در حاشیه پالتاکی دهم:
حاشیهای بر متن پالتاکی
از آنجائیکه در نشست پالتاکی دهم که موضوع محوری آن «جنبشها و جامعه مدنی در 150 سال گذشته، حرکت تحول خواهانه جامعه ایران بوده است» اعضای پالتاکی و به خصوص مسئول نشست پالتاکی تلاش کردهاند، تا در این نشست در راستای نقد نظریه و اندیشههای ارائه شده نشر مستضعفین، به جای نقد نظریات نشر مستضعفین در خصوص جنبشها و جامعه در ایران، تنها به باروری نظری و تئوریک هر چه بیشتر همان نظریات و اکسیومهای نشر مستضعفین بپردازند، لذا همین امر باعث شده است، تا ما هم به تاسی از رویکرد اعضای نشست دهم پالتاکی، توسط این حاشیه به باروری، هر چه بیشتر همان نظریات ارائه شده «مبانی تئوریک جنبشها و جامعه مدنی در 150 سال گذشته حرکت تحولخواهانه جامعه ایران» بپردازیم. البته در ضمن این حاشیه تلاش میکنیم، تا به سوالات مطرح شده از طرف اعضای پالتاکی دهم، در رابطه با این موضوع، در حد طاقت بشری خودمان پاسخی در خور بدهیم.
1 - موضوع اولی که در رابطه با «پیوند جنبشها و جامعه مدنی در ایران» باید در نظر بگیریم اینکه «هم جنبشها و هم جامعه مدنی، در 150 سال عمر گذشته خود در ایران، به لحاظ نظری و عملی یک حقیقت ثابت و دفعی نبوده و نیستند، بلکه بالعکس هم جنبشها و جامعه مدنی در تاریخ 150 سال گذشته حرکت تحول خواهانه جامعه ایران، امری ذومراتب همراه با صورتی سیال و مشکک بودهاند. در نتیجه همین امر باعث گردیده است، تا در طول 150 سال گذشته، هم جنبشها و هم جامعه مدنی در ایران، به صورت یک پروسس در حال شدن، دائما در حال تکوین و باز تولید مجدد خود باشند.»
به همین دلیل هر چند ما در نقد استراتژی و ایدئولوژی جنبشهای 150 سال گذشته تاریخ ایران، قبلا در نشر مستضعفین، این جنبشها را مکرر به نقد کشیدهایم و در عرصه کالبد شکافی این جنبشها، به آسیبشناسی تاریخی و اجتماعی جامعه مدنی ایران به عنوان یک پروسس نه یک نهاد پرداختهایم، ولی هرگز نباید فراموش کنیم، که نقد و چکش کاری و صیقلزدائی این جنبشهای گذشته ایران توسط نشر مستضعفین، به معنای نادیده گرفتن یا کم اهمیت جلوه دادن، فونکسیون و عملکرد نظری و عملی این جنبشها در گذشته، در راستای پروسس تکوین جامعه مدنی ایران نمیباشد بلکه برعکس، خود همین نقد متوالی ما به جنبشهای 150 سال گذشته تاریخ تحولخواهانه جامعه ایران، دلالت بر اهمیت موضوع عملکرد این جنبشها در گذشته، در تکوین پروسس جامعه مدنی در ایران میکند.
