در فرایند پسا 18 تیرماه 78 – قسمت سوم

امروز زیر پوست جامعه دانشگاهی ایران چه می‌گذرد؟

 

سادساً پیوند (بدون مرزبندی و بدون هویت مستقل و بدون گفتمان مشخص جنبش دانشجویی) با جنبش سبز باعث گردید تا حرکت به اصطلاح اصلاح‌طلبانه خود مانند جنبش سبز محدود به شهر تهران و یا حداکثر به چند کلان‌شهر ایران بکنند. آن هم در شکلی که فقط جنبش طبقه متوسط شهری در آن دخالت داشتند و طبقه زحمتکشان و پائینی‌های جامعه ایران و جبهه برابری‌خواهانه جامعه بزرگ ایران هیچگونه مشارکتی در آن نداشته باشند.

سابعاً به تاسی از جنبش سبز، حرکت جنبش دانشجوئی هم محدود به جنبش اعتراضی آکسیونی و خیابانی و اتمیزه شد و به علت عدم پیوند جنبش دانشجوئی با جنبش‌های مطالباتی خودجوش و خودسازمانده و خود رهبر جبهه برابری‌خواهانه جامعه ایران (تحت رهبری جنبش کارگری و جنبش مزدبگیران و حتی جنبش حاشیه‌نشینان کلان‌شهرهای کشور، همه و همه) باعث گردید تا جنبش اعتراضی و آکسیونی و خیابانی و اتمیزه جنبش دانشجوئی در سال 88 و نتوانند از فرایند جنبش اعتراضی و آکسیونی و خیابانی (مانند جنبش اعتراضی و خیابانی ضد استبدادی سال 57 که در فرایند پسا سرکوب خونین میدان ژاله توسط نیروهای سرکوب‌گر رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی در 17 شهریور 57 که تحت هژمونی جنبش کارگران صنعت نفت ایران از 18 شهریور 57 وارد فرایند جنبش اعتصابی طبقه کارگران ایران شد و بالاخره همین جنبش اعتصابی طبقه کارگران ایران بود که نسخه سقوط رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی را برای همیشه پیچید) وارد فرایند اعتصابی بشوند که البته رمز شکست جنبش سبز و جنبش دانشجویی در سال 88 در همین ناتوانی استحاله جنبش اعتراضی به جنبش اعتصابی نهفته می‌باشد.

پر واضح است که تا زمانیکه در حرکت تحول‌خواهانه و جنبش‌های مطالباتی جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران این جنبش‌ها حرکت خودشان را تنها محدود به جنبش‌های آکسیونی و خیابانی اتمیزه بکنند و توانائی استحاله جنبش‌های خیابانی به جنبش‌های اعتصابی نداشته باشند، سرانجام نهائی همه این حرکت‌ها محکوم به شکست و سرکوب توسط دستگاه‌های چند لایه‌ای سرکوب‌گر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم خواهد بود. یادمان باشد که در طول 40 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم این رژیم تنها زمانی تن به عقب‌نشینی موضعی در برابر مطالبات جنبش‌های تکوین یافته از پائین داده است که با تغییر توازن قوا در عرصه میدانی حاضر به خوردن زهر و تسلیم شدن می‌شود؛ و البته و البته و البته باید در این رابطه عنایت داشته باشیم که تنها اهرمی که می‌تواند توازن قوا در عرصه میدانی به سود جنبش‌های مطالباتی تغییر بدهد فقط و فقط و فقط جنبش اعتصابی است که بر پایه وحدت و تشکیلات استوار می‌باشند. (چاره رنجبران وحدت تشکیلات است – ابوالقاسم لاهوتی).

