انتخابات ‌«چهل و پنجمین رئیس جمهوری در آمریکا»  - قسمت سوم

«پوپولیسم ساختاری» یا «پوپولیسم سیاسی؟»

توسط این کودتا بود که نظام و دیکتاتوری میلیتاریستی، توانست در جامعه ایران جایگزین نظام دموکراسی نو پای بشود، همان نظام میلیتاریستی که امروز بعد از 63 سال که از کودتای 28 مرداد 32 می‌گذرد به عنوان بورژوازی پادگانی بیش از 50% کل اقتصاد و سیاست و قدرت تقنینی و قضائی و اداری و نظامی و انتظامی و امنیتی ایران را در قبضه خود درآورده است و مدیریت کننده تمامی مؤلفه‌های سیاسی و اداری و نظامی و انتظامی و تقینی و قضائی و اقتصادی رژیم مطلقه فقاهتی باشد؛ و توسط این کودتا بود که در چارچوب کنفرانس گوادولپ در سال 57 امپریالیسم آمریکا و همپیمانان جهان‌خوارش در مغرب زمین، شاه را مجبور به رفتن کردن و ارتش شاه مجبور به تسلیم شدن در برابر خمینی نمودند و در پی این سناریوی از پیش تعیین شده امپریالیسم آمریکا بود که هایزر در بهمن ماه 57 جهت وادار کردن ارتش به تسلیم در برابر خمینی به ایران آمد، ‌«و شد آنچه که نمی‌بایست می‌شد.‌»

توسط این کودتا بود که ارتش ایران برای 25 سال بزرگترین بازار کالاهای نظامی امپریالیسم آمریکا در جهان گردید؛ و توسط این کودتا بود که رژیم کودتائی پهلوی دوم بدل به ژاندارم امپریالیسم آمریکا در منطقه خلیج فارس شد تا به عنوان سر انگشت نظامی امپریالیسم آمریکا، به قتل و عام انقلابیون ظفار بپردازد؛ و توسط این کودتا بود که بین سرمایه‌داری وابسته تکوین یافته توسط پروژه رفرم ارضی کندی – شاه با سرمایه ملی‌های و بورژوازی ملی ایران، خندق پر نشدنی ایجاد شد؛ و توسط این کودتا بود که سرمایه‌های تجاری و کلاسیک بازار ایران، نتوانست بسترساز انباشت اولیه سرمایه‌داری مستقل ایران بشود؛ و توسط این کودتا بود که ارتش کلاسیک در نظام سیاسی ایران، علاوه بر اینکه به عنوان بازار کالاهای نظامی امپریالیسم آمریکا شد، خود به عنوان بازوی تعیین کننده و حمایت کننده رژیم‌های ارتجاعی سیاسی حاکم و بازوی سرکوب قیام‌های اعتراضی مردم ایران گردید.

توسط این کودتا بود که در چارچوب پیمان سنتو، ارتش رژیم کودتائی حاکم بر ایران، جهت بنای دیوار آهنین بر گرد اتحاد جماهیر شوروی در پیوند مستقیم با ناتو قرار گرفت؛ و توسط این کودتا بود که معادن ملی ایران و در رأس آنها نفت و گاز ایران، با حداقل قیمت ممکن در خدمت اقتصاد سرمایه‌داری جهانی و در رأس آنها اقتصاد امپریالیسم آمریکا قرار گرفت؛ و توسط این کودتا بود که زمین‌داران در فاز اول تا سال 42 توانستند بر بورژوازی ملی ایران مسلط بشوند؛ و از سال 42 توسط پروژه رفرم ارضی شاه – کندی همین زمین‌داران بزرگ ایران با سرمایه‌های نفتی یک شبه همراه با فروش زمین‌های خود به دربار جهت انجام پروژه اصلاحات ارضی بدل به بورژوازی بزرگ دربار شدند.

