استراتژی جنبش و جامعه مدنی در ایران – قسمت دوم
موفقیت و پیروزی تاریخی دکتر محمد مصدق در این مبارزه رهائیبخش در چارچوب استراتژی نهضت مقاومت ملی مردم ایران مرهون عوامل ذیل بود:
الف – شرایط تاریخی کشورهای پیرامونی از بعد از جنگ بینالملل دوم در عرصه اعتلای مبارزه رهائیبخش و ضد استعماری و ضد امپریالیستی خلقهای این کشورها که مصدق توسط شعار دوران ساز «ملی کردن صنعت نفت ایران» توانست رهبری این «مبارزه رهائیبخش» کشورهای پیرامونی را در کف بگیرد، چراکه از آنجائیکه دو جنگ بینالملل اول و دوم، دو جنگ امپریالیستی بودند که بین قدرتهای سرمایهداری جهانی و امپریالیستی جهت تقسیم بازارهای بینالمللی صورت گرفت این امر باعث گردید تا خلقهای استعمارزده و استثمارزده و استبدادزده و استحمارزده کشورهای پیرامونی به خودآگاهی تاریخی و اجتماعی و سیاسی دست پیدا کنند. که این خودآگاهی تاریخی و اجتماعی و سیاسی خلقهای کشورهای پیرامونی بسترساز اعتلای مبارزه رهائیبخش آنها در فرایند ضد امپریالیستی و ضد استعماری گردید.
تا آنجا که در یک زمان شعله مبارزه ضد استعماری و ضد امپریالستی خلقها از آمریکای مرکزی گرفته تا کل آفریقا و آسیا و بالاخره تا انتهای آسیای جنوب شرقی شعله ور گردید و برای اولین بار در تاریخ مبارزات رهائیبخش خلقها، تمامی خلقهای کشورهای پیرامونی در عرصه عملی و در چارچوب یک منشور نانوشته در یک جبهه واحد بینالمللی ضد استعماری و ضد امپریالیستی قرار گرفتند که نهضت مقاومت ملی مردم ایران تحت رهبری دکتر محمد مصدق طلیعه دار و پرچمدار و پیشکسوت این مبارزه رهائیبخش بینالمللی گردید.
به همین دلیل بود که دکتر محمد مصدق وقتی در سفر به آمریکا دریافت که امپریالیسم تازه نفس آمریکا حاضر نیست از شعار «ملی کردن صنعت نفت ایران» در برابر امپریالیسم انگلیس از او حمایت نماید، در مسیر بازگشت از آمریکا به ایران به مصر رفت و با این سفر خود به مصر در آن تندپیچ تاریخی مبارزه خود با امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم انگلیس، مصدق کوشید توسط حمایت از مبارزه ضد استعماری و ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی ناصر تحت شعار «ملی کردن کانال سوئز» به تقویت جبهه بینالمللی خود جهت مبارزه رهائیبخش «ملی کردن صنعت نفت ایران» بپردازد و به همین دلیل استقبال مردم مصر از مصدق در بدو ورود، استقبال از یک قهرمان ملی بود چراکه مردم مصر در این مبارزه رهائیبخش دکتر محمد مصدق را پرچم دار و پیشرو خود میشناختند و به این ترتیب بود که با گشوده شدن جبهه دوم مبارزه رهائیبخش و ضد استعماری و ضد امپریالیستی خلقها در مصر بزرگترین و قدرتمندترین کشور عربی و آفریقائی، مصدق توانست جهت پیروزی شعار «ملی کردن صنعت نفت ایران» بر علیه امپریالیسم انگلیس بسترسازی کند.
