«پوپولیسم یا عوامگرائی» در اشکال «حکومتی» و «جنبشی» و «حزبی» در چرخه حرکت تحولخواهانه 150 ساله جامعه بزرگ ایران – قسمت سوم
براین مطلب بیافزائیم که هر چند جنبشهای 150 ساله گذشته حرکت تحولخواهانه جامعه ایران در یک تقسیمبندی کلی میتوان به سه دسته:
1 - جنبشهای اجتماعی.
2 - جنبشهای فرهنگی.
3 - جنبش سیاسی، تقسیم کرد ولی از آنجائیکه هدف سه دسته جنبشهای فوق در 150 سال عمر حرکت تحولخواهانه جامعه ایران «تحول و تغییر در جامعه ایران بوده است» لذا در این رابطه است که ما در این نوشتار هر سه دسته جنبشهای فرهنگی و جنبشهای سیاسی و جنبشهای اجتماعی حرکت تحولخواهانه در جامعه ایران را تحت عنوان جنبشهای اجتماعی تبیین و تحلیل کردهایم.
پر واضح است که در تحلیلهای نشر مستضعفین ایران به عنوان ارگان عقیدتی سیاسی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در صورتی که بخواهیم به آنالیز ساختار جنبشهای اجتماعی جامعه ایران بپردازیم، باید به هیرارشی ساختاری سه مؤلفهای جنبشهای حرکت تحولخواهانه جامعه ایران یعنی جنبشهای فرهنگی و جنبشهای سیاسی و جنبشهای اجتماعی به صورت تفکیک شده تکیه نمائیم.
باری سومین جنبش اجتماعی که در عرصه حرکت تحولخواهانه جامعه ایران در فرایند پیشا انقلاب مشروطیت گرفتار آفت عوامگرائی و پوپولیسم شد، جنبش سیدجمال الدین اسدآبادی بود. آنچه در رابطه با حرکت و جنبش اجتماعی سیدجمال در جامعه ایران قابل توجه میباشد اینکه (آنچنانکه قبلاً هم در مقالههای نشر مستضعفین ارگان عقیدتی سیاسی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران مطرح کردهایم) سیدجمال در رابطه با پروژه انحطاطزدائی از جوامع مسلمین که در سر داشت، با اینکه در این رابطه (به علت آشنائیاش با فرهنگ انقلاب کبیر فرانسه و مغرب زمین) گوشه چشمی هم به مدرنیته داشت، اما به علت رویکرد عوامگرایانه و پوپولیستی که داشت، در چارچوب نقشه راه خود در جوامع مسلمین من جمله در ایران جهت ایجاد تحول اجتماعی و تحول فرهنگی و تحول سیاسی در کادر مبارزه ضد استعماریاش معتقد به تکیه بر علمای جلیل و سلاطین جبار و عساکر جرار جهت رهائی جوامع مسلمین بود. خود او در این رابطه در مقالهای تحت عنوان «چرا مسلمین ذلیل شدهاند؟» در عروه الوثقی که در پاریس با همراهی شیخ محمد عبده منتشر میکرد، میگوید «این چه بلائی است که نازل گشته؟ این چه حالی است که پیدا شده است؟ کو آن عزت و رفعت؟ چه شد آن جبروت و عظمت؟ کجا رفت آن حشمت و اجلال؟ این تنزل بیاندازه را علت چیست؟ این مسکنت و بیچارگی را سبب کدام است؟ آیا میتوان در وعده الهی شک نمود؟ نستجیر بالله. پس چه باید کرد؟ سبب را از کجا پیدا کنیم؟ علت را از کجا تفحص کرده و از که جویا شویم جز اینکه بگوئیم ان الله لا یغیرما بقوم حتی یغییروا ما بانفسهم...ما علمای جلیل، سلاطین مقتدر، عساکر جرار داشتیم، صاحب ثروت و مکنت بودیم، به اجانب محتاج نبودیم، لوازم زندگانی را خود فراهم میکردیم، به یک کلمه جامعه همه اسباب پاک را صحیح و تمام نعمتهای خداوندی را در وجه اکمل داشتیم لکن جملگی از دستمان به در رفت و در عوض فقر و پریشانی، ذلت و نکبت، احتیاج و مسکنت، بندگی و عبودیت در ما پیدا شد.»
