14 مرداد سالروز انقلاب مشروطیت را گرامی میداریم
بازشناسی «انقلاب مشروطیت» در عرصه پیدایش و دستاورد آن در ترازوی پیدایش و دستاورد «انقلاب ضد استبدادی سال 57»
بدون تردید آنچنانکه مائو رهبر انقلاب چین میگفت «انقلاب مشروطیت سرسلسله جنبان انقلابهای دموکراتیک در قاره آسیا بوده است» و بدون تردید انجام سه تحول بزرگ سیاسی – اجتماعی (مشروطیت – نهضت ملی کردن صنعت نفت ایران تحت رهبری دکتر محمد مصدق و انقلاب ضد استبدادی 57) در کمتر از یک قرن که در جامعه ایران صورت گرفته است، از محدود تحولاتی است که در کشورهای پیرامونی صورت گرفته است.
پر واضح است که آنچنانکه جواهر لعل نهرو میگوید «جوامعی که به گذشته تاریخی خود آگاهی نداشته باشند، مجبور به تکرار اشتباهات گذشته خود هستند»؛ بنابراین، بازشناسی مکرر انقلاب مشروطیت و نهضت ملی کردن صنعت نفت ایران و انقلاب ضد استبدادی سال 57 مردم ایران از آنجا برای پیشگام به عنوان یک فریضه و مسئولیت میباشد که پیشگام توسط آگاهی به گذشته تاریخی حرکت تحولخواهانه جامعه ایران میتواند از تکرار اشتباهات و خطاهای گذشته در پروسس تکوین حرکت آینده جامعه ایران جلوگیری نماید. لذا در این رابطه اگر بخواهیم در مقایسه بین دو انقلاب مشروطیت و انقلاب ضد استبدادی 57 مردم ایران به یک داوری کپسولی و مختصر بپردازیم، باید بگوئیم که «در انقلاب مشروطیت در نزاع بین مشروطهخواهان و مشروعهخواهان، پیروزی مشروطهخواهان بر مشروعهخواهان تحقق پیدا کرد، در صورتی که برعکس در انقلاب ضد استبدادی 57 مردم ایران، پیروزی مشروعهخواهان بر مشروطهخواهان به انجام رسید.»
آنچه از این داوری میتوان فهم کرد اینکه در دو انقلاب مشروطه و انقلاب ضد استبدادی 57 مردم ایران در تحلیل نهائی، روحانیت حوزههای فقاهتی رهبری انقلاب مردم ایران را به حق یا ناحق در دست داشتهاند، چراکه ریشه جنگ بین مشروعهخواهان و مشروطهخواهان که از انقلاب مشروطیت در جامعه ایران جاری و ساری شده است، مولود جنگ جناحهای درونی قدرت در حوزههای فقاهتی بوده است که در جریان جنبش مشروطیت این جنگ بین جناح آخوند خراسانی و نائینی و بهبهانی و طباطبائی از یکطرف و جناح شیخ فضل الله نوری و کاظم یزدی از طرف دیگر بوده است و در انقلاب ضد استبدادی 57 مردم ایران این جنگ بین خمینی و بعداً سید علی خامنهای و جناح راست روحانیت سنتی طرفدار او (به عنوان نماینده مشروعهخواهان) از یکطرف و از طرف دیگر جناح به اصطلاح اصلاحطلب در رنگهای مختلف آن قرار دارند.
قابل توجه است که جناحبندی درون روحانیت حوزههای فقاهتی ریشه تاریخی دارد، چرا که شرایط ذهنی و عینی این جناحبندیهای درون روحانیت حوزه فقاهتی بازگشت پیدا میکند به جایگاه اجتماعی و طبقاتی و سیاسی روحانیت حوزههای فقاهتی. توضیح آنکه از قرن چهارم هجری (دوران آل بویه) که توسط شیخ طوسی و شیخ مفید و شیخ صدوق روحانیت شیعه به صورت نهادینه شده با حمایت آل بویه تکوین پیدا کرده است تا بهمن ماه سال 57، روحانیت حوزههای فقاهتی یک نهاد ذهنی و نظری و کلاسیک صرف فراطبقاتی نبوده است، بلکه برعکس علاوه بر خواستگاه متفاوت طبقاتی آنها در جامعه ایران، خود نهاد روحانیت هم در عرصه نظری و هم در عرصه اجتماعی به صورت فعال در پیوند مبارزه طبقاتی جامعه ایران قرار داشتهاند، بطوریکه در عرصه نظری آنچنانکه شیخ مرتضی مطهری میگوید «فقه عرب، عرب است و فقه عجم هم عجم است»؛ به عبارت دیگر آنچنانکه شیخ مرتضی انصاری در کتاب «مکاسب» خود (که مدت یک قرن است در کنار کتب «کفایه» و «شرح لمعه» جزء کتابهای اصلی کلاسیک حوزههای فقاهتی شیعه میباشد که تمامی طلبههای حوزههای فقاهتی شیعه د ر مرحله سطح پس از طی کردن دوره مقدمات، مجبور به تحصیل آن در حوزه میباشند) یک دوره فقه شیعه تنظیم کرده است که بازاریان ایران تا قبل از انقلاب 57 بر این عادت بودند که برای شرعی کردن اقتصاد بازاری خود، مکاسب را بخوانند، «فقه مکاسب شیخ مرتضی انصاری نماینده نظری اقتصادی بازاری میباشد.»