توسط این کودتا بود که دربار پهلوی و ارتش وابسته به او، در برابر چشمان نیکسون، در 16 آذر 32 جنبش دانشجوئی ایران را به خاک و خون کشید؛ و توسط این کودتا بود که دربار پهلوی، با حمایت امپریالیسم آمریکا بلافاصله بعد از کودتا توسط سرنیزه تمام آزادی‌های داخلی ایران را به بند کشید، یعنی درب‌های احزاب را تخته کرد و قلم‌ها را شکست و زبان‌ها را برید و سانسور را بر همه نهادهای فکری و قلمی حاکم کرد و با سرکوب هر گونه فریاد آزادی‌خواهانه، تمامی آزادی‌های بیان و قلم و مطبوعات و تظاهرات و اعتصابات و احزاب و تشکیلات صنفی به چالش کشید؛ و توسط این کودتا بود که تا سال 55 تمامی جریان‌های تحزب‌گرا و سازمان‌گرای جنبشی و حزبی لنینیستی و چریکی و ارتش خلقی توسط ارتش و ساواک آمریکائی شاه سرکوب و قلع و قمع شدند ‌«و شرایط جهت در ماه قرار گرفتن، عکس خمینی در سال 57 همراه با تثبیت آلترناتیوی ارتجاع مذهبی حوزه‌های فقاهتی فراهم کردند.»

توسط این کودتا بود که به علت شکست پروژه رفرم ارضی کندی – شاه، زحمتکشان تولید کننده روستاهای ایران، با ترک روستاها بدل به کمربند حاشیه‌نشینان شهری شدند و همین کمربند حاشیه‌نشینان شهری هستند که عامل بحران طبقاتی نیم قرن گذشته تاریخ ایران می‌باشند؛ و توسط این کودتا بود که با عمده کردن جایگاه صدور نفت خام در اقتصاد ایران، جهت بدل کردن اقتصاد ایران به بازار فروش کالاهای سرمایه‌داری جهانی تحت هژمونی امپریالیسم آمریکا و تأمین نیروی کار ارزان کل اقتصاد تولیدی ایران در عرصه کشاورزی و سنتی و صنعتی نابود کردند.

بنابراین، هر گونه تغییر و تحول سیاسی و اقتصادی و راهبردی در کشور آمریکا، توسط طبقه حاکمه و هیئت حاکمه آن کشور، در تحلیل نهائی معلول همین رقابت بین لایه‌های مختلف هیرارشی سرمایه‌ها در آمریکا می‌باشد، با عنایت به اینکه، از آنجائیکه از نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی، ‌«سرمایه‌داری انحصاری» در جهان سرمایه‌داری و متروپل و بخصوص در کشور آمریکا، ‌«جایگزین سرمایه‌داری رقابتی» قبلی گردید، به موازات ‌«تثبیت سرمایه‌داری انحصاری در کشور آمریکا» لایه‌های مختلف سرمایه در این کشور، اعم از لایه سرمایه‌های نفتی یا لایه سرمایه‌های نظامی یا لایه سرمایه‌های مالی و بانکی یا لایه سرمایه‌های صنعتی، در چارچوب ‌«مکانیزم‌های سرمایه‌داری انحصاری»، جهت مقابله با ‌«رقابت ویرانگر سرمایه‌داری رقابتی» توسط تکوین کارتل‌ها و تراست‌های جهانی، سرمایه‌های طبقه حاکمه آمریکا که دیگر امکان انباشت در کشور خود نداشتند، جهت انباشت به طرف کشورهای متروپل سرمایه‌داری جهانی سرریز شدند.

همین امر علاوه بر اینکه باعث ادغام سرمایه‌های طبقه حاکمه آمریکا با سرمایه‌های جهانی گردید، شرایط جهت سلطه این سرمایه‌ها بر سرمایه‌های جهانی فراهم کرد و باعث گردید تا طبقه حاکمه کشور آمریکا مسلط بر اقتصاد سرمایه‌داری جهان بشود. بر این امر بیافزائیم که تثبیت دلار به عنوان ارز واحد برتر در عرصه معاملات جهانی، به همراه رشد تولید ناخالص ملی این کشور که برابر با یک سوم کل تولید ناخالص کره زمین گردید و هژمونی امپریالیسم آمریکا بر مدیریت نظم بین‌المللی همراه با توان نظامی و قدرت برتر ارتش این کشور که تنها بودجه نظامی کشور امپریالیسم آمریکا از مجموع کل بودجه ارتش‌های کشورهای کره زمین بیشتر می‌باشد، باعث گردید تا در طول یک قرن گذشته امپریالیسم آمریکا به عنوان پدر خوانده جهان سرمایه‌داری و کشورهای متروپل در همه عرصه‌ها، اعم از نظامی و مالی و صنعتی و نفتی و بانکی حرف اول بزند.

