سخنی با مخاطبین آشنا – قسمت چهارم
2 - دومین تفاوت شرایط تاریخی اجتماعی جامعه ایران در فرایند 9 ساله گذشته نشر مستضعفین با فرایند 58 و 59 آرمان مستضعفین بازگشت پیدا میکند به «رکود و اعتلای جنبشهای افقی و عمودی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران.» به این ترتیب که در سالهای 58 و 59 به علت دوران پساانقلاب ضد استبدادی بهمن ماه 57 مردم ایران و به علت عدم توانائی سردمداران صفر کیلومتر از راه رسیده موجسوار فقاهتی جهت نهادینه کردن فوری قدرت خود بر جامعه ایران در سالهای 58 و 59 جنبشهای پیشرو افقی اردوگاه بزرگ مستضعفین که به عنوان عضله و بازوی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران عمل میکردند و جریانهای عمودی جنبش سیاسی ایران همگی در فرایند اعتلائی قرار داشتند. هر چند که جریانهای سیاسی جنبش پیشاهنگی در سه مؤلفه مختلف چریکگرایانه رژی دبرهای و ارتش خلقی مائوئیستی و تحزبگرایانه حزب طراز نوین لنینیستی در این زمان به صورت فراگیر تلاش میکردند تا با انداختن تورهای خود به یارگیری و سربازگیری از این جنبشهای رو به اعتلای پیشرو افقی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران بپردازند و به جای اینکه «حرکت عمودی خود را در حرکت افقی جنبشهای پیشرو افقی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران حل کنند، تلاش میکردند تا آن جنبشها را از استقلال حرکتی و اجتماعی و تاریخی خود خارج نمایند و در دایره استراتژی پیشاهنگی خود درآورند.»
آنچنانکه به مرور زمان با سلطه استراتژی پیشاهنگی بر این جنبشهای پیشرو افقی اردوگاه بزرگ مستضعفین، رفته رفته دوران استقلال و اعتلای این جنبشهای افقی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران به پایان رسید و به موازات مطلق شدن تضاد بین استراتژی پیشاهنگی تحت هژمونی سازمان مجاهدین خلق از 30 خرداد 60 به بعد با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، از آنجائیکه رژیم مطلقه فقاهتی در سالهای 58 و 59 توانسته بود دوران نهادینه کردن قدرت خود طی نماید، در نتیجه از آغاز سال 60 به دنبال بسترسازی جهت سرکوب جنبشهای افقی پیشرو و سرکوب جریانهای عمودی پیشاهنگ و پیشگام جنبش سیاسی ایران، این رژیم جهت تثبیت موجودیت خودش (البته سازمان مجاهدین خلق از 30 خرداد توسط مطلق کردن و آنتاگونیست کردن تضاد خود با رژیم مطلقه فقاهتی، این شرایط ناخواسته برای سرکوب همه جانبه رژیم مطلقه فقاهتی فراهم کرد).
از 30 خرداد سال 60 تا تابستان 67 با به راه انداختن جوی خون توسط تیغ و داغ و درفش شکنجه و زندان، تمامی آزادیهای سیاسی و آزادیهای اجتماعی و آزادیهای مدنی دستاورد انقلاب ضد استبدادی 57 مردم ایران را به چالش کشید و انسداد مطلق سیاسی بر جامعه ایران حاکم کرد و توسط سرکوب سرنیزهای با جنبشهای «پیشرو و پیشگام و پیشاهنگ» کاری کرد که «نه تاک نشان ماند، نه از تاک نشان» و تمامی نیروهای «پیشرو و پیشاهنگ و پیشگام» یا قتل و عام کرد و یا در زندانهای به بند کشانید و یا اینکه آواره کشورهای دیگر کرد. در نتیجه بدین ترتیب بود که از بعد از نسلکشی سیاسی تابستان 67 توسط رژیم مطلقه فقاهتی، تمامی جنبشهای افقی پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در رکود فراگیر و گسترده فرو رفتند.
در مزارآباد شهر بیتپش، وای جغدی هم نمیآمد بگوش
دردمندان بیخروش و بیفغان
خشمناکان بیفغان بیخروش
در مزارآباد شهر بیتپش دارها بر چیده خونها شستهاند
هر چند که در برههای مثل خرداد ماه 76 یا تیر ماه 78 یا تابستان 88 بخشی از جنبشهای افقی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران تلاش به بازسازی مجدد خود کردند، ولی سرکوب عریان حزب پادگانی خامنهای و بیلیاقتی و عدم صلاحیت جریانهای به اصطلاح اصلاحطلب و رویکرد غلط سردمداران بخشی از جنبش افقی جامعه ایران که معتقد به تغییر از بالا توسط جناحهای درونی قدرت حاکمیت مطلقه فقاهتی بودند، باعث شکست و رکود دوباره این جنبشها گردید.
