن مقاومتی بکنم سیل و طوفان من و این رژیم پهلوی را هم با خود خواهد برد.»
بنابراین در پاسخ به سوال فوق باید بگوئیم که علت اینکه در ایران امکان زایش دموکراسی از طریق صندوقهای رای وجود ندارد به این خاطر است که صندوقهای رای در دست مردم نیست بلکه از آغاز تا انجامش توسط خود دستگاه حاکم توتالیتر آشپزی میشود «و علی ایحاله چاقو هرگز حاضر نمیشود تا دسته خودش را ببرد» برای نمونه به صندوقهای رای 36 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی نگاه کنید. حال منهای صندوقهای رای از پیش پر شده که به قول موحدی ساوجی نماینده جناح راست سابق مجلس «تریلی تریلی وارد تاریک خانههای انتخابات میشود» به خیمه شب بازیهای روی صحنه انتخابات نگاه کنید که چگونه قبل از انتخابات مردم شورای نگهبان و وزارت اطلاعات و حزب پادگانی خامنهائی به صورت عریان و علنی نمایندههای مورد نظر خود را که از هر جهت مورد اطمینان و چک آپ شدهاند انتخاب میکنند و بعد از انتخاب خودشان زمانی که آب بندیهای لازم را کردند به مردم ایران میگویند حال بیائید به این منتخبین ما رای بدهید.
شما را به خدا سوگند آیا در تاریخ بشر هرگز خیمه شب بازی تا این حد بی شرمانه و عوام فریبانه وجود داشته است؟ آیا هرگز در خیال - نه در واقع - امکان این وجود دارد که به فرض محال از دل اینچنین صندوقهای رائی دموکراسی زائیده شود یا مصدق بیرون بیاید؟ همان مصدقی که خمینی «مردک کافرش خواند» یا اینکه با این نمایش دروغین دموکراسی طلسم استبداد رژیم مطلقه فقاهتی توسط این صندوقهای رای شکاف بردارد.
بنابراین آنچنانکه در طول صد سال گذشته عمر جنبش تحول خواهانه مردم ایران با اینکه صدها بار صندوقهای رای پر و خالی شده است کوچکترین گردی بر قبای رژیمهای مستبد حاکم بر ایران نشسته است در آینده هم از این امام زاده (صندوقهای رای در ایران) نباید انتظار هیچگونه معجزهائی داشته باشیم.
ب - جامعه ایران شرایط جنبشی دارد:
حال که دریافتیم که در جامعه ایران امکان زایش دموکراسی از مسیر صندوقهای رای وجود ندارد، سوالی که باز در همین رابطه مطرح میشود اینکه اگر در جامعه ایران مکانیزم تحول از استبداد به دموکراسی از دالان صندوقهای رای نمیگذرد پس از کدامین مسیر میتوان به دموکراسی دست پیدا کرد؟
در پاسخ به این سوال است که در یک جمله کوتاه باید بگوئیم «از طریق جنبشها» به عبارت دیگر برعکس آن نظریههائی که معتقدند در ایران مسیر دموکراسی از کانال صندوقهای رای میگذرد (و در چار چوب این دیدگاه خود بیش از 36 سال است که ملت ایران را به دنبال نخود سیاه سرگردان فرستادهاند و رای ملت ایران را در طول 36 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی وجه المعامله یا وجه المصالحه تقسیم کرسیهای قدرت بین جناحهای داخلی خود رژیم مطلقه فقاهتی قرار دادهاند) نظریه آلترناتیو دیگری که وجود دارد اینکه در ایران آنچنانکه در طول صد سال گذشته شاهد بودیم تنها زمانی که جنبشهای ایران اعم از جنبش اجتماعی و یا جنبش کارگری و یا جنبش دانشجوئی و غیره بر علیه استبداد حاکم وارد مبارزه سیاسی شدهاند طلسم استبداد ایران شکسته شده است.