البته تمامی این دعاها برای آمین است، یعنی این همه گفتیم تا به تبیین این امر بپردازیم که ما در تحلیل و تفسیر تغییرات سیاسی و راهبردی و اقتصادی در کشور آمریکا، در همه جا باید دنبال ‌«همین رقابت بین لایه‌های سرمایه در کشور آمریکا باشیم». برای مثال اگر می‌بینیم که در آمریکا سیستم دو حزبی در 200 سال گذشته جز چند رئیس جمهور اولیه در تاریخ این کشور باقی به دو حزب دموکرات و جمهوری‌خواه متعلق هستند و اگر می‌بینیم که در طی تاریخ آمریکا، یعنی در 250 سال گذشته، تنها دو حزب دموکرات و جمهوری‌خواه باقی مانده‌اند و مابقی یا کاملاً حذف شده‌اند و یا اینکه مطالبات و آرمان‌های خود را در دو حزب دموکرات و جمهوری‌خواه باز یافته‌اند و اگر می‌بینیم که جنگ‌های داخلی آمریکا میان ایالات شمالی و پانزده ایالات جنوب، در فاصله سال‌های 1861 تا 1865 خونین‌ترین جنگ تاریخ آمریکا را رقم می زند و طی این جنگ‌ها بیش از 750 هزار نفر از مردم آمریکا کشته می‌شوند و اگر می‌بینیم که با ورود ریگان به کاخ سفید، رشد تورم افزایش پیدا می‌کند و رکود فراگیر می‌شود و بحران انرژی جهان را فرا می‌گیرد و قیمت نفت سیر صعودی پیدا می‌کند و شکست امپریالیسم آمریکا در ویتنام قطعی می‌گردد و مذاکرات بین آمریکا و شوروی تحت لوای خلع سلاح هسته‌ای شکست می‌خورد و اگر می‌بینیم که دونالد ریگان از موضع آنتی کمونیستی با سیاست تأمین اجتماعی در آمریکا مخالفت می‌ورزد و با بیمه درمانی همگانی مخالفت می‌کند و آن را نشانی از سوسیالیسم می‌دانست و اگر می‌بینیم که 46 میلیون نفر از مردم آمریکا محروم از تأمین اجتماعی و بیمه درمانی هستند و اگر می‌بینیم که دونالد ترامپ در مبارزه انتخاباتی خود سخن از باز گرداندن غرور ملی آمریکا می‌کند و اگر می‌بینیم که دونالد ترامپ سخن از فساد نظام سیاسی حاکم بر آمریکا می‌کند و اگر می‌بینیم که دونالد ترامپ سخن از اخراج دو میلیون مهاجر از آمریکا می‌کند و اگر می‌بینیم که دونالد ترامپ سخن از دیوار کشیدن در مرز مکزیک می‌کند و اگر می‌بینیم که ترامپ شش تریلیون هزینه جنگ در خاورمیانه توسط دولت باراک اوباما را فاجعه می‌خواند و اگر می‌بینیم که دونالد ترامپ نظام انتخابات رئیس جمهوری در آمریکا را نظام مهندسی شده می‌خواند، همه و همه نشان دهنده بازتاب همان رقابت لایه‌های سرمایه در کشور آمریکا می‌باشد.

علی ایحال، ‌«هرگز نباید رقابت و جنگ منفعت بین جناح‌ها و لایه‌های سرمایه در آمریکا رت صوری و ظاهری بدانیم، بلکه بالعکس تمامی تغییر و تحولات سیاسی و اقتصادی و نظامی و راهبردی در کشور آمریکا در چارچوب همین رقابت بین لایه‌های مختلف سرمایه شکل می‌گیرد

بنابراین بدین ترتیب است که، پدیده نو ظهور پوپولیسم ستیزه‌گر در انتخابات چهل و پنجمین ریاست جمهوری آمریکا هم نباید، مانند پدیده ظهور پوپولیسم در ایران یا در آمریکای مرکزی و جنوبی تحلیل نمائیم. چرا که پیروزی دونالد ترامپ نماینده پوپولیسم نوظهور ستیزه‌گر در کشور آمریکا از آغاز تا انجام در چارچوب رقابت دو حزب دموکرات و جمهوری‌خواه که هر کدام نمایندگی لایه‌هائی از هیرارشی سرمایه‌ها در آمریکا می‌باشند، صورت گرفته است.