در نتیجه همین امر باعث گردید تا برعکس دوران آرمان مستضعفین در سالهای 58 و 59 که تمامی جنبشهای افقی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران دوران اعتلای خود را سپری میکردند، در دوران 9 ساله حیات سیاسی نشر مستضعفین به خصوص از بعد از شکست جنبش سبز (در سال 88) تمامی جنبشهای افقی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران دوران رکود تشکیلاتسوز و آگاهیسوز و حرکتسوز خود را سپری کنند و باز همین امر باعث گردید تا برعکس سالهای 58 و 59 آرمان مستضعفین، در 9 سال گذشته حیات سیاسی نشر مستضعفین مخاطبین آشنای جنبش پیشگامان مستضعفین ایران مانند ستارههای سهیل در آسمان دودآلود ایران بشوند.
یادمان باشد که فونکسیون اندیشههای رویکرد تصوفگرائی و لیبرالیستی که به خصوص از بعد از پایان جنگ 8 ساله رژیم مطلقه فقاهتی با رژیم صدام حسین توسط حسین حاجی فرج دباغ - عبدالکریم سروش - در جامعه ایران از سر گرفت، اخته کردن (جامعه ایران و جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران و نیروهای پیشگام و پیشاهنگ) از مبارزه بود، زیرا معنای «اخته کردن» در دیسکورس سیاسی تاریخی جامعه ایران عبارت است از «حفظ فیزیک همراه با تغییر فونکسیون آن» (و در این رابطه بوده است که در جنگ قدرت بین سلاطین و شاهزادههای گذشته تاریخ ایران، سلاطین مسلط بر قدرت برای بیمه کردن قدرت خود، افرادی که بیم آلترناتیوی از آنها میرفت اخته میکردند تا با حفظ فیزیک آنها، فونکسیون فیزیولوژیک آنها را تغییر دهند). کاری که حسین حاجی فرج دباغ از بعد از جدائی از قدرت حاکم و از بعد از پایان یافتن پروژه کودتای فرهنگیاش در دانشگاههای ایران که از دوم اردیبهشت 59 آغاز شد و تا سال 63 تحت مدیریت او ادامه پیدا کرد و در طول این مدت بیش از 57 هزار دانشجوی مبارز سیاسی از کل 150 هزار دانشجوی آن زمان دانشگاههای ایران اخراج کردند (که یا به زندانها افتادند و تا نسلکشی سیاسی تابستان 67 به گورستانهای آباد شده ایران رفتند و یا اینکه آواره سرزمینهای بیگانه گشتند) و بیش از دو سوم از هفت هزار اساتید دانشگاه در آن زمان به علت سیاسی و مبارز و رادیکال بودند، از دانشگاهها تصفیه گشتند و آواره و پاسیف و زندان و کشته شدند و بدین ترتیب بود که در ادامه آن جهت فقاهتی کردن دانشگاهها از بعد از حذف فیزیکی دانشجویان و اساتید مبارز دانشگاههای ایران، حسین حاجی فرج دباغ توسط کودتای نرمافزاری کوشید با وارد کردن اسلام فقاهتی در شکل کلاسه شده درسی، اقدام به کودتای نرمافزاری فقاهتی در دانشگاههای ایران بکند.
