جلسات پالتاکی ششم و هفتم – قسمت دوم

 

ک – آیا استراتژی نشر مستضعفین در سال‌های 58 و 59 بیشتر حرکتی و عینی و اجتماعی بود یا در سال‌های بعد از 88؟ چرا در سال‌های 58 و 59 نشر مستضعفین استراتژی جنبشی خود را از کانال جنبش‌های قومیت دنبال می‌کرد؟ اما در سال‌های بعد از 88 نشر مستضعفین معتقد به اولویت جنبش‌های ملی بر جنبش قومیتی جامعه ایران می‌باشد؟ به عبارت دیگر چرا نشر مستضعفین در سال‌های 58 و 59 معتقد بود که جنبش‌های ملی از کانال جنبش‌های قومیتی قابل تعریف هستند؟ اما از بعد خرداد 88 معتقد است که برعکس سال‌های 58 و 59، جنبش‌های قومیتی «باید در چارچوب» جنبش‌های ملی «اعم از جنبش‌های اجتماعی، یا کارگری، یا دانشجویی، یا زنان، یا دانش‌آموزی، یا معلمان، یا پرستاران و غیره» تعریف شوند؟ آیا این تغییر رویکرد نشر مستضعفین مولود تغییر استراتژی است یا برعکس مولود تغییر شرایط و جایگاه جنبش‌ها است؟

ل – تکیه نشر مستضعفین در چهل سال گذشته بر استراتژی تشکیلاتی تحزب‌گرایانه در دو مؤلفه عمودی و افقی آیا متاسی از استراتژی جنبشی نشر مستضعفین می‌باشد یا برعکس الگوبرداری از استراتژی درونی و برونی جامعه ایران در بیش از 150 سال گذشته است؟ چه عواملی باعث گردیده تا نشر مستضعفین در چهل گذشته برای اولین بار در تاریخ جنبش‌های مدرن به تشکیلات دو مؤلفه‌ای عمودی و افقی معتقد شود؟

ن – اعتقاد نشر مستضعفین در این شرایط در رابطه با به کارگیری شبکه‌های فیسبوک، اینستاگرام، توئیتر، تلگرام، وایبر و غیره در خدمت تشکیلات افقی جهت پیوند با جنبش‌های اجتماعی، کارگری، معلمان، پرستاران، دانشجوئی، دانش‌آموزی، زنان و غیره آیا باعث نمی‌گردد، تا به ورطه سکتاریسم در عرصه جنبش‌های مختلف جامعه ایران بیافتد؟

ع – آیا این همه تکیه تئوری و نظری نشر مستضعفین در چهل گذشته در عرصه استراتژی جنبشی و تحزب‌گرایانه و تغییرگرایانه ساختاری خود باعث نمی‌گردد تا از عینیت جامعه ایران و جنبش‌های موضوع حرکت خود فاصله بگیرد؟ و در دره ذهنیت‌گرائی و مجرداندیشی گرفتار شود؟

ص – اگر بپذیریم که جامعه ایران در 150 سال گذشته از مشروطیت تا کنون در حال گذار از سنت به مدرنیته می‌باشد، نقش چهل ساله نشر مستضعفین در این رابطه چگونه قابل تعریف می‌باشد؟ آیا اصلا این سوال درست می‌باشد که بگوئیم «استراتژی شریعتی برای جامعه امروز ما چیست؟» بهتر آن نیست که بگوئیم حرکت شریعتی برای حیات دوباره در زمان ما باید «در کدامین چارچوب استراتژی‌ها قرار دهیم؟» چراکه تعریف استراتژی عبارت است برنامه کوتاه‌مدت و درازمدت جهت عینیت بخشیدن اجتماعی در چارچوب تئوری‌های نظری است. بیان، «استراتژی شریعتی برای جامعه امروز ایران عنوان غلطی می‌باشد» زیرا تمام عظمت شریعتی کشف استراتژی خودش در جامعه زمان خودش بود، هرگز نباید بر تن استراتژی شریعتی «لباس ابدیت بپوشانیم» چراکه آنچنانکه مارکس می‌گوید «اینچنین استراتژی دود می‌شود و به هوا می‌رود.»

