«جنبش سبز» در عرصه «جنبش‌های عام اجتماعی» 150 ساله ایران:

فرآورده؟ یا فرایند؟  - قسمت دوم

 

زیرا شهر اشرف (و در ادامه آن امروز لیبرتی) برای مجاهدین خلق، «حکم یک جغرافیا یا مکان مشخصی ندارد» تا با رها کردن و تحویل آن به دولت عراق و غیره و هجرت به اروپا یا آمریکا بتوانند، جایگزینی برای آن پیدا کنند. دلیل این امر آن است که:

1 - شهر اشرف برای مجاهدین خلق از آغاز و از بعد از خروج از ایران در چارچوب استراتژی ارتش خلقی بنا شده است.

2 - شهر اشرف در چارچوب ساختارسازی و سازماندهی استراتژی ارتش خلقی تکوین پیدا کرده است.

3 - شهر اشراف به موازات تغییر تاکتیک مجاهدین خلق، چه زمانی که در چارچوب، «جنگ رژیم مطلقه فقاهتی با رژیم بعث عراق»، در کنار این جنگ، «استراتژی تهاجم نظامی خود را عملیاتی می‌کردند» و چه زمانی که با «خلع سلاح شدن مجاهدین خلق در عراق» (توسط ارتش متجاوز و اشغالگر آمریکا) دیگر امکان تهاجم نظامی از مجاهدین خلق سلب گردید، و چه امروز که مجاهدین خلق شکل مبارزه خودشان را با رژیم مطلقه فقاهتی به صورت سیاسی درآورده‌اند، در همه این حالات، از آنجائیکه این «تغییرات در برخورد» مجاهدین خلق، «تغییرات در تاکتیک می‌باشند نه در استراتژی» در نتیجه شهر اشرف و امروز لیبرتی به عنوان، «نماد استراتژی ثابت ارتش خلقی مجاهدین خلق می‌باشد.»

4 - از آنجائیکه شهر اشرف و امروز لیبرتی به عنوان، «نماد استراتژی تغییرناپذیر ارتش خلقی مجاهدین خلق می‌باشد» در نتیجه دفاع از شهر اشرف و لیبرتی برای مجاهدین خلق دفاع از یک مکان و جغرافیا و محل نیست، بلکه دفاع از حیثیت و استراتژی این تشکیلات می‌باشد.

5 – به همین دلیل است که در طول 12 سال گذشته که مجاهدین خلق در عراق توسط ارتش متجاوز امپریالیسم آمریکا خلع سلاح شده‌اند، این سازمان، «جهت دفاع از استراتژی ارتش خلقی خود» تمام قد و سینه‌خیز می‌کوشد تا آخرین نفس از شهر اشرف و امروز در ادامه آن لیبرتی دفاع نماید. چراکه دفاع سینه‌خیز مجاهدین خلق، از اشرف و لیبرتی در عراق، دفاع از استراتژی ارتش خلقی یا تنها خط قرمز آن‌ها یا بود و نبود آن‌ها می‌باشد. یعنی با نفی شدن این استراتژی ارتش خلقی مجاهدین اصلا موجودیت نیم قرنه این سازمان به زیر سوال خواهد رفت؛ و در همین رابطه است که رژیم مطلقه فقاهتی و حزب پادگانی خامنه‌ای با چنگ و دندان تلاش می‌کند تا مجاهدین را در این رابطه قتل و عام کند که آخرین ضربه آن‌ها در حمله اخیر موشکی رژیم در 7 آبان ماه جاری بود که باعث کشتار وحشیانه بیش از 24 نفر از مجاهدین گردید.

6 - قطعا تا زمانی که مجاهدین خلق در منطقه نتواند آلترناتیوی نمادین در برابر شهر اشرف و لیبرتی حاصل کنند، مجبور به حضور و دفاع از اشرف یا لیبرتی می‌باشند.

