علل و دلایل شکست انقلاب ضد استبدادی سال 57 مردم ایران – قسمت نه
با همه این احوال و تشابهات هرگز نباید دو رژیم مطلقه فقاهتی و رژیم کودتائی پهلوی در چارچوب تحلیل مکانیکی طبقاتی متشابه یکدیگر به حساب بیاوریم، چراکه این دو رژیم به لحاظ خواستگاه تاریخی تکوین و پیدایش خود متفاوت میباشند؛ یعنی برعکس رژیم کودتائی پهلوی که دارای خواستگاه کودتائی (توسط دخالت قدرتهای سرمایهداری جهانی تحت هژمونی امپریالیسم انگلیس در کودتای سال 1299 رضاخان – سیدضیاء و امپریالیسم آمریکا در کودتای 28 مرداد 32) بودند، رژیم مطلقه فقاهتی حاکم مولود کودتای جهان سرمایهداری نیست، بلکه مولود انقلاب ضد استبدادی سال 57 مردم ایران میباشد که در چارچوب جایگاه تاریخی مذهب تکلیفی و فقاهتی در لایههای مختلف سنتی جامعه ایران سردمداران موجسوار و از راه رسیده و صفر کیلومتر و هژمونیطلب روحانیت توانستند توسط یک نظریه شخصی فقاهتی خمینی در خلاء جامعه مدنی و در خلاء نیروهای سازمانگر پیشاهنگ و پیشرو و پیشگام با تکیه بر نهادهای سنتی مذهبی و بیش از 50 هزار مسجد و حسینیه در سراسر ایران و حمایت سونامیوار حاشیهنشینانان کلان شهرهای ایران (که مولود شکست پروژه شاه – کندی در دهه 40 و 50 بودند) عکس خود را به ماه ببرند و هژمونی خود را بر جنبش ضد استبدادی مردم ایران تثبیت کنند و قدرت سیاسی را قبضه نمایند. بیتردید هرگز و هرگز این دو رژیم به لحاظ ساختار تاریخی و فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و حتی طبقاتی یکسان و متشابه نمیباشند؛ و این واقعیت بزرگی است که تمامی جریانهای سیاسی سه مؤلفهای پیشاهنگی و پیشگامی و پیشروئی در 39 سال گذشته عمر ولایت مطلقه فقاهتی حاکم توان درک و فهم آن پیدا نکردهاند.
بنابراین در این رابطه است که در این مقاله برای فهم و شناخت جایگاه فرهنگی و تاریخی و سیاسی و نظامی و اجتماعی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بهعنوان مقدمه این شناخت، پیشنهاد شناخت القاعده - داعش بهعنوان یک رویکرد کردیم. البته دلیل این امر همان است که رویکرد القاعده - داعش در اینجا از نظر ما نماد و نمایش کل جریانهای جهادی فقاهتی منطقه میباشند؛ بنابراین اگر در این مقاله ما بر اصطلاح رویکرد القاعده - داعش تکیه کردیم منظورمان فقط جریان دولت اسلامی عراق – شام نیست بلکه یک رویکرد و دیسکورس و گفتمانی میباشد که در جریان اشغال نظامی افغانستان توسط شوروی سابق و تکیه امپریالیسم آمریکا با پشتیبانی رژیم مرتجع عربستان سعودی بر نیرویهای مذهبی با رویکرد محمد بن عبدالوهاب و ابن تیمیه و سازماندهی سیاسی نظامی آنها جهت مقابله با اشغال نظامی افغانستان توسط شوروی سابق همزمان با ظهور و نهادینه شدن رژیم مطلقه فقاهتی در ایران تکوین پیدا کردند؛ و بعد از فروپاشی بلوک شرق و اتحاد جماهیر شوروی و آزاد شدن افغانستان از اشغال نظامی شوروی یا روسیه به علت تک سواری امپریالیسم آمریکا بر نظم جهانی و تضاد بین طالبان حاکم بر افغانستان و امپریالیسم جهانی، جریان القاعده با تغییر رویکرد خود از موضع ضد کمونیستی و ضد شوروی سابق وارد فرایند ضد آمریکائی خود گردید که از بعد از حادثه 11 سپتامبر سال 2000 این جریان در نیویورک و واشنگتن که باعث ویرانی ساختمان دو قلو جهان سرمایهداری در نیویورک و ساختمان پنتاگون در واشنگتن گردید، تضاد بین آمریکا و جریان القاعده صورت مطلق آنتاگونیستی پیدا کرد که حمله نظامی و اشغال افغانستان توسط ارتش امپریالیسم آمریکا در این رابطه بود.
