عید قربان بر همه مسلمانان شوریده بر خویشتن خویش و عاصی بر جبرهای نوعیت جاوید انسان مبارک باد
حج: مانور ترسیم تقدیر و نقشه حیات اجتماعی و فردی مسلمانان بدست خویش
«جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیتَ الْحَرَامَ قِیامًا لِلنَّاسِ... - خداوند کعبه را بیت الحرام و بستر قیام مردم قرار داده است» (سوره مائده – آیه 97).
رازدار و راز ما بیت الحرام / سوز ما هم ساز ما بیت الحرام
همچنان آئین میلاد امم / زندگی بر مرکزی آید به هم
حلقه را مرکز چو جان در پیکر است / خط او در نقطه او مضمر است
قوم را ربط و نظام از مرکزی / روزگارش را دوام از مرکزی
عبرتیای مسلم روشن ضمیر / از مال امت موسی بگیر
داد چون آن قوم مرکز را زدست / رشته جمعیت ملت شکست
ای زتیغ جور گردون خسته تن / ای اسیر التباس و وهم و ظن
پیرهن را جامهی احرام کن / صبح پیدا از غبار شام کن
مثل ابا غرق اندر سجده شو / آنچنان گم شو که یکسره سجده شو
مسلم پیشین نیازی آفرید / تا به ناز عالم آشوبی رسید
در ره حق پا به نوک خار خست / گلستان در گوشه دستار بست
کلیات اقبال لاهوری /رموز بیخودی – ص 91 –س 19
اگر بپذیریم که حج تنها پروژه و تنها عمل عبادی است که در میان پیروان «تسلسل نهضت ابراهیم خلیل» فقط مسلمانان انجام میدهند و در ادیان دیگر حتی پیروان حضرت موسی و عیسی هم سخنی از حج در میان نیست، و اگر بپذیریم که هر چند بازیگر اصلی صحنه حج از آغاز تا انجام ابراهیم خلیل «سر سلسله جنبان نهضت توحید» در بشریت میباشد (اگرچه بی شک معمار اصلی پروژه حج خود پیامبر اسلام است) و اگر بپذیریم که از دیدگاه پیامبر اسلام پروژه حج نشانه مسلمانی است، و اگر بپذیریم که «تغییر قبله» در سال سوم هجرت پیامبر اسلام به مکه از «بیت المقدس به بیت الله الحرام» دعا و خواسته و آرزوئی بود که مسلمانان و در راس آنها پیامبر اسلام از خداوند برای استقلال هویت مسلمانان داشتهاند، نه تکلیفی بالبداهه از جانب خداوند.
«قَدْ نَرَی تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّینَّکَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَیثُ مَا کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ وَإِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ لَیعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَمَا اللَّهُ به غافلٍ عَمَّا یعْمَلُونَ - ای پیامبر: ما تو را در شرایطی دیدیم که رو به آسمان میچرخاندی پس به زودی تو را به سوی قبلهای برمیگردانیم که تو آرزو میکردی، اینک ای پیامبر روی خود را به طرف مسجد الحرام کن، و مِن بعد هر جا که بودید رو بدان سو کنید چراکه صاحبان کتاب به خوبی میدانند که این عملی است حق از جانب پروردگارشان و خداوند از هر چه میکند غافل نیست» (سوره بقره – آیه 144).
و اگر بپذیریم که حج از نگاه قرآن و پیامبر اسلام یک عمل عبادی است که همه مسلمانان موظف به انجام آن هستند.
«وَلِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیهِ سَبِیلًا وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِی عَنِ الْعَالَمِینَ - و از جانب خداوند بر همه مردم است قصد و حج این خانه آنانی که بتوانند به سوی او راهی بیابند و اگر کسی آن را ترک کرد ضرری بر خداوند نمیرسد چراکه خدا غنی از همه عالمیان است» (سوره آل عمران – آیه 97).
و اگر بپذیریم که آنچنانکه قرآن میگوید:
«إِنَّ أَوَّلَ بَیتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبَارَکًا وَهُدًی لِلْعَالَمِین - اولین خانهای که برای مردم بنا شده است، آن خانهای است که در مکه واقع است، خانهای پر برکت که مایه هدایت همه عالمیان است» (سوره آل عمران – آیه 96).
کعبه اولین خانهای است که برای مردم بپا شده است، و اگر بپذیریم که از دیدگاه قرآن و پیامبر اسلام پروژه حج در میان عبادات یک عمل عبادی است که علاوه بر اینکه از آغاز تا انتها صورت اجتماعی و جمعی دارد (و حج یک ری چوال جمعی میباشد) نه فردی، «بستر و ماهیت و خواستگاه» این پروژه بزرگ یا عبادت جمعی و اجتماعی «مردم و تودههای مسلمان است» نه طبقات بالائی و حاکم.
«وَأَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یأْتُوکَ رِجَالًا وَعَلَی کُلِّ ضَامِرٍ یأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ - ما از بعد از برپائی کعبه به ابراهیم گفتیم که در میان تودههای مردم ندای حج سر بده تا مردم سواره و پیاده و دور و نزدیک پاسخگوی دعوت تو برای حج باشند» (سوره حج –آیه 27).
و اگر بپذیریم که کل پروژه حج نمایش زندگی اجتماعی و فردی انسان به معنای کامل کلمه و نمایش حرکت کل وجود در چارچوب «شروع از الله و انجام به الله» میباشد.
«إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیهِ أَنْ یطَّوَّفَ بِهِمَا وَمَنْ تَطَوَّعَ خَیرًا فَإِنَّ اللَّهَ شَاکِرٌ عَلِیمٌ - صفا و مروه در حج دو محل است که به علامت الهی نشاندار شده است، و این دو علامت بندگان خدا را در حج حرکت از خدا و به سوی خدا دلالت میکند، پس هر کس که حج یا عمره به جای میآورد، میتواند میان این دو محل و علامت که نشانه خداست، سعی کند و کسی که عمل خیری را به طوع و رغبت انجام بدهد خداوند نسبت به او شاکر و دانا ست» (سوره بقره – آیه 158).
و اگر بپذیریم که در حج «حقیقت اندیشی و هویت اندیشی در کادر حرکت اندیشی و هجرت اندیشی» معنی پیدا میکند، و در حج برای رسیدن به حقیقت و هویت «راهی جز عبور از هجرت و حرکت دائم از او و به سوی او وجود ندارد»، و اگر بپذیریم که در حج «کویریات» و «اسلامیات» و «اجتماعیات» همزمان در عرصه حرکت و هجرت مداوم «از اوئی و به سوی او» به نمایش در میآید، و اگر بپذیریم که در حج «مسلمان خداآگاهی» است که دائما در حرکت حقیقت طلبانه و حقیقت اندیشانه خود چه در عرصه «کویریات فردی» و چه در چارچوب «اسلامیات نظری» و چه در کانتکس «اجتماعیات جمعی» به «خداآگاهی خویش» خودآگاهی دارد، و اگر بپذیریم که در حج، حج گذار مسلمان میآموزد که «گوهر حج چه در طواف، چه در سعی، چه در وقوف عرفات و مشعر و منی، چه در رمی جمره و قربانی عید فقط و فقط یک اصل است و آن اصل، تعبد و عبودیت خداوند میباشد».
و اگر بپذیریم که در حج، حج گذار مسلمان تمرین پرواز کردن با دو بال «عشق و عقل» در عرصههای طواف و سعی و وقوف و قربانی توسط «فرد و اجتماع» به نمایش میگذارد، و اگر بپذیریم که در حج، حج گذار مسلمان میآموزد که تا زمانی که «عقل و عشق صورت اجتماعی» پیدا نکند با «عشق فردی صوفیانه و عقل فردی فیلسوفانه هرگز نمیتواند به رهائی از جبرهای نوعیت انسان برسد»، و اگر بپذیریم که در حج، حج گذار مسلمان میآموزد که چگونه «عشق فردی صوفیانه و عقل فردی فیلسوفانه را استحاله جمعی و اجتماعی بکند».
و اگر بپذیریم که در حج، گوهر حج که عبودیت فردی و اجتماعی نسبت به خداوند میباشد «از آغاز شروع محرم شدن حج گذار تا پایان قربانی عید قربان» این عبودیت در بسط تدریجی میباشد و منزل به منزل از شروع احرام تا طواف عشق و سعی زندگی و وقوف عقل و رمی غاسق و سرانجام قربانی کردن همه آنچه که بیشتر دوست میداریم در پای دوست این عبودیت حج گذار مسلمان نسبت به خداوند مانند «یک غنچه گل در برابر نور آفتاب به مرور زمان باز میشود» و در قربانگاه منا این غنچه بسته شروع احرام بدل به یک گل باز کامل میگردد، و اگر بپذیریم که در حج، حج گذار مسلمان در چارچوب یک حرکت و هجرت مستمر میآموزد تا «چگونه بین ابدیت هفت بار طواف کردن با تغییر سعی صفا و مروه در وقوف عرفات و مشعر و منا پیوند ایجاد کند» و این پیوند بین ابدیت و تغییر را در رمی جمره به نمایش بگذارد و از بعد موفقیت در انجام این پیوند بین ابدیت و تغییر در قربانگاه منی عید پیروزی را بر پا کنند.
و اگر بپذیریم که رمز نیمه تمام رها کردن حج حسین در سال 60 در راستای پیوند ابدیت طواف با تغییر تاریخ زمان خود توسط عاشورا بوده است، و اگر بپذیریم که در حج، حج گذار مسلمان با حل کردن «خودهای شخصی و فردی خود» توسط احرام بر خویش در «من نوعیت انسان» به نمایش اولین و آخرین نمایشگاه بزرگ «من انسانی انسان» میپردازد.
