چرائی ختم نبوت پیامبر اسلام – قسمت هفدهم
8 - بنابراین پیامبر اسلام در میان تمامی پیامبران اسلام تنها پیامبری است که بعثت آن صورت پروسسی داشته است، برعکس پیامبران دیگر مثل موسی و عیسی و غیره که بعثت آنها صورت موضعی داشته است. یعنی مثلا بعثت موسی همان ماجرای تاریخی که در صحرای سینا رخ داد و موسی در نهایت صاحب الواح مشخص وحیائی شد و بعد از آن هیچگونه تغییری در الواح ثابت موسی رخ نداد، اما بعثت پیامبر اسلام هر چند آنچنانکه سیره ابن هشام و ابن اسحاق مطرح میکنند از 24 رمضان چهل سالگی پیامبر اسلام در غار حرا در جبل النور شروع شد ولی این تنها شروع بعثت پیامبر اسلام بود نه مانند موسی و عیسی و پیامبران دیگر الهی هم شروع و هم تمام؛ لذا در این رابطه بود که بعثت پیامبر اسلام به صورت یک پروسس 23 ساله در آمد و در همین رابطه است که منظور ما از بعثتشناسی فهم و شناخت این پروسس 23 ساله پیامبر اسلام میباشد نه ماجرای 24 رمضان در غار حرا و جبل النور.
9 - علت اینکه مفسرین قرآن در طول بیش از هزار سال گذشته شیعه و سنی در تفاوت دو ترم انزال و تنزیل در آیات قرآن گفتهاند که انزال مربوط به زمانی است که قرآن به صورت یکجا بر پیامبر اسلام نازل شده است و تنزیل مربوط به پروسه زمانی 23 سال نزول قرآن بر قلب پیامبر اسلام میباشد، این بوده که بگویند قرآن دوبار بر پیامبر اسلام نازل شده است یکبار مانند پیامبران سلف خودش چون موسی و غیره به صورت دفعی و لحظهائی و غیر پروسسی و موضعی بر پیامبر نازل شده است، بار دوم به صورت پروسسی که 23 سال طول کشیده است. به عبارت دیگر این مفسرین میخواهند بگویند که پیامبر اسلام دو نوع بعثت داشته است، یکبار بعثت موضعی، بار دیگر بعثت پروسسی. در صورتی که بعثت پیامبر اسلام دوبار نبوده بلکه پیامبر اسلام فقط یک بعثت 23 ساله به صورت تجربه دینی و تجربه نبوی در بستر جامعه سازانه مدینه النبی داشته است.
تجربه دینی پیامبر اسلام قبل از حیات نبوی او فقط دو تجربه وجودی معراج و اسری در چارچوب دو اصل توحید به عنوان «نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» (سوره نور – آیه 35) و تجربه عدالت به عنوان ترازو یا «مِیزَانَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» بوده است که قرآن این دو تجربه دینی و وجودی پیامبر در طول دوران 15 ساله حرائیاش به صورت انزال مطرح میکند و آن تجربه نبوی 23 ساله بعد از تجربه دو گانه حرائیاش (یعنی تجربه دینی معراج که عبارت بود از تجربه خداوند به عنوان «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» و تجربه دینی و وجودی اسری که عبارت از عدالت به عنوان ترازو و «مِیزَانَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ») به صورت تنزیل مطرح میشود؛ لذا پیامبر اسلام در فاز حرائی 15 ساله قبل از بعثت خودش که قرآن دوران انزال مطرح میکند غیر از دو تجربه وجودی معراج و اسری تجربه دیگری نداشته است و از آنجائیکه تمامی پروسس 23 ساله بعثت پیامبر اسلام یا به قول قرآن بعثت تنزیلی قرآن در چارچوب تبیین عملی و نظری همین دو تجربه حرائی پیامبر یعنی تجربه معراجی یا «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» و تجربه اسرائی پیامبر یا عدالت به عنوان «مِیزَانَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» بوده است و پیامبر اسلام در طول 23 ساله نزول وحی همواره در یک دست نور یا توحید برای جامعه داشته است و در دست دیگرش ترازو یا میزان و عدالت و بر پایه این دو سلاح نور و میزان میکوشیده تا به تعلیم و تلاوت و تزکیه جامعه بشریت تا همیشه تاریخ بپردازد، این امر باعث شده تا قرآن تجربه نبوی پیامبر اسلام در کسب وحی نبوی یا قرآن به دو صورت انزالی یا تنزیلی مطرح کند لذا پیامبر اسلام بیش از یک بعثت نداشته است، اما این بعثت صورت پروسسی 23 ساله داشته است نه واقعه تاریخی موضعی مانند موسی.
