جلسه پالتاکی نهم – قسمت دوم

عرفان و پلورالیسم و سوسیالیسم شریعتی، «کدامین عرفان و پلورالیسم و سوسیالیسم» می‌باشد؟

نکته‌ای که به عنوان کلید واژه فهم عرفان شریعتی نباید فراموش بکنیم، اینکه «در منظومه معرفتی نهائی شریعتی، که از نیمه دوم سال 48 برای او حاصل شد، حتی عرفان و کویریات برای او (برعکس گذشته که مولود پروسس باطنی و انفسی و غیر آفاقی و غیر تاریخی و غیر اجتماعی بود) دارای آبشخور تکوینی مبارزه اجتماعی و تاریخی شد» و در همین رابطه است که شریعتی، در جزوه «خود سازی انقلابی» که در سال‌های آخر عمر خود، پس از آزادی از زندان تقریر کرده است، «مبانی تکوین کویریات در انسان را در چارچوب، سه مؤلفه: 1- عبادت، 2- مبارزه اجتماعی، 3- کار اقتصادی، تبیین می‌کند»؛ و شاید بهتر این باشد که بگوئیم، «مبانی عرفان شریعتی - در شعار عرفان – برابری – آزادی-، که شریعتی همزمان، با جزوه خود سازی انقلابی، پس از آزادی از زندان، مطرح می‌کند، برعکس مبانی عرفان خراسانی مولوی و عطار و سنائی و عرفان کلاسیک محی الدین عربی، که بر جامعه گریزی و ریاضت و نفس‌کشی و دنیاستیزی و آخرت‌گرائی مکانیکی و فردگرائی بودائی، استوار هستند، مطرح شده است»؛ لذا در این رابطه است که می‌توانیم نتیجه‌گیری کنیم که شریعتی، در پی‌ریزی «عرفان مدرن خود در ادامه عرفان حضرت مولانا علامه محمد اقبال لاهوری، از نیمه دوم سال 48 پس از رجعت از اولین سفر حج خود، برعکس گذشته -، معتقد به عرفانی شد، که در عرصه مبارزه اجتماعی و پراکسیس باطنی عبادت و پراکسیس طبیعی و اقتصادی کار حاصل می‌شود.» یعنی مبانی عرفان و کویریات شریعتی از نیمه دوم سال 48 به بعد، آنچنانکه در جزوه «خودسازی انقلابی»، در پایان عمر خود، پس از اعلام شعار عرفان- برابری – آزادی، تعریف و تبیین می‌کند سه مؤلفه پراکسیس یعنی:

1 - پراکسیس باطنی یا عبادات.

2 - پراکسیس اجتماعی یا مبارزه سیاسی.

3 - پراکسیس اقتصادی یا کار، می‌باشد.

قطعا تا زمانیکه ما، به این مبانی تثلیث تکوین عرفان شریعتی، در عرصه منظومه معرفتی پراکسیس – شناخت – پراکسیس، آگاهی پیدا نکنیم، نمی‌توانیم در باب اندیشه شریعتی، که عبارت است از: «کویریات و اسلامیات و اجتماعیات» و یا در باب شعار «عرفان- برابری – آزادی» شریعتی و مقایسه آن با شعار «آگاهی - آزادی – برابری» داوری نهائی بکنیم. چراکه سنخیت و گوهر و جوهر، سه مؤلفه «کویریات و اسلامیات و اجتماعیات» شریعتی از نیمه دوم سال 48 در چارچوب منظومه معرفتی، پراکسیس – شناخت – پراکسیس، متباین و متفاوت از هم نمی‌باشند بلکه بالعکس، هر سه این مؤلفه‌ها در چارچوب، منظومه معرفتی، پراکسیس – شناخت – پراکسیس شریعتی که از نیمه دوم سال 48 برای او حاصل شد، دارای سنخیت واحد می‌باشند.

