جنبش اعتصابی کمپین 1400 کارگران پروژهای – پیمانی 114 مرکز صنایع نفت و گاز، پتروشیمی و پالایشگاه، در 15 استان کشور چه درسهائی به همراه داشته است؟ - قسمت هفت
نباید فراموش کنیم که «ضعف محوری شاخههای مختلف جنبشهای اجتماعی ایران تحت رهبری جنبش کارگری و به خصوص جنبش کارگران صنعت نفت ایران در سال 57 در عرصه جنبش ضد استبدادی بر علیه رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی در این بود که آن جنبشهای خودجوش و مستقل و خودسازمانده تکوین یافته از پائین، تنها از جوهر سلبی مبارزه برخوردار بودند و فاقد برنامه و هدف ایجابی بودند»، یعنی تنها میدانستند که چه نمیخواهند، بدون آنکه بدانند که چه میخواهند، در نتیجه همین ضعف و همین خلاء بسترساز موجسواری روحانیت تحت رهبری خمینی در سال 57 گردید که البته سنتز جدید آن ضعف و آن خلاء مسلط شدن نظریه استبدادساز ولایت فقیه خمینی به عنوان گفتمان ایجابی و در ادامه آن «ظهور هیولای رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 42 سال گذشته بوده است که صد البته به لحاظ جوهر استبدادی و خشونت از آنجائیکه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم (در طول 42 سال گذشته عمر این رژیم) در قالب استبداد دینی عمل کرده است، بدون شک استبداد دینی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم برتر و مهیبتر از استبداد سیاسی رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی بوده است، زیرا رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی در چارچوب ولایت سلطانی خود حداقل به آزادیهای اجتماعی مردم ایران کاری نداشت، اما برعکس رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 42 سال گذشته حاکمیت خود نه تنها در چارچوب ولایت فقیه و استبداد مطلقه فقاهتی خود امکان هر گونه آزادی سیاسی از جامعه بزرگ ایران گرفته است، بلکه حتی بر آزادیهای اجتماعی مردم نگونبخت ایران هم رحم نکرده است و تمامی آزادیهای مردم نگونبخت ایران اعم از آزادیهای سیاسی و آزادیهای اجتماعی و فرهنگی و اعتقادی و غیره در طول 42 سال گذشته به چالش کشیده است.»
قابل ذکر است که «رشد آگاهی و آموزش خودجوش کنشگران جنبشهای اجتماعی برابریطلب و آزادیخواه جامعه بزرگ ایران در بستر پراکسیس سیاسی – اجتماعی (42 سال گذشته که بزرگترین مدرسه آموزش برای کنشگران خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین میباشد) عاملی شده است که شاخههای مختلف جنبشهای اجتماعی ایران از جنبش کارگران تا جنبش معلمان، جنبش بازنشستگان، جنبش دانشجویان، جنبش پرستاران، جنبش مزدبگیران، جنبش حاشیهنشینان، جنبش کارمندان و غیره از جوهر دو مؤلفهای سلبی و ایجابی برخوردار بشوند»، یعنی به موازات آنکه در عرصه مبارزه با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم میدانند که چه نمیخواهند، همچنان میدانند که به عنوان آلترناتیو رژیم مطلقه فقاهتی حاکم چه میخواهند.
پر پیداست که در این مرحله برعکس سال 57 جنبشهای اجتماعی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین و مستقل (از جناحهای قدرت رژیم مطلقه فقاهتی و جریانهای جامعه سیاسی داخل و خارج از کشور از راست راست تا چپ چپ) دیگر نه گرفتار ولایت سلطانی میشوند و نه گرفتار ولایت روحانی و فقاهتی، همچنین نه گرفتار استبداد فقهی میشوند و نه گرفتار استبداد سیاسی مدرن مارکسیستی و نه گرفتار لیبرال دموکراسی سرمایهداری و غیره و غیره، بلکه برعکس در چارچوب شوراهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین که قطعاً در آینده به آن دست پیدا میکنند، میتوانند به دموکراسی مستقیم یا دموکراسی شورائی یا دموکراسی مشارکتی و یا دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای تکوین یافته از پائین توسط اجتماعی کردن (نه دولتی کردن آنچنانکه مارکسیستها بر طبل آن میکوبند) مؤلفههای قدرت سیاسی و قدرت اجتماعی و قدرت معرفتی توسط همان شوراهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین دست پیدا کنند.