ف – آیا بین دو فرایند فکری و حرکتی «استراتژی نشر مستضعفین در چهل سال گذشته»، «تقدم و تاخر زمانی»، یا «تقدم و تاخر ارزشی» یا «تقدم و تاخر ساختاری» وجود داشته است؟ برای اجتماعی کردن حرکت فکری استراتژی نشر مستضعفین در جامعه امروز ایران باید از کجا آغاز بکنیم؟ مسئولیت خویشاوندان پالتاکی در این رابطه کدام است؟

س – آیا استراتژی جنبشی نشر مستضعفین در چهل سال گذشته با استراتژی جامعه مدنی تفاوت می‌کند؟ آیا تا زمانیکه ما در عرصه تئوری یا حرکت فکری نتوانیم فرایندهای استراتژی خود را تبیین نمائیم، می‌توانیم در عرصه خط حرکتی موفقیتی بدست بیاوریم؟

ق – آیا علت شکست استراتژی‌های مختلف جریان‌های سیاسی جامعه ایران در مقایسه با استراتژی موفقیت‌آمیز شریعتی در این نبوده که آن‌ها به صورت وارداتی و تقلیدی و تاسی از جریان‌های بین‌المللی می‌خواستند خطوط استراتژی در جامعه ایران را تنظیم کنند؟ اگر بپذیریم که مهم‌ترین مشخصه استراتژی شریعتی در زمان خودش یا مهم‌ترین عامل موفقیت شریعتی در عرصه استراتژی خودش عبارت بوده از:

1 - غیر تقلیدی و غیر وارداتی.

2 - موخر بر شناخت خودویژگی‌های تاریخی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی جامعه ایران.

3 - فهم جایگاه دین در جامعه ایران به عنوان بزرگ‌ترین نیروی و سر پل تغییر ساختاری و اجتماعی و معرفتی.

4 - نجات اسلام قبل از نجات مسلمین.

5 - اعتقاد به خودآگاهی اجتماعی، خودآگاهی اعتقادی، خودآگاهی طبقاتی و خودآگاهی سیاسی از طریق انتقال دیالکتیک از بیرون به وجدان جامعه به عنوان موتور استحاله خط فکری به خط حرکتی.

6 - تکیه بر اسلام بازسازی شده به عنوان پل اتصال بین «پیشگام و جنبش» در جامعه ایران.

7 - تکیه بر «جنبش دانشجویان» به عنوان پیشقراول استراتژی حرکت تغییرگریانه در جامعه ایران.

8 - اعتقاد به «تقدم زمانی مبارزه دموکراتیک بر مبارزه سوسیالیستی».

9 - اعتقاد به «تقدم ارزشی مبارزه سوسیالیستی بر مبارزه دموکراتیک».

10 - اعتقاد به «تقدم مبارزه ضد استحماری در جامعه ایران بر مبارزه ضد استثماری و ضد استبدادی»، به عبارت دیگر از نظر شریعتی تا زمانی که مبارزه ضد استبدادی و ضد استثماری در جامعه ایران از کانال مبارزه ضد استحماری در شکل استحمار نو و استحمار کهنه عبور نکند، سرنوشتش شکست خواهد بود.

11 - اعتقاد به «تقدم مبارزه ضد استحمار کهنه - که همان ارتجاع مذهبی می‌باشد - بر مبارزه ضد استحمار نو در جامعه ایران».

12 - اعتقاد به «مبارزه با سنت‌های تاریخی و اجتماعی و مذهبی» از کانال مبارزه با استحمار کهنه توسط «اسلام بازسازی شده».

13 - اعتقاد به «تقدم مبارزه خودآگاهی‌سازانه بر مبارزه سازمان‌گرایانه».

14 - اعتقاد بر «استراتژی تحزب‌گرایانه و برتری آن بر استراتژی چریک‌گرایانه و ارتش خلقی».

15 - اعتقاد به اینکه «تا زمانیکه جامعه به اندیشیدن آغاز نکند حرکتی سازمان‌گرایانه و هدفمند در جامعه مادیت پیدا نمی‌کند».

16 - اعتقاد به اینکه اشتباه کسروی در عرصه استراتژی این بود که «شرایط تاریخی و اجتماعی خودش نتوانست در تعیین استراتژی‌اش به کار گیرد.» به عبارت دیگر از نظر شریعتی در عرصه آرایش استراتژی یا فرموله کردن آن باید قبل از هر چیز به «کشف خودویژگی‌های اجتماعی و تاریخی خود» بپردازیم.