10- پروسسی شدن بعثت پیامبر اسلام باعث گردید تا:
اولا اسلام نبوی پیامبر اسلام به صورت اسلام تاریخی درآید. معنی این حرف این است که منظور از اسلام تاریخی، اسلامی است که پس از وفات پیامبر اسلام مانند زمان خود پیامبر اسلام این اسلام دارای حیات، حرکت، دیالکتیک، دینامیزم، رشد و انحطاط بوده است نه اینکه مانند دین موسوی موسی فقط دارای یک حیات فقهائی ثابت باشد و دین عیسوی عیسی فقط دارای یک حیات اخلاقی فردی باشد. اسلام تاریخی پیامبر اسلام حتی از همان لحظه وفات پیامبر اسلام و تکوین شورای سقیفه دارای حیات دیالکتیکی بود و در طول بیش از چهارده قرن گذشته این اسلام تاریخی در بستر دیالکتیکی مذهبی و فرهنگی و طبقاتی و اجتماعی و سیاسی و حتی فرقهائی جاری و ساری شده است آنچنانکه اسلام عرب بوی عرب میدهد و اسلام عجم بوی عجم، اسلام سرمایهدار بوی عثمان و عبدالرحمن ابن عوف و طلحه و زبیر و غیره میدهد و اسلام مستضعفین و زحمتکشان و کارگران و دهقانان و بردهها بوی ابوذر و علی میدهد. اینها معنی دیالکتیک اسلام تاریخی است.
ثانیا این پروسسی بودن بعثت 23 ساله پیامبر اسلام باعث گردید تا اسلام تاریخی و قرآن نبوی پیامبر اسلام صاحب دینامیزم تکوین گردد و همین دینامیزم تکوین اسلام تاریخی در طول 23 سال بعثت پیامبر اسلام بود که باعث تکوین دینامیزم اسلام تاریخی در چارچوب اجتهاد در اصول و فروع بعد از وفات پیامبر اسلام گردید.
ثالثا همین پروسسی بودن 23 ساله بعثت پیامبر اسلام بود که باعث گردید تا اسلام تاریخی برای همیشه به صورت یک دین اجتماعی و یک دین سیاسی و یک دین جامعهسازانه - البته نه دین حکومتی – درآید؛ لذا برعکس دین موسوی موسی و عیسوی عیسی هیچکس در هیچ زمانی نمیتوان اسلام تاریخی پیامبر اسلام را آنچنانکه بازرگان پیر در گذشته تلاش میکرد و امروز عبدالکریم سروش در ادامه راه او تلاش میکند تا اسلام تاریخی پیامبر اسلام را مانند دین عیسوی به صورت فردی و غیر سیاسی و غیر اجتماعی درآورند - البته همچنانکه تلاش آنهائی که مانند بازرگان پیر و عبدالکریم سروش جهت فردی کردن اسلام تاریخی پیامبر اسلام محکوم به شکست خواهد بود تلاش آنهائی هم که مانند اخوان المسلمین و رژیم مطلقه فقاهتی ایران و القاعده و داعش و غیره میکوشند تا اسلام تاریخی پیامبر اسلام را بدل به اسلام حکومتی بکنند باز محکوم به شکست خواهد بود - چراکه اسلام تاریخی پیامبر اسلام یک اسلام اجتماعی و جامعهسازانه و سیاسی است، نه اسلام حکومتی قدرت طلبانه داعش و نه اسلام فردی صوفیانه عبدالکریم سروش.
11 - بزرگترین محصول پروسسی شدن بعثت پیامبر اسلام ختمیت نبوت پیامبر اسلام میباشد که خود بسترساز اسلام تاریخی نیز شد.
12 – ختمیت نبوت پیامبر اسلام مانند خود بعثت پیامبر اسلام یک موضوع پروسسی بوده نه موضعی و دستوری و این موضوع بزرگترین کشف علامه محمد اقبال لاهوری در طول تاریخ بیش از چهارده قرنه اسلام تاریخی بوده است، چراکه از نظر محمد اقبال گرچه موضوع ختمیت نبوت پیامبر اسلام تنها در یک آیه قرآن مطرح شده است «مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِکُمْ وَلَکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیینَ وَکَانَ اللَّهُ به کلِّ شَیءٍ عَلِیمًا - محمد پدر هیچکدام از شماها نیست او پیامبر خدا است و خاتم نبوت است و خداوند به همه چیز دانا است» (آیه 40 - سوره احزاب) اما موضوع ختمیت نبوت پیامبر اسلام از نظر محمد اقبال یک پروسس بوده که در طول 23 سال حیات نبوی پیامبر اسلام به موازات بعثت 23 ساله پیامبر اسلام توسط حرکت نظری و عملی پیامبر اسلام در چارچوب قرآن و عمل پیامبر اسلام به انجام رسیده است.
