سلسله درسهای درباب استراتژی اقدام عملی سازمانگرایانه جنبش پیشگامان مستضعفین ایران
مبانی تئوریک مدل سیاسی – اجتماعی: «دموکراسی – سوسیالیستی» - قسمت شانزدهم
برای فهم بیشتر جایگاه مدل سیاسی – اجتماعی در اینجا به طرح سه مثال دیگر میپردازیم.
مثال اول مدل سیاسی – اجتماعی رژیم مطلقه فقاهتی در 39 سال گذشته است که همان «مدل خلافت اسلامی میباشد.» آنچنانکه قبلاً هم در نشر مستضعفین ارگان عقیدتی سیاسی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران مطرح کردیم، خمینی از بعد سرکوب قیام 15 خرداد 42 توسط رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی دوم، تبعید به نجف شد که در تابستان سال 46 او طی یک سلسله سخنرانی به طرح تز ولایت فقیه پرداخت؛ که البته بعدا این سخنرانیها توسط جلال الدین فارسی به صورت کتاب «ولایت فقیه» موجود درآمد و منتشر گردید.
آنچه هدف خمینی در آن زمان از طرح تز «ولایت فقیه» بود، اینکه تلاش میکرد تا توسط طرح این نظریه خودساخته، با تز مشروطیت (که خود خمینی قبل از قیام 42 در دهه 20 در کتاب قبلی خود، تحت عنوان «کشف الاسرار» در ادامه راه مدرس به آن اعتقاد داشت) مانند شیخ فضل الله نوری، با تاسی از اندیشههای جلال آل احمد در دو کتاب «خدمت و خیانت روشنفکر» و «غربزدگی» مرزبندی آلترناتیوی بکند؛ و در برابر رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی (به علت سرکوب خونین 15 خرداد 42 توسط تبیین فقهی و کلامی تز خود ساخته ولایت فقیه) آلترناتیو سیاسی بسازد،
بنابراین در کتاب «ولایت فقیه» خمینی، هر چند او تلاش میکند تا با تعمیم اختیارات ولایت سیاسی پیامبر اسلام برای فقها و از جمله خودش، «صلاحیت خلافت بر مسلمین تبیین و تعریف نماید» با همه این احوال خمینی هرگز در کتاب «ولایت فقیه» خود به ارائه مدل سیاسی – اجتماعی «رژیم خلافت» به صورت آلترناتیو سیاسی نمیپردازد؛ و لذا در همین رابطه بود که خمینی و حواریون او (حتی هاشمی رفسنجانی تا بعد از انقلاب 57 و قبل از تشکیل مجلس خبرگان قانون اساسی تحت هژمونی حسینعلی منتظری و سید محمد بهشتی و حسن آیت) هرگز از تز ولایت فقیه دستساز خود، استنتاج مدل سیاسی – اجتماعی آلترناتیو رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی، در شکل خلافت اسلامی نداشتند؛ و در همین رابطه بود که خمینی به پیشنویس پیشنهادی قانون اساسی حسن حبیبی که الگوبرداری از مدل سیاسی اجتماعی فرانسه و آمریکا بود و هیچ اشارهای به ولایت فقیه به عنوان مدل سیاسی –اجتماعی در آن نشده بود، قبل از تشکیل مجلس خبرگان رهبری، همراه با هاشمی رفسنجانی رأی مثبت داد.
