واکاوی سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و طبقاتی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در سال 96 – قسمت دوم
لذا در این رابطه بود که در سال 96 «حلقه بهاریها» با پوشیدن لباس «اپوزیسیون رژیم مطلقه فقاهتی» تمامی گذشته نزدیک به 40 سال عمر رژیم مطلقه فقاهتی را به چالش گرفتند (و انگار نه انگار که خود این حلقه بهاریها حداقل در طول عمر هشت ساله دولت نهم و دهم رژیم مطلقه فقاهتی حاکم از معماران اصلی این نظام بودهاند و در مدت هشت سال دولت نهم و دهم بیش از 700 میلیارد دلار فروش سرمایههای نفت و گاز مردم نگونبخت ایران، خرج پروژه انرژی هستهای و جنگهای نیابتی و جیبهای راست پادگانی کردهاند).
بدین ترتیب بود که در سال 96 جریان راست پوپولیستی ستیزهگر و غارتگر محمود احمدینژاد تحت عنوان «حلقه بهاریها» به خاطر تور انداختن دوباره در راستای کسب حمایت حاشیهنشینان کلان شهرهای ایران، پر حاشیهترین جریان درونی نظام مطلقه فقاهتی حاکم در عرصه صفحه شطرنج تقسیم باز تقسیم قدرت بودند و در این رابطه بود که در سال 96 این جریان پروسه چالش خود با حزب پادگانی خامنهای از بستنشینی سه نفر از یاران محمود احمدینژاد در شاه عبدالعظیم و مصاحبههای پی در پی محمود احمدینژاد (تا قبل از خیزش هشت روزه دیماه 96 اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران) در فضای مجازی شروع کرد و در ادامه آن (در فرایند پساخیزش هشت روزه دیماه 96 اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران) در نامهای که محمود احمدینژاد به خامنهای نوشت (و در آن با تشریح پرونده حمید بقائی از خامنهای خواست که به این پرونده ورود نماید) این چالش (در سال 96) توسط «حلقه بهاریها» ادامه پیدا کرد، آنچنانکه با ارسال نامهای که در بهمن ماه 96 (اسفندیار رحیم مشائی، حمید بقائی و علی اکبر جوانفکر و مرتضی تمدن) به استانداری تهران نوشتند، تقاضای مجوز راهپیمائی در 11 بهمن ماه 96 در میدانهای انقلاب یا میدان 7 تیر یا میدان امام حسین کردند و البته در آن نامه (به استانداری تهران) انگیزه خود در ورود به فاز اردوکشی خیابانی بر علیه حزب پادگانی خامنهای، «ناکارآمدی دولت دوازدهم شیخ حسن روحانی» (کهنهکارترین مهره امنیتی چهل ساله عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) اعلام کردند.
پر پیدا بود که حزب پادگانی خامنهای اگر چه در ظاهر حرکت محمود احمدینژاد را به «بچه شیشهشکن» تعریف میکرد، اما از آنجائیکه «اعماق اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران را در حال جوشیدن» میدید، لذا جهت مهار سرکشی جریان پوپولیست غارتگر و ستیزهگر «حلقه بهاریها» در سال 96 خامنهای تلاش میکرد تا توسط «سیاست چماق و هویج» وارد کارزار بشود؛ یعنی در همان زمانیکه به «شکارچی (قوه قضائیه) میگفت بگیر، به تازی (محمود احمدینژاد) میگفت فرار کن»، البته هدف اصلی خامنهای «مهار جرقه ورود از طریق این جریان به انبارهای باروت اعماق اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران بود» که برای نمونه خامنهای فونکسیون این خرقهها جهت ورود به انبار باروت اعماق اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، در جریان دخالت امام جمعه مشهد (علم الهدی پدر زن ابراهیم رئیسی و آتش بیار معرکه بر علیه حزب پادگانی خامنهای در زیر چتر مبارزه با دولت دوازدهم حسن روحانی) نسبت به راهپیمائی روز پنج شنبه 7/10/96 تجربه کرد؛ بنابراین خامنهای خوب میداند که آتش جنگ جناحهای درونی قدرت رژیم مطلقه فقاهتی در فرایند پروژه دو مؤلفهای «اپوزیسیون – پوزیسیون خمینی» (هر چند که توسط خود او در 30 سال گذشته رهبریاش بر رژیم مطلقه فقاهتی تا اندازهای دارای فونکسیون مثبتی هم بوده است)، اما در جریان جنگ جناحهای درونی حکومت این آتش مهارناپذیر میباشد.
لذا میتواند با اتصال به انبار باروت اعماق اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران بدل به حریقی مهار ناپذیر بشود که آنچنانکه در جریان خیزش هشت روزه دیماه 96 شاهد بودیم، با عبور از جنگ جناحهای درونی قدرت، کل موجودیت رژیم مطلقه فقاهتی را به چالش بکشد، آنچنانکه دیگر نه از تاک نشان خواهد ماند و نه از تاک نشان.
