جنبش «حاشیهنشینان ایران» و «پوپولیسم ستیزهگر و غارتگر و دگماتیسم» - قسمت پنجم
ماحصل آنچه گفته شد: اینکه:
1 - پدیده حاشیهنشینی در تاریخ اقتصاد ایران مولود شکست پروژه رفرم ارضی شاه – کندی در دهه 40 میباشد.
2 - پدیده حاشیهنشینی در تاریخ اجتماعی جامعه ایران، از آنجائی شکل گرفت که به علت نقش استراتژیک سرمایههای نفتی در استحاله الغای مناسبات زمینداری به سرمایهداری، با عنایت به اینکه سرمایههای نفتی در ایران از آغاز پیدایش نفت الی زماننا هذا در دست حکومتها بوده است، «جایگزین شدن این سرمایههای حکومتی به جای سرمایههای تجاری بخش خصوصی، باعث گردید تا پروژه استحاله مناسبات تولیدی ایران در دهه 40 از زمینداری به سرمایه به صورت دستوری و وارداتی و تزریقی از بالا به پائین صورت بگیرد.» علیهذا پروژه تغییر مناسبات تولیدی در ایران در دهه 40 توسط سرمایههای نفتی حکومتی در راستای منافع سرمایهداری جهانی صورت گرفته است.
3 - از آنجائیکه در رفرم ارضی دهه 40 شاه – کندی جهت استحاله مناسبات تولیدی از زمینداری به سرمایهداری، سرمایه به عنوان بازوی اجرائی و تحولی از صورت سرمایههای تجاری بخش خصوصی، به سرمایههای نفتی حکومتی بدل گردید، همین امر باعث گردید تا به صورت دستوری و فرمایشی توسط دربار همان طبقه زمیندار روستائی با فروش زمینهای خود به دربار، توسط سرمایههای نفتی به دست آورده از روستا به شهر بیایند و با سرمایهگذاری آنها در عرصه بخشهای سه گانه سرمایهداری اعم از تولید و تجارت و خدمات «بدل به بورژوازی بزرگ دربار بشوند.»
4 - تکوین سرمایهداری در ایران در دهه 40 به عنوان مناسبات تولیدی (محیطی نه محاطی) از آنجائیکه به جای سرمایهداری مستقل تجاری بخش خصوصی سرمایههای حکومتی نفتی و رانتی تاثیرگذار بودند، همین امر باعث گردید تا سرمایهداری ایران برعکس سرمایهداری قرن 17 و 18 اروپا دارای مضمون وابسته بشود.
5 - شکست رفرم ارضی شاه - کندی در دهه 40 در ایران مولود:
الف - تجزیه و تفکیک زمینهای کشاورزی.
ب - عدم جایگزینی مدیریت برنامهای سرمایهداری در عرصه اقتصاد کشاورزی، به جای مدیریت قبلی زمینداران.
ج – عدم سرمایهگذاری برنامهریزی شده دربار، جهت هدایت برنامه اقتصاد کشاورزی در چارچوب تعاونیهای تولید در روستاهای ایران.
6 - شکست پروژه رفرم ارضی شاه – کندی در دهه 40 باعث گردید تا دهقانان خرده مالک شده، توان تامین معیشت خود در اقتصاد جدید کشاورزی پیدا نکنند و از آنجائیکه هیچ نهاد حکومتی و تامین اجتماعی جهت مقابله با فقر استخوانسوز آنها از بعد از شکست پروژه رفرم شاه – کندی نبود تا از طبقه زحمتکش روستائی حمایت کند، در نتیجه از بعد از شکست پروژه رفرم ارضی شاه – کندی تنها راه بقاء برای طبقه زحمتکش روستاهای ایران، خروج از روستا و رها کردن همه چیز و فرار به طرف شهرها و زندگی کردن در زاغهها و کپرها و آلونکها در حاشیه شهرها با بدترین شکل ممکن بود.
7 - با تشکیل کمربند حاشیهنشینها در دهه 50 در اطراف شهرهای ایران به علت اینکه فقر استخوانسوز و خرمنسوز و خانمانسوز این حاشیهنشینها مانع از عرضه نیروی کار متخصص آنها به عرصه سرمایهداری وابسته ایران میشد، در نتیجه هر چند حاشیهنشینها خواستگاه کارگران سرمایهداری تولیدی و خدماتی ایران بوده است، در عرصه بدنه سرمایهداری نتوانستهاند حضور چشمگیری داشته باشند.