لذا در این رابطه بود که از بعد از اخته کردن نرمافزاری و سختافزاری دانشگاههای ایران و از بعد از اینکه سردمداران رژیم مطلقه فقاهتی و مقام عظمای ولایت حاضر نشد حتی به اندازه حسینعلی راشد دوران شاه و پهلوی برای او ارزش قائل بشود و با فرستادن سیدعلی خامنهای به رادیو تلویزیون، خمینی دستور داد تا صدای اسلام صوفیانه او را در رادیو و تلویزیون رژیم مطلقه فقاهتی قطع کنند و از بعد از فوت خمینی با خروج از نظام مطلقه فقاهتی (امسیت کردیا، اصحبت عربیا) کوشید «پروژه اخته کردن» نرمافزاری و سختافزاری گذشته دانشگاههای ایران در جریان کودتای فرهنگی (59 تا 63) به عرصه جامعه ایران بکشاند و در فرایند پساجنگ رژیم مطلقه فقاهتی با صدام حسین که جامعه ایران آماده هر گونه رویکرد دنیاگریز و سیاستگریز و جامعهگریز و پاسیفیسم بود، او پروژه اخته کردن جامعه ایران را از سر گرفت که در این رابطه از آنجائیکه بزرگترین سد و مانع او اسلام جامعهساز و مسئولیتآفرین تطبیقی معلم کبیرمان شریعتی و اقبال بود، در ابتدا کوشید در کادر مثلث سیاه جهانی (داریوش شایگان و سیدحسین نصر و حسین حاجی فرج دیاغ) توسط شعار «مبارزه با ایدئولوژیک کردن اسلام و دین توسط شریعتی» به جنگ نرمافزاری با اندیشههای شریعتی رفت و از بعد از فراغت از اخته نرمافزاری اندیشه شریعتی توسط مطلق کردن «کویریات» شریعتی بود که به جنگ اندیشه جامعهسازانه و مسئولیتآفرین معلم کبیرمان حضرت مولانا علامه محمد اقبال لاهوری رفت، اما برعکس رویکرد شریعتیسیتزانه او (که در کادر مبارزه با ایدئولوژی کردن دین صورت گرفت)، او جهت اخته کردن نرمافزاری اندیشههای جامعهسازانه و مسئولیتآفرین محمد اقبال لاهوری، به جای تاکتیک «خوب حمله کردن به اندیشه شریعتی، از تاکتیک بد دفاع کردن استفاده کرد» و از طریق «مطلق کردن بعد تجربه باطنی اندیشههای اقبال در کادر رویکرد دنیاستیز و جامعهگریز و مسئولیتگریز و ارادهستیز اسلام صوفیانه مولوی و حافظ و به خصوص امام محمد غزالی و دیگر سردمداران اسلام صوفیانه قرنهای چهارم و پنجم و عمده کردن اقبال شاعر در برابر اقبال مصلح که معلم کبیرمان شریعتی در دوران پنج ساله جنبش ارشاد خود بر آن اهتمام میورزید» و در ادامه این دو پروژه نرمافزاری بود که او جهت اخته کردن نرمافزاری جامعه ایران، اسلام جامعهسازانه پیامبر اسلام (توسط «خوابنامه خواندن قرآن» و فردی دانستن تجربه دینی یا وحی نبوی پیامبر اسلام) به چالش کشید؛ و با تبیین برتری تجریه صوفیانه و باطنی مولوی و حافظ و دیگر صوفیان حتی امام محمد غزالی، بر تجربه دینی یا وحی نبوی پیامبر اسلام و تبیین فلسفی وحی نبوی پیامبران ابراهیمی در چارچوب نومن و فنومن کانت و غیر قابل فهم دانستن جوهر نهائی وحی نبوی پیامبران، حتی برای خود پیامبران ابراهیمی و مطلق کردن جایگاه پیامبر در عرصه وحی نبوی و تجربه دینی نسبت به خداوند، کل اسلام جامعهسازانه پیامبر اسلام را اخته کرد؛ و با وام گرفتن از مهدی بازرگان (ورشکسته سیاسی آخر عمر) که «تنها هدف بعثت انبیاء خدا و آخرت» تبیین میکرد، اسلام را دین آخرت تبیین کرد، نه مانند اقبال و شریعتی دین جامعهسازانه.
