«پوپولیسم یا عوام‌گرائی» در اشکال «حکومتی» و «جنبشی» و «حزبی» در چرخه حرکت تحول‌خواهانه 150 ساله جامعه بزرگ ایران – قسمت اول

 

اگر «پوپولیسم عام، عوام‌گرائی» (نه عوام‌فریبی) و یا «تکیه بر مردم و توده بی‌شکل» به عنوان یک کلی، ورای گروه‌بندی‌های اجتماعی معنی کنیم و اگر «پوپولیسم حکومتی» را در عرصه سیاسی، عبارت از فراخوانی توده‌های بی‌شکل و کلی و عام به عنوان سیاهی لشکر برای اعمال فشار مستقیم (جناح‌های حاکم قدرت) با رقبای حکومتی و دشمنان سیاسی خود (در چارچوب تقسیم بازتقسیم قدرت بین خودی‌های حاکم) و بالا بردن قدرت چانه‌زنی خود معنی کنیم و اگر «پوپولیسم جنبشی» را «خلق‌گرائی» بی‌شکل جنبش‌های پیشاهنگ در راستای جذب یکطرفه توده‌های بی‌شکل، جهت تغییر توازن قوا با حاکمیت و درهم شکستن ماشین سرکوب حکومت در عرصه پیشبرد استراتژی کسب قدرت سیاسی خود تعریف کنیم

و اگر «پوپولیسم حزبی» در دو مؤلفه راست و چپ آن، تلاش احزاب سیاسی ایران در 150 سال گذشته در راستای بدل شدن به نیروی سیاسی فراگیر اجتماعی (در عرصه رقابت سیاسی قدرت) بدانیم، بدون تردید به این باور می‌رسیم که برای آسیب‌شناسی همه جانبه حرکت تحول‌خواهانه جامعه بزرگ ایران (در 150 سال گذشته عمر خود)، نیازمند به بازفهمی و بازتعریف و بازشناسی و خوانشی نو از «پوپولیسم یا عوام‌گرائی»، به عنوان یک آفت استراتژیک حرکت تحول‌خواهانه جامعه ایران (در 150 ساله گذشته) می‌باشیم.

بدین ترتیب است که پوپولیسم یا عوام‌گرائی در دیسکورس و گفتمان پیشگام به صورت بزرگداشت و تقدیس عوام زیر عنوان‌های مردم و یا خلق و یا توده و غیره، بدون مرزبندی روشن طبقاتی، همراه با تکیه بر توده‌های فقیر و محروم تفسیر می‌گردد. طبیعی است که در چارچوب تعریف فوق از پوپولیسم یا عوام‌گرائی، این آفت و بیماری می‌تواند از دو جوهر چپ و راست برخوردار گردد؛ به عبارت دیگر پوپولیسم با این تعریف در یک جامعه (به عنوان یک آفت) هم می‌تواند مشمول حاکمین قدرت بشود و هم می‌تواند مشمول جریان‌های راست و چپ جامعه سیاسی گردد؛ و از اینجا است که می‌توانیم نتیجه‌گیری کنیم که برای پوپولیسم یا عوام‌گرائی به عنوان یک آفت و آسیب، نمی‌توان یک تعریف کلی و یکسانی عرضه کرد؛ و از آنجائیکه موضوع و مخاطب حرکت پیشگام، «مستضعفین به عنوان زحمتکشان و رنجبران و پیکارگران و رزمندگان صنفی و اجتماعی و سیاسی جامعه ایران در دو جبهه آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه می‌باشند» همین امر باعث می‌گردد تا جنبش پیشگامان مستضعفین ایران آبستن ابتلا به این آفت و اپیدمی نیز باشند.

قابل ذکر است که با این تعریف از پوپولیسم، «عوام‌فریبی» با «عوام‌گرائی» تفاوت پیدا می‌کند، چراکه عوام‌فریبی توسط دامن زدن به تعصب‌های کور دینی و سنتی و قومی و نژادی و ملی و یا شخصیت‌پرستی و دشمن‌تراشی‌های داخلی و خارجی، آن هم به صورت «ابزاری» (نه موضوعی) که در خدمت پوپولیسم یا عوام‌گرائی باشد، تکوین پیدا می‌کند.

باری، اگر جامعه را شامل گروه‌های مختلف اجتماعی بدانیم، از آنجائیکه هر گروه اجتماعی در هر جامعه دارای منافع خاص خود می‌باشند، در نتیجه طرح عام و کلی جامعه ورای منافع و رویکردهای مختلف گروه‌های اجتماعی محاط در آن یک امر انتزاعی می‌باشد که در واقعیت خارجی امکان عینیت و مصداق پیدا نمی‌کند، بدین خاطر از آنجائیکه طرفداران رویکرد پوپولیستی برای جلب حداکثری جامعه، بر عامه مردم یا خلق یا توده به صورت یک امر کلی و عام ورای این گروه‌های مشخص اجتماعی تکیه می‌کنند، همین امر باعث می‌گردد تا:

اولاً طرفداران رویکرد پوپولیستی معتقد بشوند که رضایت عامه مردم (آنچنانکه روسو معتقد بود) بیانگر تحقق منافع مجموع گروه‌های مختلف اجتماعی می‌باشد.

