انتخابات ‌«چهل و پنجمین رئیس جمهوری در آمریکا» - قسمت چهارم

«پوپولیسم ساختاری» یا «پوپولیسم سیاسی؟»

 

بنابراین در یک مقایسه بین شعارهای دونالد ترامپ و بوش پسر که هر دو نماینده حزب جمهوری‌خواه و لایه‌های مشخصی از سرمایه‌های آمپریالیسم آمریکا می‌باشند، درمی‌یابیم که اگر بوش پسر در چارچوب سیاست نئوکنسروالیست‌ها، سعی می‌کرد تا در جامعه مذهبی آمریکا توسط شعارهای کلیسا پسند و نفی سقط جنین جامعه مذهبی آمریکا را به حمایت از لایه‌های مشخص سرمایه جذب نماید، همین حزب جمهوری‌خواه و همین نمایندگان، همان لایه‌های سرمایه در آمریکای امروز با شعارهای پوپولیستی خود (به جای سخن از مذهب و کلیسا) از محرومین و کارگران و بیکاران داخل آمریکا سخن می گویند؛ که پیروزی دونالد ترامپ در این انتخابات نشان داد که روانشناسی اجتماعی جمهوری‌خواهان بسیار قوی‌تر از دموکرات‌ها و هیلاری کلینتون می‌باشد.

آیا دونالد ترامپ میلیاردر نظام امپریالیسم آمریکا یک شبه در عرصه رقابت قدرت با جناح‌های دیگر سرمایه، «قهرمان بینوایان کتاب ویکتور هوگو» شده است. پر پیداست که اگر ظهور ترامپ و بوش پسر و ریگان در چارچوب سیاست‌های حزبی و منافع سرمایه‌داری جهانی تبیین نمائیم و هرگز به این ورطه غلط نیافتیم که بخواهیم تحولات و تغییرات سیاسی و استراتژی در عرصه مدیریت جهانی و داخلی امپریالیسم به صورت فردی و جریانی تبیین و تحلیل کنیم، پاسخ ما به این سؤال‌ها منفی خواهد بود؛ و در چارچوب این پاسخ منفی است که باید به طرح این سؤال کلیدی در این رابطه بپردازیم، ‌«که چه شد که شعارهای آتش‌افروزانه ریگان و بوش پسر در چارچوب حزب جمهوری‌خواه آمریکا امروز بدل به شعارهای پوپولیستی از فاسد بودن نظام انتخاباتی آمریکا تا غلط بودن تجاوز به افغانستان و عراق و لیبی و سوریه و دفاع از حقوق کارگران آمریکا و 40 میلیون مردم آمریکا که از خدمات تأمین اجتماعی محروم می‌باشند و 20 میلیون بیکار و اخراج دو میلیون از مهاجرین از آمریکا شده است؟‌»

چه شده است که امروز دونالد ترامپ سخن از بر باد رفتن شش تریلیون دلار هزینه جنگ و عراق و سوریه توسط ارتش امپریالیسم آمریکا می‌گوید؟ چه شده است که امروز دونالد ترامپ سخن از دوستی با پوتین و شکست تحریم‌های روسیه می‌گوید؟ چه شده است که دونالد ترامپ امروز سخن از بازگشت عظمت از دست رفته آمریکا می‌گوید؟ چه شده است که امروز ترامپ سخن از دیوار کشیدن بین مرز مکزیک و آمریکا می‌گوید؟ چه شده است که امروز دونالد ترامپ سخن از تکوین داعش به دست امپریالیسم آمریکا می‌گوید؟

چه شده است که امروز دونالد ترامپ حمایت سرمایه‌های کشورهای مرتجع خلیج فارس یعنی عربستان سعودی و قطر از جناح داخلی آمریکا در انتخابات به نقد می‌کشد؟ چه شده است که ترامپ امروز نظام انتخاباتی مهندسی شده در 200 سال گذشته تاریخ آمریکا به نقد می‌کشد و آن را فاجعه دموکراسی می‌خواند؟ چه شده است که امروز ترامپ می‌گوید: «فساد ساختار نظام سیاسی آمریکا را در برگرفته است؟» چه شده است که ترامپ امروز اعلام می‌کند که در نظام سیاسی آمریکا آدم مستقل و حزب مستقل وجود ندارد؟ چه شده است که ترامپ امروز شعار پاکسازی سیاسی سر می‌دهد؟

