درسهائی که باید از انتخابات دولت دوازدهم بیاموزیم – قسمت سوم
قابل توجه است که طبق آمارهای اعلام شده خود رژیم مطلقه فقاهتی، اگر خود همین آمارها را بر فرض صحت مبنا قرار دهیم، از آنجائیکه میزان رأی طرفداران حزب پادگانی خامنهای از آغاز تا کنون همان تعداد ده تا پانزده میلیون نفر میباشد (جمع آمارهای اعلام شده کاندیداهای جناح راست در انتخابات دولت یازدهم در سال 92 بیشتر از رأی اعلام شده ابراهیم رئیسی در انتخابات دولت دوازدهم در اردیبهشت 96 میباشد)، لذا با عنایت به 57 میلیون نفر افرادی که میتوانند رأی بدهند، از این 57 میلیون نفر، 17 میلیون نفر (30% جمعیت صاحب رأی مردم ایران) دارای رأی قرمز میباشند و این 30% در هیچ شرایطی حاضر نیستند در جنگ جناحهای درونی قدرت حاکم مداخله کنند (و در عرصه تقسیم قدرت بین جناحهای درونی حکومت) به حمایت از جناحی از حاکمیت بپردازند.
از 70% رأیهای باقی مانده (طبق آمارهای اعلام شده خود رژیم مطلقه فقاهتی)، بین 20 تا 25% دارای رأی زرد در حمایت از حزب پادگانی خامنهای میباشند که 20% این جمعیت صاحب رأی زرد، توسط تشکیلات سپاه و بسیج و هیئتهای سنتی محلی مذهبی و مداحان و بیش از صد هزار مسجد و حسینیه موجود و زیارتگاهها و قبور و سفرهای حج و کربلا و نمازهای جمعه و جماعت و تشکیلات روحانیت وابسته و غیره، سازماندهی مستقیم و غیر مستقیم شدهاند (طبق آمارهای اعلام شده خود رژیم مطلقه فقاهتی)، 20 تا 25% جمعیت صاحب رأی مردم ایران، دارای رأی سفید میباشند که از خرداد 76، جریانهای جناح رقیب حاکمیت تلاش کردهاند تا در لوای جنبش به اصطلاح اصلاحات (از بالا و از طریق صندوقهای رأی و توسط مبارزه جناحهای درونی حکومت بر سر تقسیم قدرت بین خود و در چارچوب حفظ رژیم مطلقه فقاهتی)، این 20 تا 25% آراء سفید را در خدمت کسب قدرت سیاسی به نفع خود درآورند.
در نتیجه طبق آمارهای اعلام شده خود رژیم مطلقه فقاهتی بر فرض صحت، بقیه آراء مردم ایران که بین 20 تا 30% میباشند آراء خاکستری میباشند که به علت تساوی آراء زرد حزب پادگانی خامنهای و آراء سفید جناح رقیب، «30% آراء خاکستری» تقریباً در 30 سال گذشته نقش تعیین کننده در عرصه صفحه شطرنج تقسیم باز تقسیم قدرت بین جناحهای درونی حکومت داشته است. بطوریکه رمز موفقیت هر کدام از جناحهای درونی حکومت در عرصه تقسیم باز تقسیم قدرت بین خود، در گرو جذب این 30% رأیهای خاکستری میباشد؛ یعنی تمامی مبارزه نامزدهای جناحهای درونی رژیم مطلقه فقاهتی در راه جذب 30% آراء خاکستری فوق میباشد.
پر پیداست که در انتخابات رئیس جمهوری از آنجائیکه تنها انتخاباتی است که در رژیم مطلقه فقاهتی حاکم رقابت و تقسیم قدرت در نوک پیکان نظام مطلقه فقاهتی صورت میگیرد، این اردوکشی جهت جذب 30% آراء خاکستری، دارای ارزش استراتژیک برای جناحهای درونی قدرت رژیم مطلقه فقاهتی میباشد. چنانکه دیدیم در انتخابات دولت هفتم در دوم خرداد 76 سیدمحمد خاتمی و جریان به اصطلاح اصلاحطلب توانستند با جذب این آراء خاکستری بر رقیب خود و نامزد آنها یعنی اکبر ناطق نوری پیروز بشوند؛ اما در انتخابات دولت نهم در خرداد 84، برعکس جناح راست تحت هژمونی حزب پادگانی خامنهای و در چارچوب رویکرد پوپولیستی که محمود احمدی نژاد کاندید و نامزد آنها بود، توانست گوی رقابت با رقیب دیرینه و کهنه کار خود یعنی اکبر هاشمی رفسنجانی را به سود خود برباید؛ و هاشمی رفسنجانی نامزد جناح رقیب را شکست دهد.