ثانیاً هدف پوپولیست‌ها کسب نمایندگی کل جامعه یا عامه مردم برای اعلام مشروعیت اجتماعی خود بشود.

ثالثاً پوپولیست‌ها برای جلب و جذب عامه مردم مجبور بشوند که در عرصه اجتماعی، به صورت کوتاه‌مدت، شعارهای بدون برنامه بدهند که واقعی نیستند و تنها فونکسیون این شعارهای کوتاه‌مدت و بدون برنامه از نظر آنها راضی نگه داشتن عامه مردم و کسب حمایت آنها (در چارچوب کسب قدرت سیاسی و اجتماعی و رقابت با جناح‌های رقیب برای بالا بردن وزن اجتماعی و سیاسی خود و تغییر توازن قوا به سود خود) باشد.

رابعاً پوپولیست‌ها در تحلیل نهائی با رویکرد عوام‌گرایانه و عوام‌فریبانه خود در جهت به چالش کشیدن ساختارهای موجود حرکت می‌کنند. بدین خار در این رابطه است که آنها کاستی‌ها و گسل‌های موجود اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و قومی و غیره موجود در جامعه را به صورت مکانیکی فریاد می‌زنند و یا به چالش می‌کشند و یا در غیبت نهادهای مدنی جنبشی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و خودمدیریتی تکوین یافته از پائین، با دور زدن حتی نهادهای صنفی موجود، نهادهای حکومتی و یا حزبی و یا سازمانی پوپولیستی راست و چپ جامعه سیاسی را جایگزین می‌کنند.

خامسا پوپولیسم در اشکال مختلف دولتی و یا حزبی و یا جنبشی در جوامعی امکان رشد پیدا کنند که خالی از نهادهای مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین باشند، چراکه در نگاه کلی، «اصلی‌ترین هدف پوپولیست‌ها به چالش کشیدن دموکراسی در یک جامعه می‌باشد»، لذا از آنجائیکه دموکراسی پایدار در هر جامعه‌ای سنتز و میوه و مولود نهادهای مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین می‌باشد، همین امر باعث می‌گردد تا پوپولیست‌ها برای به چالش کشیدن دموکراسی در هر جامعه، نهادهای دولتی یا حزبی یا سازمانی هرمی و تزریق شده از بالا را جایگزین نهادهای مدنی جنبشی خودجوش و خودمحور تکوین یافته از پائین جامعه بکنند.

سادساً تا پوپولیست‌ها جهت دستیابی به حمایت عامه مردم یک جامعه (ورای منافع مختلف گروه‌های اجتماعی آن جامعه) یک دشمن عام و کلی خارجی و داخلی به صورت انتزاعی یا مشخص مطرح کنند تا توسط مبارزه با آن دشمن خارجی و داخلی عام و کلی بتوانند حمایت گروه‌های اجتماعی را کسب نمایند؛ زیرا در نگاه آنها ضدیت با آن دشمن بیگانه و اهریمنی داخلی یا خارجی باعث توده‌ای شدن شعار بسیج‌گر می‌شود.

سابعاً رویکردهای پوپولیستی در تحلیل نهائی، «عوام‌گرائی برای جذب عامه مردم تعریف بشوند»، در نتیجه همین امر باعث می‌گردد تا در باب تعریف پوپولیسم و انواع و اشکال پوپولیسم یک برداشت کلاسیک یکسانی میان نظریه‌پردازان این امر وجود نداشته باشد.

بنابراین در این رابطه است که بعضی از نظریه‌پردازان پوپولیسم را یک سیاست عوام‌گرایانه برای بالائی‌های قدرت جهت بالا بردن قدرت چانه‌زنی خود در عرصه تقسیم بازتقسیم قدرت بین جناح‌های درونی حکومت تعریف می‌نمایند. آنچنانکه دسته دیگر از نظریه‌پردازان، پوپولیسم را درخواست و نیاز به خشم عامه مردم برای پائین کشیدن قدرتمندان معنی می‌کنند، همچنین دسته دیگر از نظریه‌پردازان، پوپولیسم را دوپینگ سیاسی و اجتماعی تعریف کرده‌اند و دسته‌ای دیگر از نظریه‌پردازان پوپولیسم را رقابت عوام‌گرایانه جهت کسب نمایندگی عامه مردم یا خلق و یا توده‌ها مطرح کرده‌اند و بعضی دیگر از نظریه‌پردازان پوپولیسم را عوام‌گرائی و توده‌گرائی و خلق‌گرائی و حتی ملی‌گرائی تعریف کرده‌اند.