بدون تردید در «دموکراسی مستقیم یا دموکراسی شورائی یا دموکراسی مشارکتی تکوین یافته از پائین، پائینیهای جامعه بزرگ ایران از امکان اراده جمعی در عرصه سیاسی و اقتصادی و اجتماعی (توسط اجتماعی شدن مؤلفههای قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی) با عضله قوی شوراهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین برخوردار میشوند و از پتانسیل دینامیک و تطبیقی جهت حق تصمیمگیری در اداره سرنوشت خود برخوردار میگرددند و آزادی به معنای واقعی آن در شکلهای آزادی فردی و آزادی اجتماعی و آزادی سیاسی میتواند به صورت مساوی برای همه شهروندان ایرانی مادیت پیدا کند و همه شهروندان ایرانی میتوانند از حقوق شهروندی مساوی برخوردار شوند و برابری در آزادی و عدالت برای همه شهروندان ایرانی حاصل گردد و دموکراسی جامع یا دموکراسی انتگرال که همان دموکراسی سه مؤلفهای یا اجتماعی کردن مؤلفههای قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی میباشد، مادیت پیدا میکند و تمامی تبعیضهای جامعه فقاهتی موجود اعم از تبعیض جنسیتی و تبعیض طبقاتی و تبعیض سیاسی و تبعیض اجتماعی و تبعیض فرهنگی و مذهبی و قومیتی و تبعیض نژادی و غیره و غیره با اجتماعی شدن مؤلفههای قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی با عضله توانای شوراهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین حذفخواهد شد.»
با عنایت به اینکه در ایران فردا «آزادی به دست توانای خود شوراهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین حاصل میشود (نه به دست احزاب نخبگان سیاسی از بالا) برعکس آنچه که اریک فرم میگوید دیگر مردم ایران از آزادی فرار نمیکنند، بلکه برعکس در عرصه آن آزادی همه شهروندان ایرانی میتوانند استعدادها و توانائیهای خودشان را تکامل بدهند و سرمایهداری رانتی و نفتی و فقهی حاکم جای خودش را به دموکراسی اقتصادی یا سوسیالیسم اجتماعی (نه سوسیالیسم طبقهای آنچنانکه کارل مارکس میگفت و نه سوسیالیسم حزبی آنچنانکه لنین ترسیم میکرد) تکوین یافته از پائین توسط شوراهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین میدهد» و دیگر دموکراسی به حوزه سیاسی صرف (آنچنانکه لیبرال دموکراسی سرمایهداری بر طبل آن میکوبد) محدود نمیشود، بلکه برعکس دموکراسی حوزههای اقتصادی و اجتماعی هم در بر میگیرد و کل جامعه ایران میتواند به صورت همه جانبه دموکراتیزاسیون بشود و با تعمیق دموکراسی سیاسی و اقتصادی، دموکراسی اجتماعی هم حاصل بشود و با برقراری فرصتهای برابر برای همه شهروندان ایرانی جهت برخورداری واقعی از آزادیهای فردی و اجتماعی و سیاسی در چارچوب قانون (محصول دموکراسی مستقیم شوراهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین) دموکراسی جامع حاصل میشود و استبداد در اشکال مختلف آن که در طول 42 سال گذشته در چارچوب فقه و ولایت فقاهتی تقدیس شده است «توسط آلترناتیو دموکراسی مستقیم شورائی حذف و نفی میگردد و اردوگاه کار و زحمت جامعه بزرگ ایران میتوانند توسط دموکراسی مشارکتی تکوین یافته از پائین از صورت جامعه زحمتکشان در خود بدل به جامعه زحمتکشان برای خود بشوند» و آنچنانکه گاندی میگفت: «خشونت حاصل نابرابری از جامعه ایران ریشه کن میشود و روحیه مدنی یا عدم خشونت که نتیجه مساوات میباشد» در جامعه بزرگ ایران جایگزین خشونت 42 ساله عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم میشود و توسط «دموکراسی مشارکتی تکوین یافته از پائین مسئله ملی در کشور ایران از طریق از میان برداشتن ستم و تبعیض ملی و تأمین عادلانه حقوق قومیتهای ساکن در ایران مادیت پیدا میکند و به تبعیضهای مذهبی موجود