در انتخابات دولت دهم در خرداد 88 جنبش سبز تحت هژمونی میرحسین موسوی توانست با کسب آراء خاکستری، پشت رقیب را به خاک بمالد؛ اما با دخالت مهندسی شده حزب پادگانی خامنهای، شرایط به سود جناح راست پوپولیستی غارتگر و ستیزهگر تحت هژمونی محمود احمدی نژاد تغییر کرد. البته در ادامه آن، در انتخابات دولت یازدهم در خرداد 92، باز جناح رقیب توانست با به صحنه آوردن آراء خاکستری جناح راست رژیم مطلقه فقاهتی را شکست دهد؛ و صد البته در انتخابات 29 اردیبهشت 96 دولت دوازدهم، باز هنر جناح رقیب (شیخ حسن روحانی) این بود که توانست آراء خاکستری فوق را به نفع خود به صحنه بیاورد و بدین ترتیب تمامی پروژه حزب پادگانی خامنهای جهت شکست حسن روحانی و جناح حامی او از جنبش سبز تا جنبش به اصطلاح اصلاحات سیدمحمد خاتمی نقش بر آب سازد.
بنابراین در یک جمعبندی در چارچوب آمارهای اعلام شده خود رژیم مطلقه فقاهتی، «بر فرض صحت» میتوانیم: اولاً آراء انتخاباتی مردم ایران در 30 سال گذشته به چهار قسمت:
1 - آراء قرمز.
2 - آراء زرد.
3 - آراء سفید.
4 - آراء خاکستری، تقسیم کنیم.
ثانیاً درصد کمی این آراء در 30 سال گذشته عبارت بوده است از: 30% آراء قرمز، 20 تا 25% آراء زرد، 20 تا 25% آراء سفید، 20 تا 30% آراء خاکستری.
ثالثاً از آنجائیکه آراء زرد متعلق به حزب پادگانی خامنهای بوده و هست و آراء سفید متعلق به جریانهای جناح رقیب اعم از جنبش به اصطلاح اصلاحات سیدمحمد خاتمی و جریان اعتدالگرای روحانی و هاشمی رفسنجانی و جنبش سبز و غیره میباشند. با عنایت به تعادل کمی این آراء زرد و سفید، رمز موفقیت جناحهای درونی قدرت رژیم مطلقه فقاهتی در عرصه صفحه شطرنج تقسیم باز تقسیم قدرت بین جناحهای درونی حکومت، در گرو جذب آراء خاکستری میباشد.
رابعاً از آنجائیکه تنها در انتخابات رئیس جمهوری در رژیم مطلقه فقاهتی حاکم است که تقسیم باز تقسیم قدرت در نوک هرم قدرت رژیم مطلقه فقاهتی صورت میگیرد، به همین دلیل اردوکشی و وزنکشی و گاز گرفتن اسبهای درشکه در سر بالائیهای تقسیم قدرت، در انتخابات رئیس قوه مجریه نظام مطلقه فقاهتی حاکم، بیشتر ظاهر و آفتابیمیشود.
