سنگهایی از فلاخن: سلسله بحثهای تئوریک در باب «آزادی و دموکراسی» - قسمت نود و نه
«حقیقت دموکراسی»، «حقیقت سوسیالیسم» و «حقیقت جامعه مدنی»
علی ایحال از آنجاییکه «جنبش روشنگری ارشاد معلم کبیرمان شریعتی درست در بستر جهانی شدن سرمایه به سرکردگی امپریالیسم آمریکا صورت گرفت» لذا به همین دلیل از نظر او (در تبیین مبارزه رهاییبخش و آزادیخواهانه و برابریطلبانه بر پایه برنامه و گفتمان و مانیفست دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای در جامعه بزرگ ایران) این غلط بود که بگوییم خوب سرمایه جهانی شده که شده، ما چه کاری میتوانیم بکنیم؟ همچنین در این رابطه او بر این باور بود که «این غلط است که در عصر امپریالیسم و جهانی شدن سرمایه بگوییم که جهانی شدن سرمایه حق حاکمیت را از دولتها سلب کرده است» چراکه این رویکرد باعث میگردد تا «در عرصه تبیین استراتژی مبارزه رهاییبخش جایگاه دشمن داخلی از نظر دور بداریم.»
برای مثال در جامعه ایران با مطلق کردن امپریالیسم آمریکا در جریان کودتای 28 مرداد 32 بر علیه تنها دولت دموکراتیک تاریخ ایران یعنی دولت دکتر محمد مصدق، این رویکرد باعث میگردد تا جایگاه رژیم کودتایی پهلوی و جایگاه روحانیت حوزههای فقاهتی (تحت هژمونی سید ابوالقاسم کاشانی و بهبهانی و بروجردی) در آن کودتا نادیده بگیریم و همچنین این رویکرد باعث میگردد تا به این تحلیل غلط برسیم که مثلاً در طول 42 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم دیگر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم با صیانت از سرمایهداری رانتی و نفتی و فقاهتی حاکم و تکیهبر رویکرد نئو لیبرالیستی تجویز شده توسط بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول در راستای همان جهانی شدن سرمایه نقشی در غارت و استثمار ملت از ملت و طبقه از طبقه سرمایه جهانی در کشور ایران ندارد.
عنایت داشتهباشیم که امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا در فرایند پسا جنگ دوم جهانی در راستای جهانی کردن سرمایههای امپریالیستی خود (برعکس گذشته رویکرد امپریالیستها) ابتدا از استحاله حکومتها و قدرتهای سیاسی (توسط کودتا یا حمله نظامی مثل کودتای 28 مرداد 32 در ایران) در راستای بسترسازی برای جهانی کردن سرمایه شروع کردند و در مرحله دوم بود که همین کشورهای امپریالیستی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا توسط پروژه های رفرم اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در کشورهای پیرامونی (مثل پروژه رفرم سال 41 – 42 شاه - کندی در کشور ایران) تلاش کردند تا بسترها جهت انباشت سرمایههای جهانی و امپریالیستی در کشورهای پیرامونی فراهم بکنند تا شرکتهای بینالمللی سرمایه جهانی و امپریالیستی بتوانند بیایند و در کشورهای آنها سرمایهگذاری بکنند (که برای فهم بیشتر موضوع میتوانیم به ورود کنسرسیوم نفتی که بلافاصله پسا کودتای 28 مرداد 32 به ایران آمدند و به عقد قراردادهای غارتگرایانه نفتی و سلطه بر صنایع نفتی و سرمایهگذاری در آنجا پرداختند توجه بکنیم).
بنابراین از اینجا بود که از فرایند پسا جنگ دوم جهانی هر قدرت سیاسی در کشورهای پیرامونی در پیوند با قدرت سیاسی کشورهای امپریالیستی و متروپل شرایطی را به وجود آوردند که سرمایه جهانی وارد مرزها کشورهای پیرامونی بشود و شرایط برای ادغام سرمایههای جهانی با سرمایه ملی در کشورهای پیرامونی فراهم بکنند. و بهعبارت بهتر «شرایط برای نابودی سرمایههای ملی در کشورهای پیرامونی توسط سرمایههای امپریالیستی فراهم بکنند.»