2 - چگونگی تبیین پروژه ختمیت نبوت پیامبر اسلام توسط علامه محمد اقبال لاهوری:
آنچنانکه قبلا اشاره کردیم اقبال اولین متفکر و متکلم و فیلسوف و عارف و عالم تاریخ اسلام بود که به تبیین موضوع ختمیت نبوت پیامبر اسلام پرداخت آن هم نه در دایره تنگ اسلام فقاهتی، بلکه در دایره کلام اسلامی که پس از هزار سال تعطیلی دوباره توسط ولی الله دهلوی و علامه محمد اقبال بازسازی شد. اقبال پروژه تبیین ختمیت نبوت پیامبر اسلام را با این سوال شروع کرد آیا موضوع ختمیت نبوت پیامبر اسلام یک دستور درون دینی توسط تنها آیه 40 سوره احزاب بوده یا اینکه عالیترین محصول و میوه شجره طیبه اسلام نبوی پیامبر اسلام در طول پروسس 23 ساله بعثت پیامبر اسلام میباشد؟
پاسخی که محمد اقبال به این سوال سترگ تاریخی داد بسترساز بزرگترین کشف محمد اقبال در چارچوب پروژه تبیین ختمیت نبوت پیامبر اسلام گردید، چراکه اقبال با صراحت مطرح کرد که ختمیت نبوت پیامبر اسلام:
اولا یک دستور نبوی نبوده تا توسط یک آیه قرآن به پیامبر اسلام به صورت مکانیکی از پروسس 23 ساله بعثتش در سالهای پایان عمرش در قضیه داستان زید و همسر او و جوسازی و فضا سازی جامعه بر علیه پیامبر اسلام پس از ازدواج پیامبر با همسر زید مطرح شده باشد، ابلاغ شود. اقبال قبل از هر چیز در سرآغاز تبیین این پروژه مطرح کرد که ختمیت نبوت پیامبر اسلام در عرصه اسلام نبوی و اسلام تاریخی یک اصل است نه یک خبر و در راستای این کشف او بود که اعلام کرد ختمیت نبوت پیامبر اسلام یک محصول نهائی پروسس 23 ساله بعثت پیامبر اسلام میباشد نه یک خبر و از همین جا بود که او اعلام کرد که این محصول نهائی شجره طیبه اسلام نبوی و اسلام تاریخی پیامبر اسلام یک شبه حاصل نشده است بلکه بالعکس در طول 23 سال پروسس تکوین اسلام نبوی و اسلام تاریخی پا به پای تکوین این شجره طیبه و به موازات آن تکوین پیدا کرده است.
دوما در این رابطه بود که اقبال به کشف بزرگ دوم خود در خصوص پروژه تبیین ختمیت نبوت پیامبر اسلام دست پیدا کرد و آن اینکه ختمیت نبوت پیامبر اسلام یک پروسس بوده نه یک دستور و یک خبر، لذا از اینجا بود که سوال تاریخی اقبال در رابطه با این سوال مطرح گردید و آن اینکه اگر ختمیت نبوت پیامبر اسلام یک پروسس بوده نه یک دستور و خبر، چه عواملی در زمان بعثت پیامبر اسلام تکوین پیدا کرد که بسترساز ختم نبوت پیامبر اسلام شد؟ البته قبل از اینکه اقبال به این سوال پاسخ بدهد در رابطه با پاسخ به این سوال به چند اصل به عنوان پیشفرض معتقد شد که عبارتند بودند از:
الف – موضوع اصل ختم نبوت پیامبر اسلام مربوط به بشریت و انسان به معنای عام کلمه میباشد نه عرب و جامعه مکه و مدینه، لذا در این رابطه بود که اقبال برای پاسخ به سوال فوق کل وجود و هستی و انسان را به مطالعه کشید.
ب - از آنجائیکه گوهر نبوت از نظر اقبال وحی نبوی میباشد که دلالت بر انجام هدایتگری و هدفداری حیات و حرکت انسان میکند، اقبال موتور پروژه ختمیت نبوت پیامبر اسلام را در کادر وحی وجودی (نه منحصرا وحی نبوی) که دلالت بر حیات و هدفداری کل وجود میکند در نظر گرفت.
ج – تکیه اقبال بر وحی عام و اعتقاد او به مضمون هدفداری و هدایتگری وحی عام در کل وجود بود که فرایند نهائی این هدایتگری از نظر اقبال وحی نبوی و در راس آنها وحی نبوی پیامبر اسلام یعنی قرآن گردید.