با همه این احوال حزب پادگانی خامنهای و جناحها و جریانهای درونی این نظام مطلقه فقاهتی بر این باورند که با تاسی از حکومتداری خمینی در دهه اول عمر رژیم مطلقه فقاهتی (57 تا 68) برای حفظ موجودیت این رژیم مطلقه و برای تبیین جنگ جناحهای درونی قدرت و برای فرار از جلو و برای خلع سلاح کردن جریانهای سیاسی جنبش سیاسی ایران و برای سترون کردن جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، راهی جز تکیه بر پروژه «اپوزیسیون – پوزیسیون خمینی» ندارند.
به هر حال در سال 96 برای اولین بار در دوران رهبری 30 ساله حزب پادگانی خامنهای بر کشور ایران، جنگ جناحهای درونی قدرت حاکمیت مطلقه فقاهتی در لباس اپوزیسیون حکومت و دولت مادیت پیدا کرد که سنتز این رویکرد باعث بنبست پروژه اصلاحگرایانه رژیم مطلقه فقاهتی (از بالا توسط جناحهای درونی حکومت و از طریق صندوقهای رأی در کادر قانون اساسی ولایتمدار رژیم مطلقه فقاهتی و با پشتیبانی طبقه متوسط شهری) شد؛ که از دوم خرداد 76 توسط سیدمحمد خاتمی استارت آن زده شده بود و تا 29 اردیبهشت 96 در رنگهای مختلف زرد و سبز و بنفش این پروژه عوامفریبانه ادامه پیدا کرد. آنچنانکه در پیام مصطفی تاجزاده و عباس عبدی در جریان خیزش دیماه 96 اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران شاهد بودیم، این جریان مانند گذشته برای باز گرداندن «آب استراتژی شکست خورده اصلاحات از بالا» به جوی جنگ جناحهای درونی حکومت در عرصه صفحه شطرنج تقسیم باز تقسیم قدرت در سال 96 کوشیدند تا مانند پهلوی دوم که با شعار «ایرانستان کردن ایران» جامعه ایران را از حرکت تحولخواهانه اجتماعی میترساند، با شعار «سوریه شدن، یا عراقیزه شدن ایران»، جامعه ایران را از هر گونه حرکت تحولخواهانه اجتماعی، خارج از چارچوب استراتژی اصلاحگرایانه (از بالا و توسط جناحهای درونی قدرت و از طریق صندوقهای رأی و در کادر قانون اساسی ولایتمدار رژیم مطلقه فقاهتی) بترسانند، همان ترفندی که خامنهای با بیان اینکه «سوریه عمق استراتژی ایران میباشد» (آنهم در شرایطی که خامنهای هیچ تعریفی و برنامه برای عمق استراتژی در داخل ایران ندارد) میکوشد تا در این شرایط حاکمیت سونامی ابر بحرانها بر جامعه ایران، با جایگزین کردن «عمق استراتژی ایران در سوریه»، عمق استراتژی جامعه ایران در داخل کشور که همان «آزادی و نان» میباشد، به محاق بکشاند.
بنابراین حواریون استراتژی اصلاحگرایانه رژیم مطلقه فقاهتی غافل از اینکه پس از 30 سال آب در هاون کوبیدن توسط این استراتژی به گل نشسته، به این حقیقت رسیده باشند که به قول عربها «افعی کبوتر نمیزاید» و رژیم مطلقه فقاهتی در طول 40 سال گذشته نشان داده است که پتانسیل اصلاحپذیری از درون ندارد و هر گونه عقبنشینی سردمداران این رژیم در برابر حرکت تحولخواهانه مردم ایران به مثابه فروپاشی کل نظام مطلقه فقاهتی تمام خواهد شد و جز تیغ و داغ و درفش و اعدام شکنجه و کهریزکها و جوی خون به راه انداختند (آنچناکه در دهه اول عمر این رژیم شاهد بودیم)، سردمداران رژیم مطلقه فقاهتی راهی جهت تثبیت موجودیت و حاکمیت خود بر مؤلفههای قدرت در ایران نمیشناسند. باز در فرایند پساخیزش هشت روزه دیماه 96 اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران تلاش میکنند تا به اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران آدرس اشتباهی بدهند.
بنابراین بزرگترین آفتی که در فرایند پساخیزش هشت روزه دیماه 96 اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران حرکت تحولخواهانه اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران را تهدید میکند، بازتولید استراتژی شکسته خورده 20 ساله گذشته اصلاحگرایانه نظریهپردازان رژیم مطلقه فقاهتی میباشد که مطابق آن معتقدند که:
الف – رژیم مطلقه فقاهتی حاکم پتانسیل اصلاحپذیری و استحالهگرایانه دارد.
ب – پروژه استحاله اصلاحگرایانه این رژیم:
اولاً باید از طریق درون و توسط بالائیهای قدرت خود رژیم مطلقه فقاهتی حاکم صورت بگیرد.