باری، آنچنانکه در گفتار فوق از سیدجمال مشهود است اصلیترین درد سیدجمال همین بود که چرا ما زیر دست دیگرانیم، چرا ما بدانان محتاجیم؟ چرا ما که علمای جلیل و سلاطین مقتدر و عساکر جرار داشتیم اینک هیچ یک را نداریم؛ وی هر جا که میرفت و میگشت دنبال پیدا کردن پاسخ این سؤالها بود. ولی آنچه در این رابطه مهم است اینکه سیدجمال هر کجا که میرفت و به هر کدام از جوامع مسلمین از جمله ایران که وارد میشد، جهت اجرای آرمان و ایدههای خود با همین دو مؤلفه قدرت یعنی علمای جلیل و سلاطین مقتدر مراوده داشت و پیوسته تلاش میکرد تا از کانال علمای جلیل و سلاطین مقتدر جنبش اجتماعی یا جنبش سیاسی و یا جنبش فرهنگی در جوامع مسلمین من جمله در ایران عملیاتی کند. البته تشخیص سیدجمال این بود که اگر دو طایفه علما جلیل و سلاطین مقتدر در جوامع مسلمین بجنبند، جوامع مسلمین به جنبش در خواهند آمد.
قابل ذکر است که تجربه سیدجمال در این باب به خصوص در جامعه ایران شکست خورد. دلیل شکست سیدجمال همان آفت عوامگرائی و پوپولیست بود چراکه سیدجمال از نگاه قدرت اجتماعی روحانیت بر آنها تکیه میکرد و از نگاه قدرت عساکر جرار به سلاطین مقتدر نگاه میکرد. بدون اینکه به این حقیقت واقف باشد که مردمگرائی روحانیت در چارچوب اسلام فقاهتی و بر پایه تکلیف و تعبد و تقلید است نه شناخت و آگاهی و خودآگاهی. در نتیجه آنچنانکه در جنبش تنباکو دیدیم این جنبش هم به قول معلم کبیرمان شریعتی با یک فتوا از سر گرفته میشود و آخرش هم شکست میخورد.
فراموش نکنیم که جنبش تنباکو که بهترین محصول حرکت سیدجمال در ایران بود (چراکه این سیدجمال بود که در نامههای متعدد خود به میرزا حسن شیرازی او را بر علیه قرارداد رژی تحریک کرد و او را وادار کرد که بالاخره فتوا بدهد که «الیوم استعمال تنباکو بمثابه محاربه با امام زمان است») سرانجام این جنبش آن شد که حکومت قاجار جهت پرداخت غرامت کمپانی رژی مجبور شد 500 هزار لیره استرلینگ از کیسه مردم مظلوم ایران از بانک شاهی قرض بگیرد.
بدین ترتیب بود که از آنجائیکه جنبشهای اجتماعی سیدجمال از کانال روحانیت حوزههای فقاهتی به انجام میرسید، حرکت سیدجمال گرفتار آفت عوامگرائی و پوپولیسم بشود و شکست بخورد. قابل ذکر است که در خصوص قتل ناصرالدین شاه به دست میرزا رضا کرمانی که بسترساز انقلاب مشروطیت گردید، هر چند که خود میرزا رضا کرمانی هم طلبه حوزههای فقاهتی بود، اما تحریک و تعلیم میرزا رضا کرمانی توسط سیدجمال به صورت مستقیم انجام گرفت، نه از کانال حوزههای فقاهتی، چرا که منهای تماس مستمر مستقیم سیدجمال با میرزا رضا کرمانی این آخرین نوشته سیدجمال به میرزا رضا کرمانی در استانبول بود که خطاب به او نوشت: «ایران آباد نمیشود مگر به قطع شجره خبیثه استبداد»، در نتیجه همین حکم و دستور سیدجمال بود که میرزا رضا کرمانی بلافاصله پس از آن برنامه ترور و قتل ناصرالدین شاه در شاه عبدالعظیم شهر ری فراهم کرد و همین قتل ناصرالدین شاه به دست میر رضا کرمانی بود که بسترها برای پیروزی جنبش اجتماعی مشروطیت فراهم کرد و دلیل آن هم این بود که اگر مظفرالدین شاه از پتانسیل قدرت ناصرالدین شاه برخوردار میبود هرگز تن به قبول مشروطیت نمیداد.
بنابراین در این رابطه است که میتوانیم داوری بکنیم که عامل مهمی که باعث گردید تا جنبش اجتماعی سیدجمال در جامعه ایران ناموفق بشود این بود که رویکرد سیدجمال گرفتار عوامگرائی و پوپولیسم شده بود و البته این آفت پوپولیسم در حرکت سیدجمال از آنجا ظهور کرد که سیدجمال جهت ایجاد جنبش در جوامع مسلمین از جمله در ایران معتقد به سر پل قرار دادن روحانیت حوزههای فقاهتی بود. طبیعی است که تکیه سیدجمال بر روحانیت حوزههای فقاهتی جهت دستیابی به جنبش اجتماعی بسترساز آن شد تا سیدجمال به اسلام فقاهتی حوزههای فقهی و مکانیزم تقلید و تعبد و فتوا و تکلیف یکطرفه روحانیت حوزههای فقهی تن دهد. بدون تردید همین رویکرد عوامگرائی یا پوپولیسم سیدجمال باعث ناموفق شدن حرکت و نقشه راه او در عرصه ایجاد جنبش اجتماعی در جامعه ایران شد.