به همین دلیل است که اگر کویریات و عرفان شریعتی را از منظر جزوه «خودسازی انقلابی» شریعتی فهم کنیم، دیگر همین کویریات است، که زاینده اسلامیات و اجتماعیات شریعتی می‌شود، آنچنانکه از زاویه دیگر همان اجتماعیات و اسلامیات شریعتی است که عامل تکوین این کویریات می‌شوند و به همین دلیل است که، شریعتی در درس 19 اسلام‌شناسی ارشاد، در نیمه دوم سال 50 که موضوع آن تبیین فلسفه حج، به عنوان نمایش اسلام‌شناسی ارشاد او می‌باشد، می‌گوید: «گرچه من مولوی به عنوان یکی از محدود چند نفر برتر تاریخ اندیشه بشر می‌دانم و او را سر قافله سالار کاروان وجود در عرصه فردی و تجربه شخصی عرفانی می‌دانم، ولی اندیشه مولوی را برای جامعه امروز بشر، یک سم مهلک می‌شناسم

علی هذا، هرگز نباید بین این داوری‌های شریعتی در باب مولوی تفاوت جوهری قائل شد، چراکه شریعتی، «آنجا که مولوی را در نمایشگاه فردی – انسانی مطالعه می‌کند او را سر قافله سالار کاروان وجود می‌بیند، اما همین مولوی، وقتی که شریعتی در کنار پیامبر اسلام، در عرصه جامعه‌سازی و تاریخ‌سازی قرار می‌دهد، آن را سم مهلکی برای جامعه بشری تعریف می‌کند.» علی ایحال، در این رابطه است که اگر بخواهیم به صورت کلی به قضاوت بنشینیم، باید بگوئیم که: «تمامی دستاوردهای معرفتی شریعتی، در عرصه کثرت‌گرائی معرفتی یا پلورالیسم، که ستون سوم تئوری سوسیالیسم شریعتی در چارچوب اجتماعی کردن معرفت در کنار اجتماعی کردن ثروت و اجتماعی کردن سیاست می‌باشد، همه معلول همان انقلاب کپرنیکی در منظومه معرفتی شریعتی در نیمه دوم سال 48 می‌باشد، که بر پایه پراکسیس – شناخت – پراکسیس تکوین پیدا کرده است»، بنابراین اینکه در نشست نهم پالتاکی توسط یکی از منتقدین گفته شده است، که چرا در مقالات پلورالیسم نشر مستضعفین، پروسه به پراکسیس ختم نمی‌شود؟ باید بگوئیم که منتقد نتوانسته است تا مقالات پلورالیسم نشر مستضعفین را در کلیت آن داوری کند، «چراکه منظومه معرفتی نشر مستضعفین، همان منظومه معرفتی شریعتی در فرایند دوم، یعنی پروسه پراکسیس - شناخت –پراکسیس می‌باشد

بنابراین، قبل از اینکه در باب جوهر پلورالیسم یا کثرت‌گرائی در منظومه معرفتی و دیسکورس نشر مستضعفین و مقدم بر آن آرمان مستضعفین به داوری و قضاوت بنشینیم، باید تکلیف خودمان را با اندیشه شریعتی در این رابطه روشن کنیم. که آیا واقعا اندیشه شریعتی، (برعکس آنچه که جریان‌داریوش شایگان – فرج دباغ معروف به عبدالکریم سروش مطرح می‌کنند، تحت عنوان ایدئولوژی کردن سنت و دین، دموکراسی‌ستیز و پلورالیزم‌ستیز و حتی آگاهی‌ستیز هم می‌باشد)، دارای هسته و جوهر و گوهر پلورالیزمی یا کثرت‌گرای معرفتی است، یا نه؟ چراکه اگر برای ما ثابت بشود، که (آنچنانکه جریان، داریوش شایگان – حاجی فرج دباغ، مدعی هستند) اندیشه شریعتی به کل بیگانه با پلورالیزم و دموکراسی می‌باشد، دیگر ما نمی‌توانیم در برابر منظومه معرفتی آرمان مستضعفین و نشر مستضعفین و شریعتی، در این رابطه به قضاوت بنشینیم، زیرا «هسته اولیه مبانی تئوریک آرمان مستضعفین و نشر مستضعفین خود اندیشه شریعتی می‌باشد