8 – خودویژگیهای روانشناسی اجتماعی حاشیهنشینان ایران که از دهه 40 به علت شکست پروژه رفرم ارضی شاه – کندی تکوین پیدا کردهاند عبارتند از: الف – نگاه سنتی به مذهب.
ب – فردگرا.
ج – تشکل ناپذیری.
د – خودبین.
ه – حالبین.
و – کوتاهبین.
ز- اندکبین.
9 - جایگزینی سرمایه نفتی و رانتی و حکومتی به جای سرمایههای تجاری بخش خصوصی در پروسس استحاله مناسبات تولیدی جامعه ایران توسط رفرم شاه – کندی در دهه 40 در چارچوب جایگزین شدن سرمایهداری وابسته به جای سرمایهداری مستقل دینامیک تاریخی باعث گردید تا سرمایهداری وابسته تکوین یافته در دهه 40 در جامعه ایران توسط رفرم شاه – کندی نتواند آن فونکسیونی که سرمایهداری در مغرب زمین در قرن 17 و 18 داشته است در جامعه ایران ایجاد نماید. به همین دلیل سرمایهداری وابسته در جامعه ایران نتوانست در دهه چهل الی زماننا هذا، مانند مغرب زمین بسترساز تحول و استحاله سنتهای گذشته بشود.
ح – جدال «طرفداران توسعه» با «طرفداران مدرنیته» در مقابله با «سرمایهداری وابسته» ایران:
جنگ طرفداران سنت با طرفداران مدرنیته در طول بیش از نیم قرنی که از عمر حاکمیت سرمایهداری وابسته در ایران میگذرد تا کنون نتوانسته است در راستای تحول مثبت ذهنی و عینی جامعه ایران تاثیر چندانی داشته باشد؛ و شاید بهتر باشد که اینچنین مطرح کنیم که شکاف و جدال بین سنت و مدرنیته، در عمر نیم قرن حاکمیت سرمایهداری وابسته در ایران، بیش از آنکه در راستای تحول مثبت تاریخی ذهنی – عینی جامعه ایران باشد، فونکسیونی منفی داشته است. به طوری که از زمان سید حسن تقی زاده که با شعار «از فرق سر تا ناخن پا، باید مدرنیته و غربی بشویم» به استقبال مدرنیته رفت تا زمان جلال آل احمد (و اکنون سید حسین نصر) که با شعار «تکیه بر سنتهای گذشته به جنگ با مدرنیته رفتهایم»، این جنگ سنت و مدرنیته نتوانسته در اعتلای ذهنی و عینی جامعه ایران تاثیر زیر ساختی داشته باشد.
لذا در این رابطه هنوز حتی برای طرفداران مدرنیته، نوع مدل مدرنیتهای که آنها معتقدند جامعه ایران برای دستیابی به توسعه باید به آن دست پیدا کند، مشخص نیست؛ یعنی آیا ما میخواهیم مانند ژاپن و چین و هندوستان، با دور زدن مدرنیته در چارچوب سنتهای گذشته خود به توسعه سرمایهداری در جامعه ایران دست پیدا کنیم؟ یا اینکه مانند کشورهایی دیگر آسیای جنوب شرقی مثل مالزی، با آتش زدن به سنتهای گذشته (آنچنانکه سیدحسن تقی زاده میخواست)، در چارچوب تکیه یکطرفه بر مدرنیته مغرب زمین، (آنهم از نوع مدرنیته مذهب ستیز فرانسوی آن) میخواهیم به توسعه سرمایهداری در جامعه ایران دست پیدا کنیم؟
به عبارت دیگر پروسس تکوین سرمایهداری در مغرب زمین که در رابطه با دستیابی به پروسه توسعه، ابتدا جامعه اروپا توانست به تحول نظری و ذهنی دست پیدا کند و پس از آن تا انقلاب کبیر فرانسه در سال 1789 و بعد از آن بود که آن تحولات ذهنی و نظری جامعه مغرب زمین در چارچوب لیبرالیسم ستیزهگر فلسفی و کلامی و سیاسی و اخلاقی و اقتصادی توانست به توسعه از طریق مناسبات سرمایهداری دست پیدا کنند؛ اما در ایران از آنجائیکه در دهه 40 در چارچوب رفرم شاه – کندی به یکباره یک سرمایهداری وارداتی و بیسابقه، مانند یک عروسک، تحویل زمینداران زمین فروخته به دربار شاه توسط سرمایههای نفتی شد، این سرمایهداری وابسته از آنجائیکه برعکس سرمایهداری مغرب زمین دارای بسترهای ذهنی و نظری قبلی نبود، باعث گردید تا در طول نیم قرن گذشته، تنها یک مدرنیته مذهب ستیز زائیده انقلاب کبیر فرانسه در کادر سکولاریسم کلامی به بخشی از انتلکتوئل جامعه ایران هدیه کند و از آنجائیکه این مدرنیته ستیزهگر ریشه در دینامیسم تاریخی جامعه ایران ندارد، تا کنون تنها فونکسیونی که داشته است گرایش بیشتر تودههای جامعه ایران به سنتهای گذشته بوده است.
