«جنبش روشنگری» ایران در 150 سال گذشته حرکت تحول‌خواهانه جامعه ایران، از کدامین مسیر و منازل عبور کرده است؟ - قسمت پنجم

 

10 - اعتقاد همه جریان‌های جنبش روشنگری جامعه بزرگ ایران (در 150 سال گذشته حرکت تحول‌خواهانه جامعه ایران) به «اولویت جنبش رهائی‌بخش نسبت به جنبش‌های دموکراسی‌خواهانه و عدالت‌طلبانه» که البته در فرایندهای مختلف حرکت جامعه ایران این «جنبش رهائی‌بخش» توسط جریان‌های مختلف جنبش روشنگری ایران به صورت‌های گوناگونی تعریف شده‌اند، به طوری که عده‌ای قانون‌گرائی را به عنوان جوهر جنبش رهائی‌بخش جامعه ایران تعریف می‌کردند و عده‌ای دیگر غرب‌گرائی و تقلید از غرب را رمز جنبش رهائی‌بخش جامعه ایران می‌دانستند؛ و بعضی دیگر سنت‌گرائی و غرب ستیزی را به عنوان جوهر جنبش رهائی‌بخش جامعه ایران تعریف می‌کردند؛ و بعضی بر استقلال و هویت ملی و استعمارستیزی و جنبش ملی کردن صنعت نفت ایران به عنوان جوهر جنبش رهائی‌بخش جامعه ایران تعریف کرده‌اند و گروهی آزادی سیاسی را به عنوان رمز جنبش رهائی‌بخش جامعه ایران دانسته‌اند؛ و بعضی عدالت و برابری را جوهر جنبش رهائی‌بخش جامعه ایران تعریف کرده‌اند و جریانی خودآگاهی رادیکال جامعه ایران را بسترساز جنبش رهائی‌بخش جامعه ایران دانسته‌اند؛ و عده‌ای اعتلای جنبش توده‌ای و جنبش اجتماعی و جنبش مدنی عامل اعتلای جنبش رهائی‌بخش جامعه ایران دانسته‌اند؛ و دسته‌ای راه رشد سرمایه‌داری را جوهر جنبش رهائی‌بخش جامعه ایران دانسته‌اند.

11 - اگرچه شکل مبارزه در رویکردهای جریان‌های مختلف جنبش روشنگری ایران (در 150 سال عمر حرکت تحول‌خواهانه جامعه ایران) صورت متفاوتی داشته است، بطوریکه بعضی با مطلق کردن «مبارزه طبقاتی» تنها شکل مبارزه رهائی‌بخش در جامعه ایران دانسته‌اند و بعضی در چارچوب مسیر رشد سرمایه‌داری و یا رشد غیر سرمایه‌داری در جامعه ایران از طریق «مبارزه رفرمیستی» شکل مبارزه می‌دانسته‌اند و بعضی در چارچوب کسب قدرت سیاسی و مطلق کردن سرنگونی حاکمیت از هر طریق و روشی، معتقد به شکل «مبارزه قهرآمیز» جهت کسب قدرت سیاسی و در هم کوبیدن ماشین دولت بوده‌اند؛ و بعضی از طریق «مبارزه پارلمانتاریستی» می‌خواسته‌اند به اهداف تعریف شده خود دست پیدا کنند و بعضی توسط «جنبش آگاهی‌بخش از پائین» به دنبال اهداف تعریف شده خود بوده‌اند و جریانی توسط «تکیه بر حرکت‌های رفرمیستی از بالا» می‌خواسته‌اند به اهداف از پیش تعریف شده خود دست پیدا کنند، با همه این احوال وجه مشترک تمامی این جریان‌های جنبش روشنگری ایران، «اعتقاد به مبارزه برای تغییر بوده است». البته در عرصه «تعریف تغییر» بین جریان‌های جنبش روشنگری ایران در 150 سال گذشته تفاوت رویکرد وجود داشته است. عده‌ای «تغییر را در رفرم از بالا» تعریف می‌کردند، گروهی «تغییر را در انقلابی‌گری در عرصه کسب قدرت سیاسی» می‌دانسته‌اند و جمعی «تغییر را تنها توسط اعتلای جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین» می‌دانسته‌اند.

