«جنبش روشنگری» ایران در 150 سال گذشته حرکت تحولخواهانه جامعه ایران، از کدامین مسیر و منازل عبور کرده است؟ - قسمت ششم
19 - آفت دیگر جنبش روشنگری جامعه بزرگ ایران (در 150 سال گذشته حرکت تحولخواهانه جامعه ایران) این بوده است که تمامی جریانهای (مخالف رویکرد فردی) جنبش روشنگری ایران در جهت سازماندهی حرکت خود و جنبشهای اجتماعی جامعه ایران معتقد به «سازماندهی هرمی و عمودی و تزریق شده از بالا بودهاند» (یادمان باشد که حتی کتاب «چه باید کرد؟» محمد نخشب از سوسیالیستهای خداپرست دهه 20 که جهت سازماندهی و انضباط تشکیلاتی گروه خود نوشته بود، به تاسی از سانترالیسم دموکراتیک لنین که همان تشکیلات هرمی بود، تنظیم شده بود)، در نتیجه همین آفت استراتژیک در حرکت جریانهای جمعی جنبش روشنگری ایران در 150 سال گذشته باعث گردید تا:
اولاً جنبشهای افقی جامعه بزرگ ایران (که میبایست در چارچوب حرکت تحزبگرایانه افقی به صورت خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر حرکت کنند) دنبالهرو و زائده و آپاندیس حرکت احزاب و سازمانها و جریانهای هرمی بشوند.
ثانیاً جریانهای هرمی توسط سازماندهی عمودی، توان پراتیک دموکراتیک نه در عرصه پراتیک درون تشکیلاتی و نه در عرصه پراتیک اجتماعی پیدا نمیکردند. البته همین سترون شدن پراتیک دموکراتیک در جریانهای هرمی باعث میشد تا در طول 150 سال گذشته – به خصوص در قرن بیستم - «جنبشهای سندیکائی که بسترساز جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین میباشند، در دیسکورس این جریانهای به صورت جنبشهای رفرمیستی نفی بشوند». همچنین لایههای مبارزه صنفی و اجتماعی و فکری جنبشهای اجتماعی جامعه ایران از صورت دینامیک و درونجوش به صورت مکانیکی و تزریق شده از بالا درآیند.
ثالثاً از آنجائیکه تمامی این جریانهای جمعی و گروهی جنبش روشنگری ایران معتقد به «تقدم رویکرد سیاسی بر رویکرد فرهنگی و اجتماعی و صنفی بودند» همین امر باعث میشد که در طول 150 سال گذشته حرکت تحولخواهانه جامعه ایران، تمامی این جریانها چه در عرصه حرکت عمودی خود و چه در عرصه حرکت افقی خود به جای تکیه بر تحول اجتماعی در جامعه بزرگ ایران، «معتقد به سربازگیری در جهت کسب قدرت سیاسی یا مشارکت در قدرت سیاسی بشوند.»
20 - آفت دیگر جنبش روشنگری جامعه بزرگ ایران (در 150 سال گذشته حرکت تحولخواهانه جامعه ایران) این بوده است که (منهای رویکردهای فردی این جنبش)، از آنجائیکه تمامی رویکردهای جریانی جنبش روشنگری ایران هویت و حرکت خود را در چارچوب کسب قدرت سیاسی یا مشارکت در قدرت سیاسی تعریف میکردهاند (نه تحول اجتماعی و فرهنگی در راستای اعتلای جنبشهای اجتماعی دینامیک و خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر) همین امر باعث میشد (که در طول 150 سال گذشته حرکت تحولخواهانه جامعه بزرگ ایران) اپوزیسیون جامعه ایران نه تنها هرگز رنگ وحدت نبینند، بلکه برعکس به مرور زمان هرچه بیشتر به جلو میآمدند، دچار تفرقه و تشتت و پراکندگی بیشتری بشوند؛ و پیوسته هر جریانی معتقد بوده است که من مصیبم خصمم مخطی، البته اگرچه سردمداران این جریانها در فرایندهای مختلف تلاش میکردند تا توسط میزهای مذاکره به وحدت برساند، اما از آنجائیکه پارادوکس بین پراتیک سیاسی و تشکیلاتی آنها با پراتیک اجتماعی مورد ادعای آنها بسترساز مادیت بخشیدن به موضوع مذاکره آنها نبوده است، هرگز و هرگز از این مذاکرات وحدتی بین جریانهای اپوزیسیون جنبش روشنگری حاصل نمیشده است.
لذا در این رابطه است که میتوانیم داوری کنیم که تا زمانیکه جریانهای جنبش روشنگری جامعه بزرگ ایران به این حقیقت واقف نشوند که کلید و رمز وحدت اپوزیسیون در اولویت دادن نظری و عملی به پراتیک اجتماعی نسبت به پراتیک سیاسی و اولویت دادن به استراتژی جنبشی نسبت به استراتژی حزبی و اولویت دادن به حرکت افقی نسبت به حرکت عمودی و هرمی و اولویت دادن به جنبشهای خودجوش و خودسازمانگر و خودرهبری به جای حرکت سازمانگرایانه تزریقی از بالا و اولویت دادن به استراتژی پیشگامی به جای استراتژی سه مؤلفهای چریکگرانه و ارتش خلقی و تحزبگرایانه حزب طراز نوین لنینیستی میباشد، پروسس وحدت درونی جریانهای اپوزیسیون جنبش روشنگری امری سترون و عقیم میباشد.