باز هم تاکید میکنیم که در پیشنویس قانون اساسی حسن حبیبی، اصلاً و ابداً سخنی و صحبتی در باب ولایت فقیه در میان نبود؛ و اشکال خمینی به این پیشنویس قانون اساسی حسن حبیبی، فقط در خصوص اعلام شیعه جعفری به عنوان مذهب رسمی بود که در پیشنویس حسن حبیبی به جای شیعه جعفری، اسلام به عنوان دین رسمی مطرح شده بود، همچنین مخالفت با اصل تساوی حقوق زن و مرد بود؛ که حسن حبیبی با تاسی از قانون اساسی فرانسه و آمریکا در پیشنویس پیشنهادی خود عیناً مطرح کرده بود؛ و به همین دلیل بود که خمینی در مصاحبههای قبل از انقلاب 57 خود در پاریس و غیره واقعاً میگفت «من پس از انقلاب به قم میروم و به کار طلبگی خود میپردازم»، اعتقاد ما بر این است که او در آن زمان دروغ نمیگفت، چراکه از نظریه ولایت فقیه دستساز خود، برداشت مدل سیاسی – اجتماعی آلترناتیو رژیم شاه نداشت. او حداکثر در چارچوب همان شورای نگهبان متمم قانون اساسی مشروطیت میخواست به خواسته میرزا حسن شیرازی که میگفت: «اذا رائت الملوک علی ابواب العلما فقولوا نعم الملوک و نعم العلما و اذا رایت العلما علی ابواب الملوک فقولوا لست العلما و لست الملوک» لباس قانونی ببخشد. آنچنانکه خود او در کتاب ولایت فقیه میگوید: «تنها چند تا آئین نامه اداری برای حکومت کردن در ایران کم داریم.»
بنابراین در غیبت مدل سیاسی – اجتماعی خمینی حداکثر به مدل سیاسی – اجتماعی بورژوازی پهلوی فکر میکرد؛ که تنها توسط یک جایگزینی تحت نفوذ او به جای شاه، او میتواند همه مشکلات دنیا و آخرت مردم ایران را حل نماید. از بعد از تشکیل مجلس خبرگان قانون اساسی و تصویب اصل ولایت فقیه به عنوان مدل سیاسی حکومتی توسط مثلث حسینعلی منتظری و سید محمد بهشتی و حسن آیت بود که رفته رفته خمینی به جایگاه نظریه ولایت فقیه دستساز خود، به عنوان مدل سیاسی در شکل خلافت اسلامی پی برد؛ و از آن زمان بود که خمینی با کسب قدرت سیاسی توسط انقلاب ضد استبدادی مردم ایران و نهادینه کردن این قدرت، کوشید تا از مدل سیاسی ولایت فقیه مولود خبرگان قانون اساسی توسط مثلث منتظری – بهشتی – آیت، یک مدل فراایرانی با رنگ لعاب مذهبی، بسازد.
در نتیجه در این رابطه بود که با توجه به جایگاه مقام عظمای ولی فقیه در قانون اساسی خبرگان (به عنوان جانشین امام زمان و پیامبر اسلام که بیش از 80% قدرت سیاسی، اقتصادی، قضائی، نظامی، انتظامی، اداری، دولتی و غیر دولتی در ید قدرت او میباشد و در برابر هیچ نهادی هم پاسخگو نیست و حداکثر منتخبان افرادی میباشد که خود ولی فقیه آنها را توسط شورای نگهبان دستساز خود قبلاً انتخاب کرده است) رفته رفته خمینی «مدل خلافت اسلامی» را در چارچوب نظریه جدید ولایت مطلقه فقیه که حتی خود سید علی خامنهای با آن مخالف بود، در دستور کار خود و حواریون خود قرار داد.
بنابراین قبل از مدل خلافت اسلامی توسط القاعده و داعش و بوکوحرام و غیره، این مدل سیاسی از سال 58 توسط خمینی و حواریون او مطرح گردید؛ که طرح شعار «ایران به عنوان ام القراء جهان اسلام» در این رابطه مطرح گردید. البته بد شانسی خمینی و حواریون او در این رابطه در این بود که برعکس داعش و القاعده و غیره که تز خلافت اسلامی در جامعه اهل تسنن مطرح کردند، خلافت اسلامی خمینی به علت شیعه بودن، آن هم در کشور ایران، نگرفت. هر چند که خمینی در خطبههای عربی نماز جمعه تهران تلاش میکرد تا در زیر لوای شعار «آزادی قدس» و اعلام جمعه آخر ماه رمضان به عنوان روز جهانی قدس، در این رابطه حرکت خودش را به صورت فراشیعی و فراایرانی جا بیاندازد، در زمانیکه او حاضر نمیشد برای بیش از یک میلیون نفر سنی موجود در تهران اجازه بنای مسجد و برپائی نماز جمعه بدهد، در این امر هم موفق نگردید. به همین دلیل مدل خلافت اسلامی خمینی نتوانست حتی در منطقه خاورمیانه راه باز کند.