به هر حال به این ترتیب بوده است که روحانیت حوزههای فقاهتی در طول هزار سالی که از عمر آنها میگذرد، پیوسته به صورت نظری و عملی در پیوند با مبارزه طبقاتی جامعه ایران قرار داشتهاند و از آنجائیکه تأمین مالی حوزههای فقاهتی شیعه در طول هزار سال گذشته در چارچوب اخذ خمس یا یک پنجم درآمد سالانه گروههای اجتماعی بوده است، با عنایت به اینکه در طول هزار سال گذشته تنها گروه اجتماعی که توان پرداخت خمس به حوزههای فقاهتی داشتهاند اول بازاریهای شهری بودهاند و در ثانی زمینداران روستاها بودهاند. در نتیجه همین امر باعث گردیده است تا تضادهای اجتماعی و طبقاتی درونی جامعه به روحانیت حوزههای فقاهتی و فقه حوزههای فقاهتی انتقال پیدا نماید؛ و همین انتقال تضادهای طبقاتی و اجتماعی به درون روحانیت حوزههای فقاهتی و فقه حوزههای فقاهتی بوده است که باعث گردیده است تا در طول هزار سال گذشته، تاریخ حیات حوزههای فقاهتی شیعه (از قرن چهارم هجری دوران حاکمیت خاندان آل بویه تا به امروز) جنگ اجتماعی و اقتصادی و طبقاتی و سیاسی گروههای مختلف جامعه، به درون حوزههای فقاهتی شیعه و فقه حوزههای فقاهتی انتقال پیدا کنند؛ و هر گروهی از روحانیت حوزههای فقاهتی شیعه، خود را به عنوان نماینده گروه خاص اجتماعی معرفی نمایند و پیوسته در عرصه «عمل و نظر» از منافع آن گروه خاص اجتماعی حمایت نمایند؛ که البته در طول هزار سال گذشته وزنه حمایت روحانیت حوزههای فقاهتی شیعه از گروه اجتماعی بازاریان شهری بیشتر و سنگینتر از وزنه حمایت از زمینداران روستاها بوده است.
پر پیداست که در این چارچوب تنها وجه مشترک روحانیت حوزههای فقاهتی و فقه حوزههای فقاهتی این بوده است که در طول هزار سال حیات خود هرگز و هرگز از طبقه مستضعف اقتصادی و اجتماعی حمایت نکردهاند و اگر هم استثناء حمایتی صورت گرفته است،
اولاً فردی بوده است نه گروهی.
ثانیاً موقت بوده است، نه دائمی.
ثالثاً در قاعده هرم روحانیت بوده است، نه در رأس هرم روحانیت.
رابعاً خود به خودی و خودجوش بوده است، نه سیستماتیک و نه در چارچوب تشکیلات سنتی روحانیت و فقه سنتی بوده است.
خامسا بر پایه انگیزه مولود خواستگاه طبقاتی آنها بوده است، نه بر پایه انگیزه فقهی و حوزهای و ایدئولوژیک.
لذا به این ترتیب بوده است که در طول هزار سال گذشته، جنگ بین جناحهای درونی روحانیت حوزههای فقاهتی، همه جانبهتر از جنگ بین گروههای اجتماعی درون جامعه ایران بوده است، هر چند که این جنگ بین جناحهای درونی روحانیت در فرازهای مختلف تاریخی به صورت متفاوتی نمودار میشده است. برای مثال در مدتی دراز این جنگ بین دو گروه اصولیون و اخباریون درون حوزه فقاهتی جاری و ساری بوده است؛ و از مرحله تکوین انقلاب مشروطیت جنگ جناحهای درونی روحانیت صورت سیاسی پیدا کرد. چند که از بعد از شهریور 20 و تبعید رضاخان توسط امپریالیسم انگلیس و باز شدن فضای سیاسی و اجتماعی ایران، با ظهور سید محمد تقی بروجردی (به عنوان مرجع واحد و بلامنازع حوزههای فقاهتی شیعه تا سال 1340 که او فوت کرد) او تلاش وسیعی کرد تا با نهادینه کردن حوزههای فقاهتی (توسط اتوریته مرجعیت واحد خودش) بین تضادهای اجتماعی و طبقاتی جامعه و تضادهای درون حوزهها دیواری ایجاد نماید؛ که البته رشد همه جانبه این تضادهای درون حوزههای فقاهتی در مرحله پساوفات بروجردی در حوزههای فقاهتی شیعه ایران و عراق نشان داد که تلاش بروجردی در این رابطه صوری و ناموفق بوده است.