21 - آفت دیگر جنبش روشنگری جامعه بزرگ ایران (در 150 سال گذشته حرکت تحول جامعه ایران) این بوده است که از آنجائیکه رویکرد جریانی این جنبش در چارچوب ارادهگرایانه یا ولنتاریستی شکل میگرفته است، همین رویکرد ارادهگرایانه جریانهای جنبش روشنگری ایران در 150 سال گذشته باعث شده است که موضع گیریهای سیاسی این جریانها بدون در نظر گرفتن توازن قوا در عرصه میدانی با رژیمهای توتالیتر و مستبد حاکم بر جامعه ایران شکل بگیرد؛ که خود این امر باعث گردیده است تا شرایط برای سرکوب و قلع قمع کردن این جریانهای جنبش روشنگری برای دستگاههای چند لایهای سرکوبگر حاکم بر جامعه ایران فراهم بشود.
به عنوان طرح مصداق برای فهم این مهم کافی است که به پروسه سرکوب جنبش چریکگرایانه دهه 40 و 50 جامعه ایران و همچنین پروسه سرکوب جنبش ارتش خلقی سازمان مجاهدین خلق از خرداد 60 الی الان توسط دستگاههای چند لایهای سرکوبگر رژیم مطلقه فقاهتی عنایت بشود. البته آنچنان این رویکرد در جریانهای جنبش روشنگری بیمزه شده است که به مجرد اینکه چند نفر دور هم جمع میشوند و یک حرکت سیاسی تشکیل میدهند، جهت «کسب هویت سیاسی» بیشتر بدون در نظر گرفتن توازن قوا و بدون فهم اینکه طرح شعارهای مجرد سرنگونی تنها فونکسیونی که دارد این خواهد بود که «باعث بالا رفتن هزینه سرانه مبارزه برای مردم و جامعه و عقبنشینی تودهها و سکتاریست جریانهای پیشاهنگ میشوند»؛ بنابراین در تحلیل نهائی این ارادهگرائیهای ولنتاریستی جریانهای جنبش روشنگری باعث ایجاد خندق پر نشدنی بین جنبش روشنگری و جامعه ایران شده است.
22 – آفت دیگر جنبش روشنگری جامعه بزرگ ایران (در 150 سال گذشته حرکت تحولخواهانه جامعه ایران) این بوده است که جریانهای پیرو رویکرد مارکسیستی این جنبش (در مؤلفههای مختلف لنینیستی و مائوئیستی و چریکگرایانه رژی دبرهای آن) به دلیل اینکه رویکرد «حزب – دولت» و «تحزبگرایانه طراز نوین» لنینیستی به صورت مستقیم یا غیر مستقیم و یا به صورت خواسته و ناخواسته الی الان بر تمامی این رویکردها حاکم بوده است، همین امر باعث گردیده است که در مانیفست نظری و عملی این جریانها «سازماندهی و تشکل حزبی طبقه کارگر جایگزین و آلترناتیو تشکل تودهای طبقه کار گر ایران بشوند.»
در نتیجه همین رویکرد انحرافی جریانهای مارکسیستی جنبش روشنگری باعث گردیده است که در 150 سال گذشته حتی برای زمان کوتاهی هم جنبش کارگری ایران نتواند رهبری جنبش سوسیالیستی و دموکراسیخواهانه و رهائیبخش جامعه بزرگ ایران را در دست بگیرند. موضوع دنبالهروی جنبش کارگری ایران (در فرایند پسا 17 شهریور 57) از هژمونی خمینی در جنبش ضد استبدادی سال 57 مردم ایران و غیبت جنبش کارگری ایران در روز 28 مرداد 32 و فرایند پساکودتای امپریالیسم آمریکا و دربار پهلوی و ارتجاع مذهبی حوزههای فقاهتی تحت هژمونی سید ابوالقاسم کاشانی و همچنین غیبت جنبش کارگری در جریان جنبش سبز سال 88 و به همین ترتیب غیبت جنبش کارگری ایران در جریان خیزش دیماه 96 همه و همه مولود همین آفت جنبش روشنگری ایران میباشند.
