«جنبش روشنگری» ایران در 150 سال گذشته حرکت تحولخواهانه جامعه ایران، از کدامین مسیر و منازل عبور کرده است؟ - قسمت هفتم
25 – از دیگر آفتهای جنبش روشنگری جامعه بزرگ ایران (در 150 سال گذشته عمر حرکت تحولخواهانه جامعه ایران) این بوده است که به علت تقدسگرائی طبقه کارگر ایران توسط جریانهای سوسیالیستی این جنبش:
اولاً جنبش روشنگری ایران در 150 سال گذشته ناتوان از آسیبشناسی طبقه کارگر ایران بوده است.
ثانیاً جنبش روشنگری ایران توسط کوبیدن بر طبل رهبری مجرد طبقه کارگر از ایجاد پیوند بین جنبشهای آکسیونی و مطالباتی و سندیکائی و اجتماعی با جنبش اعتصابی طبقه کارگر ایران ناتوان بوده است.
ثالثاً از ایجاد پیوند بین دو جبهه بزرگ جنبشهای آزادیخواهانه و برابریطلبانه اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران ناتوان بوده است.
رابعاً تنها در چارچوب رویکرد تقدسگرائی طبقه کارگری است که حزب همه کاره میشود و جایگزین طبقه کارگر میگردد.
خامسا چنین رویکردی است که باعث میگردد که چنین فرد و جریانی به این مرحله از رابطه یکطرفه با طبقه کارگر دست پیدا کند که فکر کند که تمام حقیقتها در خصوص حرکت طبقه کارگری در دست اوست و دیگر نیازی به تحلیل مشخص از شرایط مشخص میدانی جنبش کارگری ندارد.
26 - از آفتهای دیگر جنبش روشنگری جامعه بزرگ ایران چه در عرصه فردی و چه در عرصه جریانی این جنبش این بوده است که به علت «خودبینی و خودمحوری گرفتار عربستیزی یا ترکستیزی یا اسلامستیزی شدهاند»؛ زیرا از آنجائیکه این جنبش پیوسته در 150 سال گذشته خودش را مجرد از جامعه و تاریخ و بینیاز از همبستگی منطقهای و کشوری و بینالمللی تعریف میکرده است، همین امر باعث گردیده است تا در عرصه تعریف وظایف و مسئولیت خود گرفتار قومستیزی و اقلیتستیزی و ترکستیزی و عربستیزی و دینستیزی فرهنگ ستیزی بشوند.
برای فهم این مهم کافی است که دو رویکرد صادق هدایت و احمد کسروی در این رابطه مورد کالبد شکافی نظری قرار بدهیم، چراکه با اینکه هر دو اینها جزء جنبش روشنگری جامعه بزرگ ایران بودهاند، با همه اینها هر دو به علت همان رویکرد خود محوری که داشتهاند دارای رویکرد شوئینیستی و دینستیزانه و عربستیز بودهاند؛ یعنی آنچنانکه در «توپ مروارید» صادق هدایت عربستیزی میکند در «بوف کور» دینستیز میشود و تلاش مینماید تا ایران ماقبل اسلام را مشعشع و طلائی بکند. البته این آفت فقط محدود به جنبش روشنگری نمیشود، چراکه رژیم مطلقه فقاهتی هم گرفتار این مصیبت میباشد. بطوریکه 40 سال است که شاهدیم که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم جهت دستیابی به یک هویت عام و کلی برای جامعه بزرگ رنگین کمان فرهنگی و قومیتی و عقیدتی تلاش میکند تا به موازات سرکوب نرمافزاری و سختافزاری اقلیتهای قومی و مذهبی و عقیدتی و فرهنگی و زبانی و غیره جامعه بزرگ ایران، به این هویت عام مکانیکی تزریق شده از بالا بر جامعه ایران به صورت غیر دموکراتیک دست پیدا کند؛ و در این رابطه رژیم مطلقه فقاهتی تا آنجا پیش رفته است که در طول 40 سال گذشته حتی حاضر به قبول بنای یک مسجد خاص برای برادران تسنن جهت برپائی نماز جمعه در کلانشهر تهران که امروز بیش از 17 میلیون نفر جمعیت دارد نشده است؛ و این در شرایطی است که طبق آمار خود رژیم بیش از 10% جمعیت 82 میلیون نفری جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران اهل تسنن میباشند.
