جنبش «حاشیه‌نشینان ایران» و «پوپولیسم ستیزه‌گر و غارتگر و دگماتیسم» -  قسمت اول

الف – «رفرم شاه –کندی در راستای تکوین سرمایه‌داری وابسته» در ایران:

از آنجائیکه پروژه «رفرم شاه – کندی» رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی دوم در دهه 40 در مؤلفه «اصلاحات ارضی» آن یک پروژه تزریقی و تحمیلی و تکلیفی، از طرف کاخ سفید و کندی، در چارچوب سیاست جهانی امپریالیسم آمریکا، فاتح بزرگ دو جنگ بین‌الملل بود که توسط آن امپریالیسم آمریکا «جهت مبارزه با جنبش‌های رهائی‌بخش کشورهای پیرامونی» (که از بعد از جنگ بین‌الملل دوم به صورت یک سونامی بر علیه امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا، در کشورهای تحت سلطه پیرامونی از آمریکای لاتین تا قاره آسیا و آفریقا شکل گرفته بود)، بر پایه استراتژی «رفرم کُن، تا تثبیت شوید» تلاش می‌کردند تا توسط «رفرم تحمیلی بر حکومت‌های دست نشانده کودتائی در کشورهای پیرامونی با جایگزین کردن سرمایه‌داری وابسته (به عنوان مناسبات تولیدی) به جای مناسبات زمین‌داری، (که در اکثر کشورهای پیرامونی بسترساز بهره‌کشی و استثمار زحمتکشان روستائی شده بود) شرایط جهت بازار مصرفی وابسته و نیروی کار ارزان و غارت منابع خام اولیه در این کشورها فراهم کنند.

 

لذا در این رابطه بود که کشور ایران با عنایت به خودویژگی‌هائی که هم به لحاظ منابع اولیه یعنی نفت داشت و هم به علت شرایط ژئوپلتیک در منطقه خاورمیانه و بخصوص قرار گرفتن در همسایگی و هم مرزی با کشور اتحاد جماهیر شوروی (که از بعد از انقلاب اکتبر 1917 به عنوان دشمن استراتژیک امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا تعریف شده بود) در نوک پیکان استراتژی آمریکا از بعد کودتای 28 مرداد قرار داشت.

علیهذا، این همه باعث گردید تا امپریالیسم آمریکا (از بعد از کودتای 28 مرداد که بر علیه تنها دولت دموکراتیک تاریخ ایران صورت گرفت)، جهت حاکمیت بر اقتصاد و بازار ایران، موضوع اجرای پروژه رفرم در دستور کار خود قرار دادند؛ اما از آنجائیکه روحانیت حوزه‌های فقاهتی ایران تحت مرجعیت بروجردی، «به علت وجود مؤلفه آزادی و حق انتخاب کردن و انتخاب شدن زنان ایران در پلاتفرم رفرم شاه – کندی، با پروژه رفرم وارداتی کاخ سفید مخالفت می‌کردند، (و با عنایت به اینکه حوزه‌های فقاهتی تحت مدیریت ابوالقاسم کاشانی و بروجردی یکی از عوامل حامی و بسترساز کودتای 28 مرداد امپریالیسم بر علیه دولت دموکراتیک مصدق بودند، و خود بروجردی از اولین کسانی بود که پس از ورود شاه بعد از کودتا، به شاه تبریک گفت و ابوالقاسم کاشانی از اولین کسانی بود که نیکسون معاون رئیس جمهور وقت آمریکا که پس از کودتای 28 مرداد در آذرماه 32 وارد ایران شد، با تماس با کاشانی از زحمات مشارالیه در جریان کودتای سپاسگزاری کرد) لذا به همین دلیل امپریالیسم آمریکا و رژیم کودتائی پهلوی دوم برای اینکه در رابطه با آزادی و حق انتخاب کردن و انتخاب شدن زنان ایران، با حوزه‌های فقاهتی در زمان بروجردی که به عنوان مرجعیت بلامنازع شیعیان بود، درگیر نشوند، مترصد مرگ بروجردی بودند؛ که در سال 1340 با فوت بروجردی، شرایط برای اجرای پروژه رفرم شاه – کندی، توسط رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی دوم فراهم شد