ب – پتانسیل شعار استراتژیک «ملی کردن صنعت نفت ایران» از چنگال شرکت نفت ایران – انگلیس آنچنان قوی بود که این شعار بسترساز حمایت فراگیر مردم ایران از حرکت مصدق شد، بطوریکه به ضرس قاطع میتوان گفت که فراگیری حمایت مردم از مصدق و نهضت مقاومت ملی از مشروطیت هم بیشتر بود و در ظلل این حمایت فراگیر مردم بود که مصدق توانست قانون ملی شدن صنعت نفت ایران را در مجلس شورای ملی و مجلس سنا به تصویب برساند. آنچنانکه در روز 26 اسفند وقتی بعد از تصویب این قانون در مجلسین جهت اعتراض آقای مک گی به ایران آمد و مستقیم به شاه گفت: «جلوی این قانون ملی شدن نفت را بگیر» شاه در پاسخ به او گفت «ناسیونالیسم ایران به قدری قوی است که اگر من مقابل آن مقاومتی بکنم سیل و طوفان من را هم خواهد برد.»
باز به همین دلیل بود که ارتجاع مذهبی و حوزههای فقاهتی تحت رهبری بروجردی، سیدمحمد تقی خوانساری، صدر، کوه کمرهای، فیض، کاشانی و غیره یا به حمایت از این شعار پرداختند و یا اینکه سکوت کردند که معنای هر دو تائید اجباری هژمونی دکتر محمد مصدق در این مبارزه رهائیبخشی بود، همان ارتجاع مذهبی که از بعد از کودتای 28 مرداد آنچنان توفنده بر علیه مصدق قیام کردند که هنوز نیکسون به ایران نرسیده بود تقاضای ملاقات با کاشانی و غیره داد و تبریکهای زیرمیزی و رومیزی بین آنها رد و بدل میشد تا آنجا که خمینی در جریان رد لایحه قصاص توسط جبهه ملی در سال 59 علاوه بر مرتد اعلام کردن جبهه ملی، خطاب به مردم ایران گفت «این مردک (مصدق) کافر».
ج – هر چند مصدق در فرایند دوم حرکت خود کوشید مبارزه ضد استعماری و ضد امپریالیسم خود را از کانال مبارزه دموکراتیک و ضد استبدادی و ضد درباری و ضد ارتجاع مذهبی به انجام برساند، ولی بی شک رمز موفقیت مصدق این بود که به مبارزه رهائیبخش مردم ایران به صورت «فرایندی» نگاه میکرد نه «یک کاسه» و لذا در این رابطه بود که مصدق در فرایند اول حرکت خود برای اینکه جبهه خلق را دچار تفرقه و پراکندگی نکند معتقد بود که مبارزه ضد استبدادی و ضد درباری و ضد ارتجاع مذهبی باید از کانال مبارزه ضد استعماری و ضد امپریالیستی به انجام برسد و در این عرصه مصدق تا آنجا پیش رفت که با اینکه میدانست در «پروسه ملی شدن نفت ایران» امپریالیسم آمریکا با ملی شدن نفت ایران مخالف است (چرا که خودش را در این رابطه ذینفع میدانست) اما با همه این احوال جهت موفقیت استراتژی خود تمام جانبه تلاش میکرد تا بین دو امپریالیسم جهانی انگلیس و آمریکا بر سر صنعت نفت ایران شکاف ایجاد کند که هر چند در فرایند اول مصدق توانست توسط این شکاف پیروزی و موفقیت شعار خود را در دادگاه بینالمللی لاهه به نمایش بگذارد، اما در فرایند دوم مبارزه خود یعنی فرایند ضد استبدادی به علت وحدت چهارگانه انگلیس، آمریکا، دربار و ارتجاع مذهبی شکست خورد در نتیجه کودتای 28 مرداد امپریالیسم – استبداد – ارتجاع مذهبی بر علیه مصدق به پیروزی رسید.
د – تلاش مصدق جهت پیوند استراتژی خود با باورهای تاریخی مردم ایران تا آنجا بود که در جریان ملی شدن نفت ایران کارگرهای صنعت نفت آبادان به جای آخوندها در مساجد حاضر میشدند و برای مردم «روضه ملی شدن صنعت نفت» میخواندند.
