واکاوی سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و طبقاتی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در سال 96 – قسمت اول
با ورود به اسفندماه سال 96 رفته رفته «دور جاری زمین بر گرد خورشید» یکبار دیگر به پایان خود نزدیک میشود، ولذا میتوان گفت کم کم وقت وداع با سال 1396 هم فرار رسیده است.
مزرع سبز فلک دیدم داس مه نو / یادم از کشته خویش آمد هنگام درو
گفتم ای بخت بخسبیدی خورشید دمید / گفت با این همه از سابقه نومید مشو
حافظ
باری، برای اینکه بتوانیم با چشمان بازتری به استقبال «سال 97» برویم، لازم است که دمی به عقب بنگریم و با واکاوی از قسمتهای عبور کرده از تونل تاریخ در سال 96، حرکت در آینده را به سوی نور و روشنائی پیدا شده انتهای تونل تاریخ معماری نمائیم.
«...إِنَّ مَنْ صَرَّحَتْ لَهُ الْعِبَرُ عَمَّا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْمَثُلَاتِ حَجَزَتْهُ التَّقْوَى عَنْ تَقَحُّمِ الشُّبُهَاتِ...- آنکه از عبرتهای گذشته عبرت گیرد، این عبرت از گذشتهها برای او همان لباس تقوائی میشود که باعث نجات او از شبهات راه در آینده حرکتش میگردد» (نهجالبلاغه صبحی الصالح – خطبه 16 – ص 57 – س 3).
قرنها بگذشت این قرن نویست / ماهان ماه است و آبان آب نیست
عدل آن عدل است و فضل آن فضل هم / گرچه مستبدل شد این قرن و امم
قرنها بر قرنها رفت ای همام / وین معانی برقرار و بر دوام
شد مبدل آب این جو چند بار / عکس ماه و عکس اختر برقرار
پس بنایش نیست بر آب روان / بلکه بر اقطار اوج آسمان
مولوی – مثنوی – دفتر ششم – ص 399 – س 9
باری، «از هرچه بگذریم، سخن از خویش خوشتر است»، در بهار سال 96 مردم ایران در شرایطی سال جدید را آغاز کردند که جناحهای درونی حکومت در دو اردوگاه به اصطلاح «اصلاحگرا و اصولگرا» در عرصه صفحه شطرنج تقسیم باز تقسیم قدرت بین خود، با نزدیک شدن به 29 اردیبهشت ماه 96 (انتخابات دولت دوازدهم) در حال «نزاع مهندسی شده انتخاباتی» با یکدیگر بودند، چرا که با ورود ابراهیم رئیسی به عنوان کاندیدای مشترک اردوگاه به اصطلاح اصولگرا (منهای جریان راست پوپولیست ستیزهگر و غارتگر دولت نهم و دهم و راست داعشی تحت هژمونی مصباح یزدی که به عنوان کاندیدای مشترک تمامی جریانهای دیگر هزار تکه راست که با جبهه تازه تأسیس صوری «جمنا» از جریان راست پادگانی تحت هژمونی سپاه گرفته تا جریان روحانیت سنتی تحت هژمونی خبرگان رهبری و تشکیلات متعدد روحانیت حکومتی سنتی و راست بوروکرات و تکنوکرات تحت هژمونی قالیباف و ولایتی و حتی راست بازاری تحت هژمونی حزب مؤتلفه به صورت موقت و عکسالعملی در برابر اردوگاه اصلاحگرایان سبز و زرد و بنفش، با هم متحد شده بودند) و از طرف حزب پادگانی خامنهای، به صورت شش دانگ، علنی و مخفی و مالی و تبلیغاتی و تشکیلات حکومتی وابسته به او حمایت میشد، از یکطرف و از طرف دیگر شیخ حسن روحانی (کهنهکارترین مهره امنیتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در 39 سال گذشته عمر این رژیم) به عنوان کاندیدای مشترک جریانهای رنگارنگ بنفش و سبز و زرد جناح به اصطلاح اصلاحگرا (که