مدینهالنبی پیامبر اسلام، جامعه الگوئی، یا جامعه دینی یا جامعهائی فقهی یا جامعه اخلاقی یا جامعهائی انسانی؟ - قسمت پانزدهم
ماحصل آنچه که تا اینجا گفتیم؛
الف - دو تجربه الله به عنوان «نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» و عدالت به عنوان «میزان السموات و الارض» محصول تمامی معراج وجودی پیامبر اسلام در فرایند 15 ساله حرائی قبل از بعثتش میباشد که این دو تجربه آبشخور تمامی تجربههای بعدی نبوی پیامبر اسلام در طول حیات 23 ساله نبوی پیامبر اسلام چه در دوران 13 ساله مکی و چه در دوران ده ساله مدنی بوده است.
ب - سه پروژه بزرگ قرآن و مدینهالنبی و حج ابراهیمی در راستای تبیین عملی و نظری دو اصل توحید به عنوان «نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» و عدالت به عنوان «میزان السموات و الارض» میباشد.
ج - گوهر و زیرساخت سه معجزه بزرگ پیامبر اسلام یعنی قرآن و مدینهالنبی و حج ابراهیمی دو اصل توحید به عنوان «نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» و عدالت به عنوان «میزان السموات و الارض» میباشد، بطوریکه اگر این دو اصل زیرساختی نظری و عملی از حرکت نظری و عملی پیامبر جدا کنیم تمامی خیمه نظری و عملی پیامبر اسلام فرو خواهد ریخت.
د - در خصوص تقدم و تاخر دو تجربه پیش از بعثت حرائی پیامبر اسلام اینکه، آیا تجربه «الله نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» پیامبر اسلام بسترساز تجربه عدالت به عنوان «میزان السموات و الارض» بوده یا بالعکس هیچ استناد تاریخی و نظری در دست نمیباشد، آنچه مسلم است بزرگترین شاگرد مکتب وحی و دستپروده چهل ساله خلوت و جلوت پیامبر اسلام یعنی امام علی در بزرگترین تفسیر عملی و نظری خود از قرآن و مدینهالنبی و حج ابراهیمی که همان نهج البلاغه میباشد که در 5 سال دوران خلافت امام علی تبیین یافته است. در خصوص بسترهای بعثت پیامبر اسلام در خطبههای 16 - ص 57 - س 5، خطبه 26 - ص 68 - س 3، خطبه 89 - ص 121 - س 12، خطبه 104 - ص 150 - س 9، خطبه 108 - ص 156 - س 2، خطبه 147 - ص 204 - س 3، خطبه 158 - ص 223 - س 4، خطبه 160 - ص 227 - س 12 نهج البلاغه صبحی صالح میفرماید، عامل بسترساز بعثت پیامبر اسلام عبارت بودند از:
1 - جهل معرفتی جامعه بشری.
2 - ظلم طبقاتی طبقه حاکم.
3 - شرک فلسفی و عبادی بشریت، که خود این سه عامل نشان دهنده آن میباشد که دو تجربه توحید به عنوان «نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» و عدالت به عنوان «میزان السموات و الارض» پیامبر اسلام در دوران معراج 15 ساله حرائی قبل از بعثت نبوی آن حضرت تفکیک ناپذیر بوده است چراکه سه عامل بسترساز بعثت آن حضرت یعنی.
1 - جهل معرفتی جوامع بشری و
2 – ظلم طبقاتی طبقات حاکم و
3 - شرک فلسفی و عبادی جوامع بشریت صورتی تفکیک ناپذیر داشته و در نتیجه درمان این سه درد جامعه بشریت که وجود پیامبر اسلام دردمند کرده بود تنها در چارچوب دو درمان پیوسته و تفکیک ناپذیر توحید به عنوان «نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» و عدالت به عنوان «میزان السموات و الارض» ممکن میباشد.
ه – در خصوص اصول دیگر مثل اصل نبوت و اصل قیامت که در عرصه حیات 23 ساله نبوی پیامبر اسلام تجربه و تبیین نظری و عملی گردیده این اصول تمامی در راستای طولی دو اصل عرضی توحید به عنوان «نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» و عدالت به عنوان «میزان السموات و الارض» میباشد، بنابراین دو اصل توحید و عدالت در کانتکس تجارب معراجی و وجودی و باطنی پیامبر اسلام:
اولا به لحاظ زمانی مربوط به قبل از بعثت یعنی دوران 25 ساله حرائی پیامبر اسلام میباشد.