ه – آرایش هیرارشی تضادهای ضد امپریالیستی و ضد استبدادی و ضد استثماری و ضد استحماری در فرایندهای مختلف حرکت مصدق آنچنان شکل یافته بود که (در هر کدام از فرایندهای مبارزه رهائیبخش مصدق) هیچکدام از این تضادها قربانی نشدند. آنچنانکه مصدق (که مانند شریعتی معتقد به دموکراسی سوسیالیستی بود نه سوسیال دموکراسی مغرب زمین) در عین انجام مبارزه ضد استعماری و ضد استبدادی و ضد استحماری خود آنچنان توجه به مبارزه ضد استثماری داشت و به عنوان یک اصل به آن تکیه میکرد که در این رابطه میتوان به اقداماتی نظیر «پرداخت 30% از حق مالکانه ملاکان» به مردم و راه اندازی «نظام تامین اجتماعی برای کارگران ایران» و غیره اشاره کرد و صد البته این در شرایطی بود که مصدق در راه برگرداندن «حق حاکمیت مردم ایران» همزمان در سه جبهه امپریالیسم و استبداد و ارتجاع مذهبی در حال جنگ و نبرد و مبارزه بی امان بود.
بنابراین مصدق به موازات اینکه در حال برگرداندن «حق حاکمیت ملی مردم ایران» در چارچوب یک مبارزه رهائیبخش ضد استعماری و ضد امپریالیستی با امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم انگلیس بود، در همان زمان در راه آزاد کردن اقتصاد ایران از وابستگی به نفت تلاش میکرد بطوریکه او در مدت 28 ماه حکومت ملی خود با روش «اقتصاد بدون نفت» توانست اقتصاد متوازنی شکل دهد که حتی در این مدت صادرات ایران برای اولین بار و آخرین بار بر وارداتش فزونی پیدا کرد، زیرا مصدق به درستی دریافته بود که دلار نفتی وقتی وارد اقتصاد ایران بشود توسط بانک مرکزی مابه ازاء ریالی پیدا میکند در نتیجه با تزریق این نقدینگی به اقتصاد ایران باعث میگردد تا این دلارهای نفتی نقش مضاعفی در تورم ایران بازی بکند.
برای نمونه در سال 84 یعنی ابتدای دولت نهم رژیم مطلقه فقاهتی یک قرص نان در ایران قیمتش 30 تومان بود ولی در سال 92 یعنی پایان دولت دهم احمدی نژاد (که او توانسته بود در عرض 8 سال عمر دولت خود بیش از 700 میلیارد دلار نفتی به اقتصاد ایران تزریق ریالی بکند) همان قرص نان 30 تومانی اول دولت احمدی نژاد به 130 تومان رسیده بود آنچنانکه همان نان 130 تومانی سال 92 تحویلی به دولت یازدهم در دو سالی که از عمر دولت یازدهم میگذرد، قیمتش به 1000 تومان رسیده است که بهترین شاخص جهت به نمایش آوردن منحنی تورم در ایران تحت ظلل دلارهای نفتی میباشد.
آسیبشناسی استراتژی مقاومت ملی مصدق:
در رابطه با آسیبشناسی استراتژی مقاومت ملی مصدق نکاتی که باید مطرح کنیم اینکه:
الف - تکیه بر «مبارزه پارلمانتاریستی» به جای تکیه بر «جامعه مدنی نیرومند» که در چارچوب حضور سازمان یافته تودههای مردم توسط تشکلهای صنفی و اجتماعی و سیاسی حاصل میشود که در صورت حصول آن مصدق میتوانست موازنه قوا در داخل را علیه استبداد سیاسی دربار «شاه» و ارتجاع مذهبی «شیخ» به نفع خود و مردم تغییر ایجاد کند. همان امری که فقدان آن در 28 مرداد امکان کودتای بر علیه دولت مصدق توسط امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا و همدستی شاه و شیخ فراهم کرد، چراکه آنچه که باعث شد تا امپریالیسم جهانی با حمایت شاه و شیخ بتوانند در 28 مرداد بر علیه دولت مصدق کودتا کنند فقدان حضور سازمان یافته مردم در روز 28 مرداد بود که این خلاء باعث گردید تا مشتی اوباش و لمپن تحت مدیریت شعبان بی مخ و طیب حاجی رضائی با سر چوب کردن لباس زیر زن مصدق در خیابانهای تهران به راه بیافتند و بستر را جهت کودتاچیان نظامی فراهم کنند. اگر در روز 28 مرداد یک جامعه مدنی نیرومند همراه با تودههای سازمان یافته میبود، قطعا با حضور تودهها توازن قوا به سود مصدق تغییر میکرد و کودتا شکست میخورد.
