انقلاب شکوهمند «ضد استبدادی سال 57 مردم ایران»، یعنی گستردهترین و فراگیرترین انقلاب قرن بیستم، پرش جامعه بزرگ ایران «در تاریکی» بود - قسمت اول
بهمن ماه سال 97 چهلمین سالگرد انقلاب ضد استبدادی سال 57 مردم ایران میباشد، انقلابی که فراگیرترین و مردمیترین انقلاب قرن بیستم بود و «تمامی گروههای اجتماعی قاعده و بدنه شهر و روستاهای جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران در بنای آن دست داشتند»، انقلابی که برعکس تمامی انقلابهای اجتماعی و سیاسی قرن بیستم از «شهر و کلانشهرهای» ایران آغاز شد و در ادامه آن تمامی روستاهای ایران را هم فرا گرفت، انقلابی که دو جبهه بزرگ «آزادیخواهانه و برابریطلبانه اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران» در پروسه تکوین آن با هم متحد شدند.
انقلابی که با ورود «جنبش کارگری ایران، تحت هژمونی کارگران نفت ایران» (از فردای 17 شهریور 57) توانست کل ساختار اقتصادی و نظامی و سیاسی رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی را به لرزه درآورد. انقلابی که با شعار «مرگ بر شاه» تمامی دستاوردهای کودتای 28 مرداد 32 (امپریالیسم آمریکا – دربار پهلوی – ارتجاع مذهبی حوزههای فقاهتی) بر علیه تنها دولت دموکراتیک تاریخ ایران به چالش کشید، انقلابی که نشان داد پروژه «رفرم ارضی شاه – کندی» (در سال 42) در جهت تکوین و تثبیت سرمایهداری وابسته ایران (و تثبیت حکومت کودتائی و توتالیتر پهلوی) پروژهای شکست خورده بوده است.
انقلابی که نشان داد که حضور «تودههای بیشکل» به عنوان کنشگران اصلی انقلاب هر قدر هم که فراگیر و گسترده باشند تا زمانیکه وارد فرایند جنبشهای خودسازمانده و خودرهبر و خودمدیریتی صنفی و مدنی و سیاسی نشوند، هرگز و هرگز نخواهند توانست به حداقل اهداف کوتاهمدت و درازمدت خود دست پیدا کنند. انقلابی که نشان داد تنها عامل گارانتی پیروزی جنبش زحمتکشان شهر و روستاهای ایران «وحدت و تشکیلات خودجوش و دینامیک و مستقل از حاکمیت و جریانهای سیاسی میباشد». انقلابی که نشان داد که (مانند دو تحول بزرگ تاریخی مشروطیت و ملی کردن صنعت نفت ایران به رهبری دکتر محمد مصدق) بزرگترین عامل شکست آن «ظهور دیالکتیکی ارتجاع مذهبی حوزههای فقاهتی از درون جنبشهای خودجوش مردم ایران میباشد.»
انقلابی که (به قول گرامشی) نشان داد که «هر انقلابی در موقعیت انقلابی خود، همزمان آبستن ضد انقلاب درونی خویش هم میباشد». انقلابی که (به قول حضرت مولانا علامه محمد اقبال لاهوری) «گرچه مردم ایران میدانستند که چه کسی باید برود و چه کسی باید جانشین او بشود، ولی این مردم هرگز نمیدانستند که چه باید برود (لا) و چه باید جانشین آن رفته بشود.»
روس را قلب و جگر گردیده خون / از ضمیرش حرف لا آمد برون
آن نظام کهنه را برهم زد است / تیز نیشی بر رگ عالم زد است
کردهام اندر مقاماتش نگه / لا سلاطین، لا کلیسا، لا اله
فکر او در تندباد لا بماند / مرکب خود را سوی الا نراند
آیدش روزی که از زور جنون / خویش را زین تندباد آرد برون
در مقام لا نیاساید حیات / سوی الا میخرامد کائنات
لا و الا ساز و برگ امتان / نفی بیاثبات مرگ امتان
کلیات اقبال لاهوری – فصل پس چه باید کرد؟ - ص 395 - سطر 9 به بعد
انقلابی که «در خلاء عصر روشنگری و در خلاء پیشقراولان پیشاهنگی و پیشگامی و پیشروئی» آن (به قول معلم کبیرمان شریعتی) با «چند فتوای تکلیفی و رهبری فقاهتی آن هدایت شد و با چند فتوای دیگر تکلیفی همان رهبر فقاهتی شکست خورد و دود شد و به هوا رفت». انقلابی که اگر چه با شعار «مرگ بر شاه» ولایت سلطانی 2500 ساله استبداد سیاسی حاکم بر تاریخ گذشته ایران را به چالش کشید، در خلاء تئوری آزادی، تئوری دموکراسی، تئوری عدالت سیاسی، عدالت اقتصادی، عدالت اجتماعی، عدالت جنسیتی، عدالت آموزش، عدالت قومیتی و عدالت فرهنگی و مذهبی که همان «برنامه ایجابی» جهت آلترناتیو شعار «سلبی» میباشد، هیولای «ولایت فقیه را در 40 سال گذشته جایگزین ولایت سلطانی» (2500 ساله تاریخ گذشته ایران) کرد.