چهارمین جنبش اجتماعی که در جامعه ایران گرفتار آفت عوامگرائی و پوپولیسم شد خود جنبش اجتماعی مشروطیت بود. اگر مانند جلال آل احمد انقلاب مشروطیت ایران که نخستین انقلاب دموکراتیک قاره آسیا بوده است به عنوان دستپخت انگلیس و سفارت انگلستان در ایران ندانیم و نگوئیم که انقلاب مشروطیت را انگلیسیها راه انداختند، بیشک انقلاب مشروطیت را باید یک انقلاب اجتماعی در جهت تحول نظام اجتماعی جامعه ایران از رعیت به شهروندی و از تکلیف به حق و حقوق و از تقلید به شناخت و شعور تعریف کرد، البته در چارچوب تحول نظام اجتماعی و نظام فرهنگی توسط جنبش مشروطیت مهمترین فونکسیون انقلاب مشروطیت در جامعه ایران ایجاد شکاف همه جانبه (برای اولین بار) میان روحانیت حوزه فقاهتی بود؛ و دلیل این امر همان بود که از آنجائیکه حوزههای فقاهتی شیعه (که به صورت مشخص از قرن چهارم و از دوران آل بویه نهادینه شدند و در دوران صفویه جهت ایجاد خندق فرهنگی و اجتماعی با امپراطوری عثمانی به خصوص از بعد از شکست چالدران شاه اسماعیل صفوی، به صورت نماینده رسمی مذهب شیعه مورد حمایت صفویه قرار گرفتند) از همان اوان تکوین در راستای تثبیت پایگاه اجتماعی خود مجبور به عوامگرائی و پوپولیسم شدند، بنابراین همین رویکرد پوپولیستی و عوامگرایانه روحانیت حوزههای فقاهتی (در چارچوب نظام این دستگاه فقهی که بر پایه اسلام فقاهتی دگماتیسم یعنی «تقلید و تکلیف و تعبد» استوار میباشد) باعث گردید تا پیوسته در طول هزار سال گذشته عمر روحانیت حوزههای فقاهتی شیعه این دستگاه دنبالهرو طبقه حاکم در چارچوب عوامگرائی اجتماعی بشود هر چند که در عرصه سیاسی این دستگاه روحانیت حوزههای فقاهتی (به خصوص از بعد از انقراض صفویه و حاکمیت نادر شاه افشار که مخالف اتوریته اجتماعی و سیاسی و فرهنگی دستگاه روحانیت حوزههای فقاهتی شیعه بود) فرایندهای مختلفی داشته است که اوج آنها بازگشت پیدا میکند به دوران فتحعلی شاه و محمد شاه قاجار که به علت عدم مقبولیت اجتماعی، آنها مجبور شدند تا روحانیت به طرف قدرت سیاسی خیز بردارند.
آنچنانکه محمدباقر شفتی در اصفهان چنان بر قدرت سوار شده بود که منوچهرخان معتمدالدوله حاکم اصفهان جهت سرکوب قدرت محمدباقر شفتی بیش از 15 هزار نیرو نظامی بسیج کرد و به همین ترتیب ملاعلی کنی در دوره ناصرالدین شاه و سیدمحمد مجاهد در دوره فتحعلی شاه بودند. البته فتحعلی شاه قاجار که ضعیفترین مهره سلسله قاجاریه بود جهت کسب مشروعیت آسمانی و مذهبی برای پر کردن خلاء مقبولیت اجتماعی دست به دامن ملأ احمد نراقی شد که ملأ احمد نراقی پس از این درخواست فتحعلی شاه طی نامهای فتحعلی شاه را به عنوان نایب روحانیت جهت حکومت بر شیعیان ایران تائید کرد؛ و در ادامه همین ضعف فتحعلی شاه قاجار و رشد قدرت روحانیت بود که باعث گردید تا سیدمحمد طباطبائی معروف به سیدمحمد مجاهد در جریان سفارتخانه روسیه برای اولین بار فرمان جهاد بر علیه روسیه صادر کند؛ که همین فتوای جهاد سیدمحمد طباطبائی معروف به سیدمحمد مجاهد در دوره فتحعلی شاه قاجار بود که بسترساز جنگهای خانمانسوز ایران روسیه و شکست همه جانبه فتحعلی شاه و تحمیل دو قرارداد ننگین گلستان و ترکمانچای و جدا شدن بخش بزرگی از جغرافیای آن روز ایران گردید.
