جلسه پنجم پالتاکی – قسمت پنجم
در پاسخ به این خویشاوند پالتاکی باید عرض کنیم که هم در تجزیه و هم در ترکیب، به عبارت دیگر هم در تحلیل و هم در راه حل رفیق ما علاوه بر اینکه راه اشتباه را در پیش گرفته است این راه اشتباه را با اشتباه راه رفتن خود کامل کرده است، به این ترتیب که:
اولاً برعکس آنچه که مشارالیه میگوید مسیر تکوین و اعتلای جنبشهای مختلف اجتماعی از کانال زندگی آنها عبور میکند نه به صورت مجرد از کانال ذهن مجرد یا از کانال آسمان و همین ضرورت عبور جنبشها از کانال زندگی آنها است که مثلاً اگر جنبش کارگری بخواهد به فرایند جنبشهای اجتماعی دست پیدا کند مجبور است که مبارزه خودش را به صورت صنفی از مبارزه اقتصادی آغاز کند و در این عرصه بتوانند به سازماندهی در عرصه مبارزه علنی دست پیدا کنند. هر چند لنین با این امر مخالف بود و معتقد بود که جنبش سیاسی طبقه کارگر برآمده از مبارزه اقتصادی نیست و در جزوه «چه باید کرد؟» لنین معتقد است که جنبش اقتصادی و جنبش اجتماعی یا سیاسی یا سوسیالیستی به طور کامل مجزا از یکدیگر شکل میگیرند.
لنین در «چه باید کرد؟» معتقد است که مبارزه صنفی کارگران نه پیش برنده فرایند شکلگیری آگاهی طبقاتی است و نه میتواند اشکال جنینی سازمانهای سیاسی پرولتاریا بشود او در «چه باید کرد؟» معتقد است که مبارزه صنفی و اقتصادی طبقه کارگر برای جنبش سیاسی طبقه کارگر بی اهمیت است و در این رابطه معتقد است که جنبش اقتصادی و جنبش سیاسی یا سوسیالیستی طبقه کارگر به صورت دو مؤلفه جدا از هم شکل میگیرند یعنی ممکن است در شرایطی جنبش اقتصادی طبقه کارگر وجود داشته باشد در صورتی که جنبش سوسیالیستی این طبقه در حال رکود باشد و یا بالعکس و گاها اصلاً ممکن است هر دو جنبش اقتصادی و سیاسی یا سوسیالیستی طبقه کارگر به صورت همزمان ساری و جاری بشوند.
لذا در این رابطه است که لنین معتقد است که «آگاهی طبقاتی» و سازماندهی جنبش طبقه کارگر تنها از طریق جنبش سیاسی یا حزب طراز نوین طبقه کارگر از طریق حوزههای خارج از طبقه کارگر به دست انقلابیون حرفهای باید انجام گیرد و در این رابطه بود که برای لنین مبارزه اقتصادی طبقه کارگر یا حرکتهای اعتراضی صنفی بی اهمیت بود، چراکه او معتقد بود که مبارزه سیاسی هرگز از دل مبارزه اقتصادی سر درنمیآورند. البته لنین معتقد است که همین مبارزه اقتصادی یا جنبش اقتصادی طبقه کارگر گاها و بعضاً میتواند با تاثیرگذاری کادرهای انقلابی بیرون از طبقه به جنبش اجتماعی یا سیاسی یا سوسیالیستی تبدیل بشوند ولی از نظر لنین این جنبش اعتراضی طبقه کارگر اگر در پیوند با کادرهای انقلابی جنبش سیاسی که از بیرون این طبقه با طبقه تماس حاصل میکنند قرار نگیرد، هرگز به صورت خود به خودی اگر هزار سال هم جنبش اعتراضی آنها ادامه پیدا کند بدل به جنبش اجتماعی یا سیاسی نمیشوند.
اما در این رابطه دیدگاه نشر مستضعفین عکس دیدگاه لنین میباشد هر چند که ممکن است که دیدگاه لنین خاص طبقه کارگر روسیه بوده باشد ولی در خصوص طبقه کارگر یا جنبش کارگری ایران ما معتقدیم که موضوع، عکس نظریات لنین دارد زیرا جنبش کارگران ایران در طول 150 سال حیات سیاسی جنبشهای اجتماعی ایران نشان داده است که مبارزات اعتراضی صنفی طبقه کارگر ایران به مجرد اینکه از صورت کارگاهی خارج بشود و جنبه مشترک یا همگانی پیدا بکند، خود به خود با همگانی شدن جنبش مطالباتی طبقه کارگران ایران، این جنبش از حالت صنفی و اقتصادی خارج میشود و جنبه اجتماعی یا سوسیالیستی یا سیاسی پیدا میکند. پس از نگاه نشر مستضعفین تا زمانیکه مبارزات گروههای مختلف اجتماعی صورت کارگاهی و محدود صنفی داشته باشد نمیتوان به این حرکت اعتراضی گروههای مختلف اجتماعی نام جنبش گذاشت حال خواه این گروه اجتماعی کارگران باشند، خواه معلمان یا پرستاران و غیره فرقی نمیکند.