انقلابی که همزمان (در سال 57) «خود دو انقلاب بود»، یکی «انقلاب پائینیهای جامعه ایران که ولایت سلطانی و استبداد رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی را به چالش کشیدند» و دیگر «انقلاب بالائیهای موجسوار از راه رسیده بود که تنها در راستای جایگزین کردن ولایت مطلقه فقاهتی ولایت سلطانی رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی را به چالش میکشیدند.»
انقلابی که (از فردای بهمن 57) باعث گردید (تا در فرایند نهادینه شدن آن) همان انقلاب استبدادستیز و ولایت سلطانیستیز پائینیهای جامعه ایران شکست بخورد و انقلاب ولایت فقیه خواه بالائیهای موجسوار از راه رسیده پیروز بشود.
انقلابی که (در فرایند نهادینه شدن خود از فردای بهمن ماه 57) «دین را در لباس فقه» حوزههای فقاهتی تعریف کردند و «آزادی اجتماعی و سیاسی و فردی» را در چارچوب ولایت مطلقه فقاهتی باز خوانی نمودند و «حق و حقوق شهروندی» مردم ایران را در لباس «تکلیف» اسلام فقاهتی تبیین کردند و «عدالت اقتصادی و عدالت جنسیتی و عدالت سیاسی و عدالت اجتماعی و عدالت نژادی و عدالت آموزشی و عدالت حقوقی و قضائی» را در لباس «عدالت فردی، پیش نماز و قاضی روحانی» حوزههای فقاهتی محدود و محصور کردند.
انقلابی که (در مرحله نهادینه شدن خود از فردای بهمن ماه 57) برعکس انقلاب مشروطیت (که مشروطهخواهان را بر مشروعهخواهان پیروز کرد) باعث پیروزی «مشروعهخواهان بر مشروطهخواهان» شد.
انقلابی که «استبداد فقاهتی را جایگزین استبداد سیاسی» رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی کرد و اسلام فقاهتی و اسلام زیارتی و اسلام روایتی و اسلام مداحیگری و اسلام حکومت و قدرت را جایگزین اسلام تطبیقی و اسلام اجتماعی و اسلام آگاهیبخش اقبال و شریعتی کرد.
انقلابی که (از فردای بهمن ماه 57 جهت نهادینه کردن قدرت بالائیهای موجسوار از راه رسیده) «سیاستزدائی» دانشجویان دانشگاهها و کارگران کارخانهها و زنان حاضر در میدانهای اجتماعی و سیاسی و مدنی جامعه بزرگ ایران و معلمان و بازنشستگان و کارمندان ایرانی را در اولویت وظایف حکومتی خود قرار داد.
انقلابی که (از فردای بهمن ماه 57 جهت نهادینه کردن رژیم مطلقه فقاهتی) با اشغال سفارت آمریکا و شعار صوری «استکبارستیزی» و شعار «جنگ، جنگ تا پیروزی» و شعار «راه قدس از کربلا میگذرد» و شعارهای پوپولیستی چون «ما به شما هم دنیا میدهیم و هم آخرت» و «نفت و گاز و آب و برق و اتوبوس واحد را برای شما مجانی میکنیم»، مردم ایران را به جای ورود به فرایند «شهروندی و دموکراتیک و برابریطلبانه» وارد فرایند «رعیت فقاهتی در چارچوب تقلید و تکلیف و تعبد اسلام فقاهتی» کردند.
انقلابی که (از فردای بهمن ماه 57 جهت نهادینه کردن قدرت در دست روحانیت حوزههای فقاهتی) هدف، آزادی و دموکراسیخواهانه جامعه بزرگ ایران که «حکومت مردم برای مردم به دست مردم» یا حاکمیت مردمی توسط مشروعیت مردمی به دست انتخاب اکثریت عظیم مردم بود، بدل به حکومت ولایت مطلقه فقاهتی برای روحانیت حوزههای فقاهتی طرفدار رویکرد ولایت مطلقه فقاهتی خمینی توسط صندوقهای رأی مهندسی شده و قانون اساسی ولایتمدار فقاهتی و فیلترینگ استصوابی شورای نگهبان و کسب مشروعیت آسمانی به جای مشروعیت مردمی کردند.
انقلابی که پروسه تکوین و پروسه انحراف آن از دهه 40 و 50 توسط هیچ جریان یا نظریهپرداز و تحلیلگر سیاسی (جامعه سیاسی ایران) نتوانست از قبل پیشبینی بشود.