ثانیا این دو اصل به لحاظ پیوندی رابطه عرضی دارند، برعکس اصول دیگر مثل اصل نبوت و اصل قیامت و غیره که علاوه بر اینکه زیر مجموعه دو اصل عرضی فوق میباشند و از بعد از بعثت پیامبر اسلام تبیین نظری و عملی گشتهاند، نسبت به دو اصل فوق دارای رابطه طولی میباشند.
و – سه معجزه یا سه پروژه عملی و نظری پیامبر اسلام در راستای تبیین عملی و نظری دو تجربه معراجی عرضی توحید و عدالت پیامبر اسلام بوده است.
ز – بدون فهم آرایش تجربههای پیامبر اسلام امکان تعریف و تفکیک مضمون مدینهالنبی و حج ابراهیمی و تفسیر و تاویل و هرمنوتیک آیات قرآن وجود ندارد چراکه مضمون سه معجزه پیامبر اسلام در چارچوب و کانتکس این تجارب محیطی پیامبر اسلام تکوین پیدا کرده است نه بالعکس و در همین رابطه است که مطرح کردیم که بدون بعثتشناسی امکان قرآنشناسی و حجشناسی و شناخت مدینهالنبی پیامبر اسلام وجود ندارد زیرا در عرصه بعثتشناسی ما به آرایش و تبیین و شناخت تجارب باطنی و معراجی و حرائی و نبوی پیامبر اسلام میپردازیم که خود بسترساز شناخت مضمون قرآن و حج و مدینهالنبی پیامبر اسلام میباشد.
ح – بدین ترتیب مدینهالنبی نام تغییر یافته شهر یثرب نیست بلکه مبین یک پروسس جامعه سازانه 23 ساله استخوان سوز مکی و مدنی پیامبر اسلام میباشد که تلاش میکرد تا در راستای الگوسازی دو تجربه توحید به عنوان «نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» و عدالت به عنوان «میزان السموات و الارض» در عرصه اسلام تاریخی عمل نماید.
ط – بزرگترین حرکتی که پیامبر اسلام در طول 23 سال حیات نبوی مکی و مدنی خود در راستای تبلیغ و ترویج عملی اصل توحید و عدالت به عنوان نور و میزان السموات و الارض انجام داد، عبارت بود از؛
1 - فرادینی کردن توحید و عدالت.
2 - تاریخی کردن توحید و عدالت، در چارچوب این دو اصل بود که اسلام تاریخی و عدالت تاریخی و مدینهالنبی تاریخی و حج تاریخی متولد گردید چراکه برای تبلیغ و ترویج توحید کلامی و عدالت کلامی دیگر نیازی به حج و مدینهالنبی و پروسه 23 ساله نزول قرآن نبود تنها با وحی دفعی و پکیجی الواح موسی بدون دینامیزم وحی و اسلام این امر ممکن بود تمام تلاش 23 ساله پیامبر اسلام در راستای تاریخی کردن اسلام، قرآن، عدالت، حج، مدینهالنبی و توحید جهت حیات آنها پس از وفات پیامبر در بستر تاریخ بود نه چیزی بیشتر.
ی – مقصود از تاریخی شدن اسلام اشاره به این حقیقت است که اسلام حقیقت و مضمون خودش را در بستر تاریخ از ابراهیم خلیل تا نهایت تاریخ بشر به نمایش میگذرد لذا هرگز نباید تمامی حقیقت این اسلام تنها در دوران 23 ساله مکی و مدنی پیامبر اسلام دنبال بکنیم بلکه بالعکس همه ظرفیت اسلام تاریخی تنها در همه تاریخ ممکن میباشد. در راستای این ظرفیت اسلام تاریخی بود که تمامی هم و غم پیامبر اسلام در طول 23 سال حیات نبوی مکی و مدنی خود در این رابطه بود تا اسلام ابراهیمی بدل به اسلام تاریخی بکند چراکه پیامبر اسلام به نیکی میدانست که - از آنجائیکه او خاتم پیامبران و ختم کننده نبوت ابراهیمی در تاریخ میباشد - اگر او نتواند اسلام ابراهیمی را بدل به اسلام تاریخی بکند، حرکت نبوت ابراهیمی با مرگ او خواهد مرد و اسلام ابراهیمی او بدل به اسلام فقاهتی حوزه - آنچنانکه امروز در شیعه و سنی شاهد آن هستیم یا اسلامی کلامی اشاعره آنچنانکه بیش از 13 قرن بر اندیشه شیعه و سنی حاکم میباشد و یا اسلام روایتی اخباریون آنچنانکه بیش از هزار سال است که بر اندیشه حوزههای فقاهتی شیعه و سنی حاکم میباشد یا اسلام صوفیانه هند شرقی که بیش از هزار سال است که ویروس بی اختیاری انسان و بی مقداری دنیا وام گرفته از تصوف هند شرقی به اسلام تاریخی پیامبر اسلام تزریق میکنند - خواهد شد.
