درسهائی که باید از انتخابات دولت دوازدهم بیاموزیم – قسمت پنجم
پر پیداست که گره این داوری منحط مردم ایران در آنجاست که مردم نگونبخت ایران پیوسته «برای رهائی خود از انحطاط سیاسی و انحطاط دینی و انحطاط فقهی و انحطاط تمدنی و انحطاط فلسفی یونانیزده و انحطاط عرفانی تصوفزده هند شرقی و انحطاط کلامی اشعریگریزده و غیره، به جای تکیه بر پتانسیل اجتماعی و تاریخی خود، بر قهرمانان و قهرمانسازی و انتظار نجاتبخش قهرمانان تکیه کرده است؛ و همیشه جهت رهائی خود به جای بازی در زمین در راستای حرکت تحولخواهانه خود، میکوشند به صورت تماشاگر، بیرون از زمین باشند تا برای قهرمانان خود کف بزند و عکس قهرمانان خودساخته خود را به سطح کره ماه بفرستند»، آنچنانکه دیدیم که در چارچوب همین دیسکورس در زمانیکه گالیله در دادگاه انگیزاسیون کلیسا توبه کرد و برای شکستن نخستین حصر خانگی خود که در تاریخ بشر توسط کلیسا با تحمیل بر گالیله موضوع حصر خانگی شروع شده بود (و در ادامه تاریخی جنایت کلیسا بود که موضوع حصر خانگی در عمر رژیم مطلقه فقاهتی، ابتدا بر مرحوم حسینعلی منتظری اعمال گردید و بعداً بر سران جنبش سبز اعمال شده است که اکنون 8 سال است که سران جنبش سبز در حصر خانگی گالیله، بدون اینکه مانند گالیله توبه کنند، مانند حسینعلی منتظری در حال مقاومت کردن به سر میبرند)، گالیله بریده و خسته شده از حصر خانگی، تحمیلی کلیسا، وقتی در دادگاه کلیسا برعکس عقیده قبلی خود اعلام کرد که: «زمین ساکن است و خورشید بر گرد آن میچرخد» و تمامی عقاید قبلی را در باب متحرک بودن کره زمین به چالش کشید، در زمانیکه که گالیله نگونبخت و تواب از دادگاه کلیسا خارج میشد، مردم نگونبختی که بیرون از دادگاه منتظر مقاومت قهرمانانه قهرمان خود در دادگاه بودند تا برای او به عنوان تماشاگر کف بزنند، وقتی که آن مردم نگونبخت دریافتند که گالیله در دادگاه توبه کرده است و تمامی عقاید گذشته خود را در باب ریاضی بودن حرکت دستگاه وجود و متحرک بودن کره زمین بر گرد خورشید باطل اعلام کرده است، ناگاه از میان منتظرین و تماشاگران بیرون دادگاه خطاب به گالیله یکی از طرفداران او فریاد زد و گفت: «نگونبخت مردمی که قهرمان آنها شکست بخورد»، اما در پاسخ آن شعار فرد نگونبخت بر علیه گالیله، قرنها بعد برشت میگوید: «برعکس نگونبخت مردمی هستند که برای رهائی خویش از انحطاط هشت گانه، منتظر و نیازمند به قهرمانان نجاتبخش باشند»، داستان گالیله و تماشاگران دادگاه او و قضاوت نهائی برشت، «داستان علت تاریخی نگونبختی مردم ایران، در مبارزه با انحطاط هشت گانه حاکم بر خود میباشد»، چراکه کلیدواژه دیسکورس شکست رهائی مردم ایران در تمامی تاریخ گذشتهاش «گرفتار شدن در دایره انتظار به قهرمانان برای نجات اوست»، چراکه جامعهای که برای نجات خویش منتظر قهرمانان باشد، آنچنانکه حضرت مولانا علامه محمد اقبال لاهوری میگوید، «اینچنین جامعهای همیشه تماشاگر خواهد بود و هرگز اقدام به بازیگری برای نجات خود از انحطاط دینی و انحطاط تمدنی و انحطاط سیاسی و انحطاط کلامی و انحطاط تاریخی و انحطاط فلسفی و انحطاط عرفانی و انحطاط فقهی، نخواهند کرد». قطعاً آنچنانکه علامه محمد اقبال لاهوری میگوید، «تا زمانیکه ما نتوانیم چنین مردم نگونبختی را از حالت تماشاگری و انتظار و نیاز به قهرمانان جهت نجات خویش خارج کنیم، هرگز نخواهیم توانست آنها را به بازیگری، جهت نجات و رهائی از انحطاط هشت گانه حاکم بر خویش وادار سازیم.»