لذا به جز از مسیر جنبشهای ایران به هیچ طریق دیگر ما نمیتوانیم طلسم استبداد در ایران را بشکنیم و به عقبه دموکراسی وارد بشویم و اما در پاسخ به سوال دوم که مطرح شد، چرا پس از شکست طلسم استبداد توسط جنبشهای ایران دموکراسی به دست آمده ناپایدار بوده و به موازات تثبیت رژیمهای مستبد از راه رسیده نخستین قتیل و قربانی این تغییر و تحول همین نیمچه دموکراسی نیم بند حاصل شده بوده است؟
آنچنانکه در جریان انقلاب ضد استبدادی سال 57 مشاهده کردیم به موازات اینکه رژیم مطلقه فقاهتی به تثبیت حاکمیت بادآورده خود دست پیدا کرد آن آزادیهای محصول انقلاب ضد استبدادی جنبش اجتماعی، جنبش کارگری، جنبش دانشجوئی، جنبش زنان، جنبش دانش آموزان، جنبش کارمندان و معلمان ایران را به چالش گرفت و تا آنجا پیش رفت که از بعد از 30 خرداد دیگر «نه از تاک نشانی ماند و نه از تاک نشان»؟ باید بگوئیم که علت این ناپایداری دموکراسی در ایران برمیگردد به ضعفهای جنبش ایران، چراکه ضعف تئوریک و ضعف تشکیلاتی و ضعف در کادرهای هدایتگر و برنامهریز که درد مشترک تمامی جنبشهای ایران میباشد باعث میشود که به محض پیروزی بر استبداد و شکستن طلسم استبداد، این جنبشها قدرت بر زمین مانده را تحویل فاتحان کارزار نکردهی از راه رسیده بدهند تا آنها بجای اینها وارث قدرت بشوند «و بر خر مراد قدرت سوار بشوند» که صد البته دلیل این امر هم اگر از آنها بپرسیم خواهند گفت که «ما توان جهانگیری داریم اما توان جهانداری نداریم.»
به این ترتیب است که آنها یکشبه عکس اینها را به ما میفرستند و بدون اینکه بشناسند، در پای این عکسهای به ماه فرستاده شده سینه میزنند فقط به این دلیل که میگویند «او رفت و این آمد» بدون آنکه بگویند «چه میرود و چه برنامهائی جایگزین آن میشود؟» حال پس از طرح این قصیده دراز و بلند میتوانیم در اینجا به بررسی جایگاه جنبش دانشجوئی ایران در عرصه جنبش دموکراسی خواهانه مردم ایران بپردازیم چراکه وقتی که پذیرفتیم مسیر تحول دموکراتیک در جامعه ایران از کانال صندوقهای رای رژیم مطلقه فقاهتی عبور نمیکند و فقط بر پایه جنبشهای داخلی ایران امکان تحول دموکراتیک در ایران وجود دارد از آنجائیکه که جنبشهای داخلی ایران به لحاظ تئوریک و تشکیلاتی و کادرهای برنامهریز و هدایتگر ضعیف میباشند، این امر باعث میگردد تا به محض پیروزی جنبشها بر استبداد و شکست طلسم استبداد این جنبشها به جای مدیریت بعدی، صحنه را برای غاصبین خالی بگذارند و خود به جای بازیگری، اقدام به تماشاگری کنند.
بی شک در درمان این آسیبهای جنبشهای ایران، جنبش دانشجوئی ایران دارای جایگاه ویژهائی میباشد چرا که جنبش دانشجوئی برعکس جنبشهای دیگر تنها جنبشی در ایران هست که مستقیما بدون عبور از مبارزه صنفی وارد مبارزه سیاسی میشود و از آنجائیکه به لحاظ ذهنی تماما افراد تحصیلکرده میباشند و سازماندهی و تشکیلات آنها در چارچوب یک پروسه آگاهانه و درازمدت حاصل شده است، این امر باعث میگردد تا این جنبش از پتانسیل بالقوه لازم جهت رهبری دیگر جنبشهای ایران برخوردار باشد، طبیعی است تا زمانی که جنبش دانشجوئی نتواند دوران رکود خود را پشت سر بگذارد و به اعتلای عملی دست پیدا کند و تشکیلات خود را از آسیبهای تئوریک و ضعف کادرهای همه جانبه و ضعف سازماندهی آسیبزدائی بکند، امکان اعتلای جنبشهای داخلی ایران در این شرایط وجود ندارد.
والسلام