پیامبر اسلام به درستی میداند که اگر او اسلام ابراهیمی را بدل به اسلام تاریخی نکند با مرگ او آنچنانکه در تاریخ یهود و تورات - پس از مرگ موسی مشاهده کردیم - اسلام او و قرآن او بدل به یک سلسله احکام فقهی ارتدوکسی بسترساز حکومت اسلام ولایتی خواهد شد. پیامبر اسلام به حقیقت میداند که اگر او اسلام ابراهیمی را بدل به اسلام تاریخی نکند جامعه مسلمین بعد از او به جای اجتهاد، اختیار، مسئولیت، آگاهی و انتخاب، گرفتار تکلیف و تقلید و تحریک خواهند شد. آنچنانکه 36 سال است جامعه در این گرداب وحشتناک گرفتار شده است و در بستر مرگ و فنا دست و پا میزند.
پیامبر اسلام خوب آگاه است که اگر اسلام ابراهیمی در طول 23 حیات نبوی او بدل به اسلام تاریخی نشود با مرگ او اسلام او تنها در خدمت تبیین تکلیف فردی و آخرت در خواهد آمد، آنچنانکه در اندیشه بازرگان پیر دیروز و عبدالکریم سروش امروز مشاهده میکنیم. پیامبر اسلام به این امر واقف است که اگر او نتواند اسلام ابراهیمی را بدل به اسلام تاریخی بکند، اصل اجتهاد در اصول و فروع او در گورستان اجتهاد فقاهتی خواهد مرد، آنچنانکه امروز شاهد آن میباشیم. پیامبر اسلام دقیقا آگاه به این حقیقت است که اگر او نتواند اسلام ابراهیمی را بدل به اسلام تاریخی بکند، اسلام ابراهیمی بدل به اسلام ابزاری در دست طرفداران اسلام ولایتی و اسلام حکومتی خواهد شد که 36 سال است که در جامعه ما همه فرهنگ، تاریخ، اقتصاد، سیاست، دین و مذهب بسترساز حاکمیت مطلقه فقیهان حوزه شده است. پیامبر اسلام نیک آگاه است که اگر او نتواند اسلام ابراهیمی را بدل به اسلام تاریخی بکند، تمامی دستاوردهای نهضت ابراهیم خلیل و موسای کلیم و عیسای مسیح با مرگ او در گورستان اسلام ارتدوکس فقاهتی حوزه و کلامی اشاعره و صوفیانه هند شرقی و روایتی اخباریون و فلسفی یونانی زده مدفون خواهد شد.
در این رابطه بود که از همان آغاز سوال بزرگ پیامبر این بود که چگونه میتواند اسلام ابراهیمی را بدل به اسلام تاریخی بکند؟ پاسخی که او با 23 سال پراکسیس استخوان سوز خود به این سوال داد اینکه تنها در چارچوب:
1 - دینامیزم تکوین وحی نبوی یا قرآن.
2 - دینامیزم درونی اسلام توسط اجتهاد در اصول و فروع.
3 - ایجاد یک جامعه الگوئی مدینه النبی.
4 - تبدیل حج ابراهیمی گرفتار شرک جاهلیت عربستان شده به حج تاریخی، میتواند این اسلام را تاریخی کند.