به همین دلیل در مناظره و مبارزه تبلیغاتی نامزدها یا کاندیداهای دولت دوازدهم در اردیبهشت ماه 96، شیخ حسن روحانی با تکیه دروغین بر شعار «عدالت سیاسی و عدالت قضائی» بیرون از چارچوب «عدالت اقتصادی و دموکراسی سوسیالیستی» (نه سوسیال دموکراسی سرمایهداری مغرب زمین) معلم کبیرمان شریعتی، اعدامها و کشتار و اختناق و سرکوب 38 ساله گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی را برای اولین بار با محدود کردن آنها به عملکرد جناح راست و پاک دانستن جناح به اصطلاح اصلاحطلب درونی رژیم مطلقه فقاهتی که در دهه شصت بازوی اصلی سرکوب و اختناق و اعدام و کشتار و تیغ و داغ و درفش رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بودند، به نقد کشید.
علی ایحال، تکیه مکانیکی و اکلکتیویته و فرمالیته و صوری (جناحهای درونی قدرت در عرصه صفحه شطرنج تقسیم باز تقسیم قدرت بین خود) بر شاخههای عدالت در 39 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی، به خصوص در مناظره و مبارزه نامزدهای ریاست جمهوری (که تقسیم قدرت در نوک پیکان هرم نظام مطلقه فقاهتی صورت میگیرد) باعث گردیده است تا بخشی از رأیهای مردم نگونبخت ایران (در شرایطی که بحرانهای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و اداری و آب و محیط زیست و نقدینگی و بیکاری و کسری بودجه و ورشکستگی صندوقهای بازنشستگی و غیره به صورت حریقی خانمانسوز همه خانه را فرا گرفته است) تحت عنوان رأیهای تغییرگرایانه، گرفتار تله اینها بشوند، و هکذا.
منظور از «رأیهای تفاوتطلبی» اشاره به آن دسته از رأیهای مردم نگونبخت ایران است که در مبارزه با سیاست اختناق و سرکوب و تیغ و داغ و درفش 39 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی، معتقدند که توسط صندوقهای رأی میتوانند با حمایت از یک جناح رقیب درونی قدرت حاکم، به مبارزه با سیاستهای کلی اختناق و سرکوب و اعدام و کشتار نظام مطلقه فقاهتی حاکم، بپردازند.
همچنین منظور از «رأیهای پوپولیستی» اشاره به آن دسته از رأیهای مردم نگونبخت ایران است که در این شرایط که «فقر مطلق» بیش از 50% جامعه شهر و روستاهای ایران را فراگرفته است و همین «فقر مطلق» باعث گردیده است تا 50% جمعیت ایران به زیر خط فقر یعنی به خط بقاء رسیده باشند و استمرار حیات آنها تنها در گرو شوکهای اقتصادی باشد (نه برنامه اقتصادی و توسعه اقتصادی و بالا بردن رشد تولید ناخالص ملی و کاهش ضریب جینی و افزایش درآمد سرانه آنها)، در نتیجه، همین خلاء بزرگ در جامعه ایران، در چارچوب 20 میلیون نفر حاشیهنشنیان کلان شهرهای ایران باعث گردیده است تا شرایط جهت زایش و رویش و ظهور پوپولیسم ستیزهگر و غارتگر در دوران انتخابات رژیم مطلقه فقاهتی فراهم گردد. تا آنجاکه، آنچنانکه در انتخابات دولت نهم در خرداد 84 شاهد بودیم، این پوپولیسم غارتگر و ستیزهگر و خرافهپرست و عوامفریب، با شعارهای پوپولیستی و جذب رأیهای حاشیهنشینان شهری، توانست بر دوش حاشیهنشینان کلان شهرهای ایران سوار شود و وارد ساختمان پاستور گردد. علیهذا، منظور از «رأیهای پوپولیستی» اشاره به همین رأیهای حاشیهنشینان کلان شهرهای ایران میباشد که گرفتار تله شعارهای پوپولیستی جناحهای درونی حکومت میگردند.