خامسا از آنجائیکه خواستگاه طبقاتی هر کدام از خانههای جدول آراء فوق (منظور آراء قرمز، آراء زرد، آراء سفید و آراء خاکستری) متفاوت میباشند، نظر به اینکه «خواستگاه اصلی آراء خاکستری قشر فراگیر 20 میلیون نفری حاشیهنشینان کلان شهرهای ایران میباشند»، همین امر باعث میگردد تا سیاست جناحهای درونی قدرت حاکم برای جلب آراء خاکستری در طول 30 سال گذشته، «رنگ و بوی رویکرد پوپولیستی به خود بگیرد»؛ و این موضوع اوج فاجعه در تاریخ 30 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی میباشد. چرا که مشخصه اصلی قشر فراگیر 20 میلیون نفری حاشیهنشینان کلان شهرهای ایران، «فقر مطلق (نه فقر نسبی) استخوانسوز و خانمانسوز اقتصادی میباشد که به علت دوری آنها از چرخه اقتصاد تولید در سرمایهداری وابسته و رانتی و نفتی و حکومتی ایران، تنها شعاری که میتواند بسترساز جذب حاشیهنشینان 20 میلیون نفری کلان شهرهای ایران بشود و عاملی گردد تا رأیهای خاکستری به عرصه انتخابات در کادر صفحه شطرنج تقسیم باز تقسیم قدرت بین جناحهای درونی حکومت مطلقه فقاهتی حاکم بیاید، تنها و تنها شعارهای فقرزدائی کوتاهمدت و موضعی، آنهم به صورت شوک تزریقی (مثل یارانهها)، نه از کانال برنامهریزی و رشد اقتصادی و توسعه و بالا بردن حجم تولید ناخالص ملی و درآمد سرانه افراد و کم کردن ضریب جینی و غیره»، زیرا برای گروه اجتماعی 20 میلیون نفری گور خواب، کارتن خواب، لوله خواب، خرابه خواب، بیکار و حداکثر دستفروش دورهگرد که طبق گفته قالیباف حتی نان خالی برای سیر کردن شکم خود ندارند، سخن از توسعه و رشد و افزایش تولید ناخالص ملی و برنامهریزی اقتصادی و افزایش درآمد سرانه و ضریب جینی غیره بیمعنا است (و این حقیقت بزرگی است که سیدمحمد خاتمی در دوران 8 ساله دولت هفتم و هشتم خود نتوانست بفهمد و با این نفهمیدن خود کاری کرد که همین حاشیهنشینان کلان شهرهای ایران، محمود احمدی نژاد نماینده پوپولیسم غارتگر و ستیزهگر تاریخ ایران را بر دوش گرفتن و در خرداد 84 وارد ساختمان پاستور کردند).
به همین دلیل آنچنانکه در انتخابات دولت دوازدهم در اردیبهشت 96 شاهد بودیم، تمام جنگ جناحهای دو قطبی رژیم مطلقه فقاهتی در راستای جذب آراء خاکستری قشر فراگیر 20 میلیون نفری حاشیهنشینان کلان شهرهای ایران، توسط شعارهای پوپولیستی مثل سه برابر کردن یارانهها و یا اهداء صدقه و کمکهای بلاعوض به صورت مستقیم از نبات و پارچه سبز ابراهیم رئیسی گرفته تا واریزی یارانههای قطع شده تعداد زیادی از حاشیهنشینان توسط حسن روحانی و بالاخره سایت محمدباقر قالیباف جهت نام نویسی افراد بیکار، برای دریافت کمک هزینه بود. هر چند که بالاخره در این رابطه حسن روحانی (برعکس سیدمحمد خاتمی در دولت هفتم و هشتم) توانست توسط اهرم دولت و اهداء کمکهای سازماندهی شده به حاشیهنشینان شهری، گوی سبقت را از رقیب خود ببرد.
سادساً وجود 20 میلیون رأی خاکستری حاشیهنشینان کلان شهرهای ایران که مانند بمب اتمی در عرصه انتخابات و تقسیم باز تقسیم قدرت بین جناحهای درونی حکومت میباشند، باعث گردیده است تا فونکسیون خلاء 30% رأی قرمز که اکثریت آنها متعلق به طبقه 14 میلیون نفری کارگری و زحمتکشان و مزدبگیران ایران میباشند، «کم رنگ و حتی بیرنگ بشوند»؛ و این بزرگترین فاجعهای در تاریخ مبارزه طبقاتی زحمتکشان ایران است که حتی روشنفکران جامعه ایران توان فهم آن را ندارند.