بنابراین بزرگترین عامل شکست استراتژی «نهضت مقاومت ملی مصدق» تکیه بر مبارزه پارلمانتاریستی به جای تکیه بر جنبشهای اجتماعی و جامعه مدنی نیرومند بود. البته از آنجائیکه مبارزه پارلمانتاریستی مصدق بیش از یک دهه طول کشید، مصدق در نیمه دوم دولت 28 ماهه خود به این ضعف استراتژیک خود واقف گشته بود و برای رسیدن به جامعه مدنی کوشید به نهادینه کردن و سازماندهی و تشکل گروههای مختلف اجتماعی بپردازد اما از آنجائیکه پیوند دربار و امپریالیسم جهانی و ارتجاع مذهبی در راستای پروژه کودتا بر علیه او فرصت و زمان را از مصدق گرفته بود او تا آخر حیات 28 ماهه خود نتوانست به جامعه مدنی نیرومند در ایران دست پیدا کند و همین امر بسترساز شکست او توسط کودتای 28 مرداد 32 گردید. صد البته امپریالیسم جهانی و ارتجاع مذهبی و دربار پهلوی به این ضعف حرکت مصدق واقف بودند لذا برای اینکه مصدق در فقدان جامعه مدنی و تشکل و سازماندهی تودهها نتواند جهت ایجاد توازن قدرت با دربار بر ارتش و تشکیلات نظامی و انتظامی تکیه کند، از همان آغاز شروع دولت مصدق، دربار پهلوی کوشید تا قدرت نظامی و انتظامی را از چتر هژمونی مصدق دور کند.
لازم به گفتن است که در سال 57 پس از انقلاب ضد استبدادی، خمینی از آنجائیکه نمیخواست و نمیپسندید و معتقد نبود که بر جامعه مدنی و سازماندهی گروههای اجتماعی تکیه کند، کوشید با تکیه بر سازماندهی نیروهای نظامی و انتظامی - که توسط توافق گوادولپ سالم به او رسیده بود - به نهادینه کردن نظامی و انتظامی طرفداران خود تحت عنوان سپاه یا کمیتهها و یا بسیج و غیره بپردازد و بر پایه جایگزین کردن نهادهای نظامی انتظامی به جای جامعه مدنی و سازماندهی و تشکل گروههای اجتماعی بود که او توانست در امر تثبیت موجودیت رژیم مطلقه فقاهتی خویش موفق بشود و بی شک گرچه مصدق طرفدار اینگونه نهادینه کردن نظامی و انتظامی هواداران خود مانند خمینی نبود ولی بدون تردید اگر مصدق حتی میتوانست هژمونی خودش را مانند دربار پهلوی بر ارتش تثبیت کند، امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا و دربار نمیتوانست پروژه کودتا را بر علیه مصدق به انجام برساند.
به عبارت دیگر تکیه مصدق بر مبارزه پارلمانتاریستی باعث شده بود تا مصدق نه از قدرت جامعه مدنی برخوردار باشد و نه از سازماندهی تشکیلات عمودی سیاسی قبلی خود.
ب – دومین ضعف مصدق در عرصه استراتژی «نهضت مقاومت ملی خود» این بود که مصدق به تضاد بین دو امپریالیسم انگلیس و آمریکا بیشتر از آنچه در واقعیت امر وجود داشت، بهاء میداد و اینچنین میاندیشید که میتواند با تکیه بر شکاف بین دو امپریالیسم آمریکا و انگلیس در امر ملی کردن نفت ایران، امپریالیسم انگلیس را وادار به عقب نشینی نماید ولی از آنجائیکه امپریالیستها هنگامی که در برابر خلقها قرار میگیرند حاضر به تقسیم بازارهای خود میشوند در نتیجه همین توافق بین دو امپریالیسم انگلیس و آمریکا بر سر تقسیم نفت ایران بود که بسترساز تکوین کودتای 28 مرداد 32 و شکست دولت مصدق گردید.
ادامه دارد