بنابراین در این رابطه بود که شاهد بودیم که در جریان مناظره و مبارزه تبلیغاتی کاندیداها دولت دوازدهم، شعارهای پوپولیستی از طرف دو قطب در جهت شکار رأیهای حاشیهنشینان کلان شهرهای ایران و ارتش 15 میلیون نفری بیکاران ایران، مثل نقل و نبات مطرح میگردید که به عنوان مثال، یکی از این شعارهای پوپولیستی که در جریان مناظره و مبارزه تبلیغاتی نامزدهای دولت دوازدهم از طرف هر دو جناح مطرح گردید، موضوع «طرح بیمه بیکاری در زمانی که بیکاران متقاضی کار نتوانند شغل و کار پیدا کنند، بود.»
یادمان باشد که در جامعهای که ارتش بیکاران آنها بیش از 15 میلیون نفر جمعیت دارد، چنین شعارهائی در مبارزه تبلیغاتی نامزدها تا چه اندازه میتوانند در جهت شکار رأیهای ارتش 15 میلیون نفری بیکاران، به کار گرفته شوند. باری، «طرح بیمه بیکاری برای بیکاران متقاضی کار» در دولت هفتم سیدمحمد خاتمی و مجلس ششم برای نخستین بار مطرح گردید، اما این طرح در آن زمان توسط شورای نگهبان رد شد و دولت هفتم و مجلس ششم، جهت تصویب آن به شورای تشخیص مصلحت نظام فرستادن که البته در شورای تشخیص مصلحت نظام این طرح مشروط به توافق با دولت تصویب شد، اما از آنجائیکه، دولت موافقت نکرد، این طرح مسکوت ماند تا اینکه در جریان مبارزه تبلیغاتی کاندیداهای دولت دوازدهم، محمد باقر قالیباف (جهت شکار 15 میلیون رأی ارتش بیکاران ایران، این طرح مانده در بایگانی رژیم مطلقه فقاهتی قاپید) و تحت عنوان «اعطای کارانه به بیکاران» مطرح کرد و در این رابطه سامانه اینترنتی جهت ثبت نام 15 میلیون نفر بیکاران ایران برای دریافت کارانه تأسیس کرد که بلافاصله از آنجائیکه دولت یازدهم و شیخ حسن روحانی فهمید که در این رابطه کلاه گشادی بر سرش رفته است، اقدام به هک کردن سامانه اینترنتی کارانه قالیباف کرد و به عنوان آلترناتیو شعار فوق قالیباف، جهت شکار رأیهای ارتش 15 میلیونی بیکاران ایران، در 23 اردیبهشت ماه 96 یعنی سه روز مانده به انتخابات دولت دوازدهم «طرح کارورزی» مطرح کرد که مطابق طرح کارورزی شیخ حسن روحانی، دولت یازدهم اعلام کرد که به همه «بیکاران متقاضی کاری که وارد دوران آموزش و کارورزی بشوند، ب مدت 11 ماه، ماهانه تا قبل از کاریابی، مبلغ چهار میلیون ریال پرداخت میگردد.»
نگاهی هر چند اجمالی به این پروژه در چارچوب پروژه تبلیغاتی نامزدهای دولت دوازدهم نشان میدهد که تا چه اندازه بحران طبقاتی در جامعه ایران عمیق است و تا چه اندازه جناحهای درونی حکومت در عرصه صفحه شطرنج تقسیم باز تقسیم قدرت بین خود، نیازمند به رأیهای پوپولیستی هستند، چراکه آنها به خوبیمیدانند که در جامعهای که بیش از 20 میلیون نفر حاشیهنشینان شهری دارد و بیش از 15 میلیون نفر بیکار متقاضی کار دارد، طرحهای پوپولیستی میتواند باعث شکار رأی خاکستری آنها به نفع خود بشود.