چراکه برای مثال، طبق آمارهای خود رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در انتخابات دولت دوازدهم در اردیبهشت 96 ماه، بیش از 16 میلیون نفر در این انتخابات به صورت مطلق شرکت نکردند (همان رأی قرمزیها)، یعنی این گروه اجتماعی عظیم ایران، حتی حاضر نشدن تا رأی باطل به صندوقهای رأی رژیم مطلقه فقاهتی بریزند؛ اما به علت حضور رأی خاکستریهای 20 میلیون نفری حاشیهنشینان کلان شهرهای ایران در انتخابات فوق، «خلاء 16 میلیون نفری رأیهای قرمز (که طبق آمار خود رژیم مطلقه فقاهتی، آراء قرمز به صندوق ریخته نشده مردم ایران، از جمع آراء سه نامزد غیر از روحانی، یعنی رئیسی و سلیمی و هاشمی طبا بیشتر میباشد)، چندان آفتابی نشود. بطوریکه حتی دو خط تحلیل از طرف روشنفکران و نیروهای اپوزیسیون ایران در این مدت و در این رابطه مطرح نشد که اصلاً برای مردم ایران روشن شود که این بیش از 16 میلیون رأی قرمز ریخته نشده در صندوقهای رأی، کدام گروه اجتماعی بودند و درد و خواسته آنها چه بوده است.
سابعاً ضعف جامعه مدنی همراه با فقدان احزاب سیاسی استخواندار تکوین یافته از پائین و خلاء جنبشهای سازمان یافته و مستقل از حکومت و تکوین یافته از پائین کارگری و زنان و مزدبگیران و حاشیهنشینان شهری و دانشجوئی و معلمان و دانشآموزی در جامعه ایران در 30 سال گذشته مانع از آن شده است تا انتخابات در عرصه صفحه شطرنج تقسیم باز تقسیم قدرت بین جناحهای درونی حکومت مطلقه فقاهتی، به موازات ریزش تضادهای بالائیهای قدرت به بدنه و قاعده جامعه ایران، عاملی جهت تغییر و دگرگونی از طریق روشهای اصلاحطلبانه از بالا و از طریق صندوقهای رأی رژیم مطلقه فقاهتی بشود؛ و به همین دلیل در طول 30 سال گذشته، حرکت مردم ایران «به جای آب، به سراب ختم شده است »و شعار مردم ایران در پایان هر دوره از دولتهای فوق این بوده که: «سال به سال، دریغ از پارسال.»
ثامناً از انجائیکه رأیهای خاکستری برعکس رأیهای قرمز دارای «مضمون نخواستن و انتخاب دفع افسد به فاسد و بین بد و بدتر» بوده است، همین امر باعث گشته است تا «رأیهای خاکستری با انتخاب یکی از نامزدهای قدرت همراه با شکست نامزد رقیب، کار خود را تمام شده ببینند و نیازی به سازماندهی و تشکیلات مستقل، جهت پیگیری خواستههای خود نداشته باشند.»
باری بدین ترتیب بود که از نوروز 96 پس از اینکه خامنهای دریافت که دیگر نمیتواند بین روحانی و جریان به اصطلاح اصلاحطلب تحت مدیریت سیدمحمد خاتمی و جنبش سبز شکاف ایجاد نماید، وارد فرایند علنی حذف روحانی گردید؛ و برای اولین بار در طول 30 سال گذشته عمر رهبری خامنهای، او تصمیم به یک دورهای کردن ریاست جمهوری برای حسن روحانی گرفت.
فراموش نکنیم که به موازات این حرکت خامنهای در راستای حذف حسن روحانی، در عرصه جهانی و منطقه شرایطی ایجاد شد که اوضاع به نفع حسن روحانی تغییر داد، از جمله این تغییر و تحول ورود ترامپ به کاخ سفید بود (که با عنایت به سیاستهای ضد ایرانی ترامپ چه در رابطه با هژمونی رژیم مطلقه فقاهتی بر هلال شیعه و چه در عرصه پروژه تکوین ناتوی عربی و برتری استراتژیک رژیم متجاوز و کودککش اسرائیل بر منطقه و مخالفت با برجام)، که شرایط سیاسی و نظامی برای رژیم مطلقه فقاهتی، به خصوص راست پادگانی تحت هژمونی سپاه در منطقه و بینالمللی دچار بحران و بن بست کرد.
ادامه دارد