17 - اعتقاد به اینکه «مبارزه سیاسی و دموکراتیک باید از کانال مبارزه طبقاتی عبور بکند هر چند که در عرصه مبارزه دموکراتیک نباید مبارزه طبقاتی عمده بشود.»

18 - اعتقاد به اینکه اشتباه پطر کبیر در روسیه در تعیین استراتژی‌اش این بود «که بر ریش‌ها تکیه می‌کرد اما ریشه‌ها را فراموش می‌کرد.»

19 – اعتقاد به اینکه رمز موفقیت صمد بهرنگی این بود که توانست «در چارچوب خودویژگی‌های فرهنگی جامعه خود، مبارزه فکری خود را پیش ببرد» و به همین دلیل شریعتی می‌گوید «بچه‌های پا برهنه روستاهای آذربایجان کتاب صمد بهرنگی را بهتر از اساتید دانشگاه ادبیات ایران می‌فهمند.»

20 – اعتقاد به اینکه «علت شکست سیدجمال و عبده در عرصه استراتژی این بود که به جای تکیه بر توده‌های قاعده جامعه بر بالائی‌های قدرت اعم از قدرت سیاسی و قدرت مذهبی تکیه می‌کردند.»

21 - اعتقاد به اینکه «ضعف استراتژی تقی‌زاده و میرزا ملکم خان در تقلید و وارداتی بودن استراتژی آن‌ها بود.»

22 - اعتقاد به اینکه «راه بازسازی اسلام در مبارزه ضد استحمار کهنه از حرکت فکری حضرت مولانا علامه محمد اقبال لاهوری می‌گذرد.»

23 - اعتقاد به اینکه در «اسلام بازسازی شده سه مؤلفه کویریات و اسلامیات و اجتماعیات پیوند تنگاتنگ و ناگسستنی دارند.»

24 - اعتقاد به اینکه «سه پایه عرفان و آزادی و برابری مولود اسلام بازسازی شده در سه مؤلفه کویریات و اجتماعیات و اسلامیات می‌باشد نه برعکس.»

25 - اعتقاد به اینکه «تا زمانی که اسلام از انحصار روحانیت خارج نشود امکان تحول ساختاری در جامعه ایران وجود ندارد.»

26 - اعتقاد به اینکه برای «نجات اسلام از انحصار روحانیت باید مردم را از آن‌ها بگیریم، نه اینکه این‌ها را از مردم بگیریم.»

27 – اعتقاد به اینکه «برای نجات مردم از حصار روحانیت، باید اول اسلام را نجات بدهیم بعدا مسلمانان.»

28 - اعتقاد به اینکه برای «نجات اسلام تنها باید از مسیر اقبال توسط اسلام تطبیقی طی طریق بکنیم نه از راه بازرگان و طالقانی و حنیف نژاد توسط اسلام انطباقی.»

29 – اعتقاد به اینکه «در عرصه استراتژی در فاز اجتماعی مانند ستارخان و باقرخان رهبران جنبش باید از میان خود مردم توسط جنبش برگزیده شوند نه توسط پیشگامان تزریق گردند.»

30 – اعتقاد به اینکه «پیشگام یا روشنفکر تنها در عرصه پراکسیس اجتماعی ساخته می‌شود نه در کلاس‌های دانشگاه و آکادمی» لذا به این دلیل او ستارخان خر فروش را بر دهخدا ترجیح می‌دهد.

31 - اعتقاد به اینکه «سه مؤلفه مبارزه با قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی در جامعه باید در پیوند با یکدیگر و هماهنگ صورت گیرد هر چند آرایش آن‌ها در شرایط مختلف تاریخی و اجتماعی متفاوت می‌باشد.»

32 - اعتقاد به اینکه «در عرصه استراتژی باید تکیه دراز مدت بر مبارزه بکنیم نه کوتاه‌مدت» چرا که تفاوت انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب مشروطیت از نظر شریعتی در این است که انقلاب کبیر فرانسه با صد سال کار فکری قبلی تکوین پیدا کرد اما انقلاب مشروطیت با چند تا فتوا آمد و با چند تا فتوا هم از بین رفت.

33 - اعتقاد به اینکه در عرصه استراتژی عملی و اجتماعی، «سرمایه‌داری دشمن است اما مارکسیسم رقیب» برعکس بازرگان که معتقد بود «مارکسیسم دشمن است اما سرمایه‌داری رقیب» چرا که شریعتی معتقد است که «اسلام و مارکسیسم دو طبیب هستند که می‌خواهند سرمایه‌داری را با سوسیالیسم مداوا کنند.»

