جنبش اعتصابی کمپین 1400 کارگران پروژهای – پیمانی 114 مرکز صنایع نفت و گاز، پتروشیمی و پالایشگاه، در 15 استان کشور چه درسهائی به همراه داشته است؟ - قسمت پنجم
چراکه «ناآگاهی» و «بیسازمانی» باعث میگردد که:
1 – کنشگران بالنده اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در پروسه مبارزه درازمدت و کوتاهمدت خود «دچار اعتراض واکنشی (نه کنشی) نسبت به حاکمیت مطلقه فقاهتی بشوند.»
2 - کنشگران بالنده اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در پروسه مبارزه آزادیخواهانه و برابریطلبانه خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و مستقل تکوین یافته از پائین خود، «نتوانند وارد چرخه حرکت فراگیر و سراسری ملی بشوند و تنها در حصار گروهی و فرقهای و کارگاهی (مانند 42 سال گذشته) باقی بمانند.»
3 - کنشگران بالنده اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران نتوانند توسط «تکیه بر پروسه مبارزه سه مؤلفهای ضد استثماری و ضد استبدادی و ضد استحماری خود، سرمایهداری رانتی و نفتی و فقهی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را به صورت زیرساختی و به صورت سلبی – ایجابی به چالش بکشند.»
4 - کنشگران بالنده اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران نتوانند «نارضایتیها و تبعیضها و فقر و فلاکت و ابر بحرانهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، زیست محیطی، کرونائی و غیره امروز جامعه ایران را بدل به کنشهای اعتراضی سازمان یافته اجتماعی – سیاسی بکنند.»
5 - کنشگران بالنده اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران نتوانند «بر پایه آگاهیهای کنکرت و مشخص طبقاتی، سیاسی، اجتماعی که از متن واقعیت زندگی روزمره آنها شکل میگیرند، باورهای ارتجاعی و خرافاتی تزریقی هزار ساله روحانیت دگماتیست حوزههای فقهی خود را تغییر بدهند.»
6 - کنشگران بالنده اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران نتوانند «با آگاهیهای دموکراتیک و سوسیالیستی حافظه طبقاتی و اردوگاهی خود را مجهز کنند.»
7 - کنشگران بالنده اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران نتوانند «خیزشهای اتمیزه و بیسر و بیهدف و بیبرنامه و بیاستراتژی تکوین یافته از پائین خود را بدل به جنبشهای فراگیر و سراسری آزادیخواهانه و برابریطلبانه خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین بکنند.»
8 - کنشگران بالنده اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران نتوانند «با دو چشم، یعنی پا در متن واقعیت روزمره و دیگر چشم به آرمانهای جامعهساز و تاریخساز حرکت کنند.»
9 - کنشگران بالنده اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران نتوانند تا «با دستیابی به شوراهای فراگیر و سراسری و تکوین یافته از پائین به صورت خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر در جامعه بزرگ ایران شرایط برای اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت سیاسی و اقتصادی و معرفتی یا شرایط برای انتقال تمام قدرت به شوراها و یا شرایط برای دستیابی به دموکراسی مشارکتی سوسیالیستی سه مؤلفهای در جامعه بزرگ ایران فراهم نمایند» تا «حزبهای تکوین یافته از بالا در آینده نتوانند قدرت سه مؤلفهای اقتصادی و سیاسی و معرفتی را در دست خود نگهدارند» و نتوانند «به جای رهبری شوراهای خودجوش تکوین یافته از پائین بر احزاب بالائی (آنچنان که این انحراف در انقلاب اکتبر 1917 روسیه تحت رهبری لنین شاهد بودیم) آن حزب و احزاب بالائی را بر شوراها تکوین یافته از پائین مسلط نمایند» و نتوانند «حزبهای تکوین یافته از پائین توسط شوراهای خودجوش از طریق حزبهای تکوین یافته از بالا سترون و عقیم بکنند» و نتوانند «دموکراسی سه مؤلفهای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی در حصار لیبرال دموکراسی سرمایهداری تک مؤلفهای سیاسی به نفع سرمایهداری حاکم سترون و عقیم بکنند» و نتوانند «پیوند دیالکتیکی بین دموکراسی و سوسیالیسم بر