فراموش نکنیم که همین رژیم مطلقه فقاهتی حاکم توسط جنگهای نیابتی در منطقه خاورمیانه برای تثبیت هژمونی خود بر هلال شیعه نه تنها مدافع اهل تسنن فلسطینیهای نوار غزه میباشد و نه تنها امروز مدافع شش دانگ علویان سوریه میباشد و نه تنها مدافع حوثیهای چهار امامی یمن است، بلکه در بحرین و عراق جهت تثبیت هژمونی خود بران جوامع شعار وحدت شیعه و سنی به صورت محوری مطرح مینماید. هزینههای نجومی این رژیم جهت سفر زوار اربعین به عراق همراه با هزینه صدها کیلو طلا برای دربها و گنبدها زرین قبور ائمه در عراق (آن هم در شرایطی که پس از 40 سال حاکمیت رژیم مطلقه فقاهتی هزاران نفر دانشآموزان ایرانی هنوز در کپرها تحصیل میکنند و هنوز بسیاری از خانوادههای ایرانی برای تأمین هزینه تحصیل فرزندانشان مجبور به فروش اعضای بدن خود هستند) و همچنین تکیه رژیم بر نهادینه کردن اسلام زیارتی و اسلام مداحیگری همه و همه در راستای همان تلاش رژیم مطلقه فقاهتی جهت مبارزه با هویت دینامیک و دموکراتیک ایرانی در جامعه رنگین کمان عقیدتی و قومیتی و فرهنگی ایران میباشد.
27 – دو قطب جنبش روشنگری جامعه ایران در بین سالهای 1309 تا 1316 (دوران سیاه استبداد رضا شاهی) که قطب تقی ارانی یا همان گروه 53 نفری و قطب صادق هدایت بودند، به علت همین آفت رویکرد دینستیزی که داشتند، نتوانستند در آن شرایط که بیش از 90% جامعه ایران در بیسوادی مطلق به سر میبردند، هیچگونه تحول فرهنگی و اجتماعی در اعماق قاعده جامعه ایران ایجاد نمایند؛ و این در شرایطی بود که شاهد بودیم که در قرن نوزدهم «جنبش بابی» در چارچوب همان ادعایهای ارتجاعی شیخ احمد احسائی نسبت به مهدویت، توانست تا اعماق قاعده جامعه بزرگ ایران نفوذ نماید.
28 - شعار «همه با هم» همراه با شعار «امت بیشکل اسلامی» خمینی در سال 57 که بسترساز حاکمیت هیولای نظریه «ولایت فقیه» او در شکل دولت و حکومت و قانون اساسی در 40 سال گذشته به عنوان خشنترین و مهیبترین شکل حکومت تاریخ گردیده است، از آنجا توانست در سال 57 به عنوان گفتمان مسلط بر جنبش ضد استبدادی مردم ایران درآید و خمینی توانست عکس خود را در سطح کره ماه قرار دهد و هژمونی خود را بر جنبش ضد استبدادی مردم ایران تثبیت کند که جنبش روشنگری جامعه بزرگ ایران (به خصوص از بعد از فوت شریعتی در خرداد 56) «هیچگونه بدیل گفتمانی مترقیانه برای جامعه ایران نداشت» و البته و البته و البته اوج فاجعه آنجا بود که همین خلاء گفتمانی بدیل دموکراتیک جنبش روشنگری جامعه ایران در فرایند پسا شکست انقلاب ضد استبدادی 57 مردم ایران باعث گردید تا شرایط برای ظهور هیولای پوپولیسم در اشکال مختلف آن فراهم بشود.