34 - اعتقاد به اینکه «برای شروع و تکوین و اجتماعی کردن جنبش باید از جنبش دانشجوئی یا به قول او از جوانان شروع بکنیم»، چرا که دارای دو مشخصه «نخواستن» و «نداشتن» هستند.

35 - اعتقاد به اینکه «سخت‌ترین مرحله استراتژی در جامعه ایران نجات اسلام از حصار ارتجاع مذهبی و روحانیت متولی فقاهتی می‌باشد.»

36 - اعتقاد به اینکه «استراتژی ابوذر در میان اصحاب پیامبر برای جامعه امروز ما بیشتر قدرت عملیاتی دارد» چراکه ابوذر هم زمان با سه مؤلفه قدرت، یعنی قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی در جامعه زمان عثمان در حال جنگ بود و به همین دلیل بود که شریعتی اعلام کرد «هر چه غیر از مبارزه هم زمان با زر و زور و تزویر در عمر خود گفته‌ام اضافی بوده است.»

37 - اعتقاد به اینکه «سه مسیر انقلاب و اصلاحات و رفرم در استراتژی شریعتی تنها در چارچوب فونکسیون تغییر ساختاری آن‌ها در جامعه معنی پیدا می‌کنند» یعنی هر سه مسیر، چه انقلاب باشد و چه اصلاحات و چه رفرم، در صورتی که بتواند تغییر ساختاری در جامعه ایجاد بکند خود مسیر استراتژی می‌باشد. به عبارت دیگر از نظر شریعتی این صاحبان قدرت سه گانه سیاسی و اقتصادی و معرفتی هستند که تعیین می‌کنند با کدامین مسیر سه گانه انقلاب و اصلاحات و رفرم حاضر به تحویل قدرت سه گانه به مردم می‌شوند. یعنی آنچنانکه انقلاب می‌تواند در شرایطی مثل انقلاب کبیر فرانسه هم کار اصلاحات بکند و هم کار رفرم، اصلاحات آنچنانکه در حرکت مصدق دیدیم می‌تواند هم کار انقلاب بکند و هم کار رفرم، و رفرم آنچنانکه در کار گاندی دیدیم هم کار انقلاب کرد و هم کار اصلاحات.

38 - اعتقاد به اینکه «در عرصه استراتژی اجتماعی انتظار آب آوردن از روحانیت داشتن یک خامی است فقط باید تلاش بکنیم تا این‌ها کوزه ما را نشکنند.»

39 – اعتقاد به اینکه «در عرصه استراتژی اجتماعی کردن حرکت، نباید گرفتار پوپولیسم بشویم»، چراکه از نظر شریعتی در «عرصه استراتژی باید کار خدماتی را از کار اصلاحی جدا بکنیم و مصلح نباید خود را در قبرستان مخدم قربانی بکند.»

40 – اعتقاد به اینکه در چارچوب آرایش طبقه‌بندی شده استراتژی شریعتی به سه لایه استراتژی عام و استراتژی خاص و استراتژی مشخص، باید این آرایش به این صورت انجام دهیم:

 

اول: اصول استراتژی عام شریعتی عبارتند از:

الف – اعتقاد به طبقاتی بودن مبارزه از آغاز تاریخ (توسط کشته شدن هابیل نماینده جامعه اولیه دامپروری به دست قابیل نماینده مناسبات زمینداری) تا نیل به جامعه توحیدی.

ب – اعتقاد به اینکه مبارزه طبقاتی در تاریخ سرانجام در سر منزل نهائی خود به پیروزی سوسیالیسم بر سرمایه‌داری منتهی می‌شود و با اجتماعی شدن قدرت در سه شکل سیاسی و اقتصادی و معرفتی آن «جامعه مستضعفین» تحقق پیدا می‌کند جامعه که در آن «مستضعفین زمین هم امام‌اند و هم وارث» «و نرید آن نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین - و ما (خداوند) بر مستضعفین زمین منت می‌نهیم و آنان را بالاخره به وراثت و امامت بر زمین باز می‌گردانیم» (سوره قصص - آیه 5).

ج – اعتقاد به اینکه ماهیت نظام سرمایه‌داری بر «استثمار انسان از انسان» استوار می‌باشد.