البته از بعد از حمله دوم امپریالیسم آمریکا به کشور عراق در سال 2003 و اشغال نظامی عراق و سرنگون کردن رژیم صدام حسین و حاکم کردن جریانهای سیاسی شیعه بر کشور عراق و جنایت نظامی ارتش امپریالیسم آمریکا در عراق و انحلال ارتش صدام حسین در عراق باعث گردید تا جریان القاعده در عراق اشغال شده ستمزده بدل به رویکرد داعش بهعنوان یک جریان اعتقادی و فرهنگی و سیاسی و نظامی گردد که در طول دو سال حاکمیت سیاسی این جریان هولناکترین جنایتهای تاریخ بشر در لوای فقه و فقاهت اسلامی توسط این جریان در منطقه شکل گرفت؛ و اکنون گرچه به لحاظ حاکمیت سیاسی این جریان در خاورمیانه دچار شکست نظامی گشته است، اما هرگز و هرگز نباید چنین تحلیل کنیم که این شکستهای پیدرپی نظامی داعش قدرت بازتولید این جریان را درآینده از بین برده است، چراکه اگر داعش تنها یک جریان سیاسی و نظامی صرف میبود قطعاً شکستهای نظامی اخیر در منطقه از سوریه لبنان تا عراق میتوانست قدرت بازتولید این جریان را عقیم و سترون نماید. ولی نکتهای که در خصوص جوهر و ماهیت داعش نباید از نظر دور بداریم اینکه «داعش یک رویکرد فقاهتی و اعتقادی و فرهنگی میباشد که از دل اسلام تاریخی اهل تسنن در کشورهای ستمزده از افغانستان تا عراق و سوریه بهصورت سیاسی و نظامی سازمانیافته سر برآورده است» و قطعاً تا زمانی که توسط رفرماسیون یا اصلاح دینی یا بازسازی اسلام فقاهتی توسط «اجتهاد در اصول» علامه محمد اقبال لاهوری با این رویکرد فقاهتی و فرهنگی و اعتقادی برخورد نشود این رویکرد توان بازتولید دارد.
به هر حال در همین رابطه اگر چه دو رویکرد داعشی و رژیم مطلقه فقاهتی در عرصه شریعت با هم اختلاف دارند و رویکرد داعشی در شریعت پیرو مذهب تسنن میباشند و رژیم مطلقه فقاهتی پیرو مذهب شیعه میباشند، با همه این تفاوت دو رویکرد داعشی و رژیم مطلقه فقاهتی دارای خصوصیات مشترکی میباشند که این مشخصات مشترک آنها عبارتند از:
الف - هر دو رویکرد پیرو فقه حکومتی هستند.
ب – هر دو رویکرد معتقدند که اسلام در فقه خلاصه و تعریف میگردد.
ج – هر دو رویکرد معتقدند که فقه اسلامی میتواند جامعه بشری را در قرن بیست و یکم مدیریت نماید و دیگر نیازی به دستاورد نظری بشر ندارد.
د - هر دو رویکرد معتقد به تقدم فقه بر انسان هستند و انسان را برای فقه میخواهند نه فقه را برای انسان.
ه – هر دو رویکرد معتقد به فقه سنتی گذشته هستند نه فقه تحول یافته توسط اجتهاد در اصول و فروع.
و - هر دو رویکرد معتقد به صدور انقلاب فقاهتی خود در عرصه منطقه و جهان توسط سرنیزه و شعار «جنگ، جنگ تا پیروزی هستند.»
ز - هر دو رویکرد خود را نماینده راستین تمام اسلام میدانند و دشمن خود را واجب القتل میخوانند.
ح – هر دو رویکرد معتقد به نفی دموکراسی و عدالت سوسیالیستی دستاورد بشری هستند.
ط – هر دو رویکرد مشروعیت سیاسی خود را آسمانی میدانند نه محصول انتخاب تودهها.
ی – تکیه هر دو رویکرد بر خشونت فقاهتی جهت اجرای شریعت مذهبی مورد اعتقاد خود میباشد.
ک – تکیه هر دو رویکرد بر سیطره اسلام روایتی نسبت به اسلام فقاهتی مورد اعتقاد خود.
ل – تکیه هر دو رویکرد بر سنتهای کهنه تاریخی و بیگانگی با مدرنیته در اشکال مختلف آن میباشد.
باری دومین دلیل شکست انقلاب ضد استبدادی 57 مردم ایران در عرصه نظری و شرایط ذهنی ضعف و آسیبهای جدی جریانهای جنبش سیاسی ایران در سه عرصه پیشاهنگی و پیشروئی و پیشگامی بوده است که این ضعفها عبارتند از:
الف – ضعف در سازمانگری افقی گروههای مختلف اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران.
ب – ضعف در هدایتگری مبارزه دو مؤلفهای دموکراتیک یا افقی و مبارزه برابریطلبانه عمودی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران.
ج – ضعف در تئوریپردازی سه مؤلفهای «عام و خاص و مشخص» برای ارائه برنامههای عملی درازمدت و میانمدت و کوتاهمدت برای جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران.