چراکه اگر به جامعه مدنی و جنبشهای جامعه ایران در 150 سال گذشته، به صورت یک پروسس و امر ذومراتب نگاه کنیم نه فراورده و نهاد، این امر باعث میگردد، تا در داوریمان نسبت به این جنبشها و جامعه مدنی ایران، تمامی جنبشهای 150 ساله گذشته تاریخ ایران چه در فرایند جنبش فرهنگی نیمه دوم قرن نوزدهم و چه در فرایند جنبش اجتماعی مشروطیت اول (از جنبش تنباکو تا استبداد محمد علی شاه و به توپ بستن مجلس) و چه در فرایند جنبش مسلحانه ملی مشروطیت دوم، (تحت رهبری ستارخان و باقرخان) و چه در فرایند جنبشهای منطقهای اجتماعی و مسلحانه، گریز از مرکز دهه آخر قرن دوازدهم هجری شمسی و چه در فرایند جنبشهای سیاسی بعد از شهریور 20 (پس از سقوط رضاخان و تبعید او به آفریقا توسط امپریالیسم انگلیس) و چه در فرایند جنبش مقاومت ملی دکتر محمد مصدق و ملی شدن صنعت نفت و چه در فرایند جنبش چریکی و ارتش خلقی دهه 40 و چه در فرایند جنبش سازمانگرایانه و تحزبگرایانه ارشاد شریعتی و غیره، هر چند همه آنها اشتباهات استراتژی و تاکتیک و تئوریک هم داشتهاند، اما به مصداق «تنها املاء نانوشته غلط ندارد» اصلی که نباید هرگز فراموش کنیم اینکه امروز هم جنبشهای چهارگانه دموکراتیک و اجتماعی و کارگری و سیاسی جامعه ایران و هم جامعه مدنی به عنوان یک پروسس نه نهاد، بر شانه غولهای فرایندهای 150 سال گذشته تاریخ ایران قرار دارد.
علیهذا در این رابطه است که قضاوت نهائی ما عبارت است از اینکه، «هر کدام از فرایندهای فوق در چارچوب جایگاه تاریخی خود نسبت به جامعه مدنی ایران، به عنوان یک پروسس نه نهاد که مولود جنبشهای چهارگانه ایران میباشد، تاثیرگذار بوده و تاثیرگذار هستند.»
2 - «رابطه نهضتهای فکری با جنبشهای عملی در فرایندهای 150 سال گذشته حرکت تحول خواهانه مردم ایران، یک رابطه دیالکتیکی و متقابل و دو طرفه بین عین و ذهن میباشد.» بنابراین طرح این سوال که آیا این نحلههای فکری بودهاند که جنبشهای اجتماعی و جامعه مدنی - به عنوان یک پروسس نه نهاد - ایجاد کردهاند یا بالعکس، این جنبشهای عینی جامعه ایران بودهاند که بسترساز تکوین نحلههای فکری در جامعه ایران شدهاند؟ سوال غلطی میباشد، چراکه تطور و رشد این دو مؤلفه نظری و عملی در پیوند دیالکتیکی و متقابل آنها معنی پیدا میکند نه بالعکس.
بنابراین «اگر بپذیریم که به همان میزان که بسترهای نظری، بسترساز تکوین جنبشهای عملی بودهاند، با رویکردی دیگر خود همین جنبشهای عملی به نوبه خود عامل اعتلای دستاوردهای تئوریک و نظری بودهاند.» به همین دلیل در حرکت سازمانگرایانه و تحزبگرایانه معلم کبیرمان شریعتی در سالهای 47 تا 51 ارشاد، اگرچه شریعتی در کوران اعتلای جنبش چریکی قرار گرفته بود و به لحاظ استراتژی و تئوریک دارای مرزبندی معین و تعریف شدهای با آنها بود، با همه این احوال، شریعتی در تعریف فرایند حرکت خودش میکوشد، تا با بیان:
«آنها که رفتند کاری حسینی کردند و آنها که ماندند باید کاری زینبی کنند وگرنه یزیدیاند»، و یا با بیان «شهادت پیامی است به همه نسلها و به همه عصرها که اگر میتوانی بمیران و اگر نمیتوانی بمیر»، پیوند فرایند حرکت سازمانگرایانه و تحزبگرایانه و سیاسی و فرهنگی و غیر آنتاگونیستی و تدریجی خودش را، با دیسکورس حاکم فرایند چریکی در آن تندپیچ تاریخ جنبش ایران، به صورت دو استراتژی «حسینی و زینبی» تبیین نماید؛ و با اعلام ختم فرایند حرکت حسینی، و شروع فرایند حرکت زینبی در کنفرانس «شهادت» و «پس از شهادت»، علاوه بر مرزبندی حرکت اقدام عملی سازمانگرایانه و تحزبگرایانه خودش با فرایند چریکی، رابطه دیالکتیکی فرایندهای جنبشهای گذشته ایران، به عنوان یک پروسس تاریخی به نمایش بگذارد.