البته همین رشد قدرت روحانیت حوزههای فقاهتی شیعه در سه مؤلفه فرهنگی یا مذهبی و اجتماعی و سیاسی، باعث گردید تا تضادهای درونی روحانیت حوزههای فقاهتی در فرایند پیشا انقلاب مشروطیت به عرصه جامعه ایران سر ریز نکنند (هر چند که از قرن هیجدهم با ظهور دو طایفه اصولیون و اخباریون در درون حوزههای فقاهتی و در چارچوب اسلام فقاهتی دگماتیست، جنگ همه جانبهای در درون روحانیت حوزههای فقاهتی شیعه ایجاد شد، ولی در چارچوب همان اتوریته اجتماعی و مذهبی و سیاسی روحانیت حوزههای فقاهتی شیعه حتی جنگ همه جانبه بین اصولیون و اخباریون هم نتوانست به صورت فراگیر به درون جامعه ایران سرازیر کنند) اما حادثه بزرگی که در مشروطیت اتفاق افتاد این بود که برای اولین بار به علت انتقال تضادهای اجتماعی به حوزههای فقاهتی، شکاف درونی روحانیت به صورت فراگیر وارد جامعه ایران شد، زیرا مهمترین تفاوت شکاف مولود انقلاب مشروطیت در ساختار روحانیت حوزههای فقاهتی با شکاف مولود روحانیت در جنگ اخباریون و اصولیون این بود که شکاف روحانیت در جنگ اخباریون و اصولیون یک شکاف صرف درون حوزهای بود در صورتی که برعکس در جریان انقلاب مشروطیت (از آنجائیکه شکاف درون روحانیت در مرحله پسا اعتلای جنبش مشروطیت و پسا انتقال تضاد از جامعه به حوزهها شکل گرفته بودند) شکاف روحانیت، صورت اجتماعی و سیاسی داشت.
نکتهای که در اینجا و در این رابطه باید به آن عنایت داشته باشیم اینکه اگر شکاف درون روحانیت حوزههای فقاهتی در عرصه جنبش مشروطیت به عنوان یکی از ثمرات بزرگ انقلاب مشروطیت بدانیم و اگر شکاف درون روحانیت در جریان انقلاب مشروطیت سنتز ورود جنبش مشروطیت به درون روحانیت بدانیم و اگر بر این باور باشیم که این شکاف روحانیت (به دو جناح مشروطهخواه و مشروعهخواه) بود که باعث به بنبست رسیدن انقلاب مشروطیت اول شد و اگر بر این باور باشیم که ورود روحانیت به عرصه جنبش اجتماعی مشروطیت در فرایند اول باعث گردید که تضادهای درون حوزهای هزار ساله روحانیت حوزههای فقاهتی شیعه (که از دوران آل بویه در قرن چهارم هجری تا دوران مشروطیت صورت درون حوزهای داشت) از صورت حوزهای به صورت اجتماعی و سیاسی و فرهنگی مادیت پیدا کنند، میتوانیم به این جمعبندی برسیم که همین برونی شدن تضاد درون حوزهای (در نماد سه جنبش بزرگ اجتماعی و سیاسی و فرهنگی) باعث گردید تا (با اجتماعی شدن و ریزش تضادهای درونی روحانیت به جامعه ایران در بستر جنبش مشروطیت) سه جنبش اجتماعی و فرهنگی و سیاسی، در جریان فرایند اول مشروطیت اعتلا پیدا کنند.
البته طرح این موضوع در اینجا اصلاً به معنای آن نیست که ما بر این باور باشیم که جنبش مشروطیت مولود و سنتز حضور روحانیت فقاهتی و یا مولود انتقال تضادهای درون حوزهای به عرصه مبارزه اجتماعی جامعه ایران باشد بلکه برعکس آنچنانکه فوقا هم مطرح کردیم داوری ما در باب حضور روحانیت در انقلاب مشروطیت بر این امر قرار دارد که اصلاً این جنبش مشروطیت اول بود که با ورود به حوزههای فقاهتی، شکاف فقهی سیاسی و اجتماعی در میان روحانیت حوزههای فقاهتی شیعه ایجاد کرد؛ و توانست بخشی از روحانیت حوزه فقاهتی شیعه را از کنج حوزهها از جا بکند و وارد جنبش مشروطیت نماید (همچنین تلاش قبلی سیدجمال در این رابطه نباید از نظر دور بداریم).
ادامه دارد