پایه محور قرارداد سرمایهداری حاکم به چالش بکشند» و نتوانند «دموکراسی حقیقی یا دموکراسی انتگرال و یا دموکراسی شورائی و یا دموکراسی مستقیم را در پای لیبرال دموکراسی سرمایهداری ذبح نمایند» و نتوانند «در عرصه جنبشهای مطالباتی بدون آنکه مطالبات خودشان را در سطح جامعه بزرگ ایران تودهای بکنند، از طریق رانتهای حکومتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم حل و فصل نمایند» و نتوانند «خارج از پروسه و تقدم دموکراسی مشارکتی تکوین یافته از پائین، شعار سوسیالیسم کارگری به دست جریانهای خارجنشین طالب کسب قدرت سیاسی از بالا مطرح کنند» و نتوانند «دموکراسی لیبرالی مبتنی بر پارلمانتاریسم و حرکت از بالا، جایگزین دموکراسی مشارکتی مبتنی بر شوراهای فراگیر و سراسری تکوین یافته از پائین، به صورت خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر بکنند» و نتوانند «رابطه دموکراسی با جامعه بزرگ ایران (به جای شوراهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین فراگیر و سراسری) در چارچوب مناسبات سرمایهداری حاکم تعریف بکنند» و نتوانند «به جای تکوین سوسیالیسم از پائین، توسط شوراهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین، سوسیالیسم از بالا (آنچنانکه لنین در انقلاب اکتبر 1917 در روسیه به انجام رسانید و همین رویکرد انحرافی او باعث قربانی شدن هم دموکراسی وهم سوسیالیسم و در نهایت فروپاشی سوسیالیسم حزب – دولت لنینیستی در دهه آخر قرن بیستم در جهان شد) را جایگزین تکوین سوسیالیسم از پائین بکنند» و نتوانند «دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای به جای اینکه از طریق جنبشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین دنبال کنند، از طریق حزب و حرکت از بالا (مانند لنین در روسیه در جریان انقلاب اکتبر 1917) دنبال بکنند» و نتوانند «جنبشهای خودجوش تکوین یافته از پائین را در خدمت حزب و یا احزاب تکوین یافته از بالا تعریف بکنند» و نتوانند «دموکراسی به عنوان ابزاری برای کسب قدرت سیاسی از بالا درآورند» و نتوانند «با مذهب و مارکسیسم و لیبرالیسم به ایدئولوژیک کردن قدرت سه مؤلفهای بپردازند.»
باری، نکته دیگری که در عرصه آسیبشناسی جنبش اعتصابی کمپین 1400 کارگران پروژهای – پیمانی صنایع نفت و گاز و پتروشیمی و پالایشگاهی کشور باید مطرح کنیم اینکه، «این جنبش عظیم در آینده حرکت خود برای عدم تکرار ناکامیهای مطالباتی کمپین 1400 تنها توسط سازماندهی و تشکیلات و اتحاد و هم بستگی از پائین به صورت افقی و عمودی (نه از بالا) با جنبشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین، اجتماعی و مطالباتی و کارگری میتواند از پتانسیل جهت مبارزه درازمدت برخوردار بشود.»
در این رابطه کنشگران جنبش اعتصابی کمپین 1400 کارگران پروژهای – پیمانی لازم است که عنایت داشته باشند که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم چه در جنبش اعتصابی مرداد ماه سال 1399 و چه در جنبش اعتصابی تیرماه 1400 به این چشم اسفندیار و پاشنه آشیل جنبش اعتصابی کارگران پروژهای – پیمانی صنایع نفت و گاز و پتروشیمی و پالایشگاهی آگاهی داشتهاند، بدین خاطر «رژیم در هر دو جنبش کوشید تا با فرسایشی کردن این دو جنبش کنشگران اعتصابی جنبش را خسته و متفرق و پراکنده بکند تا با خسته و متفرق کردن جمع بیش از 60 هزار کنشگران این عظیمترین جنبش اعتصابی 42 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، شرایط برای سرکوب و سترون و عقیم کردن این جنبش را فراهم نماید». از اینجا بود که شاهد بودیم که «گرچه تا نیمه اول تیرماه 1400 این جنبش روندی رو به رشد داشته است، اما برعکس از نیمه دوم تیرماه تا مهرماه 1400 این جنبش روندی رو به ضعف و پراکندگی و تفرقه داشته است، زیرا مانند مرداد ماه سال 1399 پیمانکاران توسط هدایت دستگاههای امنیتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم با وعده وعیدهای گاها صوری و بعضاً هم واقعی توانستند وحدت اولیه کنشگران را دچار واگرائی بکنند.»