باری، در این رابطه بوده است که حوزههای فقاهتی شیعه در طول هزار سال گذشته عمر خود، به صورت «نهاد قدرت» در کنار دو قدرت «زر و زو حاکم» قرار داشته است. البته تضاد بین سه مؤلفه قدرت «زر و زور و تزویر» در طول هزار سال گذشته عمر حوزههای فقاهتی شیعه قابل توجه بوده است، چراکه برحسب خودویژگیهای شرایط اجتماعی و سیاسی و طبقاتی تاریخ ایران و به خصوص در رقابت با امپراطوری عباسی و عثمانی، روحانیت حوزههای فقاهتی شیعه در کشاکش جذب و دفع با قطب سیاسی قرار داشتهاند. لذا به این ترتیب بوده است که مثلاً در دوران حاکمیت آل بویه در قرن چهارم هجری و صفویه در قرن دهم هجری، به علت اینکه این دو خاندان در رقابت قدرت با امپراطوری عثمانی نیازمند به نهادینه کردن جامعه ایران توسط «شیعهگری حکومتی» (در برابر سنیگری حکومتی عثمانی) بودهاند، همین امر باعث گردید تا قطب سیاسی به حمایت از روحانیت حوزههای فقاهتی شیعه نیز بپردازند؛ اما برعکس برای مثال در دوران افشاریه از آنجائیکه نادر شاه افشار (برعکس آل بویه و صفویه) به جای اینکه جهت نهادینه کردن جامعه ایران در برابر امپراطوری عثمانی، در چارچوب شیعهگری حرکت نماید، بر پایه قدرت نظامی خود تکیه میکرد (که البته خود نادر شاه افشار در این رابطه موفق هم گردید)، چراکه توسط تکیه بر قدرت نظامی نه تنها توانست اشرف افغان که تا مورچه خورت اصفهان پیش آمده بود، شکست بدهد و حتی در کشورگشائی در کادر «استراتژی غارت و غنیمت» خود تا هندوستان هم پیش برود.
لذا به همین دلیل به موازات اینکه در فرایند پسانادرشاه افشار، قدرت مرکزی قطب سیاسی ضعیف میشد، قطب روحانیت حوزههای فقاهتی در عرصه قدرت اجتماعی، روند رو به افزایشی پیدا میکردند. بطوریکه در دوران زندیه و قاجاریه، به خصوص در فرایند پسامحمد خان قاجار، به موازات ضعیف شدن قطب سیاسی، قطب روحانیت روندی رو به اعتلا در عرصه اجتماعی ایران پیدا کردند. آنچنانکه در جنگهای با روسیه، عامل اصلی تکوین و شکست ایران در این جنگها که در دوران فتحعلی شاه قاجار و فرماندهی سردار رشید ایرانی عباس میرزا صورت گرفتند، دخالت روحانیت حوزههای فقاهتی، تحت هژمونی سید محمد طباطبائی معروف به سید محمد مجاهد و فتواهای جهاد بی در پیکر سید محمد مجاهد بر علیه روسیه بود؛ که بسترساز تهاجم همه جانبه روسهای بر علیه ایران و بالا خره شکست عباس میرزا و تحمیل دو عهد نامه ننگین گلستان و ترکمنچای بر جامعه نگونبخت ایران گردید. جنگ سید محمد باقر شفتی با محمد شاه قاجار و دخالت میرزا حسن شیرازی در جریان تحریم تنباکو (که به تحریک سید جمال اسدآبادی که به اشتباه و خطا بر قطب قدرت روحانیت جهت تغییر اجتماعی در جوامع مسلمان در کنار دو قطب سلاطین جبار و لشکر جرار تکیه میکرد) باعث گردید تا ناصرالدین شاه جهت پرداخت غرامت به کمپانی رژی، اولین قرض خارجی خودش را از جیب مردم نگونبخت ایران بکند.
