رفراندوم، فراخوان؟ یا شعار؟ یا پروژه؟ و یا گفتمان؟ - قسمت دوم

 

بدون شک در شرایطی که طبق آمارهای خود رژیم یک سوم تولید ناخالص ملی ایران مختص به 800 شرکت وابسته به سپاه پاسداران می‌باشد و در شرایطی که در چارچوب رویکرد حزب پادگانی خامنه‌ای در سه دهه گذشته با «پادگانی شدن اقتصاد و مدیریت و سیاست» رژیم مطلقه فقاهتی 60 میلیون نفر از جامعه ایران زیر خط فقر اعلام شده بانک مرکزی رژیم مطلقه فقاهتی به سر می‌برند و در شرایطی که تنها در 5 سال دولت شیخ حسن روحانی طبق آمار بانک مرکزی حجم نقدینگی کشور از 490 هزار میلیارد تومان دوران احمدی‌نژاد به 1500 هزار میلیارد تومان یعنی سه برابر رسانیده است (که البته این افزایش سه برابری نقدینگی با چاپ اسکناس توسط شیخ حسن روحانی در راستای پر کردن کسری بودجه 5 سال گذشته دولت یازدهم و دوازدهم حاصل شده است)

و در شرایطی که سالانه بانک‌ها و مؤسسات مالی خصولتی و دولتی بیش از 180 هزار میلیارد تومان سود سپرده به سپرده‌گذاران می‌دهند و در شرایطی که حقوق کارگران طبق آمار خود نهادهای رژیم مطلقه فقاهتی حاکم یک و پنجم خط فقر اعلام شده بانک مرکزی رژیم می‌باشد و در شرایطی که طبق آمارهای خود رژیم در جامعه امروز ایران بیش از یک میلیون و هفتصد هزار نفر کودک کار وجود دارد و ارتش بیکاران جامعه امروز ایران بیش از 12 میلیون نفر عضو دارند و در شرایطی که هزینه‌های جاری بی‌در پیکر رژیم مطلقه فقاهتی بیش از 70% کل بودجه را به استخدام خود گرفته است (که همین افزایش سونامی‌وار و بی‌در پیکر هزینه‌های جاری رژیم باعث افزایش کسری بودجه و افزایش نقدینگی و افزایش تورم و کاهش بودجه عمرانی نیز شده است) و در شرایطی که طبق آمار نهادهای خود رژیم مطلقه فقاهتی حاکم جامعه ایران در 39 سال گذشته پنج برابر فقیرتر شده است و فقر در جامعه امروز ایران به صورت یک «پدیده ملی» درآمده است و طبقه میانی جامعه ایران در حال شکستن و فرو ریختن به طرف طبقه زحمتکشان شهر و روستا می‌باشند و پلاریزاسیون یا قطب‌بندی این فقر ملی در جامعه امروز ایران طبق گفته قالیباف شهردار اسبق تهران به صورت 96% فقیر و 4% برخوردار درآمده است و در شرایطی که بحران ساختاری و اقتصادی کشور باعث شده است تا اقتصاد کشور به صورت «اقتصاد غیر مولد» درآید و مؤسسات مالی رانتی خصولتی‌ها به سپرده‌گذاران تا 40% سود سپرده پرداخت می‌کنند و در شرایطی که صندوق‌های بازنشستگی تأمین اجتماعی و کشوری و لشکری همه در حال ورشکستگی کامل می‌باشند و مرکز آمار ایران کسی یکساعت در هفته کار کند، جزء آمار بیکاران تعریف نمی‌کند و در شرایطی که طبق گفته سعید لیلاز (اقتصاددان حزب کارگزاران) سه میلیون و دویست هزار نفر در کشور حتی نان خالی برای خوردن ندارند و در شرایطی که حتی محمود احمدی‌نژاد (پوپولیست غارت‌گر و ستیزه‌گر دولت نهم و دهم که تنها 700 میلیارد دلار فروش نفت هشت ساله خود را خرج پروژه هسته‌ای راست پادگانی تحت هژمونی سپاه کرد) فروپاشی نظام مطلقه فقاهتی حاکم را