استراتژی جنبش و جامعه مدنی در ایران – قسمت5
آسیبشناسی استراتژی شریعتی:
برای آسیبشناسی استراتژی شریعتی باید از اینجا آغاز کنیم که هسته صلب استراتژی شریعتی، کلمه «خودآگاهی» است، آنچنانکه در استراتژی چریکگرائی هسته صلب آن استراتژی «چریک» است یعنی در استراتژی چریکگرائی این چریک است که عامل شکست و پیروزی این استراتژی میباشد، این چریک است که هم تاکتیک است و هم استراتژی، این چریک است که هم مردم است و هم پیشاهنگ، این چریک است که قدرت سیاسی را میگیرد، این چریک است که با صاحبان قدرت در میافتد.
اما در استراتژی شریعتی کلمه «خودآگاهی» است آنچنانکه خود او میگوید:
«خودآگاهی آنچه که ایمان میآفریند و حرکت و کمال، نه آب که تشنگی، نه حکومت بر طبیعت که بر خویش، نه واقعیت که حقیقت، نه آنچه هست که آنچه باید باشد و بالاخره آتش پرومتهای، نور خدائی و آن روح که در ظلمت و جمود شبستانی و زمستانی جهان انسان، آفتاب و بهار میآفریند و اندیشه را روشن میسازد و خرد روشنگر میبخشد و در کالبد فسرده نسلی و قبرستان مرده عصری و وجود سرد راکد انسانی، صور اسرافیلی میدمد و قیام و قیامتی انقلابی بر پا میکند و آنگاه، ترازوی حق و عدل به پا میشود و بهشت و دوزخ به فرمان ترازو، دست اندرکار خویش میشوند. در عمق فطرت انسان انقلابی عمیق و دگرگونی وجودی و شور خودسازی بر میانگیزد و به جای عالم، روشنفکر میپرورد و به جای فلسفه، ایدئولوژی و به جای ترقی، تکامل و به جای سود، ارزش و به جای قدرت، حقیقت و به جای تفنن، تعهد و به جای رفاه هدف و به جای چگونه بودن، چگونه شدن و به جای مجتهد، مجاهد، همان است که قرآن پیامبران را حامل آن برای ابلاغ به مردم اعلام میکند و امروز این خودآگاهی است که بشریت را به حرکت درآورده است و تمدن بشری را از درون به لرزه افکنده و روح تازهای به انسان امروز دمیده و آدم را به عصیان تازهای در این بهشت بی درد زمینی واداشته است» (م. آثار 24 – ص 252).
یعنی در استراتژی شریعتی این خودآگاهی است که باعث حرکت تحول آفرین جامعه ایران میشود. این خودآگاهی است که جامعه ایران را از خواب بیدار میکند. این خودآگاهی است که در احساس فکر و شعور راکد و مرده و خفته مردم ایران وارد میشود و در عصری مرگبار و در سرزمینی قبرستانی که همه اندیشهها و اردهها و شخصیتها و استعدادها در خاک گور مدفون شدهاند همچون صور اسرافیل در این قبرستان میدمد و گورها را میشکافد و کالبدهای مرده را جان میبخشد و رستاخیز بر پا میکند. بنابراین بدون فهم جایگاه ترم خودآگاهی در دیسکورس شریعتی امکان فهم استراتژی شریعتی وجود ندارد.
البته شریعتی خودآگاهی را به دو نوع، خود انسانی یا فردی و خودآگاهی اجتماعی تقسیم میکند و آنچنانکه خودآگاهی انسانی از نظر شریعتی توجه به خویشتن خویش، تعریف میشود، خودآگاهی اجتماعی که موضوع مورد بحث ما میباشد از نظر شریعتی احساس مسئولیت در زمان و در جامعه و توجه من به مجموعهای که وابسته به آن هستم میخواند:
«خودآگاهی اجتماعی یعنی احساس کردن این که آدم در چه مرحله از تقدیر تاریخی و اجتماعی جامعهاش قرار دارد؟ چه وابستگی به جامعه دارد، و سرنوشت حاکم بر او و جامعهاش و وابستگی متقابل او و مردمش چه چیزهاست، و خود را در مقابل آن، در مقابل جمع احساس کردن، و خود را در جمع و وابسته به جمع حس کردن، وجدان کردن، و در قبال جمع، مسئولیتهای خویش را یافتن، و برای هدایت، رهبری، نجات و حرکت جمع، مسئولیت یک رائد یک پیشاهنگ را بر خود یافتن و، حس کردن» (م. آثار 20 – ص 207).