هر چند که خمینی پس از فوت بروجردی تلاش می‌کرد تا با پیوند با مراجع قم، «عَلم مخالفت با آزادی و حق انتخاب شدن و انتخاب کردن زنان ایران، (که حتی از بعد از انقلاب مشروطیت، این زنان ایران محروم از حداقل حقوق مدنی بودند) بلند کند. البته به علت اینکه خمینی از جایگاه و پتانسیل بروجردی برخوردار نبود، لذا مخالفت او (حتی در فاز قیام 15 خرداد) با پروژه رفرم شاه – کندی سرکوب شد»؛ و در همین راستا بود که از بعد سرکوب 15 خرداد، شاه همراه با حمایت همه جانبه کاخ سفید و کندی، تصمیم به اجرای همه جانبه پروژه رفرم شاه – کندی در کشور ایران گرفت؛ اما در رابطه با بند «رفرم مناسبات تولیدی در جامعه ایران»، با عنوان الغای رژیم ارباب و رعیتی «از آنجائیکه مطابق این مؤلفه و پلاتفرم، تصمیم امپریالیسم آمریکا و دربار شاه بر این امر قرار داشت تا توسط جایگزین کردن سرمایه‌داری وابسته به الغای رژیم ارباب و رعیتی که مناسبات غالب و حاکم بر اقتصاد ایران بود، بپردازند

با عنایت به اینکه پروسه الغای مناسبات زمین‌داری که قرار شد توسط این پروژه به اجرا درآید، برعکس پروسه الغای فئودالیسم در مغرب زمین (که بسترساز انقلاب کبیر فرانسه در سال 1789 شد) صورت گرفت، چراکه در پروسس الغای فئودالیسم در مغرب زمین، عامل اصلی فروپاشی فئودالیسم، «سرمایه‌های تجاری بودند» (که از قرن پانزدهم با کشف قاره آمریکا و راه دریائی جدید به هندوستان و پیروزی امپریالیسم پرتغال بر آفریقا و شروع بازار برده‌داری از سال 1450 در کشورهای امپریالیستی، از اروپا تا آمریکا و غارت منابع اولیه کشورهای تحت سلطه توسط تجار مغرب زمین این سرمایه‌های تجاری در مغرب زمین تکوین پیدا کرده بودند) که به موازات سرریز شدن این سرمایه‌های تجاری از شهر به روستا، شرایط جهت گسترش قدرت سرمایه‌داران مغرب زمین بر علیه فئودالیسم اروپا که توسط واتیکان حمایت می‌شدند، فراهم گردید.

علی ایحال، به موازات گسترش و رشد سرمایه‌های تجاری در مغرب زمین بود که «رفته رفته مناسبات فئودالیسم در مغرب زمین توسط سرمایه‌داری تجاری به چالش کشیده شد» که خروجی نهائی حاکمیت سرمایه‌داری تجاری بر فئودالیسم، انقلاب کبیر فرانسه در سال 1789 می‌باشد؛ اما در کشور ما از آنجائیکه در دهه 40 که پروژه الغای رژیم ارباب و رعیتی توسط جایگزین کردن سرمایه‌داری وابسته، در دستور کار دربار پهلوی و امپریالیسم جهانی قرار گرفت، از آنجائیکه سرمایه‌های تجاری بورژوازی سنتی و بازاری ایران که از زمان صفویه پروسس رشد و تکوین خود را آغاز کرده بودند، از آنچنان پتانسیل و قدرتی برخوردار نبودند تا بتوانند از شهر به طرف روستاها سرریز شوند؛ و توسط آن سرمایه‌های تجاری توان آن را پیدا کنند که مناسبات زمین‌داری و ارباب و رعیتی را که حاکم بر روستاهای ایران بودند، به چالش بکشند.

