در ونزوئلا چه میگذرد؟ - قسمت اول
از دهه آخر قرن بیستم و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و بلوک شرق و شکست تاریخی سوسیالیسم دولتی یا «سوسیالیسم حزب – دولت لنینیستی» (که تمامی انقلابات قرن بیستم در چارچوب آن رویکرد به انجام رسیده بود) و شکست الگوی «دیکتاتوری پرولتاریای» (کارل مارکس یا سوسیالیسم کلاسیک نیمه دوم قرن نوزدهم اروپا) به عنوان «شکل دولت» و حاکمیت منوپل نظام هار سرمایهداری بر بازار جهانی، بدون تردید «بحران تئوریک» در عرصه بینالمللی بر تمامی رویکردهای مارکسیستی و سوسیالیست دولتی و سوسیالیست کلاسیک (نیمه دوم قرن نوزدهم اروپا) حاکم شد؛
و از آنجائیکه در طول بیش از دو دهه گذشته پسا فروپاشی بلوک شرق، هنوز رویکردهای مارکسیستی و سوسیالیستی دولتی و کلاسیک نتوانستهاند به صورت عملی و نظری از این بحران فراگیر تئوریک (در عرصه استراتژی و سیاسی و اقتصادی و تاریخی و اجتماعی و ایدئولوژیک و فلسفی) نجات پیدا کنند، همین امر باعث گردیده است تا علاوه بر اینکه نظریهپردازان لیبرالیستی و نئولیبرالیستی نظام سرمایهداری با تکیه بر این خلاء تئوریک، رویکرد «لیبرال دموکراسی سرمایهداری جهانی» را به عنوان پایان تاریخ اندیشه بشر در این عرصه تعریف نمایند، خود این خلاء تئوریک (در میان مخالفین نظام سرمایهداری) بسترساز عدم توانائی ارائه آلترناتیو نظام سرمایهداری قرن بیست و یکم شده است؛ که البته همین خلاء آلترناتیو نظام سرمایهداری در قرن بیست یکم (به خصوص از فرایند پسا بحران 2007 - 2008 جهان سرمایهداری) عامل زایش رویکردهای مختلفی (که مدعی آلترناتیوی نظام سرمایهداری بودند) نیز شده است که به علت اینکه در تحلیل نهائی همه ادعاهای نظری و عملی این نظریهپردازان در چارچوب همان مکانیزم «بازار سرمایهداری» مطرح شده است، نمیتوان رویکرد و ادعاهای آنها را به صورت آلترناتیو نظام سرمایهداری به حساب آورد. به طوری که اگر در این رابطه بخواهیم به عنوان مصداق از «سوسیالیسم پوپولیستی هوگو چاوز» به عنوان یکی از این مدعیان یاد کنیم، داوری بیربطی نکردهایم که با پیروزی در انتخابات دسامبر 1998 ونزوئلا توانست به کرسی رئیس جمهوری کشور ونزوئلا (که صاحب بزرگترین ذخیره نفت جهان و چهارمین معادن طلای و آلمینیوم جهان است) دست پیدا کند.
هوگو چاوز (رئیس جمهور اسبق ونزوئلا) که قبل از پیروزی در انتخابات رئیس جمهوری ونزوئلا (در دسامبر 1998) خود را طرفدار «راه سوم در عرصه اقتصاد سیاسی» تعریف میکرد، پس از کسب کرسی ریاست جمهوری ونزوئلا، طی سخنرانی رسمی راه خود را به عنوان «راه سوسیالیسم قرن بیست و یکم» مطرح کرد. لذا از این مرحله بود که «گفتمان سوسیالیسم پوپولیستی» به عنوان یک آلترناتیو نظام سرمایهداری (مورد ادعای هوگو چاوز) مطرح شد. مبانی نظری و عملی گفتمان سوسیالیست پوپولیستی هوگو چاوزی در مقایسه با گفتمان حزب - دولت لنینیستی قرن بیستم عبارت بودند از:
1 - کسب قدرت سیاسی در این رویکرد (برعکس رویکرد حزب - دولت لنینیستی) میبایست از طریق دموکراسی سیاسی یا انتخابات مردمی به انجام برسد.
2 - در سوسیالیسم پوپولیستی هوگو چاوزی به جای «سوسیالیسم تولیدی» (سوسیالیستهای کلاسیک نیمه دوم قرن نوزدهم اروپا) بر «سوسیالیسم توزیعی» تکیه میشود.