علی هذا، در این رابطه است که می‌توان مدعی شد، که «چونکه صد آمد نود هم پیش ما است – مولوی»، بر این سیاق است که ابتدا می‌کوشیم تکلیف خودمان را با اندیشه شریعتی در رابطه با سوسیالیسم و پلورالیسم یا کثرت‌گرائی مشخص کنیم و پس از آن وارد حلقه منظومه معرفتی آرمان مستضعفین و نشر مستضعفین در خصوص سوسیالیسم و پلورالیسم بشویم، لذا در این رابطه است که برای فهم جایگاه پلورالیسم در اندیشه شریعتی، باید قبل از هر چیز به جایگاه اندیشه و تئوری و تعریف و تبیین سوسیالیسم، در اندیشه شریعتی دست پیدا کنیم و «قطعا تا زمانیکه ما به جایگاه تئوری سوسیالیسم، در اندیشه شریعتی دست پیدا نکنیم، هرگز نمی‌توانیم به فهم پلورالیسم در اندیشه شریعتی و منظومه معرفتی او دست پیدا کنیم.» چراکه بدون تردید، «شریعتی در فرایند فهم و تعریف از سوسیالیسم بود که به فهم کثرت‌گرائی معرفتی یا پلورالیسم دست پیدا کرد و همین جایگاه کثرت‌گرائی معرفتی یا پلورالیسم در منظومه معرفتی شریعتی است، که بین پلورالیسم مکانیکی دیسکورس لیبرالیستی حاجی فرج دباغ و پلورالیسم دینامیک یا دیالکتیکی شریعتی در عرصه سوسیالیسم، خندق پر نشدنی وجود دارد

به عبارت دیگر تا زمانیکه ما، «به فهم سوسیالیسم به عنوان یک فرایند نه یک فراورده، در پروسس اندیشه شریعتی واقف نشویم، امکان فهم پلورالیسم معرفتی یا کثرت‌گرائی معرفتی در اندیشه شریعتی، برای ما وجود ندارد چراکه، شریعتی در عرصه دیسکورس سوسیالیسم، که از بعد از نیمه دوم قرن نوزدهم در مغرب به صورت کلاسیک و تئوریک مطرح گردید، تنها نظریه‌پردازی است که سوسیالیسم را در عرصه اجتماعی کردن قدرت در سه مؤلفه زر و زور و تزویر یا سیاست و ثروت و معرفت تبیین می‌نماید.» آنچنانکه تا قبل از شریعتی، هر چند سوسیالیسم به معنای اجتماعی کردن قدرت اقتصادی توسط نظریه‌پردازان سوسیالیسم کلاسیک مغرب زمین در نیمه دوم قرن نوزدهم مطرح شده بود و هر چند در چارچوب تبیین نظریه‌پردازان دموکراسی در قرن هیجدهم و نوزدهم مغرب زمین، به صورت اجتماعی شدن قدرت سیاسی تعریف شده بود و هر چند در دیدگاه سوسیال دموکراسی قرن بیستم مغرب زمین، به صورت اجتماعی شدن قدرت اقتصادی و سیاسی تعریف گردید، «اما این شریعتی بود که برای اولین بار، تئوری سوسیالیسم در چارچوب اجتماعی کردن قدرت، در سه مؤلفه زر و زور و تزویر یا سیاست و اقتصاد و معرفت تعریف کرد

در این چارچوب است که شریعتی، سوسیالیست مورد ادعای خود را عبارت از: «اجتماعی کردن قدرت سیاسی و اقتصادی و معرفتی تعریف می‌کند»؛ و باز در این رابطه است که، شریعتی، «شعار سه مؤلفه‌ای، آگاهی - آزادی – برابری، در کنفرانس قاسطین و مارقین و ناکثین مطرح می‌کند». چراکه شریعتی، «تنها در چارچوب هماهنگ، اجتماعی شدن قدرت سه مؤلفه‌ای زر و زور و تزویر یا سیاست و اقتصاد و معرفت امکان دستیابی به سوسیالیست ممکن می‌داند.» بدون تکوین هماهنگ این سه مؤلفه هر گونه تکوین سوسیالیستی از نظر شریعتی انحرافی می‌باشد؛ و به این دلیل است که شریعتی در اواخر عمر خود در نشست‌های خانگی قبل از هجرت به مغرب زمین در باب این داوری نهائی و تاریخ‌ساز خود می‌گوید: «که هر چه در طول عمرم غیر شعار مبارزه با زر و زور و تزویر گفته‌ام اضافی بوده است.» چراکه او، غیر از مبارزه با سه مؤلفه قدرت جهت دستیابی به سوسیالیسم حرفی برای گفتن نداشت.