ک – بدین ترتیب بود که پیامبر اسلام، مدینهالنبی بر پا کرد تا توسط آن بتواند تجربه عدالت به صورت «میزان السموات و الارض» خود را از صورت نظری و تجربی و فردی به صورت عدالت تاریخی در آورد و بی شک خود پیامبر به عظمت این راه به نیکی آگاه است، لذا او خوب میداند که مدینهالنبی در خدمت تاریخی کردن اصل عدالت است نه بالعکس. به این ترتیب بود که پیامبر به نیکی میدانست که مدینهالنبی او تنها بستر استحاله و عبور از ظلم و جهل زمانه عربستان به عدل کنکریت و مشخص و زمانه عربستان میباشد، نه از ظلم و جهل عام کلی و غیر تاریخی به عدل عام و کلی و غیر تاریخی که بسترساز غیر تاریخی شدن مدینهالنبی میگردید، لذا به این ترتیب بود که مدینهالنبی پیامبر اسلام سر پل انتقال از عدالت نظری و تجربی و فردی پیامبر اسلام جهت تکوین به عدالت تاریخی بود.
در همین رابطه پاسخ سوال اصلی - که سوء تیتر این بخش از بعثتشناسی میباشد - مشخص میشود و آن اینکه مضمون اجتماعی مدینهالنبی نه فقاهتی بوده، چراکه پیامبر اسلام توسط مدینهالنبی میخواست عدالت را تاریخی بکند، نه فقاهت دگماتیسم حوزههای فقاهتی همچنین مضمون اجتماعی مدینهالنبی تکوین یک حکومت دینی نبود چراکه عدالتی که پیامبر اسلام میخواست در بستر مدینهالنبی خود آن را تاریخی بکند یک اصل فرادینی بود نه درون دینی، لذا طبیعی است که هرگز نمیتوان با یک بستر دینی یک امر فرادینی را تاریخی کرد. حاصل اینکه عدالتی که توسط پیامبر تعیین کننده چارت نظری و عملی مدینهالنبی شد هم مضمون عدالت سیاسی (نه حکومتی) داشت و هم مضمون عدالت اقتصادی و هم مضمون عدالت اجتماعی و هم مضمون عدالت نژادی و هم مضمون عدالت اخلاقی و هم مضمون عدالت حقوقی و فقهی داشت، لذا در این رابطه است که محدود کردن مضمون عدالت پیامبر به یکی از شاخه این عدالت به معنای غیر تاریخی کردن مدینهالنبی میشود.
به عبارت دیگر فقهی کردن یا اخلاقی کردن یا دینی کردن جامعه مدینهالنبی باعث غیر تاریخی کردن مدینهالنبی پیامبر اسلام بشود و غیر تاریخی کردن مدینهالنبی پیامبر بسترساز و عامل غیر تاریخی کردن اسلام ابراهیمی میشود و در چارچوب تاریخی کردن مدینهالنبی پیامبر اسلام این مدینهالنبی به عنوان سرپل انتقال عدالت تجربی و نظری به عدالت تاریخی میشود، لذا مدینهالنبی میتواند به عنوان جامعه الگوئی در عرصه اسلام تاریخی و اسلام جامعه سازانه باشد تا توسط آن ما بتوانیم با تاسی از این جامعه الگوئی در زمان خودمان با تحلیل و فهم عدل زمانه خودمان که در این زمان سوسیالیسم دموکراسی میباشد و فهم ظلم زمانه که در این زمانه سرمایهداری وابسته با حاکمیت توتالیتر میباشد، استراتژی در جهت حرکت از ظلم زمانه و جهل زمانه و شرک زمانه به طرف عدل زمانه که همان سوسیالیسم دموکراسی یا توزیع عادلانه ثروت و معرفت و قدرت میباشد تدوین کنیم.
ل – در خصوص پروژه حج ابراهیمی و تبدیل آن به حج تاریخی توسط پیامبر اسلام از آنجائیکه مبانی حج تاریخی که پیامبر اسلام اقدام به بازتعریف و بازتولید و بازسازی آن کرد عبارتند از:
1 - فلسفه احرام.
2 - فلسفه طواف.
3 - فلسفه سعی.
4 - فلسفه قربانی.
5 - فلسفه اجتماع مسلمین.