همین امر باعث گردید تا جهت به چالش کشیدن مناسبات زمین‌داری و ارباب رعیتی توسط این پروژه شاه – کندی، سرمایه‌های نفتی مردم نگون‌بخت ایران که ملک مطلق دربار پهلوی و امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا، از بعد از کودتای 28 مرداد شده بود، جایگزین سرمایه‌های تجاری جهت استحاله مناسبات زمین‌داری به سرمایه‌داری وابسته در ایران بشود.

این جایگزینی سرمایه‌های نفتی به جای سرمایه‌های تجاری، در استحاله مناسبات اقتصادی جامعه ایران، «توسط رفرم شاه –کندی در دهه 40 بسترساز تکوین یک سونامی ویرانگر در اقتصاد ایران شد؛ و توسط این سونامی ویرانگر بود که از بعد از رفرم دهه 40 شاه –کندی، ساختار اقتصادی و ساختار طبقاتی و ساختار هرم اجتماعی جامعه ایران به صورت منفی زیر و زبر گردید.» چراکه جایگزین شدن سرمایه‌های نفتی به جای سرمایه‌های تجاری، باعث گردید تا از آنجائیکه سرمایه‌های نفتی مردم نگون‌بخت ایران، همیشه ملک بادآورده دربارهای حکومتی بوده است، «لذا رانت و نفت در پیوند با هم در این پروژه باعث گردید تا همان بزرگ زمین‌داران روستاها توسط این سرمایه‌های نفتی، زمین‌های خود را به دربار بفروشند و با فروش آنها توسط همین سرمایه نفتی بدل به سرمایه‌داران بزرگ دربار یا بورژوازی بزرگ درباری رژیم کودتائی پهلوی دوم در راستای تکوین سرمایه‌داری وابسته ایران بشوند

ب – آسیب‌شناسی «سرمایه‌داری وابسته»:

در نتیجه جایگزین شدن سرمایه‌های نفتی به جای سرمایه‌های تجاری در جریان استحاله مناسبات زمین‌داری به سرمایه‌داری در دهه 40 توسط رفرم شاه – کندی این امر باعث گردید تا در پروسه استحاله مناسبات تولیدی جامعه ایران از زمین‌داری به سرمایه‌داری،

اولا از آنجائیکه برعکس «سرمایه‌های تجاری» که همیشه در دست بخش خصوصی در چارچوب رقابت آزاد بازار می‌باشند، «سرمایه‌های نفتی» در کشورهای پیرامونی، همیشه در اختیار حکومت‌های مستبد و توتالیتر و دسپاتیزم و ارتجاعی قرار دارند. همین حکومتی بودن غاصبانه سرمایه‌های نفتی باعث گشته است تا استحاله مناسبات تولیدی در اینگونه کشورهای نفت خیز، صورتی دستوری و تزریق شده از خارج و تکوین یافته از بالا به صورت مکانیکی، (نه در شکل دینامیسم تاریخی – اجتماعی)، و در راستای منافع حکومت‌ها و قدرت‌های امپریالیستی صورت بگیرد.

در نتیجه به همین دلیل تزریق دستوری مناسبات سرمایه‌داری در کشورهای نفت خیز پیرامونی (مثل کشور ایران) هرگز نتوانسته است، دستاوردهای اجتماعی نظام سرمایه‌داری در چارچوب تحول سنت‌ها و باز شدن جامعه بسته زمین‌داری و صنعتی شدن اقتصاد و تکوین طبقه پرولتاریا به معنای کلاسیک آن و دو قطبی شدن جامعه در عرصه نظام طبقاتی به صورت دو قطب کارگر و بورژوازی آنچنانکه سوسیالیست‌های کلاسیک نیمه دو م قرن نوزدهم اروپا تبیین می‌کردند، در چارچوب سرمایه‌داری وابسته در کشورهای پیرامونی تحقق پیدا کند.