باری در همین رابطه بود که در دهه 40 با ورود معلم کبیرمان شریعتی از اروپا به کشور ایران و «شروع جنبش رهاییبخش او بر پایه استراتژی آگاهیبخشاش در جامعه استبدادزده و فقهزده و استثمارزده ایران او در آغاز برای تبیین رویکرد آزادیخواهانه و برابری طلبانهاش در چارچوب برنامه و مانیفست و گفتمان دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای مورد اعتقادش در فرایند پسا کودتای 28 مرداد 32 و جنبش ارتجاعی خمینی در چارچوب نظریه استبدادساز ولایت فقیهاش و در شرایط جهانی شدن سرمایه و پروژه رفرم شاه – کندی سالهای 41 - 42 به تحلیل مشخص از شرایط جدید جامعه ایران پرداخت» چراکه شریعتی بهخوبی (پس از بازگشت از اروپا به ایران) دریافتهبود که در آن شرایط خودویژه «کشور ایران وارد فرایند جدیدی در عرصه سه قدرت سیاسی و اقتصادی و معرفتی یا فرهنگی شدهاست و فهمیدهبود که بدون فهم و درک و شناخت و تحلیل مشخص از آن شرایط مشخص آن روز جامعه بزرگ ایران او هرگز و هرگز نخواهد توانست به مبارزه رهاییبخش و آزادیخواهانه و برابریطلبانهاش در بستر استراتژی آگاهیبخش مورد نظر خود دست پیدا کند.»
مع الو صف آن چنانکه خود او در نامه 40 صفحهای (در برابر پرسشهای سرتیپ بهرامی رئیس سازمان اطلاعات و امنیت خراسان رژیم کودتایی و توتالیتر پهلوی در تاریخ 04/04/1347 مطرح میکند استناد به شریعتی به روایت اسناد ساواک انتشار از مرکز اسناد انقلاب اسلامی رژیم توتالیتر و مطلقه فقاهتی - جلد اول – ص 125 تا 183) مطرح میکند. او در این رابطه ابتدا به تحلیل رفرم ارضی سال 1341 شاه - کندی در بستر جهانی شدن سرمایه میپردازد و توسط آن تحلیل مشخص از شرایط است که او درمییابد که در تمامی کشورهای پیرامونی من جمله کشور ایران هر قدرت سیاسی و رژیم و حکومتی در حال به وجود آوردن شرایطی در کشورش میباشد تا بتواند سرمایه جهانی را وارد مرزهای خود بکند و به همین دلیل رژیم کودتایی و توتالیتر پهلوی از فردای کودتای 28 مرداد 32 چهاراسبه بهدنبال امضای قراردادهای بینالمللی جهت بسترسازی ورود سرمایه جهانی به کشور بوده است. برای اینکه رژیم کودتایی و توتالیتر پهلوی به سرمایههای امپریالیستی و در رأس آنها امپریالیسم آمریکا بگوید که در درون مرزهای ایران شرایط برای انباشت جهانی سرمایه آماده است.
لذا از اینجا بوده است که در فرایند پسا کودتای 28 مرداد 32 قدرتهای امپریالیستی و در رأس آنها امپریالیسم آمریکا به شرکتهای سرمایهدار جهانی اعلام کردهبودند که شما میتوانید در کشور ایران برای سرمایه رقابت بکنید. مجدداً تأکید کنیم که این وضعیت در کشور ایران در آن شرایط صورت خلق الساعه نداشت چرا که امپریالیسم آمریکا نقش مؤثری در جهانی کردن سرمایه بهخصوص در فرایند پسا جنگ دوم جهانی داشت و دلیل این امر هم آن بود که امپریالیسم آمریکا بعد از جنگ دوم جهانی به این واقعیت دست پیدا کرده بود که اگر هر کشور سرمایهداری و متروپل مثل آلمان هیتلر بخواهد بهصورت مستقل از دیگر کشورهای امپریالیستی و متروپل سرمایهداری از سرمایههای خود حمایت بکند و مانع ورود سرمایههای آمریکایی در کشورهای پیرامونی بشوند، آن وقت امپریالیسم آمریکا ناچار میشود که برای تأمین منابع به کشورهای پیرامونی (مانند تجاوز نظامی امپریالیسم آمریکا در جنگ خلیج دهه آخر قرن بیستم و جنگ به کشورهای خاورمیانه از تجاوز نظامی به افغانستان تا تجاوز نظامی به عراق و لیبی و سوریه از سال 1201 الی الان) حمله نظامی بکند و همچنین اگر امپریالیسم آمریکا در فرایند پسا جنگ دوم جهانی دنیا را به چند امپراطوری مثل امپراطوری انگلستان و فرانسه و غیره تقسیم میکرد آن وقت هم سرمایههای امپریالیستی پراکنده میشدند. پس از آنجا بود که در فرایند پسا جنگ جهانی دوم امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا به این نتیجه رسیدند که بهتر است دنیای جدیدی بسازند که در آن دنیای جدید سرمایه بتواند بهصورت سرمایه جهانی از همه حصر و مرزها آزاد بشود و سرمایه بتواند به هر جایی که میخواهد برود و محدود به چند کشور در جهان نشود.