3 - در سوسیالیسم پوپولیستی هوگو چاوزی (برعکس سوسیالیسم تولیدی کلاسیک نیمه دوم قرن نوزدهم اروپا که بر طبقه کارگر صنعتی یا پرولتاریای صنعتی تکیه مطلق و محوری میشد) تکیه عام بر فقرا و حاشیه تولید و قاعده جامعه میشود، در نتیجه بنا به این دلایل بود که سوسیالیست پوپولیستی هوگو چاوزی نتوانست از عرصه توزیعی، وارد فرایند تولیدی جهت تغییر زیرساخت صنایع و استحاله سرمایهداری نفتی – رانتی – دولتی حاکم بر نظام اجتماعی و نظام اقتصادی جامعه ونزوئلا بشود.
لذا همین امر باعث گردیده است که در طول دو دهه حاکمیت رویکرد سوسیالیست پوپولیستی هوگو چاوزی بر کشور ونزوئلا، دولت انقلابی بولیواریایی نتواند توسط بازسازی اقتصاد نفتی ونزوئلا، اقتصاد تولیدی و صنعتی را جایگزین اقتصاد نفتی موجود بکند، به عبارت دیگر همین تکیه بر سوسیالیسم توزیعی به جای سوسیالیسم تولیدی در چارچوب نظام سرمایهداری رانتی و نفتی و دولتی حاکم بر اقتصاد ونزوئلا باعث گردیده است تا در عرصه مناسبات جهانی سرمایهداری سمتگیری سوسیالیسم پوپولیستی در چارچوب بازار داخلی و جهانی در خدمت سرمایهداری غارتگر جهانی باشد، آنچنانکه در همین زمان بیش از 60% نفت ونزوئلا تحویل کمپانیهای نفتی امپریالیسم آمریکا میشود، طبیعی است که تحریم اقتصادی ترامپ در عرصه اقتصادی و نفتی و بانکی در این شرایط میتواند اقتصاد نفتی و رانتی و دولتی نیکلاس مادورو را در آستانه فروپاشی همه جانبه قرار بدهد.
قابل ذکر است که در دوران دولت هوگو چاوز به علت افزایش قیمت نفت و فروش 383 میلیارد دلار انرژی فسیلی در بازار جهان سرمایهداری، همین سرمایهداری نفتی و رانتی و دولتی چاوزی در عرصه سوسیالیسم توزیعی پوپولیستی او توانست با تکیه بر این درآمدهای نجومی تا اندازهای به فقرزدائی از زندگی تودههای قاعده جامعه ونزوئلا دست پیدا کند. «ملی کردن صنعت نفت ونزوئلا» توسط هوگو چاوز شرایط برای او آنچنان فراهم کرد که او توانست دلارهای نفتی که قبلاً در اختیار الیگارشی مالی ونزوئلا بود، در چارچوب همان رویکرد سوسیالیست پوپولیستی یا سوسیالیست توزیعی و مناسبات سرمایهداری دولتی – رانتی – نفتی حاکم بر جامعه ونزوئلا، در خدمت رفاه قاعده جامعه ونزوئلا درآورد و همین امر بسترساز حمایت قاعده جامعه ونزوئلا (در مبارزه ضد امپریالیستی هوگو چاوز) از او شد.