ثانیا در اینگونه کشورها به علت اینکه استحاله مناسبات تولیدی، از «زمین‌داری به سرمایه‌داری» در چارچوب تحولات تاریخی و اقتصادی و اجتماعی به شکل دینامیک صورت نگرفته است، همین امر باعث گردیده است تا توسط استحاله مناسبات به صورت نیابتی یا اجاره‌ای یا جایگزینی یا صوری طبقه بورژوازی حاکم مناسبات جدید، طبقه سرمایه‌دار تجاری بیرون آمده از دل مناسبات زمین‌داری گذشته نباشند. بلکه بالعکس طبقه جدید سرمایه‌دار که در ایران دهه 40 در زیر چتر رفرم شاه – کندی، همان بورژوازی بزرگ دربار بودند، (که امروز به صورت بورژوازی بزرگ سپاه استحاله کرده‌اند) همان طبقه ارتجاعی زمین‌دار دیروز جامعه ایران بوده‌اند که تا دهه 40 توسط مناسبات زمین‌داری به استثمار طبقه زحمتکش روستاهای ایران مشغول بودند و در دهه 40 در لوای رفرم شاه – کندی، با فروش دستوری زمین‌های خود به دربار رژیم کودتائی پهلوی دوم، در برابر سرمایه‌های نفتی مردم نگون‌بخت ایران، توسط این سرمایه‌های نفتی و رانتی و بادآورده به شهر آمدند و با سرمایه‌گذاری توسط این سرمایه‌های نفتی و رانتی، در عرصه تولید و تجارت و خدمات، «مناسبات تزریقی سرمایه‌داری وابسته جدید» یکشبه «از طبقه زمین‌دار، بدل به طبقه بورژوازی بزرگ دربار بشوند.»

همان استحاله‌ای که در دوران دولت پنجم هاشمی‌رفسنجانی، سپاه پاسداران برگشته از جبهه‌های جنگ 8 ساله رژیم مطلقه فقاهتی با حزب بعث عراق و صدام حسین، «توسط پروژه جایگزین کردن بورژوازی بزرگ سپاه به جای خلاء 15 ساله بورژوازی بزرگ دربار رژیم کودتائی پهلوی دوم، که از بعد از انقلاب 57 تا دولت پنجم هاشمی‌رفسنجانی ادامه داشت، توسط دولت پنجم هاشمی‌رفسنجانی انجام گرفت؛ زیرا خلاء بورژوازی دربار فراری پهلوی، که نقش مادر، برای سرمایه‌داری وابسته ایران معلول رفرم شاه کندی در دهه 40 داشت، توسط تکوین بورژوازی بزرگ سپاه به وسیله هاشمی‌رفسنجانی در دهه 70 پر شد

البته با این تفاوت که برعکس «بورژوازی بزرگ دربار پهلوی دوم که تا آخر مدافع و حافظ حکومت کودتائی پهلوی دوم بودند و همراه با سرنگونی حکومت کودتائی و توتالیتر پهلوی در سال 57 با رها کردن سرمایه‌های صنعتی و کشاورزی و ثروت‌های ساکن و ثابت اعم از خانه و ویلا، فرار را بر قرار ترجیح دادند، چرا که به درستی می‌دانستند که بورژوازی کلاسیسم حامی رژیم مطلقه فقاهتی به لحاظ مدیریتی از پتانسیل کافی جهت اداره صنایع بزرگ و متوسط به جا مانده از بورژوازی بزرگ دربار پهلوی ندارند»؛ و از آنجائیکه «بورژوازی کلاسیسم و سنتی حامی رژیم مطلقه فقاهتی دنبال سرمایه‌گذاری‌های زودبازده هستند»، همین امر بسترساز «حاکمیت سرمایه‌های تجاری حکومتی و سنتی بر سرمایه‌های صنعتی و تولیدی، در رژیم مطلقه فقاهتی خواهد شد.»