بدین ترتیب بود که او از بعد از فوت خمینی در چارچوب پروژه اخته کردن جامعه ایران منهای مبارزه با اقبال و شریعتی، توسط مبارزه با اسلام مسئولیتآفرین و جامعهسازانه و منهای اخته کردن اسلام جامعهساز پیامبر اسلام توسط «خوابنامه خواندن قرآن» و فردی دانستن تجربه دینی پیامبر اسلام و نومن دانستن و غیر قابل فهم دانستن جوهر وحی نبوی پیامبران ابراهیمی تلاش کرد تا توسط تبلیغ رویکرد لیبرالیستی در جامعه ایران در مؤلفههای مختلف لیبرالیست فلسفی و لیبرالیست سیاسی و لیبرالبیت اخلاقی و لیبرالیسم معرفتی و لیبرالیست اقتصادی رویکرد فردگرایانه در جامعه جنگزده و تصوفزده و فقهزده و سنتزده ایران پساجنگ تبلیغ کرد، البته در این رابطه او برای دستیابی به اهداف شوم خود به درستی فکر میکرد، چراکه حسین حاجی فرج دباغ به هر حال دریافته بود که برای اخته کردن جامعه ایران و برای اخته کردن جنبشهای «پیشرو و پیشگام و پیشاهنگ» جامعه ایران باید قبل از هر چیز انگیزه مبارزه کردن را از «جامعه و روشنفکر و پیشگام و پیشرو و پیشاهنگ» بگیریم، چراکه در صورتی که جامعه و جریان و فردی انگیزه مبارزه کردن به صورت علمی و فلسفی و تاریخی و اجتماعی حاصل کرده باشد، هر چند در عرصه مکانیزم مبارزه گرفتار حرکت زیگزاگی هم بشوند، هرگز تسلیم نخواهند شد و هرگز تن به عافیتطلبی و پاسفیسم نخواهند داد؛ و کار بزرگی که پیامبر اسلام در قرن هفتم میلادی برای بشریت تصوفزده هند شرقی و بشریت فلسفهزده (یونانی ارسطوئی و افلاطونی سترون شده) کرد این بود که با استحاله دین به عنوان یک امر مجرد اعتقادی، به یک امر جامعهسازانه تاریخی – اجتماعی (به قول نهرو) بشریت را دچار یک تحول کیفی تاریخی کرد؛ و کار بزرگی که شریعتی در جامعه ایران در دهه 40 و 50 کرد این بود که دین سنتی فقهزده را توسط پروژه بازسازی دینی خود یا توسط اسلام تطبیقی خود بدل به حرکت فراگیر اجتماعی کرد و اسلام روایتی حوزههای فقاهتی که در طول تاریخ توسط احادیث جعلی بر خرافات تاریخی و اجتماعی رنگ تقدس زده بودند توسط شعار «اسلام منهای روحانیت» به چالش همه جانبه گرفت و بدین ترتیب بود که شریعتی توانست دین فقاهتی و روایتی و زیارتی که در جامعه ایران به صورت یک امر سنتی و سکونزا و تخدیری درآمده بود، بدل به یک نیروی عظیم اجتماعی بکند. همان کاری که پیامبر اسلام در قرن هفتم در جهان تصوفزده هند شرقی و فلسفهزده یونانی ارسطوئی و فقهزده تورات تحریف شده کرد.
لذا به همین دلیل حسین حاجی فرج دباغ جهت اخته کردن جامعه و روشنفکران و جنبشهای پیشرو ایران و جهت نابود کردن انگیزه مبارزه در آنها به صورت نرمافزاری تلاش کرد تا:
اولاً توسط رویکرد لیبرالیسم در مؤلفههای مختلف آن، از آنجائیکه لیبرالیسم در چارچوب آزادیهای فردی و حقوق و اختیار فردی حقوق اجتماعی را تعریف مینماید و توسط مشروعیت مالکیت خصوصی بر ابزار تولید بسترساز سرمایهداری در اشکال مختلف آن میباشد، بیشک نخستین فونکسیون رویکرد لیبرالیستی او، جامعهستیزی و بیانگیزه کردن در عرصه مبارزه تغییرساز اجتماعی نیروها بود.
ثانیاً توسط تبلیغ اسلام صوفیانه جامعهگریز و اختیارستیز و فردگرایانه و درونگر از امام محمد غزالی تا مولوی و حافظ بدون تردید فونکسیون چنین اسلامی در جامعه ایران پساجنگ فقهزده و استبدادزده و تصوفزده و سنتزده پسافوت خمینی و پسادهه 60 و پساتابستان 67 و غیره ایران، جز بیانگیزگی در عرصه مبارزه اجتماعی و سیاسی و حتی اقتصادی، رهآوردی برای مردم نگونبخت ایران نداشت.
ثالثاً توسط تبلیغ اسلام آخرتگرا و دنیاگریز (مهدی بازرگان ورشکسته سیاسی آخر عمر) آنچنانکه در مراسم ختم بازرگان در حسینیه ارشاد او اعلام کرد، «بزرگترین دستاورد مهدی بازرگان برای او کتاب تنها هدف بعثت انبیاء خدا و آخرت میباشد»، چرا که در این کتاب یا کنفرانس یا سخنرانی، مهدی بازرگان با نفی تمامی اندیشه جامعهسازانه گذشته اسلام خود به عنوان یک ایدئولوژی، موضوع هدف بعثت پیامبران ابراهیمی را محدود و محصور به آخرت میکند. پر پیداست که فونکسیون چنین رویکردی به اسلام در جامعه امروز نفی انگیزه مبارزه جهت تغییر اجتماعی میباشد.
ادامه دارد