7 - گرچه فیزیک شهر اشرف توسط مجاهدین خلق تحویل دولت عراق شده است و این فیزیک از مکان شهر اشرف به لیبرتی منتقل شده است، ولی نباید فراموش کنیم که امروز باز لیبرتی همان شهر اشرف به عنوان نماد استراتژی ارتش خلقی مجاهدین می‌باشد. در نتیجه به فرض محال در صورتی که مجاهدین تن به خواسته مغرب زمین بدهند و حاضر بشوند تا با پراکنده کردن اعضای خود در کشورهای مغرب زمین، به صورت افراد عادی، شهروند این کشورها بشوند، این استراتژی ارتش خلقی مجاهدین خلق است، که به فاز نهائی خود خواهد رسید، نه فیزیک شهر اشرف و لیبرتی.

به همین دلیل است که در چارچوب استراتژی چریک‌گرائی و ارتش خلقی و مبارزه مسلحانه قومی و منطقه‌ای ایران از ستارخان تا جنگل و کردستان و غیره و از انقلاب مشروطیت دوم تا امروز، «موضوع بحران ساختارسازی و سازماندهی به صورت استراتژیک اصلا برای استراتژی چریک‌گرائی و ارتش خلقی و مبارزه مسلحانه بوجود نیامده است»، برعکس آن موضوع بحران و سازماندهی از زمانی در جنبش 150 ساله تحول‌گرایانه مردم ایران تکوین پیدا کرده است، که استراتژی تحزب‌گرایانه – جنبشی، به صورت آلترناتیو استراتژی چریکی و ارتش خلقی و مبارزه آنتاگونیستی و قهرآمیز در جامعه ایران مطرح شده است.

در رابطه با برخورد با این بحران ساختاری در جریان‌های تحزب‌گرا بعضی مانند فدائیان خلق و پیکار و غیره، (در سال‌های 58 و 59) دوباره بر تن استراتژی تحزب‌گرایانه لباس نظامی پوشانیدند و در جنگ منطقه‌ای و جنبش‌های قومی در زیر چتر استراتژی تحزب‌گرایانه، استراتژی چریکی و ارتش خلقی قبلی خود را دنبال می‌کردند و یا اینکه فرار را بر قرار ترجیح دادند و در بیرون از مرزها به صورت محفلی بر تن استراتژی چریکی و ارتش خلقی قبلی خود لباس سیاسی‌گرائی پوشاندند. البته دلیل اصلی بحران ساختارسازی و سازماندهی در استراتژی تحزب‌گرایانه (نه چریکی و ارتش خلقی) در این است که، برای ساختارسازی و سازماندهی در چارچوب استراتژی تحزب‌گرایانه، ما:

اولا نیازمند به فضای باز سیاسی هستیم.

ثانیا نیازمند به تجربه و پراتیک کنکریت و مشخص ساختارسازی و سازماندهی در آن جامعه مشخص می‌باشیم.

که از این حیث ساختارسازی تشکیلاتی یا سازماندهی در کانتکس استراتژی چریک‌گرائی و ارتش خلقی نسبت به این دو مؤلفه بی‌نیاز می‌باشد؛ و به همین دلیل است که من‌های ساختارسازی و سازماندهی تحزب‌گرایانه به شکل حزب عمودی طراز نوین لنینیستی که او در «چه باید کرد؟» مطرح می‌کند و در چارچوب سانترالیسم دموکراتیک لنینیستی که در این منظومه، نمادی از ساختاری‌سازی و سازماندهی غیر چریکی به تشکیلات حزبی تزریق می‌گردد، در استراتژی تحزب‌گرایانه در فضای استبدادزده و فقه‌زده جامعه ایران، یک مثقال ساختارسازی و سازماندهی به صورت غیر لنینستی آن، کاری کارستان می‌باشد و لذا در این رابطه است که نشر مستضعفین جهت برخورد با این معضل بزرگ، «استراتژی اقدام عملی سازمان‌گرایانه و تحزب‌گرایانه جنبشی خود در جهت ساختارسازی و سازماندهی تشکیلاتی به حرکت تشکیلاتی دو مؤلفه‌ای افقی –عمودی تکیه می‌کند»، تا با تفکیک ساختارسازی و سازماندهی افقی در عرصه جنبش‌ها و ساختارسازی و سازماندهی عمودی در عرصه پیشگام، بتواند گام عملی بردارد.