بنابراین از نظر شریعتی این خودآگاهی اجتماعی و انسانی است که میتواند جامعه ایران را دچار تحول بکند و رسالت پیشگام از نظر شریعتی چیزی نیست جز انتقال این خودآگاهی به وجدان مردم و به همین دلیل شریعتی معتقد بود که حتی خود دیالکتیک و تضاد موجود در جامعه تا زمانی که توسط پیشگام به وجدان جامعه منتقل نشود، نمیتواند ایجاد حرکت تحول آفرین بکند، لذا در این رابطه بود که شریعتی معتقد بود اگر خود دیالکتیک موجود در جامعه میتوانست ایجاد حرکت و تحول نماید در عصر بردهداری این دیالکتیک بیش از هر زمانی وجود داشت اما دیدیم که به علت اینکه این دیالکتیک بدل به خودآگاهی اجتماعی نمیشد هرگز این دیالکتیک بی مثال در تاریخ بشر نتوانست در جامعه بردهداری ایجاد تحول و حرکت بکند. علی ایحاله از نظر شریعتی تا زمانی که خودآگاهی اجتماعی در وجدان یک جامعه تکوین پیدا نکند امکان تحول و حرکت وجود ندارد و به همین دلیل رسالت پیشگام از نظر شریعتی رهبری کردن تودهها نیست.
«روشنفکر رسالتش رهبری کردن سیاسی جامعه نیست، رسالت روشنفکر خودآگاهی دادن به متن جامعه است، فقط و فقط همین و دیگر هیچ. اگر روشنفکر بتواند به متن جامعه خودآگاهی بدهد، از متن جامعه قهرمانانی بر خواهند خواست که لیاقت رهبری کردن خود روشنفکر را هم دارند و تا وقتی که از متن مردم قهرمان نمیزاید، روشنفکر رسالت دارد» (م. آثار 20 - ص 501).
«روشنفکر کارش این است که این تضادهایی را که در متن جامعه وجود دارد، این ناهماهنگیها و ناهنجاریهایی که در متن جامعه وجود دارد و در متن واقعیت وجود دارد، از متن واقعیت بردارد و توی احساس و آگاهی جامعه وارد کند. هنرمند رسالتش این است، روشنفکر رسالتش این است. تضاد موجود در متن جامعه را از واقعیت وارد ذهنیت کند، تضاد تا در درون عینیت وجود دارد هرگز عامل حرکت نیست، برای اینکه ما جامعههائی را میبینیم که در قرن بیستم در دوره فئودالیته زندگی میکنند، در صورتی که فئودالیته مربوط به دوره دوم و سوم مرحله تاریخی بشر است. جامعههائی را میبینیم که هنوز وارد مرحله تاریخی نشدهاند و در قرن بیستم هستند. در یک طرف فضا را کشف کردهاند ولی آنها هنوز وارد مرحله تاریخی نشدهاند، یعنی وارد مرحله لباس و خط نشدهاند. بنابراین نفس تضاد عامل حرکت نیست، اگر تضاد وارد ذهنیت انسانها شد و به آگاهی رسید آن وقت عامل حرکت است. این است که فقر عامل حرکت نیست، احساس فقر عامل حرکت است» (م. آثار 20 – ص 506).