پیامبر اسلام توسط این پروژه میخواست توحید تجربی خود را که عبارت بود از الله به عنوان «نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» را به صورت توحید تاریخی درآورد. به عبارت دیگر آنچنانکه فوقا هم به اشاره مطرح کریم، پیامبر اسلام در طول 15 سال فاز معراج حرائی قبل از بعثت خود صاحب دو تجربه عمده باطنی شد که برای او بسترساز و آبشخور بعثت نبوی گردید و سرچشمهائی شد تا پیامبر اسلام توسط آن به وحی نبوی دست پیدا کند. این دو تجربه معراجی پیامبر اسلام یکی تجربه توحید یا الله به عنوان «نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» بود که آنچنانکه خود پیامبر در آیه 35 سوره نور میگوید؛ «جهان و وجود مانند یک حباب شیشهائی بر روی فتیله روشن خداوند قرار دارد و هستی و وجود تنها به نور او روشن میباشد» و آنچنانکه در شش آیه اول سوره حدید تبیین شده است، «این خداوند روشن کننده وجود دارای وجود بی صورتی میباشد که هم اول است و هم آخر، همچنین هم ظاهر است و هم باطن» و آنچنانکه در سوره توحید تبیین کرده است، «این وجود بی صورت به خاطر بی صورت بودنش احد است چراکه نه تعددپذیر است و نه تکثرپذیر و نه تضاد و فساد میپذیرد نه زاینده و تز است و نه زائیده و آنتی تز و نه مولود و سنتز.»
تجربه دیگری که پیامبر اسلام هم عرض با این تجربه در طول 15 سال حرائی خود کرد تجربه عدالت به صورت «میزان السموات و الارض» بود و آنچنانکه قبلا مطرح کردیم پیامبر اسلام در طول 23 حیات مکی و مدنی نبوی خود تمام تلاشش وقف این امر شد تا این دو تجربه فردی و نظری خود را تاریخی بکند تا بدین وسیله جهت تاریخی کردن اسلام ابراهیمی بسترسازی بکند. در همین رابطه مکانیزمی که پیامبر اسلام جهت تاریخی کردن تجربه عدالت یا «میزان السموات و الارض» به کار برد تکوین مدینهالنبی به عنوان یک جامعه الگوئی جهت سرپل انتقال از ظلم و جهل و شرک زمانه خود پیامبر اسلام به عدل زمانه خود پیامبر بود تا آیندگان در چارچوب اسلام تاریخی بتوانند با شناخت ظلم و جهل و شرک زمانه خود به طرف عدل زمانه خود حرکت کنند. مکانیزم عملی پیامبر اسلام جهت تاریخی کردن تجربه توحیدی خود به کار گرفت، پروژه حج میباشد که از آنجائیکه برعکس پروژه مدینهالنبی پیامبر اسلام که از آغاز تا انجام آن توسط خود پیامبر اسلام تکوین یافت، پروژه حج تاریخی پیامبر اسلام دارای عقبه و سابقه گذشته تاریخی داشت که ریشه تاریخ آن تا ابراهیم خلیل ادامه مییافت اما به علت اینکه آن حج ابراهیمی در زمان بعثت پیامبر اسلام گرفتار شرک جاهلیت عربستان شده بود و کاملا تغییر مضمون داده بود، بطوریکه در خود کعبه بیش از 360 بت قرار داشت و در دو کوه صفا و مروه بتها قرار داده بودند تا افراد بین این بتهای صفا و مروه حرکت کنند، بر دیوار بیرونی کعبه سرتاسر نقشهای مختلفی از مسیح بن مریم تا ملائکههای دختر نشان عریان ترسیم کرده بودند که بهتر این باشد که بگوئیم کلا حج ابراهیمی گرفتار ورطه شرک شده بود و اصلا در ورطه شرک نابود شده بود و هیچ چیز از حج ابراهیمی جز همین خانه کعبه که بت خانه شرک بود باقی نمانده بود، لذا در این رابطه بود که در عرصه بازتولید پروژه حج، کار پیامبر سختتر از تکوین پروژه مدینهالنبی بود چراکه در پروژه حج، پیامبر اسلام هم مجبور بود غبار هزاران ساله شرک را از چهره حج ابراهیمی پاک کند و هم اقدام به بازسازی، نه احیاء - آن بکند چراکه پروژه بازسازی حج با پروژه احیاء حج ابراهیمی تفاوت میکند.