باز در همین رابطه است که در دوران دو ساله دولت مصدق با اینکه مصدق قدرت مجریه کشور را در دست داشت و با اینکه در این مدت تمام تلاش مصدق بر آن قرار داشت تا «با تکیه بر جنبش‌های عام اجتماعی و وداع با استراتژی پارلمانتاریستی» قبلی‌اش به تکوین پایه‌های جامعه مدنی در ایران بپردازد، اما به علت اینکه او در طول دو سال عمر دولت خود هر چند توانست به لحاظ تئوریک و نظری به استراتژی جنبشی به جای استراتژی پارلمانتاریستی قبلی‌اش اعتقاد نظری پیدا کند اما در عرصه عملی به علت فقدان تجربه‌اش، نتوانست گریبان خودش را از استراتژی پارلمانتاریستی قبلی‌اش نجات دهد در نتیجه این امر باعث گردید تا مصدق نتواند در چارچوب استراتژی تحزب‌گرایانه جنبشی و جامعه مدنی جنبشی خود جهت شکست، «کودتای نظامی آمریکائی –انگلیسی –درباری –ارتجاع مذهبی» بسترسازی کند و قطعا اگر مصدق توانسته بود حداقل در دو سال عمر دولت خودش، جنبش‌های اجتماعی حامی خودش را به لحاظ تشکیلاتی ساختارسازی و سازماندهی بکند، با کمترین تلاشی می‌توانست بلوای لومپنیسم 28 مرداد 32 را خنثی کند و کودتای 28 مرداد شکست دهد.

همچنین در جریان قیام 18 تیر سال 78 جنبش دانشجوئی، با اینکه خواستگاه اولیه تشکیلاتی و سازماندهی این قیام، تشکیلات دولتی و حکومتی، «انجمن‌های اسلامی و دفتر تحکیم وحدت» بود و با اینکه در سطح این تشکیلات دولتی و حکومتی انشعاب و فراکسیون با رویکرد مختلف چپ و راست تحت نهادهای دانشگاه شیراز و علامه طباطبائی و غیره حاصل شده بود و با اینکه استارت این قیام در ادامه تعطیل کردن روزنامه سلام مربوط به جناح روحانیون محمد خاتمی زده شد و با اینکه جنبش دانشجوئی در ادامه جنبش اصلاحات خرداد 76 چنین تحلیل می‌کردند که واقعا سردمداران به اصطلاح جنبش اصلاحات (که توانسته بودند در زیر چتر شعار اصلاحات دو قوه مجریه و مقننه در کف خود گیرند) از این جنبش و قیام آن‌ها حداقل حمایت سیاسی می‌کنند، ولی با همه این احوال دیدیم که تمام این تحلیل‌ها و انتظارات قبلی جنبش دانشجوئی در جریان قیام 18 تیرماه 78 نقش بر آب شد. زیرا همان سردمداران به اصطلاح جنبش اصلاحات که بر دوش این جنبش دانشجوئی در سال 76 وارد کاخ پاستور شدند، در اولین فاز از حرکت جنبش دانشجوئی، این جنبش را در پای حزب پادگانی خامنه‌ای و شورای امنیت ملی حسن روحانی و نیروی سرکوبگر قالیباف ذبح کردند. چرا؟

آیا عامل شکست جنبش دانشجوئی در قیام 18 تیرماه 78 فقط معلول ذبح سردمداران جریان به اصطلاح اصلاح‌طلب بود؟ نه گرچه معامله سردمداران به اصطلاح اصلاح‌طلب با حزب پادگانی خامنه‌ای و حسن روحانی و قالیباف بر سر جنبش دانشجوئی و رها کردن این جنبش در برابر منجنیق سرکوب رژیم مطلقه فقاهتی بی‌تاثیر نبود، ولی نباید فراموش بکنیم که علت اصلی شکست جنبش دانشجوئی در قیام تیرماه 78 فقدان توانائی این جنبش در ساختارسازی و سازماندهی حرکت خود و جنبش اجتماعی پیوسته به قیام خود بود، که برای اولین بار در تاریخ 70 ساله حیات جنبش دانشجوئی ایران با این جنبش پیوند کرده بودند. این عدم توانائی جنبش دانشجویان ایران در قیام 18 تیر 78 در ساختارسازی و سازماندهی تا آنجا بود که این جنبش حتی در راه‌پیمائی‌های خود در تیرماه 78 نمی‌توانستند به صورت هماهنگ مسیر راه‌پیمائی خود را به صورت هماهنگ از قبل برنامه‌ریزی و تعیین کنند، در نتیجه همه چیز در مسیر خود به خودی و بی‌هدفی پیش می‌رفت.