بنابراین برای آسیبشناسی استراتژی شریعتی باید از همین هسته استراتژی شریعتی شروع بکنیم چراکه هسته خودآگاهی در استراتژی شریعتی توانست در برابر استراتژی چریکگرائی که «چریک را یک حزب» میدانست و چریکگرائی را «هم تاکتیک میدانست و هم استراتژی» قرارگیرد و شریعتی به جای چریک در کنفرانس «شیعه یک حزب تمام»، شیعه یا بهتر است بگوئیم تشیع را یک حزب بداند و در عرصه تبیین حزب مکتب و عقیده را جایگزین چریک بکند و اگر هسته خودآگاهی در استراتژی شریعتی باعث شد تا شریعتی به «نجات اسلام قبل از مسلمین» معتقد گردد و اگر هسته خودآگاهی در استراتژی شریعتی باعث گردید تا شریعتی به پروتستانتیسم اسلامی معتقد گردد و اگر هسته خودآگاهی در استراتژی شریعتی باعث گردید تا شریعتی به شعار «اسلام منهای روحانیت» بسان «اقتصاد بدون نفت مصدق» برسد و اگر هسته خودآگاهی در استراتژی شریعتی باعث گردید تا به دانشجویان به عنوان گروهی که توسط «نداشتن» و «نخواستن»، آنها را انقلابی کرده است تکیه استراتژیک بکند و اگر هسته خودآگاهی در استراتژی شریعتی باعث گردید تا شریعتی در کنفرانس اقبال لاهوری اصلاحات تحول گرایانه را جانشین انقلاب ویرانگر بکند و اگر هسته خودآگاهی در استراتژی شریعتی باعث گردید تا او در آرایش مبارزه سه مولفهای ضد استثمار و ضد استبداد و ضد استحمار، مؤلفه مبارزه ضد استحماری را عمده نماید و در رمی جمره ثلاثه در منی جمره سوم که همان جمره عقبی میباشد قبل از جمره اولی و وسطی رمی کند و اگر هسته خودآگاهی در استراتژی شریعتی باعث گردید تا شریعتی در کنفرانس «قاسطین و مارقین و ناکثین» خطر مارقین (که همان خشک مقدسهای دگماتیسم مذهبی میباشند) بیشتر از خطر ناکثین و قاسطین بداند و اگر هسته خودآگاهی در استراتژی شریعتی باعث گردید تا شریعتی در داستان خلقت انسان در آیات قرآن، میوه ممنوعه بهشت اولیه که آدم نهی به خوردن آن گردید، آگاهی تفسیر کند و اگر هسته خودآگاهی در استراتژی شریعتی باعث گردید تا شریعتی ایدئولوژی را بر خلاف معنای رایج آن ادامه غریزه در انسان بداند و معنای اصطلاحی (نه تحت لفظی آن) بینش و خودآگاهی انسان نسبت به خود و جایگاه طبقاتی و پایگاه اجتماعی و وضع ملی و تقدیر جهانی و تاریخی خود و گروه اجتماعیایی که بدان وابسته است تعریف بکند و اگر هسته خودآگاهی در استراتژی شریعتی باعث گردید تا شریعتی برای ایجاد حرکت تحولخواهانه نه به دکترین مارکس معتقد بشود که میگفت «تحول باید از زیربنا به روبنا صورت گیرد» و نه به تز و دکترین ماکس وبر که میگفت «تحول باید از روبنا به طرف زیربنا برود»، بلکه تز خودش را به صورت «مارکس وبر» تعریف نماید و اگر هسته خودآگاهی در استراتژی شریعتی باعث گردیده تا او قلم خودش را توتم خودش بخواند و اگر هسته خودآگاهی در استراتژی شریعتی باعث گردیده تا شریعتی در داستان یونانی پرومته، آتش پرومته را که از خدایان آسمان دزدید و مخفیانه به زمین آورد، خودآگاهی تفسیر کند با همه این دستاوردها نباید فراموش کنیم که تکیه استراتژی شریعتی بر خودآگاهی باعث گردید تا خودآگاهی برای شریعتی به دوا به صورت یک مقوله عام مطرح گردد نه یک مقوله کنکریت و مشخص.