احساس کرده است (آنچنانکه غارت‌گر مدیریت کننده کهریزک‌های سال 88 رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) و امروز منادی دموکراسی و عدالت در جامعه ستم‌زده ایران شده است و در شرایطی که ارزش پول ملی کشور در 39 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم 420 برابر کاهش پیدا کرده است (سال 57 دلار ده تومان بود سال 96 نزدیک به پنج هزار تومان رسیده است) و در شرایطی که طبق آمار اعلام شده خود رژیم، واردات قاچاق توسط خصولتی‌های پادگانی یا به قول شیخ حسن روحانی توسط «دولت با اسلحه» به 30 میلیارد دلار رسیده است و در شرایطی که طبق آمار اعلام شده توسط قالیباف شهردار اسبق تهران، در خود شهر تهران بیش از 15 هزار کارتن خواب وجود دارد و در شرایطی که طبق آمار وزیر صنعت و معدن دولت یازدهم شیخ حسن روحانی 30% کل کارخانه‌های کشور تعطیل شده‌اند و در شرایطی که طبق آمار دستگاه‌های رژیم تعداد ارتش معتادان رسمی کشور به بیش از چهار میلیون نفر رسیده است و سن اعتیاد در جامعه ایران به 13 سال کاهش پیدا کرده است و سالانه بیش از 4000 خودکشی رسمی و بیش از 150 هزار طلاق رسمی اعلام شده وجود دارد و روزانه بیش از 16 هزار پرونده قضائی تشکیل می‌گردد و جمع کل 900 روزنامه رسمی کشور به کمتر از 900 هزار نسخه رسیده است و در شرایطی که بیش از 46 میلیون نفر کاربر شبکه مجازی در کشور در حال ارسال سیگنال با یکدیگر می‌باشند و در شرایطی که طبق گفته ربیعی وزیر کار دولت یازدهم و دوازدهم شیخ حسن روحانی، قدرت خرید کارگران و بازنشستگان ایران در 8 سال گذشته بیش از 67% کاهش پیدا کرده است یعنی بیش از 67% در 8 سال گذشته فقیرتر شده‌اند و در شرایطی که طبق اعلام بانک مرکزی حجم بدهکاری 24 نفر از بدهکاران خصولتی‌های پادگانی از بانک‌های کشور بیش از 60% کل بدهکاران بانک‌ها و مؤسسات مالی رژیم مطلقه فقاهتی می‌باشند، بی‌شک همه این عوامل و شرایط باعث گردیده است تا در تندپیچ امروز تاریخ ایران بیش از 80% جمعیت جامعه ایران خواسته و یا ناخواسته عضو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران باشند و در اشکال مختلف توسط ستم‌های سیاسی و طبقاتی و اقتصادی و جنسیتی و قومیتی و مذهبی و اجتماعی تحمیلی توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم به ضعف کشیده شوند.

باری، تسلط «سرمایه‌های بانکی – پولی» بر اقتصاد سرمایه‌داری نامتعارف نفتی – رانتی این کشور، از زمانی تکوین پیدا کرد که در دولت پنجم و ششم هاشمی رفسنجانی در مرحله پساخمینی و پساجنگ رژیم مطلقه فقاهتی با صدام حسین و حزب بعث عراق و پساسرمایه‌داری دولتی میرحسین موسوی (در دولت سوم و چهارم)، هاشمی رفسنجانی در چارچوب رویکرد نئولیبرالیستی سرمایه‌داری جهانی و سیاست بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول، تلاش کرد تا سرمایه‌داری رانتی – نفتی- خصولتی شده (زیر چتر خصولتی‌های اقتصاد پادگانی سپاه)، جایگزین «اقتصاد سرمایه‌داری دولتی» میرحسین موسوی بکند.