یادمان باشد که کل جمعیت شیعیان در اشکال مختلف دوازده امامی و زیدیه و علوی و غیره در کل جهان به 150 میلیون نفر میرسد. این درحالی است که جمعیت مسلمانان اهل تسنن بیش از یک میلیارد نفر میباشد. علیهذا هر چند خمینی در سال 58 نتوانست مدل خلافت اسلامی دستساز خودش را توسط شعار صدور انقلاب و خطبههای عربی نماز جمعه و تبلیغات مذهبی و فرهنگی و حمایت از آزادی قدس، به کشورهای مسلمان صادر نماید، رفته رفته دریافت که شیعه بودن و ایرانی بودن او، مانع دستیابی او به مدل خلافت اسلامی در کشورهای مسلمان منطقه میشود، البته ذکر این موضوع در اینجا خالی از عریضه نیست که بدانیم از بعد از دستیابی خمینی و حواریون او به مدل خلافت اسلامی، استراتژی او در داخل کشور به صورت همه جانبه تغییر کرد، چرا که خمینی در چارچوب مدل خلافت اسلامی، جهت تمرکز تمام قدرتهای سه مؤلفهای کشور درید خود، راهی جز در پیش گرفتن استراتژی حذفی، جهت حذف تمامی نیروهای بالقوه و بالفعلی که نسبت به آنها احساس آلترناتیو در عرصه قدرت سه مؤلفهای کشور میکرد، نداشت.
لذا در چارچوب این استراتژی حذفی بود که خمینی از همان سالهای 58 و 59 حذف تمامی نیروهای رقیب سیاسی خود از شریعتمداری تا مجاهدین خلق و نیروهای ملی و غیر مذهبی و نهضت آزادی در دستور کار خود قرار داد؛ و در این رابطه بود که خمینی و حواریون در دهه 60 در چارچوب این استراتژی حذفی، برای دستیابی به مدل خلافت اسلامی دستساز و مورد ادعای خود بر هیچ احدی رحم نکردند. علیهذا تمامی فرایندهای حذفی خمینی، از فرایند حذف دولت موقت بازرگان تا حذف بنی صدر و حذف شریعتمداری و حذف جنبش دانشجوئی توسط کودتای فرهنگی بهار 59 و حذف تمامی جنبش سیاسی ایران از خرداد 60 و حتی حذف مجاهدین انقلاب اسلامی و حزب جمهوری دستساز خود در سال 63 و حذف زندانیان سیاسی در تابستان 67 و حذف منتظری در نیمه دوم سال 67 همه و همه در این رابطه قابل تفسیر و تبیین میباشد، چراکه او معتقد بود که مدل خلافت اسلامی مشروعیت خودش را از آسمان و امام زمان میگیرد؛ بنابراین در چارچوب ساختار هرمی قدرت بر پایه ولایت مطلقه فقاهتی (که از نظر او اوجب الواجبات حفظ این نظام است و مقام عظمای ولایت فقیه میتواند در راستای حفظ این نظام، حتی حکم به تعطیلی نماز روزه و حج هم بدهد) هیچ نیروئی توان رقابت و تضاد با ولی فقیه ندارد.