لذا در این رابطه است که داوری نهائی ما بر این امر قرار دارد که تا زمانیکه جنبش‌های مطالباتی جامعه بزرگ ایران در دو جبهه بزرگ آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه نتوانند از شکل آکسیونی وارد شکل اعتصابی بشوند هرگز و هرگز و هرگز نخواهند توانست به صورت پایدار به مطالبات خود در دو جبهه بزرگ آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه دست پیدا کنند. تجربه جنبش کامیونداران در سال 96 و 97 می‌تواند برای جنبش مطالباتی جامعه بزرگ ایران در دو جبهه آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه به عنوان یک مکتب پیام و درس و کلاس باشد چراکه:

اولاً جنبش کامیونداران تنها جنبش موفقی بوده است که در دوران 40 ساله گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم توانسته با تغییر توازن قوا در عرصه میدانی به سود خود رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را در برابر مطالبات خود وادار به عقب‌نشینی همه جانبه بکنند.

ثانیاً جنبش کامیونداران ایران تنها توسط استحاله جنبش اعتراضی خود به جنبش اعتصابی بود که توانستند توازن قوا را در عرصه میدانی به سود خود تغییر بدهند.

ثالثاً جنبش کامیونداران تنها جنبش مطالباتی در ایران بوده است که توانستند قدرت سازماندهی در شبکه‌های فضای مجازی در خدمت سازماندهی در فضای واقعی و میدانی درآورند.

رابعاً جنبش کامیونداران از محدود جنبش‌های مطالباتی جامعه بزرگ ایران هستند که علاوه بر اینکه صورتی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و تکوین یافته از پائین و دینامیک دارند، توانستند استقلال هویتی و تشکیلاتی و شعاری و مطالباتی خودشان را از جناح‌های درونی حاکمیت مطلقه فقاهتی و جریان‌های سیاسی داخل و خارج از کشور حفظ نمایند.

خامسا جنبش کامیونداران از محدود جنبش‌های خودجوش و خودسازمانده و تکوین یافته از پائین به صورت دینامیک هستند که توانستند در اندک مدتی جنبش اعتصابی خود را به صورت فراگیر و همه جانبه به همه کشور گسترش دهند و تمام کامیونداران کشور را درگیر جنبش اعتصابی خود کند.

سادساً جنبش کامیونداران از محدود جنبش‌های مطالباتی جامعه ایران هستند که توانسته‌اند از آغاز تکوین جنبش اعتصابی خودشان تمامی مطالبات کامیونداران را به صورت یک پلاتفرم عرضه نمایند و لذا در چارچوب همین پلاتفرم همه جانبه مطالباتی بود که تمامی کامیونداران کشور خواست و مطالبه خودشان را در آن پلاتفرم می‌دیدند و البته همه کامیونداران به این باور رسیده بودند که بدون دستیابی به این مطالبات نمی‌توانند به حرکت روزمره خود ادامه بدهند.

باری نمونه دیگری از جنبش‌های خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و تکوین یافته از پائین که می‌تواند برای جنبش دانشجوئی ایران در این شرایط به عنوان یک مکتب و کلاس و درس باشد نمونه جنبش مطالباتی کارگران نیشکر هفت تپه و کارگران فولاد اهواز است که در نیمه دوم سال 97 توانستند با تغییر توازن قوا رژیم مطلقه فقاهتی و دستگاه‌های چند لایه‌ای سرکوب‌گر آن را وادار به عقب‌نشینی نسبی در برابر مطالبات خود بکنند. علت موفقیت جنبش کارگران نیشکر هفت تپه و فولاد اهواز در این بود که:

اولاً این جنبش یک جنبش کارگری است که هر چند در حرکت مطالباتی خودشان در سال 97 ابتدا به صورت کارگاهی و صنفی و طرح مطالبات حداقلی شروع کردند اما به موازات حرکت خود (برعکس جنبش کارگران هپکو و آذرآب) توانستند حمایت شاخه‌های دیگر جنبش مطالباتی جامعه ایران از جنبش دانشجوئی تا جنبش معلمان و بازنشستگان و غیر ه را جذب نمایند.