فراموش نکنیم که برعکس مبانی زیرساختی اقتصاد سرمایه‌داری کشورهای متروپل که «بر پایه تولید و توزیع و خدمات» استوار می‌باشند، مبنای اقتصاد سرمایه‌داری در کشور ما «سرمایه‌های نفتی» می‌باشد که این سرمایه‌های نفتی بادآورده (از آغاز پیدایش نفت در این کشور) به صورت دلارهای نفتی در اختیار دولت‌ها و رژیم توتالیتر و خودکامه حاکم بر جامعه ایران قرار گرفته‌اند، در نتیجه همین خودویژگی‌های دلارهای نفتی از آنجائیکه این دلارهای نفتی خارج از چرخه تولید و توزیع و خدمات نظام سرمایه‌داری کشور به صورت مائده آسمانی در اختیار این رژیم‌های توتالیتر قرار گرفته‌اند، با عنایت به جایگاه محوری سرمایه‌های نفتی در اقتصاد سرمایه‌داری ایران، این امر باعث گردیده است تا سرمایه‌داری ایران به صورت «سرمایه‌داری غیر متعارف» (نسبت به سرمایه‌داری کلاسیک در کشورهای متروپل) تکوین پیدا نماید. البته همین جایگاه خودویژه سرمایه‌های نفتی در سرمایه‌داری نامتعارف کشور ما باعث گردیده است تا وظیفه دولت در چارچوب برنامه بودجه سالانه خود توزیع همین سرمایه‌های نفتی بین نهادهای وابسته به رژیم بشود.

به همین دلیل سرمایه‌داری نامتعارف و نفتی ایران از بدو تکوین و پیدایش آن، «همیشه ماهیت رانتی هم داشته است» و همین رانتی بودن سرمایه‌داری نامتعارف نفتی ایران باعث گردیده است که به خصوص در طول 39 سال عمر رژیم مطلقه فقاهتی، این سرمایه‌های بادآورده نفتی در خدمت نهادهای قدرت از حزب پادگانی خامنه‌ای تا راست پادگانی سپاه و تا حوزه‌های فقاهتی و آقازاده و بیت‌های هزار فامیل بالائی‌های قدرت قرار بگیرند.

پر پیداست که همین توزیع ناعادلانه سرمایه‌های نفتی بین نهادهای قدرت باعث گردیده است تا در 39 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، 96% کل سرمایه‌های این مملکت در اختیار 4% افراد جامعه ایران قرار گیرند و 4% سرمایه‌های این مملکت در اختیار 96% افراد جامعه ایران باشند. در نتیجه همین افزایش ضریب جینی و شکاف طبقاتی موحش ایجاد شده در 39 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی باعث گردیده است تا اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در زیر سونامی ستم‌های اقتصاد پادگانی و مدیریت پادگانی و سیاست پادگانی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم قرار گیرند؛ و انواع ستم‌های طبقاتی و اقتصادی و سیاسی و جنسیتی و قومیتی و مذهبی و اجتماعی در 39 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم باعث گردیده تا اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران مشمول بیش از 96% جمعیت ایران بشوند و آنچنانکه قالیباف شهردار سابق در مبارزه تبلیغاتی کاندیداتوری دولت دوازده هم اعلام کرد، تنها 4% جمعیت ایران خارج از اردوگاه بزرگ مستضعفین (امروز جامعه ایران) می‌باشند، البته همین گستردگی انواع ستم‌های تحمیل شده بر اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، علاوه بر اینکه باعث گردیده است تا مبارزه ستم‌ستیز اردوگاه بزر گ مستضعفین ایران صورت چند لایه‌ای پیدا کنند، «عدالت» در مؤلفه‌های مختلف عدالت اقتصادی و عدالت سیاسی و عدالت جنسیتی و عدالت اجتماعی و عدالت طبقاتی و عدالت فرهنگی و عدالت اعتقادی و مذهبی و دیگر مؤلفه‌های عدالت، ضمن برتری بر شعار آزادی‌خواهانه، به عنوان شعار محوری اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در 39 سال عمر رژیم مطلقه فقاهتی مطرح شوند.

