سلسله درسهائی در باب مبانی تئوریک «استراتژی پیشگام» - قسمت ششم
چگونه هزینه مبارزه برای جنبشهای چهارگانه ایران کاهش دهیم؟
شاید، یکی از گرههای کور «بحران استراتژی مبارزه در ایران» موضوع عدم پاسخ علمی و کنکریت و مشخص به سؤال «علل شکست استراتژی پیشاهنگ (چریکگرائی مدرن یا ارتش خلقی مائو، یا حزب طراز نوین لنینیستی)، در ایران، در سه شکل غیر مذهبی و ملی و مذهبی، از دهه 30 الی یومنا هذا باشد». چراکه درباب علل شکلگیری یا تکوین یا کپیبرداری استراتژی پیشاهنگ در ایران در سه شکل حزب طراز نوین لنینیستی و ارتش خلقی مائوئیستی و چریکگرائی مدرن رژی دبره، از دهه 30 بسیار گفته و بسیار نوشته شده است، اما در باب «علل شکست استراتژی پیشاهنگ در ایران» که برای نزدیک به نیم قرن، به عنوان گفتمان مسلط بر استراتژی مبارزه در ایران بوده است، بسیار اندک گفته شده است و تازه در آن اندک گفتهها هم آنچه گفته شده است در این چارچوب میباشد که «علل شکست استراتژی پیشاهنگ» از دهه 30 الی زماننا هذا در جامعه ایران، عبارت است از:
1 - بی توجهی و یا «دوری پیشاهنگ از طبقه کارگر ایران.»
2 - «ماهیت خرده بورژوازی یا غیر پرولتاریائی» پیشکسوتان استراتژی پیشاهنگی در ایران.
3 - «استبداد هار» که عامل انسداد و اختناق زایدالوصف فضای سیاسی جامعه ایران در نیم قرن گذشته است.
4 - «خواستگاه روستائی و حاشیه تولیدی کارگران ایران» که بسترساز ذهنیت خرده بورژوایی و سنتی در طبقه کارگر ایران شده است.
5 - «خیانت حزب توده» به جنبش مقاومت ملی مردم ایران تحت رهبری دکتر محمد مصدق در دهه سی و بیتفاوتی این حزب در جریان کودتای 28 مرداد 32 و حمایت این حزب از رژیم مطلقه فقاهتی حاکم تا سال 62.
6 - «الگوبرداری مکانیکی» استراتژی پیشاهنگی در ایران در سه شکل آن، از انقلاب اکتبر روسیه و انقلاب چین و انقلاب کوبا.
7 – «شکست اولین دموکراسی تاریخ ایران» توسط کودتای 28 مرداد 32 به علت:
الف - ضعف تشکیلاتی یا سازماندهی مردمی جبهه ملی.
ب - ضعف حرکت جمعی تکوین یافته از پائین دولت مصدق.
ج - ضعف برنامه درازمدت مصدق جهت استمرار مبارزه دموکراسیخواهانه مردم ایران با ورود به فرایند مبارزه عدالتخواهانه.
د - ضعف رهبری جمعی دولت مصدق به علت تکیه بر استراتژی پارلمانتاریستی او.
ه - عدم سازمانگری تودهها توسط جامعه مدنی جنبشی حقوقی تکوین یافته از پائین، در دولت مصدق.
8 - «ارادهگرائی یا خصلت ولونتاریستی روشنفکران» برخواسته از طبقه متوسط یا اقشار خرده بورژوازی شهری.
9 - «عقبماندگی مناسبات سرمایهداری» در ایران.
10 - «حاکمیت جهانی استراتژی پیشاهنگی» در سه شکل آن اعم از حزب طراز نوین لنینیستی، یا ارتش خلقی مائوئیستی یا چریکگرائی مدرن رژی دبره، از بعد از انقلاب اکتبر روسیه و انقلاب چین و انقلاب کوبا.