23 - آنچنانکه در مقدمه این نوشتار مطرح کردیم مهمترین آفت حرکت تحولخواهانه 150 ساله گذشته جامعه ایران (که به صورت نمادین در سه تحول انقلاب مشروطیت و جنبش ملی کردن صنعت نفت دکتر محمد مصدق و انقلاب ضد استبدادی سال 57 مادیت پیدا کرده است) این بوده است که (برعکس حرکت تحولخواهانه مغرب زمین که برخوردار از 300 سال عصر روشنگری بودند)، حرکت تحولخواهانه جامعه ایران فاقد عصر روشنگری بوده است؛ و آنچنانکه معلم کبیرمان شریعتی میگوید «همین غیبت عصر روشنگری در حرکت تحولخواهانه مردم ایران باعث شد ه است که انقلابهای بزرگ این جامعه با چند تا فتوا به عنوان مانیفست نظری و عملی تکوین پیدا کنند و با نهادینه شدن دستگاه سرکوب رژیم میراثخوار قدرت، این انقلابها شکست بخورند و ارتجاع وارث این انقلابها بتوانند به راحتی سوار بر قدرت بشوند و انقلابها را شکست بدهند.»
بدون تردید جنبش روشنگری جامعه ایران در 150 سال گذشته حیات خود، «آگاهی به غیبت عصری روشنگری حرکت تحولخواهانه جامعه ایران داشته است» و بدون تردید جنبش روشنگری جامعه ایران در 150 سال گذشته «پر کردن خلاء عصر روشنگری حرکت تحولخواهانه جامعه ایران جزء وظایف استراتژیک خود میدانسته است»؛ اما سوالی که در این رابطه در اینجا قابل طرح است اینکه چرا جنبش روشنگری جامعه بزرگ ایران در 150 سال گذشته حیات خود نتوانسته است این خلاء عصر روشنگری ایران را پر کنند؟
باید بگوئیم که دلیل اصلی این امر «رویکرد مکانیکی و برونگرایانه جریانها و افراد جنبش روشنگری ایران بوده است» که به علت این آفت، «جریانها و افراد این جنبش تلاش میکردند که با تاسی از دستاوردهای فرهنگی و اجتماعی و سیاسی انقلابهای کشورهای دیگر و در رأس آنها دو انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب اکتبر این خلاء را پر کنند» که البته سنتز رویکرد مکانیکی و برونگرایانه جنبش روشنگری ایران در 150 سال گذشته حیات خود آن گردیده است که جنبش روشنگری جامعه بزرگ ایران در 150 سال گذشته نسبت به ماهیت دینامیک عصر روشنگری هر جامعهای غافل و جاهل بشوند.
پر واضح است که در این رابطه جنبش روشنگری ارشاد شریعتی به عنوان یک استثناء میباشد، چراکه این جنبش در 5 سال حیات خود (47 - 51) پیوسته بر اصل دینامیک بودن جنبش روشنگری در جامعه ایران تکیه داشته است و هرگز معتقد به تاسی مکانیکی از دیگر میراثهای جنبشهای دیگر کشورها نداشته است. شعار «بازگشت به خویش» شریعتی تنها در این رابطه قابل تفسیر و تحلیل میباشد. به همین دلیل است که میتوانیم آفت رویکرد مکانیکی و برونگرایی جنبش روشنگری ایران به عنوان یکی دیگر از آفتهای جنبش روشنگری ایران در 150 سال گذشته در نظر بگیریم.
24 - از آفتهای دیگر جنبش روشنگری ایران (در 150 سال گذشته عمر خود) این بوده است که جریانهای این جنبش میخواستند «بدون پیوند نظری با جامعه ایران به پیوند میدانی با جامعه ایران دست پیدا کنند» و «بدون سازماندهی نظری ذهنیت اجتماعی جامعه ایران به سازماندهی میدانی جامعه ایران دست پیدا کنند». در نتیجه این امر باعث گردیده است تا در 150 سال گذشته عمر حرکت تحولخواهانه جامعه ایران «این جنبش نتواند در پیوند ذهنی و عملی با جامعه ایران قرار بگیرند». بطوریکه شاهد بودهایم که در مراحل تندپیچ تاریخی ایران هر زمانی که پیشاهنگان در جامعه حاضر بودهاند، مردم غایب بودهاند و برعکس هر زمانی که مردم ایران به عنوان کنشگران اصلی جامعه ایران در صحنه بودهاند پیشاهنگان غایب بودهاند.
برای فهم این مهم میتوانیم شرایط پیشاهنگ و مردم در فرایند 40 ساله پسا انقلاب ضد استبدادی 57 مردم ایران یعنی از بهمن ماه 57 الی الان مورد ارزیابی قرار دهیم، چراکه به صورت مشخص از کودتای فرهنگی بهار 59 تا تابستان 67 تقریباً نزدیک به یک دهه حیات خمینی، با اینکه پیشاهنگ در مؤلفههای مختلف آن حضور داشتند و به عنوان کنشگران اصلی در جامعه ایران بودند اما مردم ایران غایب بودند و همین غیبت مردم باعث شکست پیشاهنگ در دهه اول عمر رژیم مطلقه فقاهتی گردید، برعکس در فرایند پسا مرگ خمینی چه در خرداد 76 و چه در خرداد 88 و چه خیزش دیماه 96 با اینکه گروههای بزرگ اجتماعی جامعه ایران حضور داشتند اما به علت اینکه پیشاهنگ غایب بودند این خیزشها و جنبشها شکست خوردند.
ادامه دارد