بدین ترتیب بوده است که به مجرد اعتلای جنبش‌های ستم‌ستیز چند مؤلفه‌ای اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران بر علیه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در 39 سال گذشته، این شعار «نان و مبارزه با فقر» استخوان‌سوز حاکم بر قاعده اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران بوده است که آنچنانکه در خیزش دی‌ماه 96 دیدیم تمامی شعارهای دیگر لایه‌های مختلف اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران را تحت تأثیر خود قرار می‌دهد. شعارهائی مثل «ملت گدائی می‌کند / آقا خدائی می‌کند» یا «عزا عزا است امروز، روز عزاست امروز / حقوق ملت ما زیر عباست امروز» یا «سوریه را رها کن / فکری بحال ما کن» یا «تورم گرانی پاسخگویش شمائید» که از شعارهای محوری اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران بودند، همه دلالت بر همین «برتری شعار نان و برتری مبارزه با فقر در اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران می‌کند.»

باری توزیع ناعادلانه سرمایه‌های نفتی در عرصه سرمایه‌داری نامتعارف نفتی - رانتی باعث گردیده است تا:

اولاً طبقه متوسط شهری در لایه‌های سه گانه مختلف آن در طول 39 سال گذشته به طرف طبقه زحمتکش و قاعده تحتانی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران ریزش نمایند.

ثانیاً حجم کمی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران نزدیک به 96% کل جمعیت 80 میلیون نفری ایران برسند.

ثالثاً در خود اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران لایه‌های مختلف «استضعاف»، از استضعاف اقتصادی تا استضعاف سیاسی و استضعاف جنسیتی و استضعاف قومیتی و استضعاف اجتماعی و استضعاف مذهبی - فرهنگی و استضعاف طبقاتی و غیره حاصل بشود که البته در این هیرارشی هرم لایه‌های مختلف استضعاف اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، لایه «استضاعف اقتصادی» که در عرصه توزیع ناعادلانه ثروت‌های جامعه ایران توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در 39 سال گذشته «به صورت پدیده فقر مادیت پیدا کرده است»، جنبه عمده و غالب دارد، بطوریکه می‌توانیم اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران را در دوران 39 ساله حاکمیت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، به عنوان «اردوگاه فقر و محرومین هم نامگذاری نمائیم.»

به هر حال برای فهم بزرگی جایگاه فقر (در اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران) تنها کافی است که فقط به جایگاه لایه 18 میلیون نفری حاشیه‌نشینان کلان‌شهرهای ایران در مقایسه با طبقه 13 میلیونی کارگران ایران توجه نمائیم. در نتیجه به علت همین «غلبه استضعاف اقتصادی و فقر» بر اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران است که در طول 39 سال عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، در رقابت شعارهای دو جبهه «آزادی و نان» (در اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران) «پتانسیل عظیم نیاز به عدالت اجتماعی» جهت مبارزه با فقر و کم کردن شکاف طبقاتی و مبارزه با بیکاری و رکود و توزیع ناعادلانه ثروت‌های جامعه و تأمین حداقل معاش و معیشت روزمره زندگی، پیوسته غلبه داشته است.