11 - «موفقیت استراتژی پیشاهنگی در عرصه کسب قدرت سیاسی» در رو سیه و چین و کوبا، به علت خودویژگیهای تاریخی و سیاسی و اجتماعی و جغرافیائی این جوامع.
12 - «محدودیت کمی یا کیفی طبقه کارگر در ایران» به علت عقبماندگی مناسبات سرمایهداری وابسته و غیر ساختی در ایران.
13 - «شکست پروژه رفرم ارضی شاه – کندی» که بسترساز سترون شدن سرمایهداری ایران و ایجاد حاشیه تولید گسترده در شهرهای بزرگ شده است.
14 - «عافیتطلبی رهبریت جریانهای سیاسی» اعم از مذهبی و غیر مذهبی و ملی از بعد از کودتای 28 مرداد 32.
15 - «پراکندگی روستاها و عدم پیوند تنگاتنگ بین شهر و روستا.»
16 - «عدم استعمار مستقیم کشور ایران» در گذشته به علت خودویژگیهای تاریخی و فرهنگی آن.
17 - «گستردگی کمی و کیفی طبقه متوسط یا اقشار خرده بورژوازی شهری در ایران» که بسترساز غلبه هژمونیک تاریخی این اقشار بر طبقه زحمتکشان و محروم ایران شده است.
18 - «خصلت آنارشیگری و تشکلناپذیری اقشار خرده بورژوازی شهری ایران»، به علت تصوفزدگی و فقهزدگی و استبدادزدگی و سنتزدگی.
19 - «عدم پیوند ارگانیک بین زحمتکشان شهر و روستا» یا طبقه کارگر و طبقه دهقان به علت مناسبات بیمار سرمایهداری ایران.
20 - «کمبود آب در ایران» که بسترساز تضاد بین زحمتکشان روستاهای ایران و شکست اقتصاد کشاورزی و ویرانی روستاها و فرار دهقانان از روستاها و پناه آوردن آنها به حاشیه شهرها شده است.
21 – «حملات ویرانگر گذشته بیگانان» به سرزمین ایران، از حمله اعراب و حمله مغول گرفته تا حمله روسیه و حمله متفقین در جنگ بینالملل دوم.
22 - «جوهر وابستگی سرمایهداری ایران.»
23 – «اقتصاد نفتی و رانتی و درباری حاکم بر سرمایهداری وابسته ایران» و غیره.
اینها دلایلی و عللی هستند که «طرفداران استراتژی پیشاهنگی در ایران» اعم از مذهبی و غیر مذهبی و ملیگرا، در خصوص «شکست استراتژی پیشاهنگی در نیم قرن گذشته در ایران مطرح میکنند»، پر پیداست که مخرج مشترک همه این علل و دلایل فوق، در خصوص «علل شکست استراتژی پیشاهنگی در سه مؤلفه آن در ایران، رویکرد «برون نگری و غیر دیالکتیکی این آسیبشناسان استراتژی پیشاهنگی، میباشد». چراکه در هیچکدام از این آسیبشناسیهای استراتژی پیشاهنگی در ایران در 50 سال گذشته، «خود استراتژی پیشاهنگی به صورت تئوریک و مستقل» مورد آسیبشناسی قرار نگرفته است و چنین به نظر میرسد که تمامی آسیبشناسان فوق، «درستی و حقانیت استراتژی پیشاهنگی در ایران مفروض گرفتهاند» و سپس در چارچوب آن مفروضات، به آسیبشناسی پرداختهاند، در صورتی که،
خانه از پای بست ویران است / خواجه در بند نقش ایوان است
لذا به همین دلیل است که تمامی جریانهای معتقد به استراتژی پیشاهنگی در ایران که در چارچوب مؤلفههای فوق به آسیبشناسی استراتژی پیشاهنگی در ایران پرداختهاند، در ادامه این آسیبشناسیهای خود، با تغییر نام و تابلو جریان خود، دوباره مانند «گربه مرتضی علی چهار دست و پا، در شکلی و صورتی دیگر، گرفتار همین رویکرد پیشاهنگی در مؤلفههای دیگران شدهاند». چرا که هنوز:
الف – تمامی این جریانها به نحوی از انحاء، خود را عقل کل و قیم تودهها و برتر از مردم به حساب میآورند.
