«جنبش شورائی» کی و چگونه تکوین پیدا میکند؟ - قسمت اول
قبل از اینکه به پاسخ سؤال فوق بپردازیم، لازم است که در همین آغاز به صورت مختصر و کپسولی اشارهای داشته باشیم که وقتی که می گوئیم «جنبش شورائی»، باید عنایت داشته باشیم که «جنبش شورائی» به لحاظ ترمولوژی و اصطلاحی و مضمون و جوهر با «نهاد شورائی» و «نظام شورائی» متفاوت میباشد، چراکه کاربرد «جنبش شورائی» در رابطه با تعریف استراتژی و مسیر راهپیمائی مبارزه درازمدت آزادیخواهانه و برابریطلبانه کنشگران اصلی اجتماعی میباشد، در صورتی که «نهاد شورائی» و «نظام شورائی» در فرایند نهادینه کردن تقسیم سه مؤلفهای قدرت، توسط دموکراسی مستقیم یا دموکراسی مشارکتی و یا دموکراسی نمایندگی، کاربرد دارد؛ بنابراین پروسس تکوین «جنبش شورائی» برعکس «نهاد شورائی» و «نظام شورائی» (که صورت برنامهای و پروژهای دارند) از جوهر دینامیک و درونجوش برخوردار میباشد؛ که این پروسس دینامیک به صورت «افقی از پائین جامعه» تکوین پیدا میکند. لذا به همین دلیل است که در تبیین هیرارشی رویکرد شورائی، میتوانیم پروسس تکوین شورا در چارچوب «نظام اجتماعی» به سه مؤلفه تقسیم نمائیم:
1 - نظام شورائی.
2 - نهاد شورائی.
3 - جنبش شورائی؛ که البته تا زمانیکه «نظام شورائی» و «نهاد شورائی» سنتز و مولود «جنبش شورائی» باشند، شورا به عنوان نظام اجتماعی مادیت پیدا میکند؛ بنابراین «تنها شاخص در تعیین جوهر مؤلفههای مختلف شوراها، جایگاه آنها در عرصه نظام اجتماعی میباشد نه پیوند مکانیکی آنها با نظام سیاسی و یا نظام اداری». البته همین داوری میبایست در عرصه نظری و عملی در خصوص سوسیالیسم هم داشته باشیم چراکه در طول نزدیک به دو قرنی که از عمر نظریه سوسیالیسم میگذرد، سوسیالیسم به عنوان یک فرایند نظری و عملی در مؤلفههای مختلف آن اعم از سوسیالیسم تخیلی و سوسیالیسم کلاسیک و سوسیالیسم اخلاقی و سوسیالیسم دولتی و سوسیال ناسیونالیسم و ناسیونال سوسیالیسم و سوسیال دموکراسی و دموکراسی سوسیالیستی و غیره، در عرصه نظری روندی از پرودن تا سن سیمون تا کارل مارکس و برنشتاین تا پل پاران و پل سوئیزی و سمیر امین و غیره داشته است و در عرصه میدانی این سوسیالیسم روندی از کمون پاریس تا انقلاب اکتبر 1917 روسیه و تا ظهور هیولای نازیسم و فاشیسم در اروپای غربی در سالهای پسا جنگ اول بینالملل تا تکوین هیولای سوسیالیسم دولتی لنینی و استالینی و مائوئیستی و کاستروئیستی که قرن بیستم را به عنوان قرن فاجعه برای بشریت ساختند، همه و همه سنتز سوسیالیسم به عنوان یک پدیده تاریخی میباشند؛ که در طول دو قرن حیات این رویکرد نظری و عملی در تاریخ بشر، پیوسته گرفتار بحران نظری و عملی بودهاند.
ولی با همه این احوال سوسیالیسم در قرن بیست یکم به عنوان تنها راه رهائی بشریت از مناسبات ظالمانه سرمایهداری گلوبالیزه شده پسا دوران فروپاشی سوسیالیسم دولتی قرن بیستم میباشد؛ و برعکس داروی تاچر نخست وزیر اسبق انگلستان که میگفت «هیچ آلترناتیوی برای سرمایهداری وجود ندارد» و برعکس رویکرد فوکویاما که لیبرال دموکراسی سرمایهداری به عنوان آخرین دستاورد بشر و پایان تاریخ دستاورد نظری بشریت تعریف میکرد، بدون تردید راه رهائی بشریت از منجلاب مناسبات سرمایهداری گلوبالیزه شده امروز، فقط و فقط توسط سوسیالیسم امکانپذیر میباشد.