باری، مطابق این رویکردها به پوپولیسم است که پوپولیسم به عنوان یک آفت فقط مشمول بعضی از دولتمردان و صاحبان قدرت نمی‌شود، بلکه تمامی جریان‌ها و احزاب و سازمان‌ها و جنبش‌های چپ و راست هرمی که توسط تکیه بر مردم و توده و خلق به صورت عام و کلی و فراگروه‌های مختلف اجتماعی تلاش می‌کنند همه عامه مردم را مخاطب قرار بدهند، جزء پوپولیست‌ها به حساب می‌آیند. مضافاً اینکه مطابق این رویکرد به پوپولیست (به عنوان یک آفت) تمامی جریان‌های سیاسی چه در حاکمیت و چه در جامعه سیاسی باشند و چه راست و یا چه رادیکال و چپ باشند، از دُزی از پوپولیست برخوردار می‌باشند. در این رابطه تفاوت فقط در حد و اندازه این دُز پوپولیستی می‌باشد. از همه مهمتر اینکه دیگر پوپولیسم به صورت یک پدیده تاریخی در می‌آید که در فرایندهای مختلف زمانی و تاریخی و اجتماعی و فرهنگی و حتی جغرافیائی نیاز به بازتعریف مستمر دارد و مطابق این رویکرد به پوپولیسم است که پوپولیسم تنها در جامعه یا جوامعی ظهور پیدا می‌کنند که:

اولاً رعیت‌محور باشند نه شهروندمحور.

ثانیاً در آن جامعه یا جوامع، جامعه در غیبت جامعه مدنی جنبشی خودجوش و خودسازمانده و مستقل و خودمدیریتی و خودرهبر تکوین یافته از پائین به صورت توده بی‌شکل تعریف بشود.

ثالثاً جامعه «کاریزماگرا» باشند نه «خردگرا.»

بنابراین مطابق این تعریف از پوپولیسم است که پوپولیسم علاوه بر دو رویکرد چپ و راست، شامل پوپولیسم دولتی و پوپولیسم حزبی و پوپولیسم اجتماعی و پوپولیسم اعتقادی و پوپولیسم جنبشی و فرهنگی – مذهبی نیز می‌شوند؛ و مطابق این تعریف از پوپولیسم است که پوپولیسم در جامعه ایران (در تاریخ 150 ساله عمر حرکت تحول‌خواهانه گذشته) به موازات تکوین جنبش‌های اجتماعی در جامعه ایران، پوپولیسم یا عوام‌گرائی به عنوان یک آفت یا یک آسیب در اشکال مختلف پوپولیسم دولتی و پوپولیسم حزبی و سازمانی و پوپولیسم اجتماعی – اعتقادی و فرهنگی و مذهبی و پوپولیسم جنبشی تکوین پیدا کرده است؛ و این پوپولیسم به عنوان یک پدیده تاریخی از آغاز تا به امروز روندی رو به افزایش و اعتلا داشته است؛ و مطابق این تعریف از پوپولیسم است که جنبش پیشاهنگی ایران (به خصوص در اشکال چریک‌گرائی و ارتش خلقی و تحزب‌گرایانه حزب – دولت لنینیستی، در 77 ساله گذشته عمر جامعه سیاسی ایران) که تا با امروز در خارج از کشور در حال نشو و نما می‌باشند، جنبشی صد در صد پوپولیستی به حساب می‌آیند، چراکه برای مثال در رویکردهای چریک‌گرائی و ارتش خلقی که تا به امروز ادامه پیدا کرده است، چریک و چریک‌گرائی (آنچنانکه مسعود احمدزاده و پرویز پویان مطرح می‌کردند) همه چیز بود، «هم تاکتیک بود وهم استراتژی» و چریک «هم حزب بود و هم نماینده کل مردم ایران.»

آنچنانکه در جریان سیاهکل (در بهمن ماه 49 به عنوان استارت حرکت چریک‌گرائی مدرن در جامعه ایران) شاهد بودیم، با اینکه همان مردم مورد اعتقاد جریان‌های چریک‌گرا در دستگیری و سرکوب جریان سیاهکل با دستگاه رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی همکاری می‌کردند، هرگز نظریه‌پردازان این رویکرد حاضر نشدند در جمعبندی خود از سیاهکل نسبت به رویکرد پوپولیستی گذشته خود تجدید نظر کنند؛ و مطابق این تعریف از پوپولیست است که می‌توانیم نتیجه‌گیری کنیم که جریان‌های پیرو رویکرد پیشاهنگی جامعه ایران در 150 ساله گذشته چه پیشاهنگان نظری و قلمی و چه پیشاهنگان حزبی و سیاسی و چه پیشاهنگان عملی هرگز حاضر نشدند وظیفه اصلی خود را که «نقد مردم ایران» در کنار «نقد قدرت» (در سه مؤلفه قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت اجتماعی) تعریف بکنند؛ به عبارت دیگر در 150 سال گذشته، جنبش‌های نظری و عملی پیشاهنگان ایران در سه مؤلفه مختلف چریک‌گرایانه و یا ارتش خلقی و یا تحزب‌گرایانه لنینیستی، «نقد مردم و جامعه ایران را جزء وظایف خود به حساب نمی‌آوردند» چراکه چنین فکر می‌کردند که «نقد مردم و جامعه ایران باعث می‌گردد تا پایگاه اجتماعی خود را در میان جامعه و توده‌های ایران از دست بدهند.»

ادامه دارد