در عرصه حرکت اعتراضی صنفی اصلاً نباید نام جنبش بر این گونه حرکتها گذاشت، اما از زمانیکه حرکت مطالباتی این گروههای اجتماعی از صورت محدود خارج شود و جنبه مشترک اکثریت افراد آن گروه اجتماعی پیدا کند دیگر نام آن حرکت اجتماعی را میتوان «جنبش» گذاشت. بنابراین تعریف جنبش از نظر نشر مستضعفین حرکت مطالباتی اکثریت مشترک یک گروه اجتماعی میباشد؛ لذا در این رابطه است که نشر مستضعفین حرکت مطالباتی مشترک اکثریت معلمان را تحت عنوان جنبش معلمان مطرح میکند و یا در رابطه با حرکت اعتراضی و مطالباتی طبقه کارگر از زمانی که حجم مطالبات تحت خواستههای مشترک اکثریت افراد طبقه کارگر ایران درآید، نشر مستضعفین این حر کت مطالباتی را تحت عنوان «جنبش کارگران» مطرح میکند و البته نشر مستضعفین در این رابطه است که وظیفه خود در راستای اعتلای جنبش کارگری در چارچوب همگانی کردن حرکت مطالباتی آن گروه اجتماعی تعریف میکند.
به عبارت دیگر نشر مستضعفین بحران جنبشهای اجتماعی ایران را بحران فقدان رهبری نمیداند و اصلاً برعکس آنچه که لنین میگوید معتقد به تعیین و تزریق رهبری از بیرون بر جنبش کارگری نیست بلکه بالعکس نشر مستضعفین بحران امروز همه گروههای اجتماعی در راستای اعتلای جنبشهای اجتماعی در «ضعف تئوریک این گروهها» ارزیابی میکند و معتقد است در چارچوب خودآگاهی اجتماعی و طبقاتی و سیاسی این گروههای اجتماعی و این حرکتهای اعتراضی کارگاهی و محدود میتوانند بدل به جنبشهای اجتماعی و سیاسی بشوند. در نتیجه کار ما دامن زدن به خواستهها و مطالبات این گروههای اجتماعی جهت همگانی کردن این خواستهها است و بدین ترتیب است که از نظر نشر مستضعفین جنبشهای اجتماعی جامعه مدنی از دل همین حرکت اعتراضی صنفی متولد میشود و خود همین حرکتهای صنفی، مدرسه تعلیماتی خود افراد این جنبشها هستند. یعنی در بستر همین حرکتهای اعتراضی صنفی است که امکان سازماندهی آنها فراهم میشود و آنچنانکه در سالهای بعد از شهریور 20 تا سال 32 دیدیم در همین رابطه جنبش کارگری و دیگر گروههای اجتماعی ایران متولد میشوند.
و اما اینکه رفیق پالتاکی از قول مهندس مهدی بازرگان نقل میکند که بازرگان گفته «کو خلق قهرمان؟» ما خلق قهرمان را نمیبینیم که البته او در نشست پنجم پالتاکی با این نقل قول از بازرگان کل موجودیت جنش 150 ساله گروههای مختلف اجتماعی ایران را به زیر سؤال میبرد. باید به این رفیق پالتاکی بگوئیم که آنچنانکه معلم کبیرمان شریعتی به نقل از آندره ژید میگوید باید بکوشیم در رابطه با مطالعه جنبشهای اجتماعی عظمت در نگاه ما باشد نه در آنچه که میبینیم چرا که اگر بازرگان خلق قهرمان ایران را ندید به خاطر اینکه میخواست با عینک لیبرال اقتصادی که بر چشم داشت خلق قهرمان را ببیند و این امری غیر ممکن میباشد، کسی میتواند خلق قهرمان ایران را بینید که مانند مصدق با شعار ملی کردن صنعت نفت به دست توانای جنبش کارگران ایران پرچم مبارزه رهائیبخش و ضد استعماری و ضد امپریالیستی در جهان پیرامونی از بعد از جنگ بینالملل دوم بلند کند. کسی میتواند خلق قهرمان ایران را ببیند که معتقد به مبارزه جنبشی و مبارزه از پائین باشد نه اینکه توسط کشکول گدائی