اما سؤال فربهی که در این رابطه باید مطرح بشود اینکه کدامین سوسیالیسم در قرن بیست و یکم میتواند راه گشای بشریت و آلترناتیوی سرمایهداری گلوبالیزه شده و امپریالیسم انحصارگر خودویژه قرن بیست و یکم باشد؟
پاسخ صریح و روشن ما اینکه تنها سوسیالیسم به صورت «نظام اجتماعی» میتواند آلترناتیو نظام سرمایهداری جهانی شده قرن بیست و یکم بشود، تنها سوسیالیسم در قامت «نظام اجتماعی» است که میتواند در قرن بیست یکم امپریالیسم مالی و نظامی و رسانهای حاکم بر جهان امروز بشریت را به چالش همه جانبه بکشاند. تنها سوسیالیسم در قامت «نظام اجتماعی» است که در قرن بیست و یکم میتواند سرمایهداری انحصاری حاکم بر جوامع بشری را به چالش بکشاند و به عنوان آلترناتیو به «انکار موجودیت جهانی سرمایهداری انحصاری جهانی» بپردازد.
البته پر واضح است که سوسیالیسم به عنوان «نظام اجتماعی» با «سوسیالیسم طبقهای» کارل مارکس و «سوسیالیسم دولتی و سیاسی» لنین و پلخانفی انقلاب اکتبر و «سوسیالیسم دولت رفاه برنشتاینی» (که همان سوسیال سرمایهداری انترناسیونال دوم میباشد) و حتی سوسیالیسم ضد وابستگی و ضد سرمایهداری انحصاری و ضد رشد ناموزون پل باران و پل سوئیزی و سمیر امین، دارای تفاوت جوهری میباشد، چرا که مهمترین مشخصه سوسیالیسم به عنوان «نظام اجتماعی» این است که:
اولاً در این رویکرد «جامعه» به عنوان کنشگر عرصه سوسیالیسم میباشد، نه «طبقه» آنچنانکه کارل مارکس و سوسیالیسم کلاسیک نیمه دوم قرن نوزدهم اروپا معتقد بودند (که البته در این نقشه و مانیفست خود شکست خوردند).
ثانیاً تنها در رویکرد سوسیالیسم به عنوان «نظام اجتماعی» است که جامعه میتواند «دموکراتیک» بشود و «دموکراسی» به عنوان مکانیزم تقسیم قدرت در سه مؤلفه مختلف زر و زور و تزویر یا مؤلفههای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و معرفتی به صورت یک سنتز دیالکتیکی حاصل بشود.
ثالثاً تنها در رویکرد سوسیالیسم به عنوان «نظام اجتماعی» است که «جنبش شورائی» در مؤلفههای مختلف مطالباتی و سیاسی و اعتراضی و اعتصابی و صنفی، مقدم بر جنبش تحزبگرایانه سیاسی، میتواند ظهور پیدا کند.
رابعاً تنها در رویکرد سوسیالیسم به عنوان «نظام اجتماعی» است که با ظهور «جامعه» به عنوان کنشگران اصلی و میدانی و در چارچوب تکوین جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین، دو جبهه «آزادیخواهانه و برابریطلبانه» یا به عبارت دیگر دو جبهه «نان و آزادی» در پیوند با یکدیگر قرار بگیرند.
خامسا تنها در رویکرد سوسیال دموکراسی به عنوان «نظام اجتماعی» است که «سوسیالیسم» میتواند در چارچوب «دموکراسی» به عنوان مکانیزم اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی تعریف بشود.
سادساً تنها در رویکرد سوسیالیسم به عنوان «نظام اجتماعی» است که دیگر آنچنانکه در قرن بیستم (سوسیالیسم دولتی لنینیستی) شاهد بودیم، «تز دیکتاتوری پرولتاریای کارل مارکس» (که در «نقد برنامه گوتا» مطرح کرده است) نمیتواند به عنوان شکلبندی حکومت و دولت، باعث ظهور هیولای استالینیسم در قرن بیستم بشود.
سابعاً تنها در رویکرد سوسیالیسم به عنوان «نظام اجتماعی» است که «استراتژی حزب – دولت لنین» (که باعث جایگزینی حزب به جای «طبقه» و جایگزینی «حزب» به جای «جامعه» و ظهور «حکومت تک حزبی» و ظهور «طبقه جدید» در جامعه و جایگزینی «حزب به جای جنبشهای اجتماعی» و «تحقق استراتژی تقدم حزب بر جنبش» و اعمال «عمودی قدرت در جامعه» و «جایگزینی حزب به جای اردوگاه بزرگ مستضعفین» و «جایگزینی نهاد شورائی تزریق شده از بالا» به جای «نظام شورائی محصول جنبش شورائی» رشد و بسترساز حاکمیت استراتژی کسب قدرت سیاسی توسط رویکرد تک حزبی در تمامی کشورهای انقلاب کرده قرن بیستم جهان گردید و قرن بیستم را بدل به قرن فاجعه کرد) انکار میشود.
باری، تنها در چارچوب سوسیالیسم به عنوان «نظام اجتماعی» است که «جنبش شورائی» در پروسه گذار از سرمایهداری میتواند از پائین جامعه تکوین پیدا کند.