در خصوص پروسه واگرائی پسا نیمه اول تیرماه 1400 تا مهرماه 1400 میتوانیم به صورت مشخص به چند نمونه آن در اینجا اشاره کنیم:
الف – بازگشت به کار بخش بزرگی از کارگران شرکتهای آر جی سی، پایندان و مپنا در فاز 14 کنگان و پتروشیمی بوشهر و ساز و پاد و جهانپارس.
ب - ترفند رژیم جهت مهار اعتصاب توسط جریان دستساز حکومتی تحت عنوان «بزرگترین ابر گروه کاریابی و پایپینگ و اکیپ پروژهای» با طرح شعار «پیگیری مطالبهگرایی در چارچوب قوانین جمهوری اسلامی ایران» و یا شعار اینکه «اداره کار منطقه ویژه اقتصادی را شورای اسلامی کنیم» و معرفی یک نفر به اسم مازیار گیلانینژاد به عنوان نماینده خود در برابر شورای سازماندهی اعتراضات کارگران پروژهای – پیمانی آنچنانکه اعلام کردند برای اینکه او به نمایندگی تمام کارگران پروژهای – پیمانی با پیمانکاران و حکومت به مذاکره بنشیند. لازم به جمعآوری 5 هزار امضا از کنشگران اعتصابی میباشد که البته بیش از 1500 امضاء نتوانست به دست بیاورد.
ج - ترفند رژیم در پالایشگاههای مجتمع گاز پارس جنوبی و بعضی جاهای دیگر جهت تکوین انجمنهای صنفی دستساز حکومتی، زیرمجموعه تشکیلات خانه کارگر.
د - وعده وعیدهای پیمانکاران شرکت تناوب و شرکت اکسیر در عسلویه مبنی بر پذیرش دستمزدها حتی تا دو برابر که همین وعده وعیدها باعث گردید تا کارگران به سر کار خود بازگردند.
ه - مذاکره کارگران جوشکار پالایشگاه آبادان با پیمانکار خود مبنی بر پذیرش دستمزد ماهانه 24 میلیون تومان برای آنها و بازگشت کارگران جوشکار پالایشگاه آبادان به سر کار.
و - طرح وعده وعیدهای دروغین به کارگران و خلف وعده پیمانکاران که باعث گردید پس از یک ماه بازگشت به کار کارگران مربوطه دوباره از نیمه دوم شهریور آن کارگران فریب خورده اقدام به اعتصاب مجدد بکنند مثل کارگران شرکت IGC فعال در پروژههای فاز 14 عسلویه و کارگران پیمانی شرکت تولید برق غرب کارون و کارگران شرکت اکسیر و سایر شرکتهای مستقر در بخش توسعه فاز 14 عسلویه و کارگران شرکت پیمانکاری پارس قدرت در پتروپالایش کنگان و کارگران پروژهای استیم شاغل در سایت یک پتروشیمی بوشهر و کارگران اکسین صنعت و کارگران پتروسام صدرا و کارگران شرکت OGCC پالایشگاه اصفهان.
باری، ماحصل اینکه همین برخوردها و تصمیمگیریهای غیر متمرکز و پراکنده در طول بیش از 100 روز جنبش اعتصابی کارگران پروژهای – پیمانی باعث گردید تا تفرقه و تشتت و خستگی (همراه با عدم توان مالی و اقتصادی آنها) و شرایط طاقتفرسای کار و فرسایشی شدن پروسه اعتصاب، این جنبش عظیم اعتصابی را در پلههای آخر آن دچار بنبست حرکتی بکند. هر چند که در حد افزایش دستمزدها و قرارداد 20 روز کار و ده روز مرخصی به صورت نسبی تا اندازهائی توانستند موفقیتهایی حاصل نمایند.
ادامه دارد