بخواهد بر پایه اصالت بر برون مبارزه با شاه و شیخ را از کانال نیروهای بیرونی به انجام برساند. کسی میتواند خلق قهرمان ایران را ببیند که در برابر خمینی نگوید «بعد از خدا شما در زمین رهبر ما هستید.» کسی میتواند خلق قهرمان ایران را ببیند که برای دستیابی به قدرت همراه با تفاهم با شیخ مرتضی مطهری حاضر نشود شریعتی را در پای ارتجاع مذهبی ذبح کند و بعد بگوید غلط کردم. کسی میتواند خلق قهرمان ایران را ببیند که مانند شریعتی «سرمایهداری را دشمن بداند و مارکسیسم را رقیب» نه اینکه برعکس «سرمایهداری جهانی را دوست و مارکسیسم را دشمن اصلی اسلام معرفی کند.» کسی میتواند خلق قهرمان ایران را ببیند که مانند شریعتی به مبارزه ضد استعماری و ضد استثماری و ضد امپریالیستی معتقد باشد و گرنه بازرگانی که میگوید «امپریالیسم کجاست به من نشان دهید تا او را دستگیر کنم»، بازرگانی که نه به مبارزه از درون معتقد است و نه به مبارزه ضد استثماری و ضد استعماری و ضد استحماری اعتقادی دارد، کجا میتواند خلق قهر مان ایران را بینید و اصلاً خلق قهرمان ایران به چه درد او میخورد؟
آن خلق قهرمانی که بدون هیچگونه تشکیلات و رهبری و سازماندهی در مدت کمتر از شش ماه دستگاه جهنمی رژیم توتالیتر پهلوی را پودر کرد و به هوا فرستاد. اگر بعد از آن انقلاب ضد استبدادی این خلق قهرمان وجه المصالحه و وجه المعامله دو جریان لیبرالیسم اقتصادی و ارتجاع سیاه مذهبی شد، مقصر خلق قهرمان نیست، مقصر آقای بازرگان و دار و دسته آنها است که دو دستی این انقلاب را از مردم با چهره مصدق گرفتند و پس از آموزش حکومتداری به ارتجاع مذهبی آنها را تحویل ارتجاع دادند و خود دوباره لباس اپوزیسیون همین حکومت را به تن کردند و گرنه آنچنانکه هاشمی رفسنجانی در خاطرات خودش نوشته است میگوید «زمانی که ما حکومت را از دست لیبرالیسم اقتصادی و دار و دسته بازرگان گرفتیم معنی پاراف کردن یک نامه اداری بلد نبودیم هر چه آموختیم از اینها بود.» بنابراین خلق قهرمان ایران امروز هم به صورت بالقوه و هم به صورت بالفعل وجود دارد.
ج – ماحصل دیالوگ دو طرفه، ما و پالتاکی پنجم:
1 - رژیم مطلقه فقاهتی توسط توافق هستهای با 1+5 به صورت رسمی سومین شکست خود را پس از دو شکست اشغال سفارت آمریکا و جنگ با حزب بعث عراق پذیرفت و توسط این توافق مجبور به عقب نشینی از استمرار پروژه هستهای خود شد.
2 - در طول 37 سالی که از عمر رژیم مطلقه فقاهتی میگذرد این رژیم نشان داده است که به موازات شکست در جبهههای برونی در جبهه درونی اقدام به انتقامگیری کرده است، در شکست پروژه سفارت با کودتای فرهنگی که از بهار 59 (یعنی 5 ماه بعد از جریان سفارت آغاز شد) و تا سال 63 استمرار پیدا کرد، تمامی آزادیهای اجتماعی محصول انقلاب ضد استبدادی مردم ایران درو گردید و در شکست دوم پس از نوشیدن جام زهر در سال 67 نسل کشی تابستان 67 هزینهای بود که جنبشهای اجتماعی ایران در برابر شکست دوم رژیم مطلقه فقاهتی دادند. بنابراین از آنجائیکه توافق هسته رژیم مطلقه فقاهتی سومین شکست این رژیم مطلقه میباشد لذا در این رابطه جنبشهای اجتماعی جامعه ایران باید منتظر پرداخت هزینه سوم در مرحله پساتوافق باشند.