انقلابی که در پروسه تکوین خود «جنبش زنان ایران» بیشترین تأثیر داشتند، بطوریکه میتوان انقلاب ضد استبدادی 57 مردم ایران را یک «انقلاب زنانه» تعریف کرد و بزرگترین وجه ممیزه انقلاب ضد استبدادی 57 در مقایسه با انقلاب مشروطیت و جنبش ملی کردن صنعت نفت ایران تحت رهبری دکتر محمد مصدق در همین «جایگاه برتر جنبش زنان ایران در پروسه تکوین انقلاب ضد استبدادی 57 میباشد»، ولی البته همین جنبش زنان ایران در پروسه تکوین انقلاب ضد استبدادی 57 مردم ایران اولین قتیل پروسه نهادینه شدن رژیم مطلقه فقاهتی بوده است.
باری، امسال (سال 97) در چهلمین سالگرد انقلاب ضد استبدادی سال 57 مردم ایران، جامعه بزرگ ایران در آستانه رستاخیز بزرگ در دو سطح خودآگاهی و خودسازمانیابی قرار گرفته است، چراکه رشد فراگیر خودآگاهی سیاسی و اجتماعی و طبقاتی در دو عرصه افقی جنبشهای آزادیخواهانه و عمودی برابریطلبانه، باعث گردیده است تا با اعتلای مطالبات اقتصادی و اجتماعی و سیاسی جنبشهای مطالباتی شرایط برای عبور این جنبشهای مطالباتی از فاز قبلی صنفی – کارگاهی (که صورتی اتمیزه داشت) و ورود به فاز سیاسی – اجتماعی فراهم بشود.
همچنین اعتلای جنبشهای پیشرو خودجوش و خودسازمانده و دینامیک و مستقل (از حاکمیت و جریانهای جامعه سیاسی) و خودرهبر در این شرایط خودویژه (که ابر بحرانهای سیاسی و اقتصادی و زیست محیطی و اجتماعی جامعه بزرگ ایران را تهدید میکند) باعث گردیده است که جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در دو جبهه آزادیخواهانه و برابریطلبانه در مسیر خودسازمانیابی در چارچوب سندیکاها و اتحادیهها و شوراها و انجمنها و غیره قرار بگیرند.
پر واضح است که همین اعتلای خودآگاهی طبقاتی و سیاسی و اجتماعی و خودسازمانیابی جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران باعث شده است تا اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در تندپیچ امروز جامعه ایران از فرایند گذشته «در خود بودن»، وارد فرایند نوین «برای خود بودن» بشوند. طبیعی است که آنچنانکه گرامشی میگوید «هر موقعیت انقلابی همزمان آبستن یک موقعیت ضد انقلابی نیز میباشد.»
بنابراین در این رابطه است که میتوان به حساسیت خودویژه شرایط امروز جامعه ایران پی برد، چراکه در سه تحول بزرگ تاریخ 150 ساله گذشته حرکت تحولخواهانه جامعه ایران (انقلاب مشروطیت و جنبش ملی کردن صنعت نفت ایران تحت هژمونی دکتر محمد مصدق و انقلاب ضد استبدادی 57) برای جامعه ایران این تجربه حاصل شده است که ظهور دیالکتیکی جریانهای ضد انقلاب و ضد تحولخواهانه (در مرحله پسا پیروزی بر دشمن آغازین) از دل انقلاب و حرکت تحولخواهانه مردم ایران، بزرگترین آفتی بوده است که بسترساز شکست سه انقلاب و حرکت تحولخواهانه فوق جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران شده است. آنچنانکه در چارچوب آسیبشناسی سه حرکت بزرگ تحولخواهانه فوق میتوانیم داوری کنیم که به علت خودویژگیهای فرهنگی و تاریخی و مذهبی و مناسبات عقبمانده اقتصادی حاکم بر جامعه ایران (در 150 سال عمر حرکت تحولخواهانه جامعه ایران) این عامل شکست انقلابات و حرکت تحولخواهانه جامعه ایران به صورت «ارتجاع مذهبی فقاهتی» ظهور کرده است. بطوریکه در جریان شکست انقلاب مشروطیت شاهد بودیم که ظهور ارتجاع مذهبی دگماتیست فقاهتی، تحت شعار «مشروعهخواهی» عامل اصلی شکست انقلاب مشروطیت و بسترساز بازتولید استبداد سیاسی در جامعه ایران شد، به عبارت دیگر همان جریان ارتجاعی فقاهتی دگماتیست مشروعهخواهی تحت مدیریت و هژمونی شیخ فضل الله نوری بود که شرایط برای شکست انقلاب اول مشروطیت و به توپ بستن مجلس و بازگشت استبداد صغیر محمد علی شاه قاجار و کشتار آزادیخواهان مشروطیت توسط دستگاه سرکوبگری قاجاری فراهم کرد.
ادامه دارد