به عبارت دیگر اینچنین نبوده و اینچنین هم نیست که دونالد ترامپ بتواند مانند مثلاً محمود احمدی نژاد در ایران یا چاوز در ونزوئلا به صورت جریانی یا فردی یا سلیقه‌ای خارج از منافع طبقاتی خود در عرصه رقابت انتخاباتی به طرح شعارهای پوپولیستی بپردازد. چراکه برعکس جریان‌های پویولیستی در کشورهای پیرامونی، در کشورهای متروپل سرمایه‌داری و در رأس آنها در انتخابات چهل و پنجم رئیس جمهوری آمریکا، پوپولیسم سیاسی در راستای تأمین منافع لایه‌هائی از هیرارشی سرمایه‌های امپریالیسم آمریکا می‌باشد.

بنابراین اگر دونالد ترامپ در مبارزه انتخاباتی با هیلاری کلینتون سخن از بازتولید عظمت از دست رفته آمریکا می‌کند و سخن از فساد سیاسی در دستگاه قدرت آمریکا می‌گوید و سخن از بیرون کردن دو میلیون مهاجر از کشور آمریکا می‌گوید و سخن از بطلان شش تریلیون دلار هزینه تجاوز به عراق و خاورمیانه توسط حزب دموکرات و رئیس جمهوری آمریکا می‌کند و سخن از پاره کردن توافقنامه برجام می‌کند و محروم بودن 40 میلیون نفر از مردم آمریکا از خدمات تأمین اجتماعی و 20 میلیون بیکار در آمریکا به نقد می‌کشد، همه و همه این شعارها در راستای یک واقعیت است و آن اینکه حزب جمهوری‌خواه که امروز در آمریکا، علاوه بر رئیس جمهوری و دولت و قدرت اجرائی، اکثریت نمایندگان در مجلسین آمریکا در اختیار دارد و نماینده لایه‌ای یا چند لایه از هیرارشی لایه‌های سرمایه در کشور آمریکا می‌باشد، ‌«دیگر نمی‌توانند، در چارچوب استراتژی جهانی گذشته امپریالیسم آمریکا و حزب دموکرات و آن بخش از لایه‌های سرمایه به حیات خود در عرصه هژمونی بین‌المللی ادامه دهند.‌»

بنابراین هر چند پیروزی دونالد ترامپ و حزب جمهوری‌خواه در چهل و پنجمین انتخابات رئیس جمهوری آمریکا، بخش بزرگی از جهان را در بهت و حیرت فرو برد، این امر در عرصه رقابت بین سرمایه‌های امپریالیسم آمریکا و حامیان سیاسی و طبقاتی آنها در داخل آمریکا غیر منتظره و غیر مترقبه نمی‌باشد؛ و به همین دلیل چهل و پنجمین انتخابات رئیس جمهوری آمریکا، نشان دهنده بحران همه جانبه نظام کاپیتالیسم آمریکا می‌باشد. فراموش نکنید که در انتخابات اخیر بیش از 50% مردم صاحب رأی آمریکائی مشارکت داشتند؛ و این حجم مشارکت در چهل و چهار انتخابات قبلی بی مثال بوده است.

علیهذا پناه بردن دونالد ترامپ در مبارزه انتخاباتی اخیر آمریکا به شعارهای عامه پسند و پوپولیسم در عرصه‌هائی که خود میلیاردرهای بزرگی چون ترامپ در ایجاد این بحران‌ها و نابسامانی اجتماعی بی نقش نبوده‌اند تنها در چارچوب پوپولیسم سیاسی قابل تعریف می‌باشد، نه پوپولیسم ساختاری.

به هر حال اگر می‌بینیم که دونالد ترامپ مانند چاوز در لباس یک پوپولیسم سخن از حقوق از دست رفته کارگران می‌گوید و سخن از کارتن خواب‌ها و 20 میلیون بیکار در آمریکا می‌گوید، نشان دهنده این حقیقت است که نظام اقتصادی و سیاسی و اجتماعی امپریالیسم آمریکا آنچنانکه در عرصه بین‌المللی از بعد از بحران جهانی 2008 در حال بحران می‌باشد، در عرصه داخلی هم دچار بحران و سونامی ویرانگر اقتصادی و اجتماعی و ساختاری و سیاسی می‌باشد.

ادامه دارد