ب – هنوز معتقدند که مبارزه و انقلاب از مسیر پیشاهنگی و تشکیلات عمودی و انقلابی پیشاهنگ عبور میکند، نه از زندگی روزمره مردم و جنبشهای چهارگانه اجتماعی و دموکراتیک و کارگری و سیاسی و سازمانگری افقی پائینیهای جامعه توسط دستیابی به جامعه مدنی جنبشی حقوقی، تکوین یافته از پائین.
ج – هنوز معتقدند که مبارزه صنفی و سندیکائی زحمتکشان ایران نمیتواند بسترساز مناسب جهت ایجاد حرکت تحولخواهانه دموکراتیک یا سوسیالیستی در جامعه ایران بشود.
د - هنوز معتقدند که برای ایجاد حرکت تحولخواهانه در جامعه ایران، باید قبل از هر چیز به جنگ خدا و مذهب و اعتقاد مردم برویم.
ه – هنوز معتقدند که برای ایجاد حرکت تحولخواهانه در جامعه ایران، به جای اینکه «تشکیلات عمودی خود را در خدمت تشکیلات افقی و جنبشی چهارگانه درآوریم، باید حرکت اجتماعی و دموکراتیک و صنفی و سیاسی مردم ایران را در خدمت تشکیلات عمودی خود درآوریم.»
و – هنوز معتقدند که «باید حرکت از خارج ایران ایجاد کنیم» و سپس تحت هژمونی تشکیلات خودمان آن حرکت برون تکوین یافته را در اشکال مختلف ارتش خلقی و روشنفکری به جامعه و گروههای مختلف داخل ایران تزریق نمائیم.
ز - هنوز معتقدند که «مبارزه عدالتخواهانه در کشور ایران از مبارزه دموکراتیک و دموکراسیخواهانه جدا میباشد». چراکه (از نظر اینها) مبارزه دموکراسیخواهانه مقدم بر مبارزه عدالتخواهانه، «مختص طبقه متوسط شهری میباشد، نه طبقه زحمتکشان و محرومین ایران.»
ح – هنوز معتقدند که باید توسط «اعلامیهها و فتاوای تشکیلات عمودی» از برون، «حرکت صنفی، یا صنفی سیاسی، یا سیاسی صنفی، یا سیاسی – سیاسی تودهها و زحمتکشان ایران را هدایت کرد.»
ط – هنوز معتقدند که مبارزه صنفی یا سندیکائی زحمتکشان ایران دارای جوهر سیاسی نیست.
ی – هنوز معتقدند که «در تعریف کارگر و طبقه کارگر در ایران باید تنها بر جوهر جمعی و تولید صنعتی در مناسبات سرمایهداری توجه کنیم، نه بر جوهر فروش نیروی کار در برابر مزد، یا کالاسازی از نیروی کار خویش» (که مطابق این باعث میگردد تا همه مزدبگیران ایران و همه کسانی که به نحوی در برابر فروش نیروی کار خود امرار معاش میکنند، کارگر بنامیم).
ک – هنوز معتقدند که «استراتژی حزب طراز نوین لنین، یا استراتژی ارتش خلقی مائو، میتواند در نهایت در خدمت مبارزه رهائیبخش طبقه زحمتکشان ایران باشد.»
ل – هنوز معتقدند که تنها «ایدئولوژی رهائیبخش طبقه زحمتکشان ایران مارکسیسم لنینیسم قرن بیستم و یا مارکسیست کلاسیک نیمه دوم قرن نوزدهم اروپا میباشد و غیر از آن هر رویکردی دیگری در راستای دستیابی به دموکراسی سوسیالیستی (نه سوسیال دموکراسی قرن بیستم سرمایهداری اروپا) غیر تاریخی و در خدمت طبقه حاکم میباشد.»