بنابراین در این رابطه است که می‌توانیم علت شکست تمامی جریان‌های سیاسی معتقد به استراتژی تحزب‌گرایانه جنبشی در طول 150 سال گذشته جامعه ایران را در فقدان یا ضعف توانائی ساختارسازی و سازماندهی بدانیم. به عبارت دیگر فقدان یا ضعف در ساختارسازی و سازماندهی جنبش‌های عام اجتماعی در 150 سال گذشته، به عنوان کلید واژه یا مخرج مشترک علل شکست همه این جنبش‌های عام اجتماعی ایران اعم از جنبش کارگران یا جنبش زنان یا جنبش دانشجوئی و غیره می‌باشد و قطعا تا زمانی که با آسیب‌شناسی به رفع این خلاء نپردازیم، تکرار شکست جنبش‌های عام اجتماعی در آینده، امری طبیعی خواهد بود. البته طرح این نکته در اینجا خالی از عریضه نمی‌باشد، که زمانی که ما موضوع عدم توانائی ساختارسازی و سازماندهی به عنوان مخرج مشترک و کلید واژه شکست، استراتژی جنبشی یا تحزب‌گرایانه غیر لنینیستی در 150 سال گذشته ایران مطرح می‌کنیم هرگز نباید به این داوری بپردازیم، «که عدم توانائی در ساختارسازی و سازماندهی به عنوان تنها علت شکست استراتژی جنبشی یا تحزب‌گرایانه غیر لنینیستی در طول 150 سال گذشته بوده است» بلکه بالعکس، «عدم توانائی در ساختارسازی و سازماندهی فقط به عنوان مخرج مشترک علل شکست همه جریان‌های پیرو استراتژی جنبشی و تحزب‌گرایانه غیر لنینیستی در 150 سال گذشته تاریخ جنبش‌های عام اجتماعی ایران می‌باشد» که این محدودیت در خط کشی از نظر ما، مشخص کننده آن خواهد بود، که بی‌شک هر کدام از این جریان‌ها در 150 سال گذشته علاوه بر ضعف یا فقدان در توانائی ساختارسازی و سازماندهی، به لحاظ آسیب‌شناسی علل شکست آن‌ها، «دارای علل کنکریت و خاص خود نیز می‌باشند» که می‌بایست این علل کنکریت شکست جریان‌ها توسط «بازشناسی و آسیب‌شناسی کنکریت» مورد شناسائی مجدد قرار گیرند و قطعا تا زمانی که این «علل کنکریت شکست» مورد شناسائی قرار نگیرند، تنها توسط «علت عام شکست که ضعف و فقدان ساختارسازی و سازماندهی می‌باشد، نمی‌توان به بازسازی علمی این جنبش‌ها در راستای حرکت اعتلا بخش دست پیدا کرد.»