علی ایحال برعکس آنچه باند ضد شریعتی از سید احمد فردید و سید حسین نصر گرفته تا داریوش شایگان و حسین حاجی فرج دباغ - معروف به عبدالکریم سروش - تبلیغ کرده و تبلیغ میکنند، شعار «آنها که رفتند کاری حسینی کردهاند و آنها که ماندهاند باید کاری زینبی بکنند و گرنه یزیدیاند» شریعتی، نه تنها دعوت به خشونت نیست، بلکه بالعکس نفی کننده خشونت و مرزبندی با خشونت و حرکت چریکی میباشد؛ و شریعتی در چارچوب دیسکورس چریکی حاکم بر جامعه ایران در آن زمان، توسط شعار «شهادت پیامی است به همه نسلها و عصرها که اگر میتوانی بمیران و اگر نمیتوانی بمیر» نه به عنوان استراتژی یا تاکتیک، بلکه تنها میخواست، از شهیدان فرایند چریکی که در راس آنها شهید مهندس محمد حنیف نژاد قرار داشت تجلیل کند و باری در مجموع برخورد جزیرهای و خط کشی زمانی کردند، بین دو مؤلفه نظری و عملی در تکوین پروسس جامعه مدنی در 150 سال گذشته حرکت تحول خواهانه جامعه ایران، مولود رویکرد غیر دیالکتیکی میباشد.
چراکه آنچنانکه بصیرت در نظر باعث شجاعت در عمل میشود، خود شجاعت در عمل بسترساز صیقلزدائی اندیشه و تئوری میشود، لذا در همین رابطه است که پیامبر اسلام در تعریف ضربه امام علی بر عمر بن عبدود در جنگ خندق میفرماید، «تنها یک ضربه علی در جنگ خندق به اندازه همه عبادت جن و انس ارزش دارد»؛ و خود امام علی میفرماید «بالعمل یستدل الایمان و بالایمان یستدل العمل.»
3 - دو رویکرد مختلف به پروسه تکوین جامعه مدنی در تاریخ 150 ساله حرکت تحول خواهانه مردم ایران وجود داشته است، یکی رویکرد «تکوین جامعه مدنی نهادی از بالا در چارچوب تکوین نهادهای مدنی به صورت دستوری یا قانونی توسط مصوبات مجلس و دولت بوده» و دیگر رویکرد «تکوین جامعه مدنی جنبشی از پائین توسط تکوین پروسس جنبشهای چهارگانه، الف – جنبش سیاسی پیشگام. ب – جنبش خاص اجتماعی. ج - جنبش دموکراتیک. د - جنبش سوسیالیستی یا کارگری و زحمتکشان شهر و روستا» که البته خود این دو رویکرد معلول دو رویکرد مختلف دستیابی به عدالت سیاسی یا دموکراسی سیاسی و عدالت اقتصادی یا سوسیالیسم یا دموکراسی اقتصادی و دموکراسی معرفتی یا پلورالیسم میباشد.
چراکه در تحلیل نهائی «جامعه مدنی علاوه بر اینکه بازوی اجرائی و بستر دستیابی به عدالت سیاسی یا دموکراسی و آزادی و عدالت اقتصادی یا سوسیالیسم و عدالت معرفتی یا توزیع عادلانه معرفت و آگاهی در جامعه میباشد، خود بسترساز دستیابی به دموکراسی و سوسیالیسم و پلورالیسم پایهدار میباشد.» قابل ذکر است که، با رویکرد آسیبشناسانه، علت اصلی ناکامی جامعه ایران در 150 سال گذشته جهت دستیابی به عدالت سیاسی پایهدار یا عدالت اقتصادی پایهدار یا عدالت معرفتی پایهدار همین فقدان جامعه مدنی پایهدار در جامعه ایران بوده است؛ لذا «تا زمانیکه جامعه ایران نتواند به جامعه مدنی پایهدار دست پیدا کند، نمیتواند به عدالت سیاسی پایهدار یا عدالت اقتصادی پایهدار یا عدالت معرفتی پایدار که توسط توزیع عادلانه قدرت در سه مؤلفه سیاسی و اقتصادی و معرفتی حاصل میشود، دست پیدا کند.»