پیوند بین سوسیالیسم و پلورالیسم در اندیشه شریعتی:

باری، «شریعتی در بستر تئوری سوسیالیسم، به معنای اجتماعی کردن قدرت در سه مؤلفه قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی بود، که به اصل کثرت‌گرائی معرفتی یا پلورالیسم دست پیدا کرد.» آنچنانکه خود سوسیالیسم در دیسکورس شریعتی، معلول نگاه تاریخی شریعتی، به معنای علم شدن انسان و اجتماع و هستی، که از نیمه دوم سال 48 برای او حاصل شد، می‌باشد که صد البته، «نگاه تاریخی شریعتی، به عنوان علم شدن انسان و جامعه و وجود از نیمه دوم سال 48 که بسترساز دستیابی او به سوسیالیسم و پلورالیسم شد، خود معلول انقلاب کپرنیکی شریعتی، در منظومه معرفتی کانتی می‌باشد، که توسط آن شریعتی پروسس: پراکسیس – شناخت – پراکسیس، جایگزین پروسه ذهن – ذهن کانتی کرد.» بنابراین اگر بخواهیم این هیرارشی را در اندیشه شریعتی تبیین کنیم، باید بگوئیم که:

اولا پروسس: پراکسیس – شناخت – پراکسیس در شریعتی باعث شد، تا.

ثانیا: نگاه تاریخی در شریعتی به معنای علم شدن انسان و جامعه و وجود تکوین پیدا کند، و در ادامه آن

ثالثا: نگاه تاریخی به معنای علم شدن انسان و اجتماعی انسانی و وجود در شریعتی، بسترساز تکوین تئوری سوسیالیسم به معنای «اجتماعی شدن قدرت در سه مؤلفه سیاسی و اقتصادی و معرفتی» یا «زر و زور و تزویر» گردید که همین امر باعث گردید، تا

رابعا: سوسیالیسم به عنوان اجتماعی شدن «قدرت در سه شاخه سیاسی و اقتصادی و معرفتی» آن، بسترساز تکوین کثرت‌گرائی معرفتی یا پلورالیسم در اندیشه شریعتی بشود.

بنابراین کثرت‌گرائی در دیسکورس و منظومه معرفتی شریعتی عبارت است از، «اجتماعی شدن معرفت به موازات اجتماعی شدن ثروت و سیاست، یعنی سه مؤلفه قدرت می‌باشد.» در همین رابطه است که شریعتی به کثرت‌گرائی معرفت یا پلورالیسم در چارچوب نظام سرمایه‌داری (آنچنانکه حاجی فرج دباغ معتقد است) معتقد نیست؛ و اصلا شریعتی، «در چارچوب نظام سرمایه‌داری، که به قول او گروهی سواره هستند و گروهی پیاده و رقابت و آزادی در خدمت سواره می‌باشد، رای‌ها را، راس می‌داند.» چراکه او معتقد است که، «در نظام سرمایه‌داری، این دستگاه‌های تبلیغاتی صاحبان قدرت زر و زور و تزویر هستند که رای‌ها را می‌سازند»؛ لذا از منظر او، «تا زمانی که رای‌ها در چارچوب اجتماعی شدن قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی بدل به رای نشوند، تکثر معرفتی معنا ندارد

در همین چارچوب است که شریعتی، «تکثر معرفتی یا سوسیالیسم معرفتی را به عنوان یک پایه از سه پایه سوسیالیسم در کنار اجتماعی شدن اقتصاد و اجتماعی شدن سیاست، تعریف می‌کند»؛ و این از خودویژگی‌های اصلی تئوری سوسیالیسم شریعتی می‌باشد؛ و به همین دلیل است که، «برای فهم و تبیین کثرت‌گرائی معرفتی شریعتی، ما مجبوریم قبل از هر چیز، تبیین سوسیالیسم از منظر شریعتی را مورد فهم قرار دهیم» چرا که تا زمانیکه ما به فهم سوسیالیسم شریعتی دست پیدا نکنیم، هرگز نمی‌توانیم به فهم پلورالیسم در اندیشه شریعتی دست پیدا کنیم.