به همین دلیل سنتهای گذشته جامعه ایران نه تنها در نیم قرن گذشته در جدال با مدرنیته ستیزهگر مذهبستیز ضعیفتر نشده است، بلکه برعکس این چالش مکانیکی و غیر تاریخی و غیر دینامیکی بین مدرنیته ستیزهگر مذهبستیز فرانسوی با تمامیت سنتهای گذشته مردم ایران بدون غربال کردن آن، باعث شده است تا در چارچوب دیالکتیک سوردل پیوند مردم با سنتهای گذشته غیر قابل استحاله بشود؛ که خروجی نهائی این امر آن شده تا رژیم مطلقه فقاهتی در 37 سال گذشته با حمایت از این سنتها در برابر آن مدرنیته ستیزهگر مذهبستیز برای خود مشروعیت تاریخی صوری ایجاد نماید.
علی هذا، به همین دلیل شاهد هستیم که هر چه از عمر این سرمایهداری وارداتی و تزریقی و رانتی و نفتی میگذرد شکاف بین سنت و مدرنیته یا بین مردم و انتلکتوئل سنتستیز مدرنیتهطلب روز به روز بیشتر و بیشتر میشود. لذا همین جدال بیحاصل بین طرفداران مدرنیته و طرفداران سنت باعث گردیده است تا پروسس دستیابی به توسعه در جامعه ایران با بن بستهای نظری و عملی روبرو گردد. بطوریکه مدت نیم قرن است که هنوز روشنفکر ما نمیداند که «سنت عبارت است از تمامی گذشته تاریخی و فرهنگی و اجتماعی و مذهبی جامعه ایران، که مقابله بدون تعریف و مرزبندی با این سنت در راستای اثبات مدرنیته، به معنای قطع ریشه تمامی گذشته این جامعه میباشد؛ که بیهویتی اولین ثمره این درخت خواهد بود»؛ و آنچنانکه حضرت مولانا علامه محمد اقبال لاهوری میگوید، در تحلیل نهائی «درختها را باید از روی میوههایشان شناسائی بکنیم.»
به همین دلیل از آنجائیکه در راستای دستیابی به توسعه، هنوز روشنفکر ما نه توان عرضه کردن یک تعریف مشخص از سنت یا گذشته تاریخی جامعه ایران دارد و نه میتواند نوع مدل فرهنگی (از طریق مدرنیته یا دور زدن مدرنیته توسط سنتها) جهت دستیابی به توسعه عرضه نماید، در نتیجه در عرضه مدل اقتصادی جهت دستیابی به توسعه نیز ناکام میباشد. لذا مدل اقتصادی توسعه برای روشنفکران ایرانی هنوز مشخص نیست، آنچنانکه در این شرایط گروهی بر طبل مدل سوسیالیستی جهت دستیابی به توسعه میکوبند و معتقدند که از نیمه دوم قرن بیستم الی زماننا هذا به علت فرایند ارتجاعی سرمایهداری جهانی و چتر استثمارگرانه و استعمارگرانه و تقسیم کار سرمایهداری جهانی در عرصه کالا و بازار و مواد اولیه و تکنولوژی و انواع سرمایه از سرمایه تجاری تا سرمایه مالی و بانکی غیره، دیگر شرایط برای اینکه بتوان در کشورهای پیرامونی از طریق راه رشد سرمایهداری به توسعه دست پیدا کرد، وجود ندارد.
برعکس این رویکرد دکترین دیگری که به صورت آلترناتیوی در برابر این رویکرد قرار دارد، دیدگاهی است که هنوز بر طبل راه رشد سرمایهداری جهت دستیابی به توسعه میکوبند و معتقدند که تنها از طریق سرمایهداری میتوانیم در جامعه ایران به توسعه دست پیدا کنیم. چراکه اصلا از دیدگاه طرفداران این دکترین، سوسیالیسم نه به لحاظ نظری و نه به لحاظ تاریخی و نه به لحاظ عملی دارای هویت و اصالت علمی و تجربی نمیباشد.
ادامه دارد