د – اعتقاد به اینکه تکوین دو پدیده «مالکیت خصوصی در پنج قرن قبل از میلاد و ماشین در قرن نوزدهم در تاریخ»، فرایندهای پروسه استثمار انسان از انسان در تاریخ بشر را تعیین می‌کند.

ه – اعتقاد به اینکه «تا قبل از پیدایش ماشین در قرن نوزدهم ارزش اضافی فقط متعلق به زحمتکشان بود که به صورت فردی استثمار می‌شدند» اما «با پیدایش ماشین در قرن نوزدهم و در عرصه مناسبات سرمایه‌داری ارزش اضافی فقط مختص به طبقه کارگر نمی‌باشد بلکه جامعه در تقسیم آن شریک می‌باشد.»

و – سوسیالیسم عبارت است از «اجتماعی شدن قدرت در سه مؤلفه قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی.»

ز - تا زمانی که «تولید و توزیع و مصرف اجتماعی توسط نظام سرمایه‌داری صنعتی حاصل نشود، امکان تحقق سوسیالیسم به معنای اجتماعی شدن سه مؤلفه سیاسی و اقتصادی و معرفتی قدرت نیست.»

ح – از آنجائیکه «ماهیت و جوهر سرمایه‌داری بر استثمار انسان از انسان استوار می‌باشد اگر موضوع استثمار، ملت باشد استثمار بدل به استعمار می‌شود، اما اگر موضوع استثمار طبقه باشد، استثمار طبقه از طبقه استثمار نامیده می‌شود.» بنابراین از نظر شریعتی «استثمار ملت از ملت استعمار نامیده می‌شود اما استثمار طبقه از طبقه استثمار نامیده می‌شود.»

ط - در عرصه «استراتژی عام جوهر حرکت شریعتی بر مبارزه ضد استثماری استوار می‌باشد.» چراکه شریعتی معتقد است که در عرصه تاریخ در جامعه کمون اولیه، بشر نخستین نطفه‌های استثمار توسط زور حاصل شد، لذا مخالفت شریعتی با استبداد و زور به خاطر مبارزه ضد استثماری شریعتی می‌باشد و البته از نگاه شریعتی «تکوین تزویر یا استحمار» هم در عرصه تاریخ جهت حمایت از استثمار بوده نه برعکس. به عبارت دیگر در عرصه تئوری عام شریعتی هم زور و هم تزویر در شکل نو و کهنه آن در راستای تکوین و حفاظت و حمایت از استثمار نفی می‌کند و در همین رابطه معتقد است که، تا زمانی که زور و تزویر نفی نشود امکان نابودی استثمار در جامعه بشری نیست.

بنابراین «مبانی استراتژی عام شریعتی، در چارچوب مبارزه با سه مؤلفه زر و زور و تزویر تعریف می‌شود که جوهر اصلی این استراتژی بر مبارزه با استثمار توسط سوسیالیسم استوار می‌باشد» اما از آنجائیکه از نظر شریعتی امکان مبارزه عریان و مستقیم و بی‌واسطه با استثمار و نفی استثمار در جامعه به علت حمایت استبداد و استحمار از طبقه استثمارگر وجود ندارد، لذا شریعتی در عرصه استراتژی جهت مبارزه با استثمار معتقد به تقدم مبارزه ضد استحمار مذهبی و ضد استبداد سیاسی حاکم بر مبارزه سوسیالیستی بود و تقدم مبارزه دموکراتیک بر مبارزه سوسیالیستی از نظر شریعتی در این رابطه قابل تفسیر می‌باشد. البته در شرایط فعلی جامعه ایران این سه قطب قدرت (به قول برتراند راسل) برای اولین بار در تاریخ ایران از بعد از ساسانیان متمرکز شده است؛ و «تثلیث قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی»، در لوای هیولای رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران صورت واحدی پیدا کرده است به طوری که امروز در جامعه ایران «مبارزه با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم هم مبارزه با استحمار است و هم مبارزه با استبداد و هم مبارزه با استثمار.»