حتی زندانیان سیاسی نگونبخت ملی – مذهبی که در زندانهای رژیم مطلقه فقاهتی، قهرمانانه در صف رأی دادن به شیخ حسن روحانی از هم سبقت میگرفتند و با پخش تصویرهای قهرمانانه خود در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی از صبح روز جمعه 29 اردیبهشت 96 تودههای معترض جامعه ایران را به رأی دهی به شیخ حسن روحانی دعوت میکردند) البته از طرف میرحسین موسوی و مهدی کروبی و سیدمحمد خاتمی هم به صورت شش دانگ حمایت میشد، «تنور مهندسی شده» رقابت جناحهای درونی قدرت کاملاً گرم شده بود و آنچنان جناحهای درونی حکومت برای کسب کرسی قدرت قوه مجریه بر روی یکدیگر تیغ میکشیدند که حتی برای اولین بار «دوران مشعشع و طلائی دهه حاکمیت ولایت مطلقه فقاهتی خمینی» (سالهای 57 تا 68) هم توسط خود جناحهای درونی قدرت و شیخ حسن روحانی در محکوم کردن نسلکشی سیاسی تابستان 67 طبق فتوای خمینی که ابراهیم رئیسی از جمله کنشگران میدانی اجرای این فتوای تاریخی و مشعشع و طلائی و حکومتساز خمینی بود، به چالش کشیده شد.
به عبارت دیگر، در عرصه مبارزه انتخاباتی دولت دوازدهم در بهار 96 جناحهای تمامیتخواه درونی قدرت حاکم، نه تنها خود را مستحق تصاحب کلیت قدرت سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و معرفتی و تبلیغاتی این مملکت میدانستند، مهمتر از آن اینکه در عرصه جنگ جناحهای درونی قدرت با تاسی از خمینی در دهه 60 (از سال 57 تا 68) تلاش کردند تا جهت آچمز کردن رقیب و بازی کیش مات و بسترسازی اجتماعی و یارگیری در بر ابر رقیب خود، لباس اپوزیسیون حکومت به تن کنند.
یادمان باشد که خمینی در دهه اول عمر رژیم مطلقه فقاهتی، جهت تثبیت خود به عنوان تنها آلترناتیو رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی و جهت خلع شعار رقیبان سیاسی خود (پیوسته چه در برابر دولت موقت بازرگان و چه در برابر ریاست جمهوری ابوالحسن بنی صدر) و چه در برابر جنبشهای قومیتی (کرد و گنبد و بلوچ و غیره) و چه در برابر جریانهای پیشاهنگ جنبش سیاسی ایران (از مجاهدین خلق تا جریانهای غیر مذهبی) و چه در مرحله سرکوب جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران (از جنبش دانشجوئی در جریان کودتای فرهنگی بهار 59 گرفته تا جنبشهای زنان و کارگران و کارمندان و غیره) و چه در جریان بسیج تودههای نگونبخت ایران در جنگ بین خودش با صدام حسین و چه در جریان تکفیر و ارتداد جبهه ملی و مصدق و چه در مرحله قتل و عام و نسلکشی سیاسی (از بعد از 30 خرداد 60 تا تابستان 67) و حتی در جریان خلع ید قائم مقام خودش حسینعلی منتظری و غیره، خمینی با هشیاری کامل و مهندسی شده جهت بسترسازی اجتماعی و آچمز کردن رقیب و بازی کیش و مات با مخالفین حاکمیت مطلقه خودش، قبل از اعلام موضعگیری رسمی، تلاش میکرد تا ابتدا به صورت «اپوزیسیون حکومت و رژیم دستساز خودش ظاهر بشود و بعد از مظلومیتنمائی و بسترسازی اجتماعی برای سرکوب مهندسی شدهاش، با تغییر لباس خود از اپوزیسیون به پوزیسیون، توسط بازوی پوزیسیونی مطلق العنان خودش، به تکفیر و ارتداد و قلع و قمع و سرکوب و نسلکشی و کودتای خزنده میپرداخت.»