3 - توسط توافق هستهای رژیم مطلقه فقاهتی با 1+5 اولین دستاوردی که این رژیم توانست به دست آورد، این بود که تنها عضو چهار کشور محور شرارت نئوکانهای آمریکا بود که توانست سالم از فصل هفتم منشور سازمان ملل خارج بشود چرا که از چهار عضو محور شرارت نئوکانهای آمریکا صدام و قذافی به همراه دو کشور عراق و لیبی به آخرین ایستگاه فروپاشی و نابودی رسیدند، کره شمالی هم به علت دارا بودن بمب اتمی در حال پرداخت هزینه میباشد لذا تنها رژیم مطلقه فقاهتی است که توانست با هزینه کردن پروژه صدها میلیارد دلاری هستهای خود (که از نظر جناح جنگ سالار رژیم مطلقه فقاهتی تنها عامل گارانتی کننده حیات سیاسی و نظامی رژیم میباشد و تنها عامل ایجاد کننده موازانه استراتژیک رژیم مطلقه فقاهتی در منطقه میباشد) سالم از فصل هفتم منشور سازمان ملل خارج شود.
4 - در رابطه با چگونگی تحلیل از توافق هستهای رژیم مطلقه فقاهتی با 1+5 از آنجائیکه از نظر نشر مستضعفین عامل اصلی که بسترساز تسلیم رژیم مطلقه فقاهتی شد فشارهای بینالمللی و در رأس آنها تحریمهای اقتصادی و سیاسی بود (که خود بسترساز فقر روزافزون و رکود و تورم و بیکاری و بحرانهای همه جانبه در درون جامعه ایران گردید) لذا هر چند به موازات فراهم شدن شرایط عینی اعتلای جنبشهای اجتماعی ایران رفته رفته با اعتلای جنبش مطالباتی مردم ایران عامل درونی ظهور پیدا کرد، ولی نکتهای که در رابطه با تحلیل از توافق فوق نباید فراموش بکنیم اینکه در عرصه عوامل انجام این توافق، استراتژی جدید امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا در کنار مؤثر واقع شدن فشارهای اقتصادی و سیاسی جامعه جهانی بر رژیم مطلقه فقاهتی به عنوان عامل موثرتر میباشد. همین امر باعث گشته تا نشر در سرمقاله پس لرزههای پساتوافق محور برونی را نسبت به عامل درونی برتری بدهد. متد تحلیل نشر مستضعفین همان دیالکتیک مارکس وبر شریعتی میباشد.
5 - گرچه از بعد شکست جنبش سبز جنبشهای اجتماعی جامعه ایران به رکود و محاق گرفتار شدند اما از بعد از انتخابات 92 رفته رفته جنبشهای اجتماعی ایران در زیر چتر حرکتهای اعتراضی صنفی جنبش مطالبات خود را آغاز کردهاند که هر چه زمان میگذرد به علت فقر روزافزون و فهم مردم از ناتوانی حاکمیت جهت پاسخگوئی به خواستههای آنها این جنبش مطالباتی گروههای مختلف جامعه ایران در حال اعتلا و رشد بیشتر میباشد.
6 - از آنجائیکه به مرور زمان جنبش مطالباتی در چارچوب گروههای مختلف اجتماعی از صورت محدود و محصور صنفی کارگاهی در حال گسترش به تمامیت گروه و طبقه میباشند، در نتیجه این اعتراضات و جنبش صنفی و جنبش مطالباتی مردم ایران روندی به سمت جنبش اجتماعی دارند، هر چند در جنبش سبز طبقه کارگر ایران نتوانست حضور خود را به نمایش بگذارد اما گروههای دیگر جامعه ایران در آن جنبش حضور تمام عیار داشتند.
7 - عامل اصلی بسترساز اعتلای جنبشهای اجتماعی جامعه ایران بیش از آنکه فقر و احساس فقر باشد، باور مردم به ناتوانی رژیم و حکومت در حکومت کردن است و این مهم به انجام نمیرسد به جز با ریزش تضادهای رشد یافته در درون حاکمیت میباشد که بر اثر توافق هستهای و نزدیک شدن انتخابات دو قلوی 7 اسفند 94 شرایط جهت رشد تضاد در درون حاکمیت و ریزش این تضادها به قاعده مخروط جامعه که معرف ناتوانی حکومت در حکومت کردن میباشد، فراهم میشود.
بنابراین نشر مستضعفین در مرحله پساتوافق تا انتخابات دو قلوی 7 اسفند ماه 94 یکی از محورهای حرکت سیاسی خود انتقال این ریزش تضادهای درون حاکمیت به باور مردم، جهت دستیابی به قضاوت نهائی تودهها نسبت به ناتوانی حاکمیت در حکومت کردن به عنوان تنها عامل بسترساز اعتلای جنبشهای اجتماعی جامعه ایران میداند.
8 - از آنجائی که تجربه جنبش سبز و شکست این جنبش نشان داده است، ضعف جنبشهای اجتماعی جامعه ایران ضعف تئوریک و سازماندهی است نه ضعف رهبری، به همین دلیل تنها راه نجات جنبشهای اجتماعی جامعه ایران از رکود و محاق مقابله کردن با ضعف تئوریک هست.
ادامه دارد