نقش قرآن تا در این عالم نشست /نقشهای کاهن و پاپا شکست
فاش گویم آنچه در دل مضمر است / این کتابی نیست چیز دیگر است
چون به جان در رفت جان دیگر شود /جان چو دیگر شد جهان دیگر شود
مثل حق پنهان و هم پیداست این / زنده و پاینده و گویا است این
اندرو تقدیرهای غرب و شرق /سرعت اندیشه پیدا کن چو برق
با مسلمان گفت جان بر کف بنه / هر چه از حاجت فزون داری بده
آفریدی شرع و آئینی دگر / اندکی با نور قرآنش نگر
از بم و زیر حیات اگه شوی /هم زتقدیر حیات اگه شوی
محفل ما بی میو بی ساقی است / ساز قرآن را نواها باقی است
زخمه ما بی اثر افتد اگر / آسمان دارد هزاران زخمه ور
ذکر حق از امتان آمد غنی / از زمان و از مکان آمد غنی
ذکر حق از ذکر هر ذاکر جداست / احتیاج روم و شام او را کجاست
حق اگر از پیش ما بر داردش / پیش قومی دیگری بگذاردش
از مسلمان دیدهام تقلید و ظن / هر زمان جانم بلرزد در بدن
ترسم از روزی که محرومش کنند /اتش خود بر دل دیگر زنند
کلیات اقبال - جاوید نامه - ص 317 - س 1
این امر باعث گردیده است تا اقبال در پروژه تبیین ختمیت نبوت پیامبر اسلام موضوع وحی عام کل وجود و وحی خاص نبوی پیامبران الهی و وحی اخص نبوی پیامبر اسلام با پروسس کلان تکامل وجود در عرصههای طبیعی و اجتماعی به صورت گسست ناپذیر ببیند و لذا در این رابطه است که او عامل بسترساز پروژه ختمیت نبوت پیامبران توسط پیامبر اسلام را تکامل وجود و عبور پروسس تکامل وجود از فرایند طبیعی به فرایند اجتماعی و عبور تکامل اجتماعی انسان از فرایند غریزه به فرایند عقل برهانی استقرائی میداند و در این رابطه است که اقبال میگوید:
«این اتصال وحی با ریشه وجود به هیچ وجه مخصوص آدمی نیست. شکل استعمال کلمه وحی در قرآن نشان میدهد که قرآن آن را خاصیتی از پروسه حیات میداند البته این هست که رابطه وحی با تکامل و حیات برحسب مراحل مختلف تکامل حیات متفاوت میباشد گیاهی که به آزادی در مکان رشد میکند، جانوری که برای انطباق با محیط تازه در پروسه حیات و تکامل دارای عضو تازهائی میشود و انسانی که از اعماق درونی حیات خود، روشنی تازهائی دریافت میکند همه نماینده مراتب مختلف وحی هستند که بنابر ضرورتهای ظرف دریافت کننده وحی یا بنابر ضرورتهای نوعی که این ظرف به آن تعلق دارد مراتب گوناگون وحی تکوین پیدا میکند و اما در خصوص مراتب وحی با انسان و اجتماع انسانی در دوران کودکی بشریت انرژی روانی چیزی را آشکار میسازد که من نام آن را خودآگاهی پیغمبرانه میگذارم که به وسیله آن در اندیشه فردی و انتخاب راه حیات و تکامل از طریق پیروی از دستورها و داوریها و انتخابها و راههای عمل حاضر و آماده صرفه جوئی شود، ولی با تولد عقل و ملکه نقادی حیات و تکامل به خاطر نفع خود تشکیل و نمو آن اشکال از خودآگاهی را که نیروی روانی در مرحله قدیمتر تکامل بشری به آن صورت جریان داشت متوقف میسازد. آدمی نخست در فرمان شهوت و غریزه است عقل استدلال کننده که تنها همان سبب تسلط انسان بر محیط است خود گرفتار تکامل و پیشرفت میشود و لذا چون عقل تولد یافت بایستی که آن را با جلوگیری از اشکال دیگر معرفت تقویت کنند شک نیست که جهان قدیم در زمانی که انسان در مقایسه با حال حاضر حالت بدوی داشت و کم و بیش تحت فرمان تلقین بود چند دستگاه بزرگ فلسفی ایجاد کرده بود ولی نباید فراموش کنیم که این دستگاه سازی در جهان قدیم کار اندیشه مجرد بوده که نمیتوانسته است از طبقه بندی معتقدات مبهم و سنتها آن سوتر رود و هیچ نقطه اتکائی در باره اوضاع عینی زندگی برای ما فراهم نمیآورد» (بازسازی فکر دینی در اسلام - فصل روح فرهنگ و تمدن اسلامی - ص 144 – 145 - س 19).
ادامه دارد