رابعاً خلاء پیشگامان مستضعفین سازمان‌یافته فراگیری که بتوانند (در اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران) اندیشه‌های دموکراسی - سوسیالیستی اقبال و شریعتی را از مرحله فکر به فرایند سیاست و مبارزه بدل نمایند و حرکت نظری و عملی مولود و سنتز این استحاله بزرگ را از صورت فردی به صورت جمعی و سازمان‌یافته جهت هدایت‌گری و سازمان‌گری اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران درآورد، خود باعث گردیده است تا در 39 سال گذشته (عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) این پتانسیل عظیم نیاز به عدالت اجتماعی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران را به صورت اهرمی در خدمت بالا بردن قدرت چانه‌زنی جناح‌های درونی رژیم مطلقه فقاهتی در عرصه صفحه شطرنج تقسیم باز تقسیم قدرت بین خود درآورند. شعارهای مستضعف‌گرائی قشری و ظاهری و تبلیغاتی خمینی در دهه 60 (مثل آب مجانی، برق مجانی، اتوبوس مجانی، زمین مجانی، تقسیم پول نفت بین مردم و غیره که البته همگی جنبه تبلیغاتی جهت بسیج توده‌های محروم ایران داشتند) و در ادامه آن سیاست‌های «کوپونیستی سرمایه‌داری دولتی میرحسین موسوی» و «ظهور هیولای پوپولیسم عوام‌فریب و ستیزه‌گر و غارت‌گر دولت نهم و دهم محمود احمدی‌نژاد» همه در این رابطه قابل تفسیر می‌باشند که «در خلاء پیشگامان مستضعفین سازمان‌یافته در داخل کشور و اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، این پتانسیل نیاز به عدالت اجتماعی و مبارزه با فقر و شکاف‌های طبقاتی به عنوان سوپاپ اطمینان جناح‌های بالائی قدرت می‌باشند»؛ اما هر چند به صورت پراکنده از سال 71 توسط خیزش منطقه طلاب مشهد و اسلامشهر و قزوین و غیره، این کوه عظیم پتانسیل نیاز به عدالت اجتماعی (اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران) آتشفشانی‌های پراکنده‌ای کرده‌اند که در نهایت در جریان خیزش دی‌ماه 96 در بیش از 90 شهر ایران این کوه عظیم آتشفشان پتانسیل نیاز به عدالت اجتماعی، تمام قد به صورت خودانگیخته و خودجوش و یکپارچه بر علیه موجودیت و کلیت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم برای مدت 8 روز آتشفشانی کرد و با شعار «مرگ بر دیکتاتوری» و شعار «اصلاح‌طلب، اصول‌گرا / دیگر تمام شد ماجرا»، کل موجودیت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را به چالش کشیدند و با عبور از تضاد جناح‌های درونی حکومت، به نفی تمامی شعارها و پروژه‌های و رویکردهای نظری و عملی و فردی و جمعی که معتقد به حرکت در چارچوب قانون اساسی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بودند (و در طول 39 سال گذشته مردم ایران را به جای آب، هدایت به سراب کرده‌اند) خط قرمز کشیدند.

از این جا بود که خیزش دی‌ماه 96 به سان سیلابی گردید که به یکباره در خانه‌های تمامی جریان‌های به اصطلاح اصلاح‌طلب در رنگ‌های مختلف زرد و سبز و بنفش افتاد و تمامی جریان‌هایی که به نحوی حیات سیاسی و حیات اقتصادی آنها بستگی به موجودیت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و قانون اساسی این رژیم داشت و از طریق صندوق‌های رأی مولود قانون اساسی ولایت‌مدار رژیم مطلقه فقاهتی و نظارت استصوابی شورای نگهبان دست‌ساز رهبری می‌خواستند به نحوی در مشارکت در قدرت سهیم بشوند، با خود برد.

باری، خیزش دی‌ماه 96 از آنجا خروس بی‌محل برای تمامی جریان‌های سیاسی معتقد به قانون اساسی ولایت‌مدار رژیم مطلقه فقاهتی حاکم گردید که همه این جریان‌ها تا چشم باز کردند، دریافتند که این خیزش به صورت فراگیر و خودجوش و خودانگیخته و به صورت حرکت از پیرامون به مرکز و به صورت مستقل از بازی جناح‌های درونی قدرت و به صورت مستقل از سیاست‌های «رژیم چنج» جریان‌های برون مرزی «پیرو کسب قدرت سیاسی» برای اولین بار از قاعده تحتانی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران شروع به آتشفشانی کرده است؛ و کلیت قانون اساسی رژیم مطلقه فقاهتی و کلیت موجودیت رژیم مطلقه فقاهتی و کلیت تضادهای باسمه‌ای جناح‌های درونی حاکمیت در عرصه تقسیم باز قدرت بین خود و تمامی رویکردهای عوام فریبانه‌ای که در طول 39 سال گذشته می‌خواستند با شعارهای به اصطلاح اصلاح‌طلبانه در رنگ‌های مختلف زرد و سبز و بنفش غیره از طریق صندوق‌های رأی و در چارچوب قانون اساسی ولایت‌مدار رژیم مطلقه فقاهتی از نمد افتاده برای خود گلیم بسازند، به چالش کشیدند.

ادامه دارد