در پروژه احیاء حج ابراهیمی، پیامبر مجبور بود تا با یک نظر سلفیه، عین همان پروژه اولیه ابراهیم خلیل را زنده کند که صد البته هدف و منظور پیامبر اسلام هرگز این نبوده است، اما در پروژه بازسازی حج ابراهیمی پیامبر اسلام در بازتولید این پروژه خود را مجبور به احیاء طابق النعل بالنعل آن پروژه ابراهیمی نمیدید و در همین رابطه است که از آنجائیکه پیامبر اسلام پروژه حج را بازسازی کرد نه احیا، پیامبر اسلام را باید معمار حج تاریخی دانست نه ابراهیم خلیل، هر چند بنیانگزار حج تاریخی خود ابراهیم خلیل میباشد نه پیامبر اسلام، اما بین بنیانگذار و بین معمار تفاوت میباشد و اما سوالی که در اینجا مطرح میشود اینکه چرا پیامبر اسلام جهت تاریخی کردن تجربه توحید حرائی خود بر پروژه حج ابراهیمی تکیه کرد؟ آیا مکانیزم دیگری برای پیامبر اسلام جهت تاریخی کردن تجربه توحیدیاش وجود نداشت؟
در پاسخ به این سوال باید به جایگاه ابراهیم خلیل در دیسکورس و اندیشه و ایمان پیامبر اسلام توجه بکنیم چراکه در ایمان و اندیشه و دیسکورس پیامبر اسلام، ابراهیم خلیل علاوه بر اینکه سر سلسله جنبان نهضت توحیدی در تاریخ بشریت میباشد، أب الأنبیاءالهی و شیخ الطائفه میباشد که قرآن داستان توحید در تمامی شاخههای فلسفی، انسانی، اجتماعی، طبیعی و تاریخی به حرکت او منتسب میکند هر چند قرآن به پیامبران الهی قبل از ابراهیم اذعان و اعتراف دارد اما در همه جا قرآن نهضت توحید و تکوین پروسس اسلام، ابراهیم خلیل را به عنوان بنیانگزار میشناسد. در همین رابطه پیامبر اسلام از همان آغاز دوران حرائیاش که از سن 25 سالگی آغاز شد خود را جزو گروه حنفاء مکه که پیروان ابراهیم خلیل بودند به حساب میآورد و گرچه برای موسای کلیم و عیسای مسیح ارزش شخصیتی فوق العاده قائل بود اما هرگز شنیده نشده که حتی برای یکبار پیامبر اسلام قبل از بعثت و شروع حیات 23 ساله نبویاش خود را پیرو موسی یا عیسی اعلام کند اما تا آخر حیاتش بر پیروی از راه ابراهیم خلیل افتخار میکرد. در همین رابطه بود که برای پیامبر اسلام جهت تاریخی کردن تجربه توحیدی خود راهی جز این نداشت جز اینکه پای در مسیری بگذارد که جاده صاف آن ابراهیم خلیل بود و این مسیر و این جاده چیزی جز پروژه حج نبود لذا در این رابطه بود که برای پیامبر اسلام تکیه بر پروژه حج ابراهیمی در راستای تاریخی کردن تجربه توحیدی خود هم هدف بود و هم وسیله، همچنین هم راه بود و هم منزل و همچنین هم فال بود و هم تماشا، به این ترتیب بود که بازسازی - نه احیاء - پروژه حج در دستور کار پیامبر اسلام قرار گرفت تا توسط آن بتواند تجربه فردی توحید خود را اجتماعی و تاریخی بکند.
بنابراین حج تاریخی فعلی علاوه بر اینکه معمار آن پیامبر اسلام میباشد و بنیانگزار آن ابراهیم خلیل، پیامبر اسلام احیاگر آن نمیباشد بلکه بازسازی کننده آن میباشد و هدف پیامبر از بازسازی حج ابراهیم، تاریخی کردن حج ابراهیم بود تا توسط آن بتواند توحید تجربی و فردی و باطنی و نظری خود را به توحید اجتماعی و توحید انسانی و توحید طبیعی و توحید تاریخی تبدیل کند تا توسط این استحاله پیامبر اسلام بتواند با تکیه بر حج تاریخی جهت استحاله اسلام ابراهیمی به اسلام تاریخی گام بردارد.