آیا دیگر برای ترامپ و حزب جمهوری‌خواه موضوع حقوق بشر و دموکراسی در کشورهای پیرامونی حتی در شکل صوری آن به عنوان یک مساله مطرح خواهد شد؟ آیا ترامپ نمی‌خواهد توسط این شعار مساله حقوق بشر و دموکراسی در کشورهای پیرامونی را در پای بازتولید عظمت دوباره سرمایه‌داری جهانی تحت هژمونی امپریالیسم آمریکا قربانی کند؟ آیا ترامپ نمی‌خواهد توسط این شعارها حقوق مهاجرین در آمریکا، در پای منافع سرمایه‌داران آمریکائی قربانی نماید؟

آیا ترامپ نمی‌خواهد توسط این شعارهای پوپولیستی، چند قطبی کردن مدیریت نظم جهانی و سیاست بین‌المللی در پای تلاش جهت تک قطبی کردن تحت هژمونی امپریالیسم آمریکا برای بازتولید عظمت از دست رفته امپریالیسم آمریکا قربانی کند؟ آیا ترامپ نمی‌خواهد، با این شعارهای پوپولیستی جایگاه تعیین کننده ساختارهای سرمایه‌داری در کشور آمریکا در غبار شعارهای فردی و عوام پسند و پوپولیستی به محاق ببرد؟ آیا ترامپ نمی‌خواهد، با زیر سؤال بردن نظام الکترالی در آمریکا، به لیبرال دموکراسی آمریکا که در خدمت سرمایه‌داری حاکم بر این کشور امپریالیستی می‌باشد، هویت صوری ببخشد؟

آیا ترامپ نمی‌خواهد، در این شرایط که جمهوری‌خواهان در آمریکا توانسته‌اند از بعد از تسخیر کنگره و سنا، کاخ سفید را هم تسخیر کنند، با توجه به سابقه جنگ‌طلبانه و ضد حقوق بشری و ضد دموکراسی‌خواهانه این حزب، در کشورهای پیرامونی و حمایت این حزب از کودتاها و رژیم‌های مرتجع پیرامونی، رنگ و لعاب جدید به این حزب ارتجاعی بدهد؟

بنابراین به این دلیل است که پوپولیسم ظاهر شده در کشور آمریکا در جریان چهل و پنجمین انتخابات رئیس جمهوری آمریکا، ‌«یک پوپولیسم ساختاری و نهادینه شده، نمی‌باشد و هرگز نباید این پوپولیسم سیاسی و صوری و اپورتونیست را، با پوپولیسم ساختاری در کشورهای پیرامونی مقایسه بکنیم.» چراکه در کشورهای پیرامونی مثل ایران و ونزوئلا، پوپولیسم به صورت ساختاری ظهور کرده است، نه مانند آمریکا به صورت سیاسی و صوری؛ یعنی مثلاً در ایران پوپولیسم ستیزه‌گر و غارت‌گر در دولت نهم و دهم زمانی ظهور کرد که در چارچوب بحران ساختار طبقاتی زائیده ندانم‌کاری‌های رژیم مطلقه فقاهتی از سال 58 تا سال 84 «حاشیه‌نشینان شهری در اثر شکست سیاست‌های اقتصادی دولت‌های پنجم و ششم هاشمی رفسنجانی و هفتم و هشتم سید محمد خاتمی، سونامی‌وار حرکت کردند و برای انتقام از هاشمی رفسنجانی و سید محمد خاتمی، محمود احمدی نژاد را بر دوش گرفتند و به ساختمان پاستور بردند

فراموش نکنیم که عامل اصلی بسترساز ظهور پوپولیسم ستیزه‌گر و غارت‌گر در دولت‌های نهم و دهم رژیم مطلقه فقاهتی، از خرداد 84 تا خرداد 92 در جامعه ایران، شکست سیاست و برنامه‌های اقتصادی چهار دولت پنجم و ششم هاشمی رفسنجانی که معروف به دولت سازندگی می‌باشد و دولت هفتم و هشتم سید محمد خاتمی که به اصطلاح دولت اصلاحات خوانده می‌شود، می‌باشند، چراکه همین شکست برنامه‌های سیاسی و اقتصادی دولت‌های چهارگانه، پنجم و ششم هاشمی و هفتم و هشتم محمد خاتمی، بسترساز رشد فراگیر فیزیکی و فقر ‌«حاشیه‌نشیان شهری» گردید.

پر واضح است که اگر سیاست‌های اقتصادی و حمایتی هاشمی رفسنجانی و سید محمد خاتمی می‌توانست، حداقل ثمری برای جامعه ایران داشته باشد، قطعاً مانع نارضایتی و رشد فیزیکی حاشیه‌نشینان تولید در ایران می‌شد؛ و دیگر چشمه امید راست پادگانی و پوپولیسم ستیزه‌گر و غارت‌گر در جامعه ایران کور می‌شد. بنابراین در جامعه پیرامونی مثل ایران، برعکس جامعه متروپل مثل آمریکا، ظهور پوپولیسم معلول بحران ساختار طبقاتی و رشد فیزیکی و فقر حاشیه‌نشینان شهری می‌باشد، در صورتی که در کشوری مثل کشور آمریکای انتخابات چهل و پنجم، حداکثر اتفاقی که بسترساز ظهور پوپولیسم فرصت‌طلب و سیاسی شده است، بحران اقتصادی 2008 می‌باشد که هنوز سایه آن بر اقتصادی جهان سرمایه‌داری و آمریکا حاکم می‌باشد.