«جنبش شورائی» در بستر پراکسیس اجتماعی میتواند به صورت دینامیک و خودجوش اعتلا پیدا کند.
«جنبش شورائی» «فراتر از مبارزه طبقاتی» میتواند تمامی نظام ظالمانه سرمایهداری حاکم بر جامعه را به چالش بکشد.
«جنبش شورائی» بسترساز ظهور «جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین بشود.»
«جنبش شورائی» بسترساز پیوند «جنبش مطالباتی و جنبش اعتراضی و جنبش اعتصابی بشود.»
«جنبش شورائی» باعث پیوند دو جبهه «آزادی و نان» در جامعه سرمایهداری گردد.
«جنبش شورائی» تشکل تودهای خودجوش پیدا کند.
«جنبش شورائی» کل جامعه را در مرحله گذار از سرمایهداری به عرصه میدانی بکشاند.
«جنبش شورائی» بسترساز ظهور احزاب سازمانگر افقی در جامعه گردد.
«جنبش شورائی» باعث تکوین پراتیک اجتماعی مشخص و کنکریت بشود.
«جنبش شورائی» بسترساز دستیابی به دموکراسی مستقیم و دموکراسی مشارکتی توسط «نظام شورائی» باشد.
«جنبش شورائی» باعث جایگزینی پراتیک اجتماعی به جای پراتیک حزبی بشود.
«جنبش شورائی» باعث پیوند فضای مجازی با فضای واقعی و میدانی گردد.
«جنبش شورائی» بستری شود تا روش دیالوگ (نه منولوگ) یا حرف زدن نیروهای پیشگام با یکدیگر به ما بیاموزد.
«جنبش شورائی» باعث گردد تا دولت و حکومت سکولار را جایگزین دولت و حکومت ایدئولوژیک بکند.
«جنبش شورائی» بسترساز ظهور جنبش اکثریت عظیم برای اکثریت عظیم بشود.
«جنبش شورائی» به عنوان حلقه واسطه بین جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین، با بالائیهای قدرت در مرحله گذار از سرمایهداری به دموکراسی سوسیالیستی بشود.
«جنبش شورائی» بسترساز وحدت و تشکیلات دینامیک اردوگاه بزرگ مستضعفین بشود.
«جنبش شورائی» ارادهگرائی احزاب افقی جامعه را به واقعهگرائی استحاله نماید.
«جنبش شورائی» تشکل حزبی طبقه کارگر را بدل به تشکل خوجوش جنبشی طبقه کارگر بکند.
«جنبش شورائی» توازن قوا در مرحله گذار از سرمایهداری به سود جامعه بالنده تغییر بدهد.
«جنبش شورائی» جنبش سیاسی را بدل به «جنبش سوسیالیستی» بکند.
«جنبش شورائی» جنبش طبقه کارگر را جایگزین حزب بکند.
«جنبش شورائی» همه کسانی که در جامعه سرمایهداری از طریق فروش نیروی کار مجبور به زندگی کردن هستند، بسیج نماید.
«جنبش شورائی» استراتژی کسب قدرت سیاسی که بسترساز ظهور هیولای هژمونیطلبی احزاب سیاسی حاکم میشود، سترون و عقیم نماید.
«جنبش شورائی» طبقه کارگر را از «طبقهای در خود» به «طبقهای برای خود» استحاله نماید.
«جنبش شورائی» دموکراسی را به عنوان مکانیزمی برای محدود کردن قدرت سه مؤلفهای سیاسی و اقتصادی و معرفتی در جامعه مادیت و عینیت بخشد.
«جنبش شورائی» نهادهای شورائی را بدل به ابزار اعمال اراده جمعی تودهها در جامعه بکند.
«جنبش شورائی» باعث گردد تا دموکراسی افقی را در مرحله گذار از سرمایهداری به سوسیالیسم بدل به دموکراسی عمودی بکند.
«جنبش شورائی» چرخه بازتولید قدرت در جامعه را از آسمان به زمین بیاورد و از بالائیها به پائین انتقال دهد.
«جنبش شورائی» (در مرحله گذار از سرمایهداری به سوسیالیسم) سوسیالیسم و دموکراسی به عنوان یک فرایند (نه یک پروژه) از پائین مادیت و عینیت بخشد و به جای سوسیالیسم تزریقی از بالا، دموکراسی سوسیالیسم دینامیک از پائین ایجاد نماید.
«جنبش شورائی» بسترساز سوسیالیسم به عنوان روایت بزرگ جهت ظهور رادیکالیسم در جامعه بشود.
«جنبش شورائی» رابطه بین سوسیالیسم و دموکراسی به صورت دو مؤلفه دیالکتیکی تبیین نماید.
«جنبش شورائی» جنبشهای طبقاتی و جنبشهای دموکراتیک در مرحله گذار از سرمایهداری به سوسیالیسم در پیوند با یکدیگر قرار دهد.
ادامه دارد