29 - اگر وظیفه محوری جنبش روشنگری جامعه بزرگ ایران در 150 سال گذشته عمر خود «نقد قدرت» تعریف نمائیم و اگر با تاسی از برتراند راسل فیلسوف انگلیسی «قدرت را به سه مؤلفه قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی» یا به قول شریعتی به سه مؤلفه «زر و زور و تزویر» تقسیم نمائیم، بدون تردید میتوانیم «دموکراسی را به مکانیزم محدود کردن سه مؤلفه قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت اطلاعاتی (توسط اجتماعی کردن قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی) تعریف نمائیم»؛ که البته این مهم در شرایطی به انجام میرسد که جامعه بتواند از طریق پائین در چارچوب جامعه مدنی جنبشی و رسانهها و شوراهای مردمی بر بالائیهای قدرت سه مؤلفهای فوق اعمال اراده نماید.
بدون تردید «لازمه انجام این مهم، گفتمانسازی و نقد نظری و عملی در جامعه بزرگ ایران میباشد»، به عبارت دیگر «تا زمانیکه نقد عملی و نظری به صورت گفتمان مسلط در سه مؤلفه قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی توسط جنبش روشنگری جامعه ایران به صورت یک نُرم اجتماعی مادیت پیدا نکند، امکان نهادینه شدن دموکراسی پایدار در جامعه بزرگ ایران وجود ندارد». آفت مهمی که در این رابطه جنبش روشنگری ایران در 150 سال گذشته با آن درگیر بوده است اینکه «نقد قدرت» به عنوان وظیفه محوری خود تعریف نمیکردند؛ و در شرایطی هم که بعضی از جریانها و یا افراد جنبش روشنگری ایران نقد قدرت را در دستور کار خود قرار میدادند، به علت رویکرد مکانیکی آنها «نقد قدرت آنها فقط مشمول یک مؤلفه یا حداکثر دو مؤلفه از سه مؤلفه قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی میشد.»
البته تنها در دوران پنج ساله جنبش روشنگری ارشاد شریعتی 47 - 51 بود که توسط جنبش روشنگری ارشاد شریعتی «سه مؤلفه قدرت یعنی زر و زور و تزویر به صورت دیالکتیکی مورد چالش قرار گرفت»، بدین خاطر همین رویکرد اکلکتیویتهای جنبش روشنگری ایران (در 150 سال گذشته عمر خود) به نقد مکانیکی سه مؤلفهای قدرت در راستای دستیابی به دموکراسی پایدار در جامعه بزرگ ایران باعث گردیده است که در 150 سال گذشته «جنبش روشنگری در جهت دستیابی به دموکراسی پایدار در جامعه ایران ناکام بماند.»
30 - از آفتهای مهم دیگر جنبش روشنگری ایران (در 150 سال گذشته) این بوده است که به جز در مقطع 5 سال جنبش روشنگری ارشاد شریعتی، این جنبش هرگز در چارچوب «تحلیل مشخص از شرایط مشخص» جامعه ایران نتوانسته است به این مهم دست پیدا کند که «جامعه ایران یک جامعه دینی است» و «در جامعه دینی همه اصلاحات اجتماعی و فرهنگی میبایست از کانال دین به انجام برسد» و برای دستیابی به این مقصود است که در جامعه دینی باید «پروژه اصلاح دینی در دستور کار جنبش روشنگری قرار بگیرد»، به عبارت دیگر «در جامعه دینی بدون پروژه اصلاح دینی امکان تحول فرهنگی و اجتماعی وجود ندارد» و البته برای انجام پروژه اصلاح دینی در جامعه ایران باید «پروژه بازسازی اسلام تطبیقی در دستور کار جنبش روشنگری ایران قرار بگیرد». آنچنانکه در این رابطه میتوان داوری کرد که «بدون پروژه بازسازی اسلام تطبیقی در جامعه ایران امکان اصلاح دینی از طریق رویکرد انطباقی برون دینی یا درون دینی وجود ندارد.»