حال پس از اینکه دریافتیم که تکیه استراتژیک پیامبر اسلام بر پروژه حج ابراهیمی جهت اجتماعی و تاریخی کردن توحید تجربی خود بوده است، در این رابطه و در این جا میتوانیم به بررسی این موضوع و این سوال بپردازیم که پروژه حج تاریخی پیامبر اسلام چگونه توانسته است در طول بیش از چهارده قرن گذشته در بستر اسلام تاریخی توحید تجربی و فردی و باطنی و نظری پیامبر اسلام را بدل به توحید اجتماعی و تاریخی بکند؟
برای پاسخ به این سوال فربه باید توجه داشته باشیم که اجزاء حج تاریخی پیامبر اسلام شامل شش قسمت: 1 – احرام، 2 – طواف، 3 – سعی، 4 - هجرت و حرکت، 5 – وقوف، 6 – قربانی، میباشد.
در مرحله اول فلسفه احرام بر توحید نفسانی و توحید انسانی استوار میباشد که در چارچوب خویشتنداری از قدرت و شهوت و هویت و سلطه توسط نفی صید و نفی کشتن ذی حیات حتی در شکل موذی آن و نفی آرایش و پیرایش و حتی به آینه نگاه کردن و نفی امر کردن و دستور دادن و نفی نزدیکی حتی با همسر خود و نفی هر گونه علائم تشخیص هویت در لباس و غیره. این توحید نفسانی و فردی و انسانی به صورت سمبلیک به نمایش درمیآید.
در مرحله دوم توسط 7 بار طواف بر حول کعبه خانه مردم، فلسفه عشق و پرستش و توحید عبادی انسان در راستای تعریف و تبیین بی نهایت برای تسلیم شدن به بی نهایت، آنچنانکه دکارت میفهمید و میگفت «من بی نهایت را تعریف میکنم تا خودم را تسلیم به بی نهایت کنم» چراکه عدد 7 در طواف سمبل بی نهایت و گردش و طواف بر خانه خالی کعبه نمایش طواف بر گرد بی صورتی برای فرار از صورتهای مادی و طبیعی میباشد. بنابراین فلسفه 7 بار طواف بر گرد کعبه و بیعت کردن هر بار با حجرالاسود که همان سمبل دست خدا میباشد تبیین عملی و عینی بی نهایت برای بیعت و تسلیم شدن به آن بی نهایت بی صورت میباشد که خود این چیزی جز همان توحید عبادی که در ادامه توحید فردی حاصل میشود، نیست و از بعد از این دو فرایند توحید فردی و نفسانی و انسانی احرام و در ادامه آن فرایند دوم یا توحید عبادی میباشد که توحید اجتماعی در فرایند سوم که همان فرایند سعی میباشد تحقق پیدا میکند.
«إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیهِ أَنْ یطَّوَّفَ بِهِمَا وَمَنْ تَطَوَّعَ خَیرًا فَإِنَّ اللَّهَ شَاکِرٌ عَلِیمٌ - همانا دو کوه صفا و مروه دو علامت و نشانه خدا میباشد پس هر کس که حج و یا عمره به جا میآورد ضرری ندارد که میان این دو کوه سعی کند و کسی که عمل خیری به طوع و رغبت خود انجام دهد خداوند نسبت به آن شاکر و دانا ست» (سوره بقره - آیه 158).
در فرایند سعی امکان تحقق توحید اجتماعی تنها در بستر و چارچوب تلاش زندگی و تلاش معیشت و تلاش اقتصادی ممکن میباشد که در پروژه حج تاریخی به صورت سمبلیک این تلاش معیشتی و اقتصادی در نقش هاجر و تکاپوی او برای کسب آب به نمایش درمیآید که حاجی موظف است به تاسی از هاجر هروله کنان در جهت کسب آب تلاش کند.
در فرایند چهارم هجرت و حرکت میباشد که این مؤلفه در تمامی اعمال حج تاریخی جاری و ساری میباشد چراکه حاجی از بعد از محرم شدن دائما باید در حال هجرت و حرکت باشد. هجرت از آنچه که هست برای کسب شدن و کمال به طرف آنچه که باید باشد، که در پروژه حج این هجرت به صورت سمبلیک حرکت از محل احرام به طرف کعبه و از کعبه به طرف سعی و از سعی به طرف وقوف در عرفات و مشعر و منا تا قربانگاه و رمی ترسیم میشود و همین هجرت و حرکت است که بسترساز سمبلیک استحاله توحید نفسانی احرام به توحید عبادی طواف و از توحید عبادی طواف به طرف توحید اجتماعی سعی و از توحید اجتماعی سعی به طرف توحید تاریخی رمی جمره پس از وقوف عرفات و مشعر و منا میباشد.