بی شک چنین مسلمانی دیگر نمیتواند مانند ارسطو و افلاطون به انسان ماهیت داری قائل بشود که ماهیت او قبل از وجودش بی اجازه او تکوین پیدا کرده است، بلکه بالعکس انسان نمایشگاه بزرگ حج است، انسانی است که ماهیتش را در عرصه «من بزرگ انسانی خود» به دست خویش آگاهانه و مختارانه و به صورت جمعی در پروسس تاریخ میسازد نه در کنج خانقاه و آکادمی افلاطون و کنج حجرههای حوزههای فقاهتی، پس حج گذار مسلمان در پروسس حج میآموزد که برای دستیابی به «من حقیقی انسان» باید اعتقاد پیدا کند که آدمی طبیعت ندارد، بلکه تاریخ دارد و در عرصه این پروسس تاریخ است که او تدریجا انسان میشود نه به صورت دفعی و متافیزیکی و اسکولاستیکی.
و اگر بپذیریم که در «حج فقیهانه» حج گذار مسلمان با حج فقاهتی تنها میتواند به «حج ابزاری» دست پیدا کند، و در «حج صوفیانه عرفانی» حج گذار تنها میتواند با رها کردن دشمن برون، سر در آخور درون بیگانه خویش فرو ببرد، بی شک تنها در حج «حقیقت طلبانه» است که حج گذار مسلمان میتواند از زندان «خودهای فردی» با سلاح احرام و طواف عشق و سعی برای زندگی و وقوف برای عقلانیت و رمی برای رهائی از جبرهای نوعیت انسان «در نمایشگاه قربانی عید قربان» به رهائی از جبرهای نوعیت انسان «در مرتبه من نوعیت انسان همه انسانها» دست پیدا کند، و در این مرحله است که حج گذار بعد از «قربانی عید قربان» انسان خداگونهای میشود که در او روح خدا بر نیمه ابلیسی – لجنیاش چیره میگردد، و از تردید و تناقض میان دو بی نهایت نجات پیدا میکند، و به مرحله «تخلَّقوا بأخلاق الله» میرسد و دو بعدی میشود، که میتواند همزمان با دو بال «عشق و عقل» به پرواز در آید؛ و از زندان طبیعت نجات پیدا کند و خدا را در طواف فهم نماید و در سعی به سراغ مردم برود تا از دالان اجتماع در وقوف به خدا بر سد.
او مانند پیامبر اسلام با دل مسیح در سینه عشق میورزد و با مغز سقراط فکر میکند و با دست اسپارتاکوس مستضعفین را رهبری مینماید و آنچنانکه اقبال لاهوری آرزو میکند، میتواند «زیبائی علم را در کنار زیبائی خداوند» فهم نماید و هم با «چشمان قرآنی» فردی بشود که اندیشههای کویریات و اسلامیات نتواند او را از سرنوشت خلق یا اجتماعیات غافل بکند، یعنی علم نمیتواند «طعم ایمان را از ذائقهاش» ببرد و ایمان قدرت تعقل و منطق را در او فلج نمیکند، «تقوای احرام او را پاکدامنی بی مصرف نمیپرورد» و «تلاش صفا و مروه دستهایش را آلوده نمیکند»، «انسان جهاد و اجتهاد» یا «تلاش و تعهد احساس» و «نبوغ ایمان و دانش انسانی» است، با «همه ابعاد درست انسانی انسان است» که «زندگی او را یک بعدی شکسته و معیوب و از خود به در رفته و با خود بیگانه» نساخته است، او با «بندگی خدا از بند بندگی هر چه و هر که هست رسته است» و تسلیم در برابر اراده مطلق او را در برابر «هر جبری به عصیان میخواند»، انسانی است که «فردیت میرای خویش را در نوعیت جاوید انسان حلول میبخشد» و با نفی خویش باقی میگردد.
او امانت سنگین خدا را پذیرفته است و این است که با آزادی و اختیار خویش مسئول و متعهد است، او تکامل خود را در ایجاد رابطه خصوصی میان «خود و خدا» جدای از مردم نمیفهمد، و در تلاش برای تکامل نوع انسان با تحمل ریاضت و گرسنگی و محرومیت و شکنجه در «راه آزادی و نان و برخورداری و خوشبختی مردم» و در کوره رنجهای مبارزه فکری و اجتماعی به تقوی و کمال و تقرب میرسد. انسانی است که «ساخته محیط» نیست، «محیط ساخته اوست» او از همه «جبرها که همیشه انسانها را در خود میفشرد»، به نیروی علم تکنیک جامعه شناسی و خودآگاهی و قدرت ایمان و آگاهی رها شده است. از جبر طبیعت و وراثت جبر تاریخ، جبر جامعه و محیط به هدایت علم و تکنیک آزاد میشود و بر «هر سه زندان خویش میشورد» و بر هر سه مسلط میشود و با نیروی عشق از «چهارمین زندانش یعنی زندان خویشتنش رها میشود» و بر آن میشورد و بر خویش مسلط میشود و خویشتن خویش را میسازد.
والسلام