در ادامه تاسی از رویکرد دو مؤلفهای «اپوزیسیونی» و «پوزیسیونی» خمینی در دهه اول حاکمیت رژیم مطلقه فقاهتی بود که از بهار سال 96 (در جریان انتخابات دولت دوازدهم) برای اولین بار در فرایند «پساوفات خمینی» این رویکرد خمینی بازتولید گردید (فراموش نکنیم که در جریان انتخابات دولت دهم و کودتای انتخاباتی حزب پادگانی خامنهای بر علیه میرحسین موسوی، جنبش سبز و میرحسین موسوی شعار بازگشت به دوران مشعشع و طلائی دهه اول عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم که تحت معماری مطلق العنان خمینی پیش میرفت، در دستور کار خود قرار داده بود و هرگز میرحسین موسوی به عنوان لیدر جنبش سبز به صورت اپوزیسیون رژیم مطلقه فقاهتی ظاهر نشد هر چند که به صورت غیر مستقیم رهبری حزب پادگانی خامنهای توسط او به چالش کشیده شد).
بنابراین همین بازتولید رویکرد دو مؤلفهای «اپوزیسیون» و «پوزیسیون» خمینی در سال 96 باعث گردید تا از بهار 96 جامعه ایران آبستن تحولاتی در قاعده اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران بشود، چراکه گاز گرفتن اسبهای درشکه در سربالائیهای قدرت، آن زمانی دارای فونکسیون مثبت اجتماعی در اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران میشود که «تضادهای درونی حکومت، علاوه بر ریزش از بالا به قاعده جامعه، بسترساز خودآگاهی سیاسی و خودآگاهی اجتماعی و خودآگاهی طبقاتی و خودآگاهی تاریخی در اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران بشود»؛ و این مهم هرگز اتفاق نمیافتد مگر در زمانی که جناحهای درونی حکومت به «افشاگری ستمهای سیاسی و اجتماعی و طبقاتی و حقوقی» رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در 39 سال گذشته عمر این رژیم نسبت به تودهها و لایههای مختلف اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران بپردازند.
البته این مهم از بهار 96 لباس واقعیت به خود پوشید، چراکه جریانهای درونی حکومت در عرصه بازتقسیم قدرت بین خود، کل رژیم مطلقه فقاهتی را به چالش کشیدند و اوج فاجعه اینجاست که در شرایطی که جناحهای درونی قدرت در جنگ بازتقسیم قدرت بین خود، کل رژیم مطلقه فقاهتی و در نوک پیکان آن، دهه اول عمر رژیم مطلقه فقاهتی به چالش میکشند، طرفداران «استراتژی اصلاحگرای» این رژیم که با تکیه بر پروژه اصلاح تدریجی از بالا به وسیله جناحهای درونی قدرت و از طریق صندوقهای رأی و در کادر قانون اساسی ولایتمدار رژیم مطلقه فقاهتی و با پشتیبانی طبقه متوسط شهری، در طول 20 سال گذشته بدنبال دموکراسی و عدالت برای اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران بودهاند و 20 سال است که برای اردوگاه مستضعفین ایران سورنا را از دهان گشادش مینوازند، تلاش میکنند تا باز با شعار «رفراندوم» در جامعه امروز ایران، در خلاء «جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین» و در خلاء «احزاب سیاسی استخواندار مستقل» از رژیم و در خلاء «تشکیلات مستقل حتی صنفی مستقل جنبشهای پیشرو از کارگران تا معلمان و دانشجویان و زنان و کارمندان» و در خلاء «آزادیهای مدنی» اعم از «آزادی بیان» و «آزادی مطبوعات» و «آزادی قلم» و «آزادی تشکلهای صنفی و سیاسی» و در شرایطی که تودههای اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران «اتمیزه» و «فاقد رهبری درون جوش» و «فاقد پتانسیل خودسازماندهی» میباشند و درست در زمانی که «توازان قوا» به سود رژیم مطلقه فقاهتی حاکم است و این رژیم با سیطره بر سرمایه تودههای نگونبخت ایران و سیطره بر «سلاح و سازماندهی» تا بن دندان مسلح و دارای دستگاه سازماندهی شده چند لایه سرکوب میباشد و تمامی نهادهای مدیریت کننده صندوقهای رأی این رژیم در دست حزب پادگانی خامنهای و دستگاههای چند لایهای و امنیتی این رژیم است، دوباره با طرح شعار «رفراندوم» میخواهند «استراتژی شکست خورده قبلی خود را در لباسی دیگری وارد چرخه استراتژی اصلاح از درون گذشته خود بکنند»"؛ و با آدرس اشتباهی دادن به تودههای اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، جامعه ایران را به دنبال نخود سیاه جدید خود بفرستند.