پر پیداست که «تنها راه دستیابی به جامعه مدنی پایهدار تکوین جامعه مدنی توسط پروسس جنبشهای چهارگانه سیاسی و دموکراتیک و اجتماعی و سوسیالیستی یا کارگری یا زحمتکشان از پائین میباشد»؛ لذا تا زمانیکه جامعه ایران نتواند توسط جنبشهای چهارگانه فوق به صورت دموکراتیک به جامعه مدنی از پائین دست پیدا کند، امکان دستیابی به عدالت سیاسی پایهدار یا عدالت اقتصادی پایهدار یا عدالت معرفتی پایهدار وجود ندارد و از این بابت باید بگوئیم، که متاسفانه جامعه مدنی ایران با اینکه، این مردم سر سلسله جنبان انقلاب دموکراتیک در کشورهای پیرامونی در سال 1906 بودهاند، ولی به علت استبداد سیاسی نهادینه شده تاریخی و حاکمیت اسلام فقاهتی بر باورهای مردم ایران و چتر سنت ستبر پیشامدرن بر ذهنیت تاریخی این مردم و سرمایهداری وابسته و رانتی و نفتی تزریق شده توسط سرمایهداری جهانی، باعث گردیده است تا جامعه مدنی در 150 سال گذشته نتواند به صورت پایدار همراه با پروسس مستقلانه جنبشهای چهارگانه سیاسی و دموکراتیک و اجتماعی و کارگری تکوین پیدا کند، که خروجی نهائی آن باعث شده است، «تا جامعه مدنی امروز ایران حتی از جامعه مدنی کشور بنگلادش عقب مانده تر باشد.»
چرا که در جامعه امروز کشور بنگلادش به علت تکوین تشکیلات مستقل کارگری و فعالیت سندیکائی طبقه کارگر باعث تکوین جنبش کارگری پایداری شده است، به عبارت دیگر جامعه مدنی در این کشور فقرزده، به صورت پایهدار و از پائین توسط جنبش کارگری تکوین پیدا کرده است. همان امری که امروز جامعه کارگری ایران از آن محروم میباشد. چراکه جامعه کارگری ایران امروز حتی از حداقل تشکیلات مستقل فراگیر جهت انجام مبارزه صنفی خود هم محروم است؛ و همین محرومیت از حداقل تشکیلات مستقل کارگری باعث گردیده تا نه تنها جنبش کارگری ایران نتواند مانند کشور بنگلادش بسترساز تکوین جامعه مدنی در ایران بشود، بلکه خود همین فقدان تشکیلات مستقل کارگری در جامعه امروز ایران باعث گردیده تا غیبت این جنبش در مبارزات دموکراتیک و سیاسی مردم ایران به شدت احساس شود.
آنچنانکه «در جنبش اجتماعی سال 88 دیدیم که این غیبت جنبش کارگری ایران، باعث شکست این قیام اجتماعی شد» و بی تردید باید بگوئیم که «در سال 57 در جریان قیام ضد استبدادی مردم ایران اگر جنبش کارگری ایران از 18 شهریور 57 تحت هژمونی کارگران صنعت نفت وارد عرصه مبارزه نمیشد، بی شک جنبش ضد استبدادی 57 مردم ایران توسط رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی مانند مرداد 32 سرکوب میگردید.» البته این ضعف پایهها و مبانی جامعه مدنی در جامعه ایران، فقط مشمول جنبش کارگری نمیشود بلکه جنبشهای دیگر اجتماعی و دموکراتیک جامعه ایران در 150 سال گذشته، از این بحران و بیماری در رنج بردهاند.