ثانیاً این استحاله درونی اصلاحگرایانه باید از طریق صندوقهای رأی خود رژیم به انجام برسد (که البته مشخصه انتخابات از طریق صندوقهای رأی رژیم مطلقه فقاهتی در چارچوب دخالت استصوابی شورای نگهبان رژیم مطلقه فقاهتی عبارت است از اینکه، «تنها مردم ایران آزادی در انتخاب کردن انتخاب شدههای خود رژیم مطلقه فقاهتی یا شورای نگهبان رژیم دارند نه بیشتر از آن»).
ثالثاً پروژه استحاله اصلاحگرایانه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم میبایست در چارچوب قانون اساسی ولایتمدار رژیم مطلقه فقاهتی به انجام برسد.
رابعاً حفظ موجودیت رژیم مطلقه فقاهتی (جهت استحاله اصلاحگرایانه به وسیله بالائیهای قدرت و از درون حکومت و توسط صندوقهای رأی خود رژیم در چارچوب قانون اساسی ولایتمدار رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) به عنوان علت اصول مانیفست اندیشه جناح به اصطلاح «اصلاحطلب» درون رژیم مطلقه فقاهتی حاکم میباشد.
خامسا طلائی کردن «دوران ده ساله مشعشع حکومت خمینی» (از بهمن 57 تا خرداد 68) جزء اصول مسلم مانیفست اندیشه جناح به اصطلاح اصلاحطلب درون حکومت میباشد.
ج – رویکرد اصلاحگرایانه از بالا و از درون و توسط خود جناحهای درونی حکومت و در چارچوب قانون اساسی ولایتمدار رژیم مطلقه فقاهتی و به وسیله صندوقهای رأی خود رژیم که از دوم خرداد 76 توسط جریان سیدمحمد خاتمی زایش کرد، رفته رفته این رویکرد درون حکومتی بدل به «گفتمان سیاسی مسلط بر جامعه نگونبخت ایران گردید» که مطابق این گفتمان مسلط (در 20 سال عمر این گفتمان، از 76 تا 96):
اولاً عرصه گرایش به این رویکرد از چارچوب درونی خود رژیم مطلقه فقاهتی فراتر رفته است و تمامی جریانهائی که معتقد به مشارکت در قدرت رژیم مطلقه فقاهتی از درون و به صورت غیر آلترناتیوی با رژیم مطلقه فقاهتی میباشند، در طول 20 سال گذشته وارد این اردوگاه شدهاند، لذا به همین دلیل است که در طول 20 سال گذشته عمر این استراتژی، «رویکرد اصلاحطلبانه فوق از صورت فراورده اولیه خود خارج گردیده و شکل فرایندی به خود گرفته است»؛ که البته سنتز این استحاله «رویش رنگارنگ جریانهای اصلاحطلب از زرد تا سبز و بنفش بوده است» که در سال 96 با ظهور خیزش دیماه 96 همه اینها به بنبست تاریخی گرفتار شدند.
ثانیاً منهای جریانهای درونی حکومت معتقد به این رویکرد، «جریانهای برون حکومتی» تابع این گفتمان، در چارچوب اعتقاد به انتخاب بین «بد و بدتر» و «دفع افسد توسط فاسد» و اعتقاد به «مصیبت بودن انقلاب» و هر گونه حرکت تحولخواهانه مردمی از پائین و قاعده جامعه ایران تنها مسیر مشارکت در قدرت با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم عبور از کانال همان رویکرد و گفتمان به اصطلاح اصلاحطلبانه خود رژیم میدانند.
ثالثاً منهای مصیبت دانستن هر گونه حرکت تحولخواهانه جنبش تکوین یافته از پائین، طرفداران گفتمان اصلاحگرایانه در طول 20 سال گذشته با تکیه بر «تجزیه هراسی ایران» در چارچوب شعارهای مقابله با «عراقیزه شدن یا سوریه شدن ایران»، (مانند رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی دوم که با شعار «ایرانستان کردن ایران» توسط تجزیه هراسی ایران تلاش میکرد تا به رژیم کودتائی و استبدادی و توتالیتر خود بر مردم ایران لباس مشروعیت ببخشند) طرفداران رویکرد به اصطلاح اصلاحگرایانه از بالا و از درون نظام و به وسیله صندوقهای رأی، در چارچوب قانون اساسی ولایتمدار رژیم مطلقه فقاهتی حاکم تلاش میکنند تا به استراتژی «مشارکت در قدرت خود لباس مشروعیت ببخشند».
البته زهی خیال باطل، چراکه تلاش 20 ساله گذشته جریانهای گوناگون از ملی - مذهبیها تا لیبرالهای مذهبی، در عنوانهای مختلف و رنگهای گوناگون نشان داده است که حرکت آنها، «سورنا را از دهان گشادش نواختن میباشد»، چراکه آخرین دستاورد این جریانها در انتخابات دولت دوازدهم که جریانهای رنگارنگ تابع استراتژی اصلاح از درون نظام از میرحسین موسوی تا سیدمحمد خاتمی تا لبیرالهای مذهبی داخل و خارج کشور به صورت یک اردوگاه واحد از شیخ حسن روحانی (کهنهکارترین مهره امنیتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در 40 سال گذشته) دفاع کردند، بالاخره سرانجامش این شد که «کوه موش بزاید.»
ادامه دارد