ثانیاً جنبش کارگران نیشکر هفت تپه و فولاد اهواز از همان آغاز حرکت خودشان (هر چند صورت کارگاهی داشتند ولی در عرصه مطالبات کارگاهی که در رأس آنها پرداخت حقوق معوقه قرار داشت) توانستند از وحدت درونی و حمایت تمامی کارگران هفت تپه و فولاد اهواز برخوردار باشند. قابل ذکر است که در جنبش کارگران نیشکر هفت تپه و فولاد اهواز رمز اولیه موفقیت آنها در پیوند این دو جنبش کارگاهی در عرصه میدانی نهفته بود چرا که از همان آغاز تکوین این حرکت دو جنبش کارگاهی نیشکر هفت تپه و فولاد اهواز در پیوند همه جانبه با یکدیگر حرکت می‌کردند.

ثالثاً در جنبش مطالباتی کارگران نیشکر هفت تپه و فولاد اهواز به علت همان وحدت درون کارگاهی که بین کارگران آن وجود داشت از همان آغاز تکوین این جنبش کارگاهی، «جنبش صورت اعتصابی داشتند» و انجام حرکت خیابانی آنها در راستای جنبش اعتصابی آنها بود نه بالعکس. لذا به همین دلیل بود که دستگاه‌های چند لایه‌ای سرکوب‌گر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم جهت سرکوب این جنبش کارگاهی ابتدا تلاش کردند تا حلقه‌های اتصالی بین این جنبش خودجوش کارگاهی را با جنبش‌های دیگر مطالباتی قطع نمایند و در ادامه آن جهت سوار شدن بر این جنبش کارگاهی تلاش نمودند تا وحدت درون کارگاهی آنها را (توسط دستگیری رهبران آن و مصاحبه اجباری و تزریق تبلیغات مهندسی خودش حزب پادگانی خامنه‌ای و به کارگیری شکنجه و اعتراف‌گیری) به چالش بکشند.

رابعاً این جنبش کارگاهی توانست مانند جنبش کامیونداران توسط استخدام شبکه‌های فضای مجازی در خدمت حرکت میدانی، دایره کارگاهی حرکت خود را (جهت جذب حمایت جنبش‌های مطالباتی) به عرصه طبقاتی و ورای طبقاتی در دو جبهه آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه بکشانند. شعار: «فرزند کارگرانیم - کنارتان می‌مانیم» جنبش دانشجوئی در این رابطه قابل تحلیل می‌باشد چراکه برای اولین بار بود که یک جنبش کارگاهی مطالباتی توانست از پائین جنبش دانشجوئی ایران را جذب جنبش مطالباتی خود بکنند.

خامسا یکی از کارهای مهمی که جنبش کارگری نیشکر هفت تپه و فولاد اهواز به تاسی از کارگران هپکو و آذرآب در اراک کردند این بود که از همان آغاز شروع جنبش خود تلاش کردند که قبل از اینکه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بتواند این جنبش کارگاهی را در داخل کارگاه سرکوب و خاموش نماید، جنبش خود را از چارچوب کارگاهی وارد مردم شهر و دیار خود کردند و همراه با حضور خانواده‌های خود در سطح شهر حمایت اجتماعی مردم همشهری و هم دیار خود را جذب نمودند؛ و بدین ترتیب بود که کارگاه خود را بدل به شهر و جامعه کردند.

سادساً از دیگر خودویژگی‌های جنبش کارگاهی کارگران نیشکر هفت تپه و فولاد اهواز در این بود که در تمامی مراحل حرکت چهره اسلام رادیکال مورد اعتقاد خود را به نمایش گذاشتند. هر چند که حزب پادگانی خامنه‌ای تلاش می‌کردند تا برچسب مارکسیستی زدن به این جنبش رادیکال مذهبی حمایت اجتماعی مردم را از آنها سلب نمایند. قابل ذکر است که در این رابطه جنبش کارگاهی کارگران هپکو و آذرآب عکس جنبش کارگران نیشکر هفت تپه و فولاد اهواز عمل کردند و همین امر باعث گردید که جنبش کارگران هپکو و آذرآب نتوانند حمایت اجتماعی مردم اراک را جذب نمایند.

سابعاً استقلال هویتی و تشکیلاتی جنبش کارگران نیشکر هفت و فولاد اهواز از جناح‌های درون حکومتی و جریان‌های سیاسی داخل و خارج از کشور از دیگر اهرم‌های موفقیت این جنبش بود.