برای مثال جنبش دانشجوئی ایران که از بهار 59 توسط کودتای سختافزاری و نرمافزاری رژیم مطلقه فقاهتی تحت عنوان انقلاب فرهنگی به صورت استراتژیک ضربه خورد، در طول 35 سالی که از عمر کودتای فرهنگی رژیم مطلقه فقاهتی تحت هژمونی حسین حاجی فرج دباخ میگذرد، هنوز تشکیلات مستقل دانشجوئی نتوانسته است در دانشگاههای ایران - که 5/4 میلیون نفر دانشجو دارند - تکوین پیدا کند؛ و همین فقدان تشکیلات مستقل دانشجوئی باعث گردیده است تا جنبش دانشجوئی در 35 سال بعد از کودتای فرهنگی برعکس سالهای 57 و 58 از کانال تشکیلات حکومتی رژیم مطلقه فقاهتی مبارزات صنفی و سیاسی خود را به انجام برساند بطوریکه امروز با اینکه 35 سال از عمر کودتای فرهنگی رژیم مطلقه فقاهتی میگذرد، ما حتی یک تشکیلات مستقل و غیر حکومتی در جنبش 5/4 میلیون نفری دانشجوئی ایران نداریم؛ و چه مصیبتی بزرگتر از این، که جامعه مدنی ایران که 5/4 میلیون نفر دانشجوی ایرانی به عنوان پیشگام و طلیعهدار آن میباشند، هنوز از حداقل تشکیلات مستقل دانشجوئی محروم هستند؛ و باز چه مصیبتی بزرگتر از این که، جامعه 5/4 میلیون نفری جنبش دانشجوئی ایران به علت فقدان تشکیلات مستقل دانشجوئی در عرصه جنبشهای اجتماعی ایران از خرداد 76 الی زماننا هذا، این جنبش باید به صورت دنبالهرو حرکت جناحهای درونی قدرت در عرصه شطرنج تقسیم باز تقسیم قدرت بین خود حرکت کند.
در نتیجه همین دنبالهروی جنبش دانشجوئی ایران از خرداد 76 الی زماننا هذا باعث گردیده است تا به موازات سرکوب حرکت جناحهای درونی قدرت تحت لوای جنبش به اصطلاح اصلاحطلب یا جنبش سبز و غیره، جنبش دانشجوئی به عنوان خاکریز اول سرکوب بشود و توسط این سرکوبها برای سالها این جنبش به کما و رکود برود. آنچنانکه هم در قیام تیرماه 78 و هم در قیام 88 شاهدیم که به موازات سرکوب این حرکتها، دانشجوی ایران برای مدتها به رکود رفت، آنچنانکه رکود حاصل از سرکوب جنبش سبز در سال 88 هنوز بر این جنبش سایه افکنده است و این جنبش نتوانسته است دانشگاه پادگانی حزب پادگانی خامنهای را به دانشگاهی مستقل و آزاد بدل کند و البته در ادامه آن و در همین رابطه، نه جنبش زنان و نه جنبش اجتماعی و نه جنبش مزدبگیران و کارمندان ایرانی وضعیتی بهتر از جنبش کارگران و جنبش دانشجوئی ایران نداشته و ندارند.
در نتیجه این همه باعث گردیده است تا «جامعه مدنی در ایران در طول 150 سال گذشته نتواند به وضعیت پایدار و پروسس و تکوین یافته از پائین دست پیدا کند» و البته داوری نهائی ما در این رابطه بر این امر قرار دارد که «تا زمانیکه ما نتوانیم به جنبشهای چهارگانه از پائین دست پیدا کنیم امکان دستیابی به جامعه مدنی جنبشی - که همان جامعه مدنی پایهدار میباشد - وجود ندارد و بر این مطلب بیافزائیم که هر گونه تلاش جهت دستیابی به جامعه مدنی نهادی و دستور از بالا که همان جامعه مدنی ناپایدار میباشد، آب در هاون کوبیدن میباشد» آنچنانکه در 150 سال گذشته در این رابطه مکرر آزمایش کردهایم.
پایان