شاید بتوانیم در این رابطه اینچنین داوری کنیم که رمز موفقیت هوگو چاوز در مبارزه ضد امپریالیستیاش (در چارچوب نظام اقتصاد سرمایهداری رانتی – نفتی – دولتی موجود) در این بود که او توانست توسط سرمایههای نفتی و فقرزدائی از قاعده محروم جامعه ونزوئلا، گروههای اجتماعی پائینی جامعه ونزوئلا را از بیتفاوتی خارج کند و به عنوان کنشگران فعال مبارزه ضد امپریالیستی خود درآورد. آنچنانکه رمز شکست نیکلاس مادورو در این است که او توسط عدم توانائی در مدیریت اقتصاد سرمایهداری نفتی رانتی دولتی ونزوئلا و به علت کاهش قیمت نفت و بحران سرمایهداری، قاعده جامعه ونزوئلا را (همان گروههای اجتماعی اکتیو و فعال پائینی جامعه ونزوئلا در زمان هوگو چاوز) توسط تورم یک میلیون درصدی و رکود فراگیر و فقر و گرانی و بیکاری پاسیف و منفعل کرد. به طوری که در شرایط فرابحرانی امروز کشور ونزوئلا شاهدیم؛ که «غائب بزرگ این عرصه همان قاعده یا گروهای اجتماعی پائینی جامعه ونزوئلا میباشند که نه حاضرند در مبارزه ضد امپریالیستی از نیکلاس مادورو حمایت نمایند و نه حاضر در صف حمایت از سرمایهداری جهانی تحت هژمونی جناح هار امپریالیسم آمریکا در این شرایط از خوان گوایدو حمایت کنند»، در نتیجه به صورت آچمز شده تنها تماشاگر منفعل صحنه میباشند؛ و همین امر باعث گردیده است تا نیکلاس مادورو برعکس هوگو چاوز (مانند بشار اسد در سوریه) در این شرایط تنها بر ریسمان پوسیده ارتش و قدرت سیاسی نظامی پوتین تکیه نماید. یادمان باشد که همین حمایت تودههای محروم قاعده جامعه ونزوئلا از هوگو چاوز بود که باعث گردید تا کودتای نظامی بوش پسر بر علیه هوگو چاوز در سال 2002 شکست بخورد.
بنابراین از بعد از سقوط قیمت نفت و بحران 2007 - 2008 جهان سرمایهداری و مرگ چاوز، اقتصاد نفتی – رانتی – دولتی ونزوئلا (که توسط سوسیالیسم پوپولیستی هوگو چاوزی نتوانسته بود به بازسازی اقتصاد نفتی ونزوئلا دست پیدا کند و اقتصاد مولد را جایگزین اقتصاد نفتی – رانتی دولتی حاکم بکند) گرفتار بحران فراگیر اقتصادی شد و همین بحران اقتصادی بود که بسترساز ظهور تورم یک میلیون درصدی و کاهش صادرات و کمبود کالا و در نهایت ایجاد نارضایتی در قاعده جامعه ونزوئلا شد.
عنایت داشته باشیم که به علت همان وجود نظام سرمایهداری رانتی – نفتی – دولتی موجود هنوز الیگارشی مالی ونزوئلا که خوان گوایدو نمایندگی آنها را یدک میکشد، نقش محوری خود را از دست نداده است و با اینکه 95% ارز کشور در دست دولت میباشد و تنها 5% از ارز کشور در دست الیگارشی مالی ونزوئلا است، به علت اینکه 85% صادرات ونزوئلا صادرات نفتی میباشند و بازار فروشان در دست کمپانیهای نفتی امپریالیسم آمریکا است، همین بحران اقتصادی و کاهش قیمت نفت و کاهش صادرات و عدم مولد بودن اقتصاد و عدم توان مدیریت نیکلاس مادورو (پس از چاوز) و انتقال بحران سرمایهداری جهانی شرایط برای فروپاشی اقتصادی و اجتماعی امروز جامعه ونزوئلا را فراهم ساخته است.
البته تحریم اقتصادی کشورهای متروپل سرمایهداری تحت هژمونی جناح هار امپریالیسم آمریکا در این شرایط خودویژه کشور ونزوئلا زمینه برای فراگیر کردن این بحران و فروپاشی نظام اقتصادی و نظام اجتماعی فراهم کرده است. نکتهای که در این رابطه قابل ذکر است اینکه رویکرد سوسیالیسم پوپولیستی هوگو چاوز علاوه بر دو مؤلفه «فقرزدائی» (در چارچوب سوسیالیست توزیعی) و مسیر «کسب قدرت سیاسی از طریق دموکراسی سیاسی بر اتحاد منطقهای» (در کشورهای آمریکای لاتین که همیشه حیات خلوت همسایه شمالی یعنی امپریالیسم آمریکا بوده است) تکیه داشته است. در نتیجه همین امر باعث گردیده است که از زمان ظهور سوسیالیسم پوپولیستی هوگو چاوزی، امپریالیسم آمریکا این رویکرد را در چارچوب خطر استراتژیک خود در قاره آمریکا تحلیل نماید. مضافاً اینکه در همین دوران، سوسیالیسم پوپولیستی هوگو چاوزی توانست به صورت یک موج چپ در کشورهای بولیوی، اکوادور، برزیل، شیلی، اروگوئه، پاراگوئه و غیره رشد نماید و به همین دلیل از زمان بوش پدر و پسر تا کلینتون و اوباما و امروز ترامپ، امپریالیسم آمریکا در جهت حذف سوسیالیسم پوپولیستی هوگو چاوز بوده است.