بدین ترتیب بوده است که روحانیت حوزههای فقاهتی از بدو تکوین خود در طول هزار سال گذشته (از قرن چهارم هجری دوران آل بویه الی الان) به صورت یک نهاد قدرت (از سه مؤلفه قدرت حاکم یعنی زر و زور و تزویر) در جامعه ایران ظاهر شدهاند. البته با ظهور بسترهای عینی و ذهنی انقلاب مشروطیت در فرایند پساقیام جنبش تنباکو و در دوران مرجعیت میرزا حسن شیرازی و در اواخر قرن نوزدهم و دهه اول قرن بیستم، به علت ضعف نظام استبدادی و توتالیتر قاجاریه، شرایط تغییر کرد، چراکه روحانیت اقتدارگرای حوزههای فقاهتی شیعه که تا آن زمان تنها در عرصه قدرت اجتماعی و اقتصادی تلاش میکردند، جهت مشارکت و کسب قدرت سیاسی خیز برداشتند.
بنابراین این امر باعث شده است تا قیام تنباکو و ظهور انقلاب اول مشروطیت سرآغاز ورود روحانیت حوزههای فقاهتی شیعه به عرصه قدرت سیاسی در کنار دو قدرت اجتماعی و اقتصادی قبلی تفسیر نمائیم؛ و این موضوع در تاریخ سیاسی و حرکت تحولخواهانه مردم ایران باعث اوج فاجعه گردید، چراکه در ادامه سیر ظهور روحانیت حوزههای فقاهتی شیعه به عرصه مشارکت و کسب قدرت سیاسی بود که ابتدا در مشروطیت اول (در چارچوب جنگ بین شیخ فضل الله نوری و کاظم یزدی از یکطرف و آخوند خراسانی و نائینی و سید محمد طباطبائی و سید عبد الله بهبهانی از طرف دیگر) این جنگ بین جناحهای درونی روحانیت باعث شکست انقلاب اول مشروطیت و یاغیگری محمد علی شاه قاجار و به توپ بستن مجلس شورای ملی توسط او شد؛ و البته در ادامه آن، در 15 خرداد 42 باعث قیام خمینی بر علیه قانون حق انتخاب زنان ایرانی در تعیین سرنوشت خودشان (در قضیه شورای ایالتی و ولایتی) به عنوان وسیلهای جهت تسویه حساب با دربار پهلوی (در راستای مشارکت در قدرت) و بالاخره و بالاخره در نهایت باعث ظهور روحانیت موجسوار در سال 57 بر هژمونی انقلاب ضد استبدادی 57 مردم ایران گردید که سرانجام آن ظهور هیولای رژیم مطلقه فقاهتی در 40 سال گذشته بوده است.
باری علت اینکه جنگ جناحهای درونی روحانیت از انقلاب مشروطیت اول تا به امروز به صورت جنگ دو جناح «مشروعهخواهان» و «مشروطهخواهان» در آمده است این است که بزرگترین فونکسیون انقلاب مشروطیت در جامعه ایران «استحاله مردم جامعه ایران از شکل رعیت به صورت شهروندی بوده است و جامعه ایران به عنوان یک ملت مولود و سنتز انقلاب مشروطیت میباشد»؛ زیرا تا قبل از انقلاب مشروطیت جامعه ایران یک جامعه ایلیائی فاقد نظام دیوان سالاری بوده است. تمام تاریخ ایران تا قبل از مشروطیت، تاریخ تهاجم ایلها و آلها بوده است؛ که همگی این ایلها در چارچوب «استراتژی غارت غنیمتی» تلاش میکردهاند تا چند صباحی بر گرده مردم نگونبخت ایران حکمفرمائی کنند. مدرنیته یا مدرنیزاسیون که همان جهانی شدن سرمایهداری میباشد، از بعد از تکوین جامعه ایران به عنوان یک ملت (توسط انقلاب مشروطیت) در کشور ایران ظهور کرده است، توضیح آنکه، آنچنانکه حتی در تمامی آثار ادبی و تاریخی مکتوب اندیشمندان ایرانی قبل از مشروطیت هویدا میباشد، در تمامی این آثار مردم ایران در برابر حاکمیتها به عنوان «رعیت» توصیف میشدند نه «شهروند» و دلیل این امر همان بوده است که رابطه حاکمیت با مردم ایران به صورت یکطرفه و از بالا به پائین بوده است؛ یعنی حاکمیتهای غاصب دسپاتیزم ایران از بالا فرمان میدادهاند و تودههای پائین جامعه ایران مجبور به فرمانبری بودهاند و مردم نگونبخت ایران هیچگونه دخالتی در تعیین سرنوشت خود نداشتهاند.
ادامه دارد