در نتیجه این امر باعث میشود تا جهت دستیابی به این خودآگاهی و مقوله عام همیشه و همه جا از خودآگاهی عام و کلی او شروع بکند و بعدا به سمت خودآگاهی خاص و مشخص و کنکریت برود (هر چند این متدولوژی او که یک متدولوژی قیاسی میباشد عکس اندیشه او بود که معتقد به متدولوژی استقرائی بود) در نتیجه این امر باعث گردیده تا شریعتی هر جا که در عرصه تبیین تئوری بر مقوله کلی و عام تکیه میکند انحراف ناپذیر میباشد. اما همین که وارد تبیین مقولات کنکریت و مشخص میشود وارد جاده خاکی بشود که موضوع «رهبری دموکراتیک انقلابی» در کنفرانس «امت و امامت» که از کنفرانس باندوگ تاسی کرده بود در این رابطه قابل تفسیر میباشد. در صورتی که اگر شریعتی به جای هسته خودآگاهی در استراتژی خود مانند «آرمان مستضعفین» یا «نشر مستضعفین» هسته جنبشهای سه گانه اجتماعی و دموکراتیک و کارگری مبنا میگذاشت، خودآگاهی عام او صورت کنکریت و مشخص پیدا میکرد در نتیجه این امر باعث نمیشد تا شریعتی مجبور بشود در عرصه استراتژی شعار «نجات اسلام قبل از مسلمین» بدهد چراکه اصلا امکان «نجات اسلام قبل از مسلمین» وجود ندارد و این شعار شریعتی معلول همان تکیه استراتژی بر آگاهی کلی به جای آگاهی کنکریت میباشد.
همچنین شعار شریعتی که در نامه به احسان میگوید «اگر میخواهی گرفتار یوغ دیکتاتورها نشوی پیوسته بخوان و بخوان» باز معلول همین تکیه بر خودآگاهی کلی است که در سالهای 58 و 59 این تکیه بر خودآگاهی کلی و عام و مجرد آرمان مستضعفین در عرصه آموزش و پرورش نیروهای تشکیلاتی خود باعث گردید تا در تشکیلات آرمان مستضعفین معیار ارتقاء و ارزش نیروها توان آگاهیهای نظری آنها بشود و به همین دلیل هر نیروئی که ذهنیت پر باری داشت در تشکیلات آرمان مستضعفین دارای ارزش بیشتری میشد و صد البته در زندان رژیم مطلقه فقاهتی در دهه 60 نیرویهای آرمان مستضعفین با همین مشخصه نسبت به دیگر زندانیها تعریف میشدند بطوریکه از سال 60 که قرار شد با بسته شدن دربهای اتاقهای زندان زندانیها را تفکیک کنند، آرمانیهای را در اتاق مارکسیستها میگذاشتند چرا که مدیریت زندان معتقد بودند که اینها به لحاظ نظری قوی هستند و مارکسیستها نمیتوانند روی آنها تاثیر اعتقادی بگذارند.
در رابطه با ضربه استراتژیک تشکیلاتی شهریور 50 مجاهدین خلق، سعید محسن در زندان علت ضربه را عمده شدن آگاهی به عنوان معیار ارزش در تشکیلات مجاهدین تحلیل میکرد، به این ترتیب که او میگفت از آنجائیکه توان نظری کادر اولیه رهبری مجاهدین خلق بالا بود در نتیجه به علت معیار ارزش بودن توان نظری باعث میشد که اعضا جدیدالورود به تشکیلات خود را در برابر رهبری تشکیلات کوچک و حقیر ببینند، همین امر باعث پرورش انفعالی و نفی خلاقیت در آنها میشد بنابراین تکیه استراتژی بر خودآگاهی کلی و عام و مجرد بسترساز اولویت یافتن کلههای گنده بر دستهای مجرب میشود در نتیجه ذهنگرائی جایگزین خلاقیت در بصیرت میشود یا به قول فرانسیس بیکن ذهن مورچهای و ذهن عنکبوتی جایگزین ذهن زنبور عسلی میشود چراکه از نظر فرانسیس بیکن تفاوت ذهن مورچهای با ذهن عنکبوتی و ذهن زنبور عسلی در این است که ذهن مورچهائی فقط کارش انبار کردن دانستیها میباشد، در صورتی که کار ذهن عنکبوتی فقط بافتن ذهنی است، اما ذهن زنبور عسلی یک ذهن خلاقی است که از گل عسل میسازد.
به همین دلیل هر جریانی که میخواهد در راستای حرکت شریعتی کار تشکیلاتی بکند برای اینکه گرفتار بحران آرمان مستضعفین در سالهای 59 و 60 نشود، مجبور است که به جای تکیه بر خودآگاهی کلی و عام، بر آگاهی کنکریت و مشخص در جامعه تکیه کند و از آگاهیهای مشخص به طرف آگاهی عام کلی مکتب برود.
ادامه دارد