شکی نیست که بحران اقتصادی در کشورهای متروپل سرمایه‌داری، علاوه بر اینکه همراه با بحران اقتصادی در جهان می‌باشد، حل این بحران‌ها هم هر چند در عرصه داخلی کشورهائی مثل آمریکا همراه با رکود و کاهش رشد تولید ناخالص ملی‌شان و افزایش بیکاری و فقر مردم هم باشد، راه نجات از بحران و رکود و دستیابی به رونق اقتصادی، در گرو حل بحران در همه جهان است. با همه این احوال آنچه نباید از نظر دور بداریم، اینکه اینگونه بحران‌ها نمی‌توانند مانند بحران در کشورهای پیرامونی، تغییر ساختاری طبقاتی در جامعه متروپل ایجاد نمایند. یا مثلاً بسترساز رشد فیزیکی و فقر و اعتراض گروه فراگیر حاشیه‌نشین شهری بشوند.

ماحصل اینکه، در تبیین پوپولیسم فرصت‌طلب و اپورتونیست، در کشور متروپلی مثل آمریکا، در مقایسه با ظهور پوپولیسیم ستیزه‌گر و غارت‌گر در کشور پیرامونی مثل ایران، ‌«در عرصه تفسیر و تبیین، ما پوپولیسم را به دو صورت پوپولیسم سیاسی و پوپولیسم ساختاری تقسیم می‌کنیم». چراکه آنچنانکه فوقا مطرح کردیم، ‌«پوپولیسم ساختاری در کشورهای پیرامونی مثل ایران معلول و مولود تغییر ساختار طبقاتی یا بحران در ساختار طبقاتی جامعه می‌باشد» یعنی ابتدا در ایران، ماقبل سال 84 با رشد فیزیکی و فقر و اعتراض و نارضایتی و حرکت حانشیه‌نشینان شهری، بحران ساختاری و طبقاتی روندی صعودی به خود می‌گیرد و از بعد از آن است که «این بحران ساختاری و طبقاتی با حمایت همه جانبه راست پادگانی بستر ساز ظهور پوپولیسم ستیزه‌گر و غارت‌گر می‌شود.

اما در کشور متروپلی مثل آمریکا هر چند بحران اقتصادی 2008 در حد بحران سال‌های 1930 تا 1933 آمریکا بوده است، ولی با همه اینها، هرگز این بحران‌های فراگیر نمی‌توانند بسترساز بحران ساختاری و طبقاتی در جامعه‌ای مثل جامعه آمریکا بشوند، زیرا هر چند نظام حاکم بر این کشورها، نظام سرمایه‌داری و کاپیتالیسم می‌باشد و بزرگترین آفتی که بسترساز انحلال و فرسودگی و از پای درآمدن این نظام‌های در کشورهای متروپل می‌گردد، آنچنانکه کارل مارکس می‌گوید: ‌«بحران‌های دوره‌ای درونی آنها است»، با همه این احوال، ‌«جهانی شدن سرمایه‌داری در عصر امپریالیسم و تولیدی بودن ماهیت اقتصاد سرمایه‌داری کشورهای متروپلی مثل آمریکا، شرایط برای فرار از بحران و دستیابی به رونق، توسط انتقال انباشت از کشورهای مرکزی به کشورهای پیرامونی فراهم می‌کند»، آنچنانکه در دوران 8 ساله خود باراک اوباما تا اندازه‌ای این بحران فراگیر محدود و سر و سامان پیدا کرد.

لذا به همین دلیل است که در پوپولیسم فرصت‌طلب و سیاسی، مثل پوپولیسم نو ظهور در آمریکا، پوپولیسم صورت ساختاری نداشته و تنها به عنوان سلاح و شعار جهت به زانو درآوردن رقیب در عرصه مبارزه در رقابت جهت کسب قدرت به کار گرفته می‌شود؛ و همین ماهیت پوپولیسم فرصت‌طلب و سیاسی در آمریکا است که شعارهای حمایت از کارگران و بیکاران و محرومین آمریکا، توسط ترامپ، هرگز نمی‌تواند در چارچوب یک راهبرد ساختاری در نظام سرمایه‌داری بحران زده آمریکا به جائی برسد.

والسلام