یادمان باشد که در خیزش هشت روزه دی ماه 96 اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران دو خلاء بزرگ وجود داشت، یکی «غیبت طبقه کارگر ایران» و دیگر «غیبت اقشار میانی یا طبقه متوسط شهری ایران» بود. لذا بدون تردید طرح شعار «رفراندوم» (در فرایند پساخیزش هشت روزه دیماه 96) عامل «توهمساز» دوباره برای طبقه متوسط شهری میگردد؛ که سنتز و خروجی آن فراهم شدن شرایط برای «رکود بیشتر تودههای قاعده اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران»، مانند فرایند پساشکست جنبش سبز در سال 88 میباشد.
عبور تودههای اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در خیزش دی ماه 96 (با شعار «اصلاحگرا، اصولگرا / دیگر تمام شد ماجرا» یا شعار عدالت کجائی؟ / خوردند و شکستند و دریدند و تکاندند/ هر چیز در این خانه بی برگ و نوا بود / گفتند چنینیم و چنانیم دریغا / اینها همه لالائی خواباندن ما بود / ای کاش در دیزی ما باز نمیماند / یا کاش که در گربه کمی شرم و حیا بود) از استراتژی اصلاحگرا (از بالا و توسط جناحهای درونی نظام و از طریق صندوقهای رأی و در کادر قانون اساسی ولایتمدار رژیم مطلقه فقاهتی حاکم با پشتیبانی طبقه متوسط شهری)، آب رفتهای است که دیگر به جوی باز نمیگردد.
بنابراین باز در این رابطه بود که در سال 96 شاهد بودیم که در فرایند پساانتخابات دولت دوازدهم، جریان راست پوپولیست غارتگر و ستیزهگر دولت نهم و دهم که از بهار 96 و در پروسه انتخابات دولت دوازدهم توسط حزب پادگانی خامنهای مورد تصفیه و حذف در عرصه صفحه شطرنج تقسیم باز تقسیم قدرت در درون حاکمیت مطلقه فقاهتی قرار گرفته است، این جریان در حال حذف از قدرت، در چارچوب همان پروژه دو مؤلفهای «اپوزیسیون و پوزیسیون خمینی» جهت وادار به عقبنشینی کردن حزب پادگانی خامنهای و جهت جلب حمایت حاشیهنشینان هیجده میلیون نفری کلان شهرهای ایران و جهت ماهیگیری از آب گلآلود، مولود بحرانهای تو در توی ساختاری درونی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم (که این بحرانهای چند لایهای ساختاری و سیستمی باعث گردید تا در سال 96 رژیم مطلقه فقاهتی در آستانه مراحل فروپاشی ساختاری قرار بگیرد) و برای بازتولید جریان فروپاشیده پوپولیستی خود، تلاش کردند تا مانند خرداد 84 و 88 توسط موضعگیرهای عوامفریبانه پوپولیستی، بسترها جهت جذب حاشیهنشینان کلان شهرهای ایران فراهم نمایند تا با اردوکشی سیاسی و خیابانی در برابر حزب پادگانی خامنهای به اهداف فوق خود دست پیدا کنند.
به همین دلیل هجمه «حلقه بهاریها» (به سردمداری محمود احمدینژاد و اسفندیار رحیم مشائی و حمید بقائی و علی اکبر جوانفکر و مرتضی تمدن) در سال 96 نمایش دیگری از «اپوزیسیوننمائی» جریانهای درونی حاکمیت مطلقه فقاهتی در چارچوب پروژه دو مؤلفهای «اپوزیسیون – پوزیسیون» خمینی بود که البته هنوز هم ادامه دارد.
ادامه دارد