توسط بر قراری حقوق برابر برای همه شهروندان ایران صرفنظر از تعلقات ملی و مذهبی و جنسیتی و فرهنگی و اعتقادات پایان داده میشود و دین و اسلام در آن جامعه تنها معطوف به کنش فردی و اجتماعی میشود نه معطوف به کنش قدرت و حکومت» و دیگر برعکس 42 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم «حکومت و قدرت سه مؤلفهای نمیتواند ایدئولوژیک بشود» و دیگر در «دموکراسی مشارکتی تکوین یافته با عضله شوراهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین وجود انسان به خاطر قانون نیست، بلکه برعکس وجود قانون به خاطر انسان میباشد» و از آنجاست که «دموکراسی جامع به عنوان نظامی برخاسته از پائین و متکی به پائین و پاسخگو به پائین در جامعه بزرگ ایران مادیت پیدا میکند» و دیگر آنچنانکه هگل میگوید: «استبداد دینی که خطرناکتر از استبداد سیاسی میباشد»، در قالب اعتقادات دینی بر مردم نگونبخت ایران تزریق و تحمیل نمیشود، چراکه «در دموکراسی مشارکتی یا دموکراسی استوار بر شوراهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین، دموکراسی از راه توانمندسازی شهروندان و اقتدار جامعه در برابر حاکمیت منتخب خودش مادیت پیدا میکند» و صد البته «رهائی زنان ایران در بستر عدالت جنسیتی مبتنی بر دموکراسی اجتماعی حاصل میشود» و آنچنانکه معلم کبیرمان شریعتی میگوید:
«سوسیالیسم در آن جامعه دیگر تنها یک سیستم توزیعی نیست بلکه یک فلسفه زندگی است و اختلاف آن با سرمایهداری در شکل نیست بلکه در محتواست یعنی سخن از دو نوع انسان است که فطرتاً با هم در تضادند» (م. آ - ج 10 - ص 9) و قطعاً «دموکراسی با جوهر برابری با اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت توسط شوراهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین در کشور ایران مادیت پیدا میکند» و قطعاً آنچنانکه شریعتی میگوید «برای دستیابی به اینچنین دموکراسی سه مؤلفهای تکوین یافته از پائین قبل از آن جامعه ایران (نه دولت و نه نخبگان ایران) توسط شوراهای خودجوش و خودسازمانده تکوین یافته از پائین، بر پایه حقوق (نه بر پایه تکلیف) دموکراتیک میشوند.»
پر واضح است که در آن صورت است که میتوانیم داوری کنیم که در کشور ایران هرگز «دولت از بالا (آنچنانکه مصدق میخواست) نمیتواند برای جامعه ایران دموکراسی بیاورد، بلکه بدون تردید این جامعه مدنی جنبشی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین است که میتواند برای جامعه ایران دموکراسی بیاورد» و در آن صورت دیگر «دموکراسی یک واژه نیست، بلکه یک پروسه انتخابی است، همچنین دموکراسی یک امر ایجابی است (برعکس استبدادستیزی که یک امر سلبی میباشد) و باز دموکراسی برابرخواهی سیاسی – اجتماعی و اقتصادی است» چرا که انقلاب 57 به همه ما آموخته است که «تنها با استبدادستیزی سلبی صرف دموکراسی متولد نمیشود.»
در «دموکراسی مشارکتی بر پایه شوراهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین تودههای اعماق جامعه بزرگ ایران حضور دارند».
در دمکراسی مستقیم «تنها جامعه ایران حرکت معطوف به قدرت گرفتن در سه عرصه سیاسی و اقتصادی و معرفتی دارد، نه احزاب و نه نخبگان از بالا.»
در دموکراسی مشارکتی و مستقیم پیوسته «توازن قوا بین حاکمیت و جامعه مدنی جنبشی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین بر قرار میباشد».
در دموکراسی مشارکتی و مستقیم «مستضعفین بالنده به عنوان تنها نیروی عامل اجتماعی و اقتصادی و سیاسی میباشند» (عنایت داشته باشیم که اردوگاه بزرگ مستضعفین امروز جامعه ایران از طیف زحمتکشانی هستند که از کودکان کار تا اردوگاه کار و زحمت و تا حاشیهنشینان تعریف میشوند).
ادامه دارد