م – هنوز در مبارزه تئوریک بین جریانهای مختلف سیاسی به علت رویکرد واگرایانه (نه همگرایانه خود)، معتقدند که «من مصیبم و خصمم مخطی.»
ن – هنوز معتقدند که در تعریف حرکت تحولخواهانه مردم ایران، باید همه مبارزه مردم ایران را در چارچوب انقلاب تعریف و تحلیل کنیم «نه انقلاب در چارچوب حرکت تحولخواهانه و اصلاحطلبانه مردم ایران.»
ق – هنوز معتقدند که «آزادی و سوسیالیست» تنها از طریق «کسب قدرت سیاسی» حاصل میشود، نه از طریق دستیابی به «جامعه مدنی جنبشی حقوقی تکوین یافته از پائین» و مبارزه روزمره جنبشهای چهارگانه مردم ایران.
ر – هنوز معتقدند که «آزادی و اصلاحات و جامعه مدنی و عدالت» باید به نحوی از بالا، توسط نخبهها به جامعه ایران تزریق شود نه از پائین «توسط جنبشهای چهارگانه و سازمانگری افقی.»
ش – هنوز معتقدند که «ما بیشتر از مردم و طبقه میفهمیم»، ما انقلابیتر از مردم ایران هستیم و این ما هستیم که میتوانیم به جای مردم و طبقه فکر بکنیم، به جای مردم و طبقه تصمیم بگیریم و به جای مردم و طبقه، حزب و دولت تشکیل دهیم و به جای مردم و طبقه، پس از کسب قدرت سیاسی و سرنگونی حاکمیت، ما از منافع مردم و طبقه، در غیاب مردم و طبقه دفاع بکنیم.
ت – هنوز معتقدند که «با رادیکالیزه کردن مبارزه و بالا بردن هزینه مبارزه برای جنبشهای چهارگانه و طرح شعار سرنگونی قدرت سیاسی در غیاب تودهها و طبقه، زودتر میتوان به هدف خود که کسب قدرت میباشد، دست پیدا کرد.»
ع – هنوز معتقدند که «تمامی راههای حرکت تحولخواهانه مردم ایران از مسیر کسب قدرت سیاسی عبور میکند» و بدون مبارزه برای کسب قدرت سیاسی یا سرنگونی حاکمیت، هر گونه فعالیتی در ایران، آب در هاون کوبیدن است.
ص – هنوز معتقدند که «تحول فرهنگی» در جامعه سنتزده و فقهزده و تصوفزده و استبدادزده ایران، تنها از «مسیر تحول مناسبات تولیدی» عبور میکند.
ف – هنوز معتقدند که مبارزه برای آزادیهای دموکراتیک «دارای جوهر بورژوائی میباشد» در صورتی که از نظر اینها، «فقط مبارزه برای سوسیالیسم اقتصادی، دارای جوهر انسانی است.»
ث – هنوز معتقدند که ما باید از هر گونه حرکت خارجی و داخلی که در جهت سرنگونی قدرت حاکم باشد، حمایت بکنیم و کاری به جوهر مترقیانه یا مرتجعانه این حرکتها، نداشته باشیم.
ک – هنوز معتقدند که «مردم ایران نیازمند به قهرمان و لیدر میباشند» و تا زمانیکه برای مردم ایران «قهرمان و لیدر نسازیم، این مردم حرکت نمیکنند.»
گ – هنوز معتقدند که با «استراتژی فشار از پائین، جهت چانه زنی در بالا، میتوانیم حاکمیت را وادار به مشارکت در قدرت با خودمان بکنیم.»
پ – هنوز معتقدند که در عرصه مبارزه تحولخواهانه مردم ایران، «هر کس که با جریان ما نباشد، دشمن و مخالف و بر علیه ما میباشد» چراکه معیارها همه چیز در مبارزه ما و جریان ما هست، نه مبارزه تحولخواهانه مردم ایران.
ادامه دارد