فرایند پنجم فرایند وقوف در عرفات و مشعر و منا میباشد که دلالت بر توحید وجودی توسط زندگی کردن در خویشتن میکند که خود پیامبر اسلام مدت 15 سال این توحید وجودی در فرایند حرائی با وقوف در غار حرا طی کرد و در بستر این وقوف حرائی بود که توانست توسط زندگی در خویشتن به معراج تجربه دوگانه توحید و عدالت دست پیدا کند و قطعا خود پیامبر به این حقیقت ایمان داشت که برای او بدون این وقوف حرائی امکان تجربه معراجی توحید و عدالت نبود.
فرایند ششم فرایند قربانی و رمی میباشد که دلالت بر توحید تاریخی توسط رمی سه قدرت زر و زور و تزویر میکند، بنابراین حج تاریخی پیامبر اسلام مجمع الجزایری از ابعاد مختلف توحید که شامل توحید انسانی احرام، توحید عبادی طواف، توحید اجتماعی سعی، توحید وجودی وقوف، توحید تاریخی هجرت و رمی و قربانی میباشد. البته جهت تاریخی شدن این پروژه پیامبر تمامی اعمال حج را به صورت سمبلیک تعریف کرده است یعنی آنچنانکه زبان پیامبر اسلام در عرصه وحی نبوی و قرآن صورت سمبلیک دارد نه حقیقی یا عرفی، زبان پیامبر اسلام در ترسیم و تعریف و تنظیم اعمال حج صورت سمبلیک دارد نه حقیقی و عرفی و قطعا بدون تاویل و هرمنوتیک ما توان فهم حج تاریخی نخواهیم داشت. البته برعکس آنچه که مطرح میشود پروسه تکوین پروژه حج تاریخی پیامبر اسلام از سال هشتم یعنی سال بعد از فتح مکه آغاز نشد بلکه از سال دوم هجری که پیامبر بر تغییر قبله از بیت المقدس به کعبه اصرار میورزید و با اینکه در آن زمان کعبه، خانه بتها بود و بیش از 360 بت در آن وجود داشت بالاخره توانست کعبه را به عنوان قبله مسلمین انتخاب بکند، پروسس بازسازی پروژه حج تاریخی کلید خورد.
«قَدْ نَرَی تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّینَّکَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَیثُ مَا کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ وَإِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ لَیعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَمَا اللَّهُ به غافلٍ عَمَّا یعْمَلُونَ - ما تو را دیدیم که رو به آسمان میچرخاندی پس به زودی تو را به سوی قبلهای برمیگردانیم که تو میخواهی اینک همین امروز ای پیامبر روی خود را از بیت المقدس به طرف مسجد الحرام برگردان و شما هر جا هستید رو به سوی مسجد الحرام کنید و البته کسانی که اهل تورات و انجیل هستند، میدانند که این تغییر قبله شما حق است و حکمی است از ناحیه خداوند و خدا از آنچه انجام میدهند غافل نیست» (سوره بقره - آیه 144).
چراکه لازمه بازسازی این پروژه محوریت کعبه بود و طبیعی بود که قبله شدن کعبه در راستای تکوین این پروژه نقش تعیین کننده داشت، لذا در این رابطه است که در آیه فوق قرآن به صراحت اعلام میکند که مدتها تغییر قبله از بیت المقدس به طرف کعبه خواسته پیامبر اسلام بود و اصلا این پیشنهاد تغییر قبله از بیت المقدس به طرف کعبه ابتدا از طرف پیامبر اسلام مطرح شد که همه اینها نشان دهنده این حقیقت است که حداقل از زمان هجرت پیامبر اسلام از مکه به مدینه و شروع پروژه مدینهالنبی، موضوع بازسازی پروژه حج پا به پای تکوین پروژه مدینهالنبی در دستور کار پیامبر اسلام قرار داشته است و اصلا این دو پروژه لازم و ملزوم همدیگر بودهاند و از بعد از پیروزی در جنگ بدر که تقریبا مسلمانان به صورت رسمی در برابر کفار و مشرکین مکه به هویت جمعی دست یافتند پیامبر اسلام پروسه بازسازی و تکوین این دو پروژه را از سرگرفت.
ادامه دارد