البته خروجی نهائی این امر رکود و بحران و تورم خواهد بود، آنچنانکه دیدیم که در 37 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی با اینکه هاشمی‌رفسنجانی کوشید تا توسط «بورژوازی بزرگ سپاه خلاء مدیریتی بورژوازی بزرگ دربار پهلوی را پر کند، خود بورژوازی بزرگ سپاه هم از بعد از تکوینش در دهه 70 توسط دولت پنجم و ششم، به طرف سرمایه‌گذاری‌های زودبازده اعم از قاچاق حکومتی و بساز و بفروشی و کارهای کلان خدماتی و تجارت در عرصه پروژه‌های بزرگ نفتی و غیر نفتی رفت»؛ و صد البته آنجائی هم که وارد عرصه صنعتی و تولیدی شدند، کوشیدند توسط پروژه بی حاصل هسته‌های که کلنگ آن توسط هاشمی‌رفسنجانی در راستای منافع بزرگ بورژوازی سپاه زده شد، تنها ده‌ها میلیارد دلار از 800 میلیارد دلار سرمایه نفتی دولت نهم و دهم نصیب خود کنند.

علی ایحال، «با همه این احوال در طول 25 سالی که از عمر بورژوازی بزرگ سپاه (که توسط هاشمی‌رفسنجانی تکوین پیدا کردند) می‌گذرد، حتی برای یک دوره هم بورژوازی بزرگ سپاه نتوانسته است به لحاظ مدیریتی در عرصه تولید صنعتی و کشاورزی سرمایه‌داری وابسته حاکم، خلاء مدیریتی بورژوازی بزرگ دربار پهلوی دوم را پر کنند»؛ و به همین دلیل «در طول 37 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی، سرمایه‌داری وابسته حاکم که میراث رفرم شاه کندی در دهه 40 می‌باشد، در عرصه مدیریت تولید اعم از صنعتی و کشاورزی پیوسته گرفتار رکود و بحران ساختاری و طبقاتی و سرمایه‌ای بوده است؛ و هرگز در طول 25 سالی که از عمر بورژوازی بزرگ سپاه می‌گذرد، این بورژوازی بزرگ جز غارت ره‌آورد و دستاوردی برای سرمایه‌داری وابسته ایران نداشته است

البته علی رغم این تفاوت ماهیتی بین بورژوازی بزرگ دربار پهلوی دوم، با بورژوازی بزرگ سپاه تفاوت دیگری که بورژوازی بزرگ سپاه با بورژوازی بزرگ دربار پهلوی دوم دارند این است که، «بورژوازی بزرگ سپاه برعکس بورژوازی بزرگ دربار پهلوی که تا آخر حامی شاه بودند و با شاه هم رفتند و در غیبت شاه حتی برای یک روز حاضر به مدیریت سرمایه‌داری وابسته رژیم مطلقه فقاهتی نشدند، با اینکه دستپرورده هاشمی‌رفسنجانی هستند، پس از تکوین توسط دولت پنجم و ششم هاشمی‌رفسنجانی، به جان مادر خود، یعنی هاشمی‌رفسنجانی افتادند و تا امروز بزرگترین دشمن هاشمی‌رفسنجانی، همین بورژوازی بزرگ سپاه می‌باشند تا آنجا که دیدیم که در مرحله دوم انتخابات دولت نهم در خرداد ماه 84 بورژوازی بزرگ سپاه، توانست در عرض یک هفته بیش از 50 میلیون سی دی بر علیه هاشمی‌رفسنجانی در سراسر ایران از شهر تا روستا تکثیر و تقسیم نمایند و پشت هاشمی‌رفسنجانی در رقابت با محمود احمدی نژاد (که خود حاصل دست پخت بورژوازی بزرگ سپاه بود)، بر زمین بزنند. تا با فراهم شدن بسترها، در انتخابات دولت یازدهم حزب پادگانی خامنه‌ای توان آن را پیدا کند تا توسط شورای نگهبان (که دست پخت این حزب پادگانی می‌باشد)، هاشمی‌رفسنجانی را فیلترینگ نمایند. تا هاشمی‌رفسنجانی دریابد که کسی که روزی باد کاشته است، باید منتظر درو کردن طوفان باشد

ادامه دارد