طرح شعارهای پوپولیستی دیگر در آن شرایط، مثل افزایش یارانهها حتی تا سقف سه برابر یا مبلغ 250 هزار تومان ماهانه به ازای هر نفر هم تنها در چارچوب گلآلود کردن آب، برای شکار رأیهای پوپولیستی فوق قابل فهم و تحلیل و تفسیر میباشند. زیر افزایش یارانهها، تنها شکی است که به صورت مستقیم میتواند در جامعه فقر زده ایران از نگاه قربانیان «فقر مطلق» به عنوان راه حل برای رسیدن به «خط بقاء» و «خط فقر» مطرح گردد، هر چند که پروژه افزایش یارانهها بسترساز افزایش نقدینگی و افزایش تورم و افزایش رکود و افزایش کسری بودجه و افزایش قیمت بنزین و برق و آب و غیره میشوند و باعث میگردد تا سه برابر این مبلغ از جیب مردم محروم ایران خارج بشود، ولی برای جامعه 20 میلیون نفری حاشیهنشینان کلان شهرهای ایران که همه چیز را سوخته شده میبینند و در برابر آینده سیاه و تاریک قرار دارند، تنها چیزی که میتواند التیام آور باشد، همین افزایش یارانهها است.
به همین دلیل مسابقه کاندیداها جهت جذب رأی حاشیهنشینان در زمان تبلیغات انتخاباتی دولت دوازدهم، هر روز گرم و گرمتر میشد و هر رقیب سعی میکرد تا توسط وعدههای بیشتر خود بر گرمی این تنور داغ جهت شکار رأیها بیافزاید.
3 - مهمترین مشخصه و ممیزه انتخابات دولت دوازدهم نسبت به انتخابات 39 ساله گذشته رژیم مطلقه فقاهتی این بود که این انتخابات گرچه مانند انتخابات سال 88 و 76 به صورت مهندسی شده توسط شورای نگهبان «قطبی» شد، اما قطبی شدن انتخابات دولت دوازدهم در اردیبهشت 96 با قطبی شدن دیگر انتخابات قبلی دولتهای گذشته رژیم مطلقه فقاهتی متفاوت بود، زیرا برای مثال در انتخابات 76 و 88 دولتهای هفتم و دهم، «قطبی شدن صورت جناحی داشت، نه صورت حکومتی»، به عبارت دیگر، در انتخابات دولت هفتم و دهم، قطبی شدن بین دو جناح درونی حکومت بود، یعنی جناح به اصطلاح اصلاحطلبان خرداد 76 یا جنبش سبز خرداد 88 از یکطرف بودند و در برابر آنها، قطب دیگر یعنی جناح راست هزار تکه قرار داشتند، هر چند که در دو انتخابات خرداد 76 و خرداد 88 حزب پادگانی خامنهای تلاش میکرد تا به صورت درونی، به حمایت همه جانبه از راست هزار تکه بپردازد، اما با همه این تفاسیر، حزب پادگانی خامنهای در برابر مردم ایران خود را به ظاهر مافوق جناحی نشان میداد و شعار «رأی مردم حق الناس» است، مطرح میکرد.