برای نمونه با اینکه علت عام شکست جنبش سبز در سال 88 «عدم توانائی رهبری جنبش سبز در ساختارسازی و سازماندهی تشکیلاتی بوده است» ولی هرگز نباید فراموش کنیم که این جنبش از آفت‌های دیگری هم در رنج بود و بعضی از این آفت‌ها مثل «غیبت جنبش کارگری ایران نقش کلیدی در شکست این جنبش داشته است». البته نکته‌ای که در این رابطه طرح آن حائز بسیار و بسیار و بسیار اهمیت می‌باشد، اینکه در شرایط فعلی، مقابله کردن با آفت عدم توانائی ساختارسازی و سازماندهی تشکیلاتی در استراتژی تحزب‌گرایانه جنبشی غیر لنینیستی در جامعه استبدادزده و فقه‌زده ایران تنها با تکیه کردن بر شبکه‌های اجتماعی اعم از فیسبوک یا اینستاگرام یا توئیتر یا تلگرام یا وایبر و غیره ممکن می‌باشد. در نتیجه هر جریان معتقد به استراتژی تحزب‌گرایانه جنبشی غیر لینیستی که توسط تشکیلات افقی در چارچوب شبکه‌های اجتماعی اقدام به ساختارسازی و سازماندهی تشکیلاتی در جامعه استبدادزده و فقه‌زده ایران نکند، قطعا و جزما در شرایط فعلی خفقان حاکم بر ایران با شکست روبرو خواهدشد؛ و صد البته رژیم مطلقه فقاهتی و حزب پادگانی خامنه‌ای در این زمان آگاه به این پاشنه آشیل حیات سیاسی خود شده است و در همین رابطه است که حزب پادگانی خامنه‌ای امروزه تمامی زین و رکاب خود را بسیج کرده است تا تحت شعار «مقابله با تهاجم فرهنگی و شعار مقابله با نفوذ» به مبارزه با این پاشنه آشیل عمر خود بپردازد.

علی‌ایحال، تنها جریان‌هائی می‌توانند در جامعه امروز ایران توسط استراتژی تحزب‌گرایانه جنبشی غیر لنینیستی موفق شوند که بتوانند با «تکیه بر شبکه‌های اجتماعی» توسط تغذیه جنبش‌های مختلف عام اجتماعی ایران، (اعم از جنبش خاص اجتماعی ایران، جنبش کارگران ایران، جنبش دانشجویان ایران، جنبش زنان ایران، جنبش معلمان و پرستاران و دیگر کارمندان ایران، جنبش دانش‌آموزان ایران، و غیره) اقدام به ساختارسازی و سازماندهی تشکیلاتی این جنبش‌ها بکنند. چراکه حزب پادگانی خامنه‌ای در این مقطع به این باور رسیده‌اند که هر چند توانسته‌اند در زیر چتر سرنیزه و سرکوب و اختناق جلو ساختارسازی و سازماندهی جنبش‌های عام اجتماعی ایران به صورت فیزیکی بگیرند، «در عرصه ساختارسازی و سازماندهی به شکل سیگنالی و غیر فیزیکی توسط شبکه‌های اجتماعی ضعیف و ناتوان می‌باشند» و این ناتوانی حزب پادگانی خامنه‌ای در رابطه با شبکه‌های اجتماعی تا آنجا رسیده است، که دیگر برای به محاق کشیدن این شبکه‌های اجتماعی، «حتی سرنیزه خود بر روی جمع‌آوری و پارازیت ماهواره‌ها را هم برداشته است» چراکه حزب پادگانی خامنه‌ای خوب فهمیده است که توسط ماهواره می‌توان اطلاع رسانی کرد، «اما نمی‌توان اقدام به ساختارسازی و سازماندهی جنبش‌های عام اجتماعی ایران کرد» و این مهم در جامعه امروز ایران «فقط و فقط و فقط در این شرایط توسط شبکه‌های اجتماعی ممکن می‌باشد» زیرا تنها ریسمانی که امروز از روستاهای بلوچستان و کردستان و خوزستان گرفته تا شهروند آن کلان شهرهای ایران مانند یک نخ تسبیح به هم مرتبط می‌سازد و تمامی این افراد می‌توانند با همدیگر دیالوگ بدون سانسور بکنند، «فقط و فقط و فقط همین شبکه‌های اجتماعی می‌باشد» در نتیجه به همین دلیل است که، «تمامی حرکت‌های جنبش مطالباتی سازمان یافته مردم ایران به خصوص از یکسال قبل اعم از جنبش معلمان یا کارگران یا پرستاران یا زنان یا دانشجویان و غیره، همه از طریق شبکه‌های اجتماعی صورت گرفته است و آنچنان این شبکه‌های اجتماعی امروز در جامعه استبدادزده و فقه‌زده ایران جای خود را باز کرده است که تقریبا تمامی ساختارسازی زرد دولتی رژیم مطلقه فقاهتی در عرصه جنبش‌های عام اجتماعی ایران را به محاق برده است.»

ادامه دارد