یادمان باشد که جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران از جنبش دانشجو تا جنبش زنان و تا جنبش کارگران و غیره نه توان تئوریپردازی حرکت و مبارزه خود دارند و نه انرژی آزاد برای انجام این امر دارا میباشند، لذا وظیفه سه گانه جریانهای جنبش سیاسی جامعه ایران عبارتند از: سازمانگری، هدایتگری و تئوریپردازی؛ که البته در طول 39 سال گذشته و در مرحله پساانقلاب بهمنماه 57 جریانهای مختلف جنبش سیاسی ایران در سه مؤلفه پیشاهنگی و پیشروئی و پیشگامی در این سه عرصه ناکام و ناموفق بودهاند؛ یعنی نه توانستهاند به گروههای اجتماعی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در عرصه مبارزه افقی یا دموکراتیک و عرصه مبارزه برابریطلبانه یا عمودی «سازمانگری» کنند و نه توانستهاند در این عرصه «هدایتگری» نمایند و نه برای جنبش آنها «تئوریپردازی» در سه عرصه عام و خاص و مشخص کردهاند؛ و به همین دلیل ضعف جریانهای جنبش سیاسی ایران در 39 سال گذشته بهعنوان دومین دلیل شکست انقلاب ضد استبدادی 57 مردم ایران میباشد، چرا که این ضعف باعث گردیده است تا:
اولاً بین جریانهای جنبش سیاسی ایران و جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران دیوار چین ایجاد شود؛ یعنی هر زمانی که جریانهای جنبش سیاسی در صحنه اجتماعی هستند جنبشهای گروههای اجتماعی مردم در کما میباشند و بالعکس هر زمانی که جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران به صحنه مبارزه افقی و عمودی جامعه وارد میشوند جریانهای جنبش سیاسی ایران در کما قرار دارند. آنچنانکه در این رابطه میتوانیم شرایط حضور و غیاب جریانهای جنبش سیاسی ایران با جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران به داستان عمو نوروز و ننه سرما تشبیه کنیم که هرگز موفق نمیشوند همدیگر بهصورت حضوری و فیزیکی ملاقات کنند؛ و همین عدم توان ملاقات این دو مؤلفه باعث گردیده است تا تمامی حرکتها و مبارزات گذشته جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران و جریانهای جنبش سیاسی ایران با رژیم مطلقه فقاهتی در طول 39 سال گذشته از آفت مشترک ثلاثه فقدان سازمانگری، فقدان رهبری و هدایتگری و فقدان تئوریپردازی برخوردار باشند و البته همین سه آفت مبارزه افقی و عمودی گروههای مختلف اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در 39 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی باعث ظهور سنتز آفتزده دیگری بهعنوان «آکسیونیزم» در تاریخ 39 ساله گذشته جامعه ایران شده است؛ که مشخصات «آکسیونیزم» در 39 سال گذشته در عرصه جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران عبارتند از:
1 - «آکسیونیزم» یا جنبشهای خود به خودی و خودانگیخته در جامعه ایران در 39 سال گذشته صورت احساساتی و طوفانی و موقت داشتهاند.
2 - «آکسیونیزم» یا جنبشهای خود به خودی و خودانگیخته در جامعه ایران در 39 گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی صورت شورشی و غیر سازمان یافته داشتهاند.
3 - «اکسیونیزم» یا جنبشهای خود به خودی و خودانگیخته در جامعه ایران در 39 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی صورت کوتاهمدت و قهرآمیز و شورشی و ویرانگر و آنتاگونیستی و همراه با خشونت بوده است که همین امر زمینه برای سرکوب همراه با خشونت و تیغ و داغ و درفش و شکنجه و اعدام و کهریزک و اوین و غیره (دستگاههای سرکوب و امنیتی و نظامی و انتظامی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در 39 سال گذشته) فراهم کرده است.
4 - «آکسیونیزم» یا جنبشهای خود به خودی و خودانگیخته جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران به علت عدم پیوند بین «مبارزه عمودی» جریانهای جنبش سیاسی پیشاهنگی و پیشگامی با «مبارزه افقی» جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران (بهجز جنبش سیاسی انقلاب دوم مشروطیت که توسط رهبری درونذات یا درونجوش ستارخان و باقرخان هدایت گردید) فاقد رهبری هدایتگر درونذات یا درونجوش در عرصه پروسه «مبارزه افقی مطالباتی یا دادخواهانه» بوده است؛ که همین فقدان رهبری هدایتگر درونجوش باعث گردیده است تا این آکسیونهای اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در طول 39 گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بدون هدایتگری و بهصورت اتمیزه و بدون برنامه حرکت و مبارزه نمایند.
ادامه دارد