به عبارت دیگر، «کثرت‌گرائی از منظر شریعتی چه در عرصه اقتصاد و چه در عرصه سیاست و چه در عرصه معرفت به معنای اجتماعی شدن می‌باشد»؛ و البته این مهم در دیسکورس شریعتی به انجام نمی‌رسد، «مگر اینکه قبل از اجتماعی کردن اقتصاد و سیاست، به اجتماعی کردن معرفت یا پلورالیسم دست پیدا کنیم.» به عبارت دیگر از دیدگاه شریعتی، «لازمه اجتماعی کردن یا سوسیالیسم اقتصادی و سوسیالیسم سیاسی و سوسیالیسم معرفتی، در یک جامعه دستیابی به معرفت جمعی و اجتماعی می‌باشد.» در همین رابطه است، که از نظر شریعتی «در یک جامعه‌ای که مناسبات حاکم بر اقتصاد آن یک مناسبات فردی است، امکان تحقق سوسیالیسم در عرصه سیاست و معرفت نیست» یعنی در دیسکورس شریعتی، «هر وقت که خواستیم از کثرت‌گرائی و پلورالیسم سخن بگوئیم باید مقدمتا روشن کنیم، که کدامین کثرت‌گرائی یا پلورالیسم مد نظر ما است، کثرت‌گرائی سوسیالیستی یا کثرت‌گرائیی لیبرالیستی، چراکه در کثرت‌گرائی سوسیالیستی، پلورالیسم یا کثرت‌گرائی معرفتی، یک کثرت‌گرائی یا پلورالیسم دینامیک می‌باشد، در صورتی که در کثرت‌گرائی لیبرالیستی، از آنجائیکه در چارچوب نظام سرمایه‌داری که یک نظام فردمحور می‌باشد، این کثرت‌گرائی تحقق پیدا می‌کند، در نتیجه این پلورالیسم و کثرت‌گرائی، صورت مکانیکی دارد. زیرا در کثرت‌گرائی لیبرالیستی:»

اولا قدرت به معنای اعم کلمه، که شامل سه مؤلفه قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی می‌باشد، مانند سوسیالیسم شریعتی، هماهنگ به چالش گرفته نمی‌شود.

ثانیا در کثرت‌گرائی لیبرالیسمی، خود معرفت به صورت جدای از دو قدرت اقتصادی و سیاسی مورد چالش قرار می‌گیرد. که این امر باعث می‌گردد، «تا چه ما بخواهیم، و چه نخواهیم، به صورت جبری، این کثرت‌گرائی در تحلیل نهائی در خدمت لیبرالیسم اقتصادی یا نظام سرمایه‌داری حاکم درآید.»

بنابراین در این رابطه است که می‌توان داوری نهائی کرد که «کثرت‌گرائی یا پلورالیسم لیبرالیستی یک کثرت‌گرائی مکانیکی می‌باشد، که در خدمت نظام سرمایه‌داری یا لیبرالیسم اقتصادی است» آنچنانکه برعکس آن در «کثرت‌گرائی سوسیالیستی، که یک کثرت‌گرائی دینامیکی می‌باشد، به علت پیوند دیالکتیکی بین کثرت‌گرائی، مؤلفه‌های سه گانه قدرت، این کثرت‌گرائی در خدمت اجتماع و مردم می‌باشد.» که اما و هزار اما، «بدون تحقق کثرت‌گرائی معرفتی یا پلورالیسم یا سوسیالیست معرفتی، در یک جامعه، امکان دستیابی به سوسیالیسم اقتصادی و سوسیالیسم سیاسی که همان دموکراسی می‌باشد وجود ندارد

به همین دلیل «در دیسکورس شریعتی، دموکراسی سوسیالیستی صحیح است، نه سوسیال دموکراسی و در ادامه آن، پلورالیست سوسیالیستی یا کثرت‌گرائی سوسیالیستی درست است، نه سوسیال پلورالیسم، و باز سوسیالیست شورائی درست است، نه سوسیالیسم دولتی» و شاید به همین دلیل باشد که شریعتی به همان اندازه که نسبت به سرمایه‌داری کینه و نفرت دارد، از سوسیالیست دولتی متنفر می‌باشد؛ و به همان اندازه، که پلورالیسم لیبرالیستی را دروغ و کذب می‌خواند، تمرکز معرفت در نظام سوسیالیست دولتی را به چالش می‌کشد؛ و شاید بهتر آن باشد، که اینچنین مطرح کنیم، که در نگاه شریعتی، «تحقق سوسیالیست در سه مؤلفه زیربنائی آن، همه یا هیچ است، یعنی از نگاه شریعتی، در یک جامعه، یا باید کثرت‌گرائی در ساحت مؤلفه سه گانه قدرت به صورت هماهنگ صورت گیرد یا اینکه اینچنین نیست که بخواهیم تنها در یک مؤلفه از سه مؤلفه، قدرت، اقدام به کثرت‌گرائی بکنیم