باری، آفت‌های ثلاثه جنبش دانشجوئی ایران باعث شکست و سرکوب این جنبش توسط حزب پادگانی خامنه‌ای به خصوص در عاشورای سال 88 شد و به موازات شکست جنبش دانشجوئی در سال 88 بود که باز جنبش دانشجوئی وارد فرایند رکود خود شد و برای مدت 4 سال یعنی تا پایان دوران دولت پوپولیسم غارت‌گر احمدی‌نژاد این رکود ادامه پیدا کرد.

قابل ذکر است که دولت احمدی‌نژاد در چهار سال دوم عمر خود به علت زهری که از جنبش دانشجوئی در سال 88 چشیده بود بیشترین سمبه سرکوب خود را بر روی پروژه پادگانی کردن دانشگاه‌ها و سرکوب همه جانبه جنبش دانشجویی ایران گذاشت؛ که البته عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد. (الحمد الله الذی جعل العدائنا من الحمقاء) زیرا همین پادگانی کردن دانشگاه‌ها (در چارچوب سیاست عریان سرکوب حزب پادگانی خامنه‌ای) توسط دولت دهم احمدی‌نژاد باعث شد که جنبش دانشجوئی به صورت خود بخودی و غیر برنامه‌ریزی شده و به صورت غریزی استراتژی حرکت خودش را تغییر بدهد. به این ترتیب که تا دولت دهم احمدی‌نژاد جنبش دانشجوئی استراتژی مطالباتی خودش را در عرصه دانشگاه‌ها تعریف می‌کرد؛ اما از دولت نهم و دهم احمدی‌نژاد به علت پادگانی شدن فضای دانشگاه‌ها و سرکوب نرم‌افزاری و سخت‌افزاری جنبش دانشجوئی در این دوران، این جنبش تلاش کردند که به جای استراتژی قبلی خودشان که «از دانشگاه به جامعه حرکت می‌کردند» به «استراتژی اجتماعی» دانشگاه تغییر بدهند.

توضیح آنکه در فرایندهای قبل از دولت نهم و دهم احمدی‌نژاد جنبش دانشجوئی در طول 70 سال حرکت خودش پیوسته به صورت غریزی و خود بخود تلاش می‌کردند که جنبش خودشان را به صورت اعتراضی از سطح دانشگاه‌ها به سطح جامعه ایران بکشاند آنچنانکه نمونه آن در جریان اعتراض دانشجویان دانشگاه صنعتی آریامهر به انتقال این دانشگاه از تهران به اصفهان در سال 56 در تهران شاهد بودیم و در جریان خیزش جنبش دانشجویی 18 تیرماه 78 شاهد بودیم که این جنبش هر چند در آغاز از خوابگاه امیرآباد شروع شد، اما در اندک مدتی دامنه حرکت این جنبش تا وزارت کشور در خیابان فاطمی و نماز جمعه در دانشگاه تهران را در برگرفت. ولی در دولت‌های نهم و دهم به موازات پادگانی کردن کل دانشگاه‌های ایران شرایط حرکت جنبش دانشجوئی عکس فرایند قبلی خود شد. به این ترتیب که از آنجائیکه دیگر امکان تکوین حرکت از دانشگاه‌ها و خوابگاه‌ها برای جنبش دانشجویی وجود نداشت، دانشجویان در دوران دولت نهم و دهم تلاش کردند که حرکت و جنبش خود را از خانواده و شهر و دیار خود آغاز نمایند؛ که البته سیاستی صد در صد موفقیت‌آمیز بود، چراکه در این استراتژی جدید جنبش دانشجوئی از آنجائیکه تعداد دانشجویان ایران بین 5/4 تا 5 میلیون نفر می‌باشند، همین کثرت کمی دانشجویان باعث می‌گردد تا حداقل ده میلیون خانواده ایرانی در شهر روستا تحت تأثیر تبلیغات سیاسی این دانشجویان قرار بگیرند.

ادامه دارد