به همین دلیل بوده است که در 150 سال گذشته جنبش روشنگری ایران نتوانسته است در راستای اهداف استراتژیک خود به تحول فرهنگی و اجتماعی در جامعه بزرگ ایران دست پیدا کند. پر پیداست که تا زمانیکه جنبش روشنگری ایران نتواند به این مهم دست پیدا کند، امکان دستیابی به تحول فرهنگی و تحول اجتماعی برای آنها وجود ندارد. طبیعی است که لازمه انجام این مهمان است که جنبش روشنگری ایران به این مهم دست پیدا نماید که اصلاً اسلام قرآنی (نه اسلام فقاهتی و اسلام روایتی و اسلام ولایتی حوزههای فقهی) به صورت دینامیک در چارچوب «اجتهاد در اصول و فروع اصلاحپذیر میباشد»؛ و گرنه اگر آنچنانکه اصغر حاجی سید جوادی از اعضای همین جنبش روشنگری جامعه ایران معتقد بود که اصلاً و ابداً اسلام قابلیت اصلاح دینی ندارد، بدون تردید به جای پروژه اصلاح دینی باید پروژه دینستیزی در دستور کار جنبش روشنگری قرار بگیرد؛ که البته سنتز این جابجائی آنچنانکه در 150 سال عمر حرکت جنبش روشنگری ایران شاهد بودهایم، دستاوردی جز متصلب شدن اسلام دگماتیست و خرافاتی و فقاهتی و روایتی برای جامعه ایران نخواهد داشت.
31 - از آفتهای دیگر جنبش روشنگری جامعه بزرگ ایران در 150 سال گذشته عمر این جنبش این بوده است که این جنبش در «تعریف هویتی از جامعه بزرگ ایران» گرفتار تفرقه و تشتت و فراز و نشیب و بنبست بسیاری شده است و دلیل این امر هم این بوده است که پیوسته در راستای تعریف هویت اجتماعی جامعه ایران خودش را در برابر سه انتخاب هویت ایرانی صرف، هویت اسلامی صرف، هویت غربی تقلیدی میدانسته است.
پر واضح است که سنتز این رویکرد سه گانه هویتی برای جنبش روشنگری جامعه ایران حاصلی جز این نداشته است که در برابر انتخاب «هویت ایرانی صرف» (آنچنانکه در دیسکورس صادق هدایت شاهد بودیم) راهی جز این نداشتند مگر اینکه به ستیز با مؤلفههای دیگر هویتی جامعه ایران مثل هویت دینی و اسلامی بپردازند؛ و یا آنچنانکه در دیسکورس جلال آل احمد شاهد بودیم (از آنجائیکه جلال آل احمد هویت جامعه ایران را در چارچوب هویت اسلامی، آن هم در شکل اسلام سنتی و فقاهتی آن تعریف میکرد) او در راستای تعریف و تثبیت هویت جامعه ایرانی به جنگ هویت غربی در جامعه ایران تحت عنوان غربزدگی بپردازد.
باری، بدین ترتیب بوده است که جنبش روشنگری جامعه بزرگ ایران در 150 سال گذشته عمر خود در این عرصه گرفتار بنبستها و انحرافات بسیاری شده است. طبیعی است که ریشه این بنبستها و بحرانها در جنبش روشنگری جامعه ایران به آنجا منتهی بشود که در عرصه هیرارشی سه «هویت ایرانی» و «هویت اسلامی» و «هویت غربی» نظریهپردازان جنبش روشنگری به بن بست برسند، چراکه آنها در این رابطه انتخاب هر یک از سه مؤلفه فوق، بسترساز نفی مؤلفههای دیگر هویتی میدانستهاند.
پایان