لذا به این دلیل است که ما «کثرت‌گرائی سیاسی را دموکراسی تعریف می‌کنیم، و کثرت‌گرائی معرفتی را، پلورالیسم می‌خوانیم، و کثرت‌گرائی اقتصادی را سوسیالیست می‌شناسیم»؛ و البته شعار، آگاهی – برابری - آزادی شریعتی، در کنفرانس قاسطین، مارقین، ناکثین، چیزی غیر از این نیست. زیرا «سوسیالیست، به معنای اعم کلمه از نظر شریعتی، حتما شامل اجتماعی شدن سه مؤلفه قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی می‌شود.» یعنی تا زمانیکه «سوسیالیست، در سه ساحت سیاسی و اقتصادی و معرفتی به صورت هماهنگ تکوین پیدا نکند، از نظر شریعتی، ما نمی‌توانیم به یک سوسیالیسم پایه‌دار دست پیدا کنیم» و به همین دلیل علت فروپاشی سوسیالیست دولتی در دهه آخر قرن بیستم همین تکیه مکانیکی کردن بر مؤلفه‌های قدرت توسط دولتی کردن آن‌ها بوده است. چراکه آنچنانکه پلورالیسم معرفتی یا کثرت‌گرائی معرفتی خارج از کثرت‌گرائی اقتصادی و سیاسی دروغ است، کثرت‌گرائی اقتصادی هم بدون دموکراسی یا کثرت‌گرائی سیاسی و پلورالیسم یا کثرت‌گرائی معرفتی امری غیر ممکن می‌باشد.

در همین رابطه است که بدون پلورالیسم معرفتی امکان دستیابی به دموکراسی و سوسیالیست نیست. چراکه.

اولا هم دموکراسی و هم سوسیالیست دو موضوعی هستند که در یک جامعه به صورت ارادی در چارچوب خودآگاهی آن جامعه، حاصل می‌شود. یعنی برعکس مناسبات سرمایه‌داری که به صورت جبری و تاریخی چه یک جامعه بخواهد چه آن جامعه نخواهد آن مناسبات بسراغش می‌آید، در دموکراسی و سوسیالیست، تا زمانیکه یک جامعه به دموکراسی و سوسیالیست آگاهی پیدا نکند و جهت دستیابی به آن مبارزه نکند، امکان تحقق دموکراسی و سوسیالیست در آن جامعه وجود ندارد و همین تقدم خودآگاهی آزادی‌خواهانه و عدالت‌طلبانه بر تحقق دموکراسی و سوسیالیسم در یک جامعه است که باعث تقدم و پیوند پلورالیسم معرفتی با سوسیالیسم و دموکراسی می‌شود. زیرا فونکسیون پلورالیسم معرفتی، در یک جامعه همین تکوین خودآگاهی، آزادی‌خواهانه و عدالت‌طلبانه، می‌باشد.

به عبارت دیگر، تا زمانیکه معرفت و آگاهی در یک جامعه اجتماعی نشود، امکان تبدیل راس‌ها به رای‌ها و امکان نفی نظام تکلیفی و تقلیدی و تعبدی در یک جامعه وجود ندارد. یعنی ابتدا باید آگاهی را از انحصار بالائی‌های قدرت خارج کنیم و در قاعده جامعه پخش نمائیم، بعد صحبت از آزادی و سوسیالیست و نظام شورائی بکنیم هر چند این پروسه زمان‌بر و طولانی بشود.