پر پیدا بود که خمینی از سال 58 پله پله در چارچوب همان استراتژی حذفی خود به سراغ تمامی نیروهائی (که حتی احساس آلترناتیو سیاسی بالقوه میکرد) میرفت؛ و همه را از ریشه خشک میکرد؛ و بدین ترتیب بود که دهه 60 خونینترین دهه در تاریخ ایران، برای مردم ایران و جنبش سیاسی و جنبشهای اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران بوده است. علی ایحال، در عرصه برون مرزی، از بعد از اینکه خمینی دریافت که دیگر نمیتواند به صورت سیاسی و فرهنگی توسط صدور انقلاب دستساز خود به مدل خلافت اسلامی دستساز خود دست پیدا کند، مانند استراتژی حذفی داخل کشور، در عرصه برون مرزی، هم استراتژی حذفی در دستور کار خود قرار داد؛ که شروع جنگ بین رژیم مطلقه فقاهتی با رژیم بعث عراق، اولین میوه شجره برون مرزی مدل خلافت اسلامی خمینی بود. هر چند که این جنگ تا مرحله فتح خرمشهر در خرداد 61 تقریباً به علت اشغال بخشی از خاک ایران توسط ارتش صدام حسین، به صورت صوری چهره ملی و دفاعی داشت، اما از بعد از فتح خرمشهر با ورود سپاه خمینی به خاک عراق، شعار خمینی در راستای مدل خلافت اسلامی خود عوض شد؛ و با بیان استراتژی «راه قدس از کربلا میگذرد»، شعار «جنگ، جنگ تا پیروزی» به عنوان شعار محوری خود در چارچوب همان استراتژی حذفی برون مرزی، جهت دستیابی به خلافت اسلامی دستساز خود انتخاب کرد؛ و باز در این رابطه بود که در مرحله بعدی، خمینی شعار «جنگ، جنگ تا رفع فتنه در کل جهان» و یا شعار «اگر این جنگ 40 سال هم طول بکشد دست از جنگ برنمیداریم»، سر داد، باز در همین رابطه بود که خمینی بر علیه عربستان سعودی میگفت: «اگر روزی دست از سر اسرائیل و صدام هم برداریم، از سر فهد دست بر نخواهیم داشت.»
علیهذا مدل خلافت اسلامی خمینی در عرصه استراتژی حذفی در داخل و خارج تا تابستان 67 ادامه داشت؛ و در چارچوب همین استراتژی حذفی خمینی بود که هر چند این استراتژی حذفی خمینی نتوانست، در خارج از مرزهای ایران برای خمینی دستاوردی به بار بیاورد، در داخل ایران این استراتژی حذفی خمینی، تقریباً باعث حذف تمامی نیروهای رقیب سیاسی خمینی گردید؛ که آخرین خاکریز آن قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان 67 به فتوای مستقیم خود خمینی بود. باری با شکست خمینی در جنگ با صدام در تابستان 67 بالاخره او مجبور گردید تا همراه با خوردن جام زهر، با استراتژی «جنگ، جنگ تا پیروزی» جهت دستیابی به مدل خلافت اسلامی وداع نماید.
فوت او در خرداد 68 و جانشینی خامنهای هر چند دیگر مانند گذشته خامنهای از آن پتانسیل کاریزماتی خمینی برخوردار نبود، ولی به علت اینکه، خامنهای مدلی غیر همان مدل ولایت و خلافت اسلامی و مشروعیت آسمانی و امام زمانی برای تثبیت خود نداشت، از همان آغاز شروع ولایت خود کوشید تا همان «استراتژی حذفی خمینی» در داخل و منطقه به صورت نهادینه کردن نهادهای قدرت و سیاست و اقتصاد در دستور کار خود قرار دهد. پروژه خانمانسوز اتمی همراه با نهادینه کردن قدرت سپاه و شرکت در جنگهای نیابتی منطقه، همه میوههای همان شجره استراتژی حذفی خمینی در داخل و خارج کشور میباشد. هدف ما از طرح این مثال در چارچوب «موضوع جایگاه مدل سیاسی اجتماعی» به این خاطر است که نشان دهیم که تا چه اندازه تکیه بر «نوع مدل سیاسی» میتواند، تمامی کنش و واکنشهای یک جریان را استحاله و تحت الشعاع خود قرار دهد.
ادامه دارد