با عنایت به اینکه مکانیزم سلطه امپریالیسم آمریکا از بعد از جنگ جهانی دوم تا به امروز بر پایه:
الف – جنگهای مستقیم مثل ویتنام و کامبوج.
ب - کودتاهای نظامی مثل کودتای نظامی بر علیه تنها دولت دموکراتیک تاریخ ایران (دولت دکتر محمد مصدق) و دولت دموکراتیک آلنده در شیلی.
ج - دخالت در انتخابات داخلی کشورها مثل روسیه.
د - تحریمهای فراگیر اقتصادی مثل امروز ونزوئلا استوار بوده است. به همین دلیل در طول دو دهه گذشته امپریالیسم آمریکا جهت حذف سوسیالیسم پوپولیستی هوگو چاوزی به عنوان کانون اصلی موج چپ ضد آمریکائی در آمریکای لاتین، تلاش کرده است تا بر تمامی مکانیزم های فوق تکیه نماید.
از کودتای نظامی بوش پسر در سال 2002 بر علیه دولت انقلابی بولیواری چاوز تا تحریم فراگیر امروز اقتصادی و بانکی و نفتی و اعزام واحدهای نیروی دریائی به کلمبیا جهت آموزش و آمادهسازی نیروهای مسلح مزدور خود در ونزوئلا و دخالت در انتخابات داخلی این کشور و پروژه دستساز خوان گوایدو به عنوان آلترناتیو دولت نیکلاس مادورو و بالاخره بسترسازی جهت کودتای نظامی و یا حمله نظامی نیابتی توسط کلمبیا، بزریل و غیره پیوسته در دستور کار خود قرار داده است.
باری، در این رابطه است که در کادر «تحلیل مشخص از شرایط مشخص امروز جامعه ونزوئلا» باید عوامل تکوین و ظهور بحران فراگیر اقتصادی امروز جامعه ونزوئلا که باعث شده است تا تولید ملی این کشور در مقایسه با سال گذشته به نصف برسد و درصد تورم در شرایط فعلی به حدود یک میلیون درصد رشد کند و عاملی شده است تا بیش از یک میلیون نفر از مردم محروم ونزوئلا آواره کشورهای همجوار بشوند و دلیل و علتی شده است تا نظام اقتصادی و نظام اجتماعی کشور ونزوئلا در آستانه فروپاشی همه جانبه قرار بگیرد، با موضوع مداخلهگرایانه و امپریالیستی جهان سرمایهداری تحت هژمونی امپریالیسم آمریکا یا جناح هار ترامپیسم از هم دیگر جدا نمائیم، چراکه دخالت امپریالیستی کشورهای متروپل سرمایهداری تحت رهبری امپریالیسم آمریکا در کشور امروز ونزوئلا، اصلاً و ابداً در راستای بازسازی اقتصادی و سیاسی و دموکراسی در کشور ونزوئلا نمیباشد بلکه بالعکس شعار «دموکراسیخواهی امپریالیسم آمریکا» آنچنانکه در دو دهه گذشته (در منطقه خاورمیانه در حمله نظامی و اشغال امپریالیستی از افغانستان و عراق و لیبی گرفته تا سوریه و یمن و غیره) شاهد بودهایم، تنها در راستای سلطه امپریالیستی بر سرمایهها و بازارهای منطقهای بوده است.
به طوری که امپریالیسم آمریکا جهت بازارسازی و بسترسازی برای غارت کمپانیهای سرمایهداری جهانی تحت شعار «دموکراسیخواهی» عامدانه تمامی زیرساختهای اقتصادی عراق و لیبی و افغانستان (از زیرساختهای آب و بر ق گرفته تا صنایع مصرفی آنها) را نابود کرد. آنچنانکه هزینه جنگ افغانستان و عراق (که تنها جنگی بود که تماماً توسط بخش خصوصی امپریالیسم آمریکا انجام میگرفت) بیش از 5 تریلیون دلار شد؛ و توسط این جنگها بود که امروز بازار برای غارتگری بخش خصوصی امپریالیسم جهانی تحت هژمونی امپریالیسم آمریکا در منطقه خاورمیانه فراهم شده است.
ادامه دارد