لذا به همین دلیل در جریان انتخابات خرداد 88 دولت دهم، از زمانیکه خامنهای در نماز جمعه 29 خرداد 88 در دانشگاه تهران به صورت علنی به حمایت از محمود احمدی نژاد پرداخت و هاشمی رفسنجانی را در پای محمود احمدی نژاد ذبح کرد، مبارزه انتخاباتی و اعتراضی «رأی من کو؟» جنبش سبز، از «فرایند انتخاباتی، با رقیب انتخاباتی خود» وارد فرایند «تحولخواهانه، با شعار ابطال انتخابات دولت دهم، یا رفرندام و یا اصلاح قانون اساسی - که توسط میرحسین موسوی مطرح میشد، گردید»؛ و شاید بهتر آن باشد که اینچنین مطرح کنیم که در انتخابات دولت دهم در خرداد 88 از آغاز تکوین مبارزه انتخاباتی تا روز 25 خرداد 88 که زمان فراخوانی میرحسین موسوی از هوادارانش در خیابان آزادی بود (و طبق گفته محمدباقر قالیباف شهردار تهران، بیش از چهار میلیون نفر از مردم تهران، در خیابان آزادی به حمایت از میرحسین موسوی آمده بودند)، مبارزه انتخاباتی جنبش سبز، صورت «درون جناحی» جهت تقسیم باز تقسیم قدرت در چارچوب رژیم مطلقه فقاهتی داشت؛ و در راستای بالا بردن قدرت چانیزنی خود بود؛ اما از 25 خرداد 88 و بخصوص از 29 خرداد 88 که خامنهای عریان در برابر جنبش سبز قد علم کرد، دیگر «مبارزه دوقطبی» از «فرایند جناحی» خارج شد و وارد فرایند «دو قطبی درون حکومتی گردید»؛ که از یکطرف جنبش سبز قرار داشت و از طرف دیگر، حزب پادگانی خامنهای؛ یعنی از 25 خرداد 88 به بعد دیگر میرحسین موسوی، در برابر محمود احمدی نژاد قرار نداشت، بلکه میرحسین موسوی، در برابر حزب پادگانی خامنهای بود.
بنابراین، از فرایند دوم پروسس انتخابات دولت دهم بود که حزب پادگانی خامنهای، «جنبش سبز و حرکت اعتراضی میرحسین موسوی، در چارچوب آلترناتیو رژیم مطلقه فقاهتی تعریف کرد». در صورتی که در فرایند اول پروسس انتخاباتی دولت دهم، خامنهای میرحسین موسوی را در چارچوب رقابت با دولت نهم تعریف و تفسیر میکرد و توسط همین تعریف و تفسیر بود که شورای نگهبان، میرحسین موسوی را جهت نامزدی در انتخابات دولت دهم در خرداد ماه 88 تائید صلاحیت کرد؛ و گرنه اگر حزب پادگانی خامنهای، در فرایند اول پروسس انتخاباتی دولت دهم، یک در هزار هم احتمال تغییر حرکت اعتراضی میرحسین موسوی میداد، در هنگام تائید صلاحیتها در شورای نگهبان، با مهندسی کردن انتخابات (آنچنانکه در خرداد 92 انتخابات دولت یازدهم برای اکبر هاشمی رفسنجانی کرد)، توسط فیلترینگ میرحسین موسوی، نطفه حرکت میرحسین موسوی را در نطفه خفه میکرد؛ که این همه خود میرساند که حزب پادگانی خامنهای، در فرایند اول پروسس انتخاباتی دولت دهم در خرداد ماه 88 هیچ تحلیل مشخصی از آینده حرکت اعتراضی میرحسین موسوی نداشته است.
یادمان باشد که جنبش سبز در فرایند دوم پروسس انتخابات دولت دهم متولد گردید نه در فرایند اول پروسس انتخاباتی دولت دهم، چراکه عامل تکوین و ظهور جنبش سبز، آن قطعات پارچه سبزی که هواداران میرحسین موسوی دور دست خود میبستند، نبوده و نیست، بلکه عامل تکوین جنبش سبز ظهور «جنبش مطالباتی سیاسی» هواداران میرحسین موسوی از بعد از اعلام شمارش آراء انتخابات 22 خرداد 88 بود؛ که البته این «جنبش مطالباتی سیاسی» هواداران میرحسین موسوی رفته رفته از بعد از 22 خرداد به صورت یک امر ذومراتب و سیال، تکوین و رشد و کمال پیدا کردند؛ یعنی هرگز نباید چنین فکر کنیم که مثلاً «جنبش سبز روز 25 خرداد 88 خیابان آزادی تهران» با «جنبش سبز روز عاشورای سال 88 یکی بوده است»، اصلاً و ابداً، چرا که به موازات «اعتلای جنبش مطالباتی» سیاسی هواداران میرحسین موسوی، جنبش سبز هم در نظر و هم در عمل پیچیدهتر میشد. صد البته سرکوب قرون وسطائی حزب پادگانی خامنهای به خصوص در تابستان سال 88 بسترساز تعمیق طولی و عرضی جنبش سبز نیز بوده است.
ادامه دارد