همین امر از بعد از مبارزه سه مؤلفه‌ای مزدکیان با ساسانیان در تاریخ ایران باعث پیچیدگی طاقت‌سوز مبارزه با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران شده است، در صورتی که در زمان شریعتی حکومت کودتائی پهلوی هر چند نماینده بورژوازی بزرگ دربار بود و مبارزه با رژیم توتالی‌تر و کودتائی پهلوی هم مبارزه ضد استبدادی بود و هم مبارزه ضد استحماری، اما هرگز مبارزه با رژیم توتالی‌تر و کودتائی پهلوی شامل مبارزه ضد استحماری نمی‌شد و به همین دلیل شریعتی در عرصه استراتژی عام خود مجبور بود که مبارزه ضد استحماری‌اش از مبارزه ضد استبدادی و ضد استثماری‌اش جدا بکند، در صورتی که اقبال در مبارزه ضد استعماری‌اش با مشکل شریعتی روبرو نبود، زیرا مبارزه ضد استعماری اقبال هم جنبه «ضد استثماری» داشت و جنبه «ضد استحماری نو» و به علت اینکه استعمار انگلیس بر شبه جزیره هند و بالطبع پاکستان بعدی، «صورت مستقیم» داشت، همین امر باعث گردید تا برای اقبال مانند شریعتی «مبارزه با سنت‌های مذهبی و استحمار کهنه» عمده نباشد.

البته تشخیص شریعتی در خاکریز اول «مبارزه ضد استحماری کهنه» در بستر استراتژی عام، «عامل اصلی موفقیت شریعتی در مبارزه دموکراتیک و سوسیالیستی 150 سال گذشته تاریخ ایران می‌باشد» هر چند شریعتی از این بابت مجبور به پرداخت هزینه تا ده‌ها سال آینده توسط ارتجاع مذهبی می‌باشد، ولی راهی که شریعتی در این رابطه در استراتژی عام خود باز کرد، «برگشت ناپذیر» می‌باشد و این وظیفه ما است تا استراتژی عام شریعتی با «آپ تو دیت» کردن در جامعه امروز ایران، هر چند اگر با هزینه‌ای بیشتر از هزینه‌ای که شریعتی پرداخت کرد هم تمام بشود، باید به پیش ببریم.

علی ایحال همین موضوع از زاویه دیگر از خودویژگی‌های تعیین استراتژی عام در شرایط فعلی جامعه ایران می‌باشد و از تمایزات «استراتژی عام» در زمان شریعتی با «استراتژی عام» در شرایط فعلی است؛ لذا اگر می‌بینیم که ارتجاع مذهبی حاکم امروز حتی بر جنازه شریعتی هم رحم نمی‌کند و می‌کوشند تا با «برچسب‌های لایتچسبک» هویت سیاسی و انسانی و اجتماعی و مکتبی شریعتی را به خیال باطل خود به چالش بکشند همه برمی‌گردد به همان خاکریز اول بودن مبارزه ضد استحماری در استراتژی عام شریعتی.

باری، از نظر شریعتی برای انجام مبارزه ضد استثماری باید، «به صورت پروسه‌ای در سه فرایند برخورد بکنیم» به این ترتیب که:

فرایند اول آن، «مبارزه ضد استحماری» می‌باشد.

فرایند دوم «مبارزه ضد استبدادی» است.

فرایند سوم «مبارزه ضد استثماری» قرار دارد.

البته در عرصه فرایند سوم یا مبارزه ضد استثماری، شریعتی مانند اقبال معتقد است که «قبل از مبارزه با استثمار طبقه از طبقه در جامعه ایران، باید مانند مصدق به مبارزه با استثمار ملت از ملت که همان مبارزه با استعمار و امپریالیسم می‌باشد بپردازیم.» بنابراین «شریعتی در عرصه استراتژی عام در فرایند مبارزه ضد استثماری معتقد به تقدم مبارزه ضد استعماری بر مبارزه ضد استثماری می‌باشد» آنچنانکه در چارچوب نظام سرمایه‌داری وابسته ایران، در رابطه با استثمار «ارزش افزوده توسط طبقه سرمایه‌دار، معتقد به استثمار جامعه ایران، مقدم بر استثمار طبقه کارگر ایران می‌باشد و لذا در تقسیم ارزش افزوده در عصر سرمایه‌داری و ماشین در جامعه ایران، شریعتی در ارزش افزوده غارت شده توسط سرمایه‌داری ایران، جامعه ایران را سهیم می‌داند و این تمایز اصلی بین سوسیالیسم علمی شریعتی با سوسیالیسم کلاسیک نیمه دوم قرن نوزدهم اروپا می‌باشد.»

ادامه دارد