12 - تقریباً تمامی رویکردهای جنبش روشنگری ایران (در 150 سال گذشته) در راستای تکوین جنبش اجتماعی و جنبش طبقاتی و جنبش سیاسی و جنبش مدنی جامعه ایران معتقد بر «اولویت وجودی حرکت عمودی بر حرکت افقی بوده‌اند» و هرگز برای پروسس افقی جنبش‌های مدنی و اجتماعی و سیاسی و طبقاتی جامعه بزرگ ایران به صورت خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و تکوین یافته از پائین ارزشی مستقل قائل نبوده‌اند (البته به استثنای جنبش روشنگری ارشاد شریعتی که با تکیه بر جنبش دانشجوئی به عنوان سر پل معتقد به تقدم حرکت افقی بر حرکت عمودی جهت تغییر بود).

13 - آفت بزرگ جنبش روشنگری ایران در 150 سال گذشته این بوده است که آنها «بین آزادی و عدالت، یا بین دموکراسی و سوسیالیسم دیوار چین کشیده بودند»، یعنی «یا سوسیالیسم بدون دموکراسی می‌خواستند و یا دموکراسی بدون عدالت اجتماعی طلب می‌کردند»؛ و هرگز نمی‌توانستند در رویاهای خود پیوندی بین دموکراسی و سوسیالیسم و یا عدالت و آزادی ایجاد نمایند (به استثنای شریعتی که در چارچوب تئوری و دکترین دموکراسی سوسیالیستی خود بین دو مؤلفه دموکراسی و سوسیالیسم پیوند ساختاری در عرصه نظر و عمل قائل بود).

14 - آفت بزرگ دیگر جنبش روشنگری ایران در 150 سال گذشته این بوده است که هرگز (رویکردهای مختلف جنبش روشنگری ایران در 150 سال گذشته حرکت تحول‌خواهانه جامعه ایران) «کل جامعه ایران را به صورت کنش‌گران اصلی مبارزه رهائی‌بخش تعریف نمی‌کردند» بلکه برعکس هر رویکردی در چارچوب مانیفست فکری خودش «گروهی خاص اجتماعی (از جامعه بزرگ ایران را) به عنوان کنش‌گران اصلی مبارزه رهائی‌بخش جامعه بزرگ ایران تعریف می‌کردند» (به استثنای شریعتی که در چارچوب استراتژی خودآگاهی‌بخش اجتماعی و سیاسی و مذهبی و طبقاتی خود کل جامعه ایران را به عنوان کنش‌گران عرصه مبارزه رهائی‌بخش تعریف می‌کرد).

15 - آفت دیگر جنبش روشنگری ایران (در 150 سال گذشته حرکت تحول‌خواهانه جامعه بزرگ ایران) این بوده است که آنها «روش دیالوگ یا حرف زدن با یکدیگر بلد نبوده‌اند»، به عبارت دیگر «آن‌ها فقط بلد بودند تا به صورت منولوگ حرف بزنند». پر پیدا است که تا زمانیکه جنبش روشنگری ایران نتوانند «روش حرف زدن با یکدیگر را یاد بگیرند، نخواهند توانست پراتیک دموکراتیک را (در جامعه استبدادزده و فقه‌زده و تصوف‌زده و فلسفه یونانی‌زده ایران) تجربه نمایند.»