علی ایحال بدینترتیب بود که دیگر لازم نبود که «امپریالیسم آمریکا در فرایند پسا جنگ دوم جهانی مانند امپریالیسمهای گذشته (دوران استعمار) رسماً در کشورهای پیرامونی حضور مستقیم داشتهباشد» (شکست مفتضحانه امپریالیسم آمریکا در این شرایط پس از 20 سال اشغال نظامی کشور افغانستان مولود بازگشت امپریالیسم آمریکا به همان رویکرد گذشته کشورهای امپریالیستی دوران استعمار میباشد) همچنین بدینترتیب بود که «کشورهای پیرامونی (من جمله کشور ایران) در فرایند پسا جنگ جهانی دوم مجبور شدند تا بازارهای داخلی خودشان را برای کشورهای امپریالیستی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا باز کنند.»
علیهذا معلم کبیرمان شریعتی «در عرصه تبیین مبارزه رهاییبخش و آزادیخواهانه و برابریطلبانهاش در بستر استراتژی آگاهی و در کادر برنامه و گفتمان و مانیفست دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای خودش پس از بازگشت از اروپا با عمده کردن شعار مبارزه همه جانبه با «زر و زور و تزویر» و یا به چالش کشیدن سه «قدرت سیاسی و اقتصادی و معرفتی حاکم بر جامعه بزرگ ایران در آن شرایط در دو مؤلفه سلبی و ایجابی در چارچوب دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای یا اجتماعی کردن قدرت سیاسی، قدرت معرفتی و قدرت اقتصادی در جامعه ایران فصلی نوین در عرصه نظریهپردازی و نبرد گفتمان دموکراسیخواهانه و مرزبندی با لیبرال دموکراسی سرمایهداری و سوسیال دموکراسی اروپا گشود که بهصورت یکروند (نه یک پروژه تمام شده نظری) این رویکرد دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای شریعتی در طول 45 سال گذشته (از سال 55 الی الان) در عرصه نظری و عملی توسط جنبش پیشگامان مستضعفین ایران دنبال شدهاست.»
از این قسمت به پایین به شماره بعد منتقل شود – متن طولانی است
جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 45 سال گذشته حرکت درونی و برونی خود چه در فاز عمودی یا سازمانی آرمان مستضعفین ایران و چه در فاز افقی یا جنبشی نشر مستضعفین ایران پیوسته تلاش کرده است تا «در کادر برنامه و گفتمان و مانیفست دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای او، شریعتی را از عرصه پلمیکهای آکادمیک خشک دانشگاهی به عرصه زندگی مردم ایران در بستر جنبشهای مطالبهمحور صنفی و مدنی و سیاسی اعماق جامعه ایران اعم از جنبش کارگران، جنبش معلمان، جنبش زنان، جنبش دانشجویان و غیره بکشاند. و باز در همین رابطه بوده است که در طول 45 سال گذشته پیوسته به دنبال بارور ساختن رویکرد دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای یا اجتماعی کردن قدرت سیاسی و قدرت اجتماعی و قدرت اقتصادی در عرصه نظر و عمل بودهایم. بیشک طرح سلسله مقالههای تئوریک در باب دموکراسی و آزادی تحت عنوان سنگهایی از فلاخن در شمارههای گذشته نشر مستضعفین در راستای همین امر بوده است.
رابعاً در رویکرد شریعتی به دموکراسی «او سوسیالیسم و حتی انسان را هم تنها در بستر دموکراسی قابل تعریف میداند» بنابراین «برعکس رویکرد مارکسی به دموکراسی که آن را فریب بورژوازی میداند» شریعتی میگوید: «دموکراسی و سوسیالیسم دو موهبتی است که ثمره پاکترین خونها و دستاورد عزیزترین شهیدان و مترقیترین مکتبهایی است که اندیشه روشنفکران و آزادیخواهان و عدالتطلبان به بشریت این عصر ارزانی کرده است. من معتقدم هر چه در باره انسان گفتهاند فلسفه و شعر است و آنچه حقیقت دارد جز این نیست که انسان تنها آزادی است و شرافت است و آگاهی و اینها چیزهایی نیست که بتوان حتی در راه خدا فدا کرد» (م. آ. ج 35 - ص 168).
ادامه دارد