ثانیا هم دموکراسی سیاسی و هم سوسیالیست اقتصادی، به عنوان دو فرایندی می‌باشند که در بستر زمان تکوین پیدا می‌کنند و صورت مشککه فرایندی دارند نه صورت دفعی فراورده‌ای. به همین دلیل در راستای بسترسازی فرایند دموکراسی و فرایند سوسیالیسم است که پلورالیسم معرفتی می‌تواند به عنوان تنها عامل عمل کننده مطرح گردد؛ و اینجا است که می‌توانیم پلورالیسم را به عمومی یا اجتماعی کردن آگاهی تعریف کنیم. یعنی در عرصه پلورالیسم تلاش ما بر آن است تا آگاهی را از انحصار اصحاب قدرت خارج کنیم و در اختیار همگانی قرار دهیم.

ممکن است در این رابطه و در چارچوب این تعریف از پلورالیسم مطرح شود که چگونه می‌توان در زمان سلطه نظام‌های توتالیتر و مستبد، آگاهی را از انحصار اصحاب قدرت خارج کرد و در خدمت جامعه و مردم قرار داد؟ برای پاسخ به این سوال باید مطرح کنیم که «از زمان دستیابی بشر به اینترنت و فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی، دیگر طرح این گونه سوال‌ها نمی‌تواند، مانع از تلاش ما جهت اجتماعی کردن معرفت و آگاهی بشود.» چراکه بزرگ‌ترین انقلابی که اینترنت و شبکه‌های اجتماعی و فضای مجازی به صورت جبری در جامعه بشری ایجاد کرده است، همین فراهم کردن بستر جهت اجتماعی کردن معرفت می‌باشد. برای نمونه در جامعه امروز ایران، طبق آمارهای خود رژیم مطلقه فقاهتی نزدیک به 80% مردم ایران از خانوار شهر و روستا از گوشی همراه و شبکه اجتماعی بهره‌مند می‌باشند و بیش از 50% مردم ایران در شهر و روستا از ماهواره استفاده می‌کنند، آنچنانکه امروز بزرگ‌ترین معضل رژیم مطلقه فقاهتی، همین فضای مجازی و اینترنت و شبکه‌های اجتماعی می‌باشد، که باعث شده تا آگاهی و معرفت از انحصار اصحاب قدرت خارج بشود و به صورت جبری در خدمت مردم ایران قرار گیرد.

تا آنجا که امروز در جامعه ایران، تمامی مؤلفه‌های آگاهی‌بخش، اعم از کتاب و روزنامه و تلویزیون و رادیو و غیره، از صورت فیزیکی و واقعی آن خارج شده است و به صورت آزاد تنها با یک فیلترشکن در خدمت همه مردم ایران بدون سانسور قرار گرفته است؛ و این اجتماعی شدن آگاهی و معرفت توسط فضای مجازی و اینترنت و ماهواره و غیره تا آنجا امروز در جامعه ایران فراگیر شده است که هر گونه تحول اجتماعی و سازماندهی گروه‌های اجتماعی باید صد در صد از کانال همین فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی و اینترنت و ماهواره و غیره عبور کند، و مهم‌تر از همه اینکه، در شرایط جدید امروز ایران حتی سازماندهی و تشکیلات سیاسی و صنفی گروه‌های اجتماعی می‌بایست از کانال همین فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی عبور کند و لذا در این رابطه است که، تمامی جریان‌های سیاسی ایران، باید با سازماندهی به شکل مستقیم که معلول فرهنگ چریک‌گرائی و حزب لنینیستی می‌باشد، وداع کنند و سازماندهی از طریق شبکه‌های اجتماعی را جایگزین سازماندهی چریکی و تحزب‌گرایانه لنینیستی کنند.

باز در همین رابطه است که باید حرف آخر را در اینجا مطرح کنیم، آن اینکه امروز جریان‌های سیاسی می‌توانند در جامعه ایران حرکت تغییرساز ایجاد کنند، که بتوانند در فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی حضوری همه جانبه داشته باشند و توان آن را داشته باشند که بتوانند این فضای مجازی را در استخدام حرکت خود درآورند و از این طریق اقدام به سازماندهی جنبش‌های اجتماعی بکنند و به همین دلیل است که ما معتقدین که برعکس زمان شریعتی امروز در سایه فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی و اینترنت و ماهواره و غیره امکان پلورالیسم معرفتی تنها و تنها از طریق شبکه‌های اجتماعی و اینترنت و فضای مجازی و ماهواره ممکن می‌باشد.

ادامه دارد