16 - آفت دیگر جنبش روشنگری ایران (در 150 سال گذشته حرکت تحول‌خواهانه جامعه ایران) این بوده است که (مانند زمان مارکس در نیمه دوم قرن نوزدهم و در چارچوب دیسکورس کارل مارکس در «مانیفست کمونیست» و جایگاه پرولتاریای تولیدی – صنعتی در اقتصاد سرمایه‌داری کشورهای متروپل سرمایه‌داری جهانی قرن نوزدهم) «جنبش طبقه کارگر را تمامی و کل جنبش سوسیالیستی تعریف می‌کردند نه بخشی از جنبش سوسیالیستی جامعه بزرگ ایران»، در نتیجه همین امر باعث گردیده است (که جنبش روشنگری ایران در 150 سال گذشته) با مطلق کردن طبقه کارگر ایران (که پیوسته گرفتار بحران درون طبقاتی بوده است) این طبقه را از متحدان طبیعی‌اش در عرصه مبارزه عدالت‌خواهانه و برابری‌طلبانه جدا نماید و از حمایت آنها محروم کنند. آنچنانکه سنتز نهائی این امر آن شده است که در 150 سال گذشته شاهد باشیم که جنبش طبقه کارگر ایران به جای پیشکسوتی و پیشروئی و پیشگامی جنبش سوسیالیستی و جنبش دموکراسی‌خواهانه جامعه ایران، همیشه دنباله‌رو جنبش اقشار میانی یا طبقه متوسط شهری و یا حتی آنچنانکه در جریان جنبش ضد استبدادی سال 57 مردم ایران به خصوص در فرایند پسا کشتار 17 شهریور رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی شاهد بودیم جنبش کارگری ایران دنباله‌رو جنبش حاشیه‌نشینان کلان‌شهرهای ایران بشود که البته در جامعه امروز ایران با جمعیت بیش از 19 میلیون نفری حاشیه‌نشینان در برابر جمعیت 13 میلیون نفری طبقه کارگران ایران، این برتری کمی در شکل توده بی‌شکل بسترساز ظهوری آفت هیولای پوپولیسم شده است که بدون تردید نخستین قربانی هیولای جنبش بی‌شکل و توده‌ای حاشیه‌نشینی و هیولای پوپولیسم در جامعه ایران طبقه کارگر غیر سازمان یافته و فاقد تشکیلات فراگیر مستقل می‌باشد، آنچنانکه در خیزش دی‌ماه 96 و مرداد ماه 97 شاهد آن بودیم و امروز در جنبش مطالباتی گروه‌های اجتماعی جامعه ایران شاهدان هستیم.

17 - آفت دیگر جنبش روشنگری ایران (در 150 سال گذشته حرکت تحول‌خواهانه جامعه بزرگ ایران) این بوده است که (رویکردهای طرفدار جنبش سوسیالیستی) جنبش روشنگری ایران پیوسته تلاش کرده‌اند تا «جنبش سوسیالیستی ایران را یک جنبش خدا ناباور یا اتوئیستی معرفی نمایند» و آنچنان آشپزهای این آش، آش را شور کرده بودند که به قول معلم کبیرمان شریعتی «در فرهنگ عامیانه مردم ایران کمونیست عبارت است از کمون به معنای خدا و نیست به معنای نیست، پس کمونیست یعنی خدا نیست»؛ و آنچنانکه شریعتی می‌گوید این آفت در جنبش روشنگری ایران (در 150 سال گذشته حرکت تحول‌خواهانه جامعه بزرگ ایران) از آنجا تکوین پیدا کرده است که پیشکسوتان جنبش سوسیالیستی به جای اینکه در حرکت و مبارزه خود استثمار و نظام سرمایه‌داری در جامعه ایران را نشانه بگیرند به جان دین و اسلام و خدا و عقیده و ایمان مردم ایران افتادند و همین «اشتباه راه رفتن» آن‌ها باعث گردیده که فونکسیون نهائی آنها این بشود که (به جای اینکه استثمار سرمایه‌داری در جامعه ایران به چالش کشیده بشود) اسلام دگماتیسم فقاهتی و زیارتی و روایتی حوزه‌های فقاهتی متصلب‌تر بشود. آنچنانکه شاهد بودیم که از سال 1309 که مجله دنیا به عنوان ارگان عقیدتی گروه تقی ارانی یا گروه مشهور به 53 نفری (توسط ایرج اسکندری و تقی ارانی و بزرگ علوی) منتشر گردید، نخستین نهادی که تحت تأثیر آن قرار گرفت (به جای سرمایه‌داری ایران) حوزه‌های فقاهتی دگماتیست ایران بود؛ که کتاب پنج جلدی «اصول فلسفه رئالیست» (که حاصل کار مشترک محمد حسین طباطبائی و شیخ مرتضی مطهری می‌باشد و مدون‌ترین کتابی است که در هزار سال عمر حوزه‌های فقاهتی توانسته است فلسفه یونانی ارسطوئی و افلاطونی را اسلامیزه بکند)، مولود همین جدال حوزه‌های فقاهتی با مجله دنیای تقی ارانی و گروه 53 نفری بوده است، چراکه در مجله دنیا نویسندگان اعم از تقی ارانی و ایرج اسکندری و بزرگ علوی تمام تلاش‌شان (به جای مبارزه با استثمار فرد از فرد و طبقه از طبقه و جامعه از جامعه در نظام سرمایه‌داری) بر این امر قرار داشته است تا «با تبیین ماتریالیسم فلسفی، ماده را جای خدا در هستی قرار دهند» یعنی ماتریالیسم فلسفی را جایگزین سوسیالیسم قرار داده بودند.

بنابراین پیشگامان جنبش مستضعفین ایران امروز باید خون گریه کنند که پس از 150 سال حرکت سترون جنبش روشنگری جامعه بزرگ ایران حتی امروز تمامی جریان‌های هزار تکه مدعی مارکسیستی خارج‌نشین، تمام تلاش‌شان بر این امر قرار گرفته است که با دین و خدا و ایمان مردم ایران به جنگ بپردازند و طبقه کارگر ایران و جنبش برابری‌طلبانه و سوسیالیستی جامعه ایران را خدا ناباور و اتوئیستی معرفی نمایند و مانند 150 سال گذشته شیپور را از دهان گشادش بزنند؛ و این شعار دروغین کارل مارکس که می‌گفت «اگر مذهب برای بالائی‌ها منصب است، برای پائینی‌ها افیون است» بدون اینکه بدانند که کارل مارکس این شعار را در کجا و در برابر کدام مذهب مطرح کرده است، با مقدس کردن داوری پوزیتویستی کارل مارکس و آیه منزل ساختن از آن تلاش می‌کنند با هر گونه رویکرد مذهبی در جامعه و تاریخ بشر به جنگ درآیند؛ و همین فاجعه باعث شده است که در 150 سال گذشته عمر حرکت تحول‌خواهانه جامعه ایران هر گونه رویکرد و حزب و سازمان و جریان مارکسیستی در اشکال مختلف آن جریان‌های اتوئیستی باشند و فونکسیون 150 ساله گذشته مبارزه فکری جریان‌های مارکسیستی جنبش روشنگری ایران رشد اسلام فلسفی یونانی‌زده محمد حسین طباطبائی و شیخ مرتضی مطهری و رشد اسلام فقاهتی و روایتی و زیارتی دگماتیست حوزه‌های فقاهتی همراه با سکتاریست طرفداران اسلام تطبیقی و حتی اسلام انطباقی در جامعه بزرگ ایران بشود.

18 - آفت دیگر جنبش روشنگری (در 150 سال گذشته عمر حرکت تحول‌خواهانه جامعه بزرگ ایران) این بوده است که در چارچوب اعتقاد انحرافی بر استراتژی تقدم حزب بر جنبش سندیکائی و جنبش شورائی و جنبش مدنی تکوین یافته از پائین، جریان‌های جنبش روشنگری جامعه ایران هرگز نه تنها به جایگاه واقعی حزب در جامعه ایران به عنوان حلقه واسطه جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین با بالائی‌های قدرت معتقد نبوده‌اند بلکه برعکس در چارچوب رویکرد انحرافی «حزب – دولت» لنینیستی:

اولاً حزب پیشاهنگ را جایگزین طبقه و جنبش‌های اجتماعی جامعه ایران می‌کردند.

ثانیاً وظیفه اصلی حزب را کسب قدرت سیاسی و در هم شکستن ماشین دولت از هر طریق و روش تعریف می‌کردند.

ثالثاً از آنجائیکه این جریان‌ها به قول خلیل ملکی در چارچوب انترناسیونال سوم لنینیستی، «انترش را ایران و ناسیونالیستش را اتحاد جماهیر شوروی تعریف می‌کردند»، همین امر باعث می‌شد تا جریان‌های مارکسیستی جنبش روشنگری ایران به خصوص در قرن بیستم به صورت عمله آماتور قطب‌های سوسیالیست دولتی بین‌المللی از شوروی تا چین تا حتی کوبا و غیره درآیند. مبارزه حزب توده با دکتر محمد مصدق در جهت واگذاری نفت شمال به اتحاد جماهیر شوروی همچنین وابستگی پیشه‌وری و حزب دموکرات آذربایجان در سال‌های 20 و 21 (که عامل اصلی شکست حرکت پیشه‌